پژوهشى در باره وظيفه كسى كه شناخت امام برايش ناممكن يا دشوار است

پژوهشى در باره وظيفه كسى كه شناخت امام برايش ناممكن يا دشوار است

پس از درگذشت امام پيشين ، پيروان اهل بيت عليهم السلام، بر اساس احادیث ، سه وظيفه دارند :...

موضوع مسئله در احاديثى كه گذشت ، بيان تكليف كسى است كه معتقد به امامت و ولايت اهل بيت عليهم السلام است ؛ امّا پس از درگذشت امام پيشين ، شناخت امام بعدى و اطاعت اوامر او ، برايش دشوار يا ناممكن است . بر اساس احاديث اين باب ، پيروان اهل بيت عليهم السلام در چنين شرايطى ، سه وظيفه دارند :


۱ . تلاش براى شناخت امام

اين تكليف ، در صورتى است كه امام ، حاضر باشد ؛ ولى به دلايل سياسى و يا غير سياسى، شخص امام، مجهول باشد . در اين صورت ، وظيفه پيروان امام پيشين ، تلاش براى شناخت امام بعدى است ، چنان كه زراره فرزند خود را براى مشخّص كردن امامِ پس از امام صادق عليه السلام ، به مدينه اعزام كرد .ر . ك : ص ۳۳۹ ح ۱۷۹ .


۲ . اعتقاد اجمالى به امام

در صورتى كه به هر دليل ، معرفت تفصيلىِ امام بعدى ميسّر نباشد ، اعتقاد اجمالى به ولايت و امامت وى كافى است ، اعم از اين كه امام ، حاضر باشد و شناخت تفصيلىِ او نياز به زمان داشته باشد، يا غايب باشد و در دسترس نباشد . در روايت عيسى بنعبد اللّه آمده است :
تقول : «اللّهُمَّ إنّى أتَولّى مَن بَقِىَ مِن حُجَجِكَ مِن وُلدِ الإِمامِ الماضى» .ر . ك : ص ۳۳۶ ح ۱۷۸ .
مى گويى : «خدايا! من ولايت آن كسى را مى پذيرم كه از حجّت هاى تو و از نسل امام پيشين ، باقى مانده است» .


۳ . عمل كردن به احكام قرآن و سنّت

وظيفه عملىِ كسانى كه به امام عصر خود دسترس ندارند ، تمسّك به قرآن و سنّت پيامبر خداست ،بديهى است كه ره نمودهاى اهل بيت عليهم السلام ، چيزى جز تبيين كتاب خدا و سنّت پيامبر خدا نيست .چنان كه در غالب احاديث اين باب ، بر آن، تأكيد شده است :
يَتَمَسَّكونَ بِالأَمرِ الَّذى هُم عَلَيهِ حَتّى يَتَبَيَّنَ لَهُم .. ر . ك: ص ۳۳۴ ح ۱۷۲ .
به همان چيزى كه بدان پايبندند ، تمسّك كنند ، تا آن گاه كه حقيقت بر آنان روشن گردد .
بنا بر اين ، در زمان غيبت امام عصر عليه السلام كه دسترس به وى و اطاعت از اوامر او ، براى يكايك مسلمانان مقدور نيست ، همه مسلمانان، اوّلاً بر اساس احاديثى كه دلالت بر وجوب معرفت (شناخت) امام زمان دارند ، بر آنان واجب است كه براى شناخت او و اعتقاد به امامتش تلاش كنند و ثانياً طبق احاديث اين باب، وظيفه دارند كه در وظايف فردى و اجتماعى، به قرآن و سنّت و ره نمودهاى امامان پيشين عمل كنند ،ر . ك: ص ۳۳۵ ح ۱۷۳ .كه اين، در احكام عملى، از طريق اجتهاد ، يا تقليد از مجتهد، و يا احتياط، ميسّر مى گردد .
بنا بر اين ، مقصود از رواياتى كه مى گويند: «تا وقتى امامْ شناخته نشود ، حجّت الهى بر مردم، تمام نيست» ،ر.ك : الكافى : ج ۱ ص ۱۷۷ ح ۲ ، بحار الأنوار : ج ۴۹ ص ۲۶۷ ح ۸ از امام صادق عليه السلام : «إنّ الحجّة ف لا تقوم للّه ِ عز و جل على خلقِهِ إلّا بإمامٍ حتّى يعرف ؛ حجّت خدا بر بندگانش به وسيله امام ، آن گاه تمام مى شود كه آن امام ، شناخته شود» . نيز ، ر.ك : الاختصاص : ص ۲۶۸ ، بحار الأنوار : ج ۲۳ ص ۲ ح ۱ .اين است كه شرط يا مقدّمه «وجوب اطاعتاز اوامر امام»، معرفت (شناخت) اوست و اگر كسى در شناخت امام زنده و حاضر، كوتاهى نكرده باشد، معذور است . بديهى است كه اين، موجب نمى گردد كه اوامر امامانِ پيشين، حجّيت نداشته باشند، يا تلاش براى شناخت امام كنونى و اعتقاد اجمالى به وى ، ضرورى نباشد .
امّا در مورد گزارش هايى كه حاكى از آن اند كه زُراره، هنگام مرگ، شناخت دقيقى نسبت به امامت امام كاظم عليه السلام نداشته، چند نكته قابل توجه است :
۱. غالب گزارش هايى كه بدانها اشاره شد ، فاقد سند معتبرند .معجم رجال الحديث : ج ۸ ص ۲۳۷ ـ ۲۳۹ .تنها دو روايت معتبر وجود دارند كه دلالت دارند بر اين كه زراره ، پيش از مرگ ، نماينده اى را براى تحقيق در باره جانشين امام صادق عليه السلام به مدينه فرستاد و او با ايمان اجمالى به امام هفتم از دنيا رفت .رجال الكشّى : ص ۳۷۲ ش ۲۵۴ ـ ۲۵۵ .
۲. با عنايت به اختناق حاكم در آن دوران ،امام صادق عليه السلام براى مصون ماندن امام هفتم عليه السلام از خطرات احتمالى ، پنج نفر را به عنوان وصىّ خويش معيّن نمود كه منصور دوانيقى ، يكى از اين افراد بود . با اين شيوه ، توطئه منصور براى به قتل رساندن امام هفتم عليه السلام نقش بر آب شد (الكافى : ج ۱ ص ۳۱۰ ح ۱۳ ـ ۱۴ ، المناقب ، ابن شهرآشوب : ج ۳ ص ۴۳۴) .مصالح سياسى ايجاب مى كرد كه زراره ، موضوع امامت امام كاظم عليه السلام را آشكار نكند. از اين رو ـ چنان كه از امام رضا عليه السلام روايت شده ـ ، هدف زراره از اعزام پسرش به مدينه اين بود كه ببيند وظيفه او چيست و آيا اجازه دارد بر خلاف جوّ سياسى حاكم ، كارى انجام دهد يا نه . متن روايت ، كه ابراهيم بن محمّد هَمْدانى نقل مى كند ، چنين است :
قُلتُ لِلرِّضا عليه السلام : يَا بنَ رَسولِ اللّهِ! أخبِرنى عَن زُرارَةَ ، هَل كانَ يَعرِفُ حَقَّ أبيكَ عليه السلام ؟ فَقالَ : نَعَم . فَقُلتُ لَهُ : فَلِمَ بَعَثَ ابنَهُ عُبَيدَاللّهِ لِيَتَعَرَّفَ الخَبَرَ إلى مَن أوصَى الصّادِقُ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ عليه السلام ؟ فَقالَ : إنَّ زُرارَةَ كانَ يَعرِفُ أمرَ أبى عليه السلام وَ نَصَّ أبيهِ عَلَيهِ ، وَ إنَّما بَعَثَ ابنَهُ لِيَتَعَرَّفَ مِن أبى عليه السلام هَل يَجوزُ لَهُ أن يَرفَعَ التَّقِيَّةَ فى إظهارِ أمرِهِ وَ نَصِّ أبيهِ عَلَيهِ ، وَ أنَّهُ لَمّا أبطَأَ عَنهُ ابنُهُ طولِبَ بِإِظهارِ قَولِهِ فى أبى عليه السلام ، فَلَم يُحِبَّ أن يُقدِمَ عَلى ذلِكَ دونَ أمرِهِ ، فَرَفَعَ المُصحَفَ وَ قالَ : اللّهُمَّ إنَّ إمامى مَن أثبَتَ هذَا المُصحَفُ إمامَتَهُ مِن وُلدِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليهماالسلام .. كمال الدين : ص ۷۵ ، بحار الأنوار : ج ۴۷ ص ۳۳۸ ح ۱۸ .
به امام رضا عليه السلام گفتم : اى پسر پيامبر خدا! در باره زراره برايم بگو كه آيا پدرت را به امامت قبول داشت؟ فرمود : «آرى» . به ايشان گفتم : پس چرا پسرش عبيد اللّه را فرستاد تا از وصىّ امام جعفر صادق عليه السلام خبر بگيرد؟ فرمود : «زراره حقّ امامت پدرم و نصّ پدرش بر [امامتِ] او را به رسميت مى شناخت و دليل اعزام پسرش براى خبر گرفتن از وضعيت پدرم ، اين بود كه بداند آيا تقيّه را در اظهار امامت او و نصّ پدرش بر آن را كنار بگذارد يا نه . و وقتى پسرش عبيد اللّه طول داد و از او درخواست شد كه نظرش را در باره پدرم بدهد ، از آن جا كه دوست نداشت بدون دستور امام ، اقدام به آن كند ، قرآن را روى دست گرفت و چنين گفت : خداوندا ! همانا امام من ، كسى از فرزندان صادق عليه السلام است كه اين قرآن ، امامتش را تأييد كرده باشد» .
۳. با توجّه به احاديث فراوانى كه تصريح به امامت امام كاظم عليه السلام دارندبيش از سى روايت در اين زمينه وجود دارد (ر . ك : الكافى : ج ۱ ص ۳۰۷ باب «الإشارة و النصّ على أبى الحسن موسى عليه السلام » ، الإرشاد : ج ۲ ص ۲۱۶ فصل «فى النصّ على إمامة موسى بن جعفر عليهماالسلامبالإمامة من أبيه» ، الإمامة و التبصرة : ص ۶۶ باب «إمامة موسى بن جعفر عليه السلام » و ص ۷۱ باب «إبطال إمامة إسماعيل بن جعفر» و ص ۷۲ باب «إبطال إمامة عبد اللّه بن جعفر») .و با علم به شخصيت و وجاهت زراره در ميان اصحاب ، مى توان گفت كه زراره، سال ها قبل از شهادت امام صادق عليه السلام ، در باره امام بعدى ، شناخت كافى داشته است .
۴. برخى از گزارش ها دلالت دارند كه زراره ، پس از وفات امام صادق عليه السلام ، حدود دو سال، زنده بوده است ؛ زيرا او در سال ۱۵۰ هجرى وفات كرده است .رجال النجاشى : ج۱ ص۳۹۷ ش ۴۶۱ ، رجال الطوسى : ص ۲۱۰ ش ۲۷۴۴ .در اين صورت ، نمى توان پذيرفت كه او ، در اين مدّت نسبتا طولانى ، نتوانسته باشد جانشين امام صادق عليه السلام را بشناسد .
بر اين اساس و با توجّه به موقعيت علمى زراره و شهرت احاديث مربوط به عدد امامان اهل بيت عليهم السلام در روزگار وى و بويژه با توجّه به حديثى كه از امام رضا عليه السلام در توجيه اقدام زراره گذشت ، بايد گفت كه نه تنها زراره در باره امامت امام كاظم عليه السلام معرفت لازم را داشته ، بلكه ـ همان طور كه شيخ طوسى فرمودهرجال الطوسى : ص ۳۳۷ ش ۵۰۱۰ .ـ بى ترديد بايد وى را از اصحاب ايشان نيز دانست .