پژوهشى در باره استمرار امامت

پژوهشى در باره استمرار امامت

از نگاه قرآن و احاديث صحيحى كه از پيامبر خدا و اهل بيت او به ما رسيده اند، بهره مند ساختن انسان در همه اعصار از راه نما، سنّت خداوند متعال است و زمين ، هيچ گاه از راه نمايى كه بتواند راه درست زندگى را به مردم نشان دهد ، خالى نبوده و نخواهد بود .

از نگاه قرآن و احاديث صحيحى كه از پيامبر خدا و اهل بيت او به ما رسيده اند، بهره مند ساختن انسان در همه اعصار از راه نما، سنّت خداوند متعال است و زمين ، هيچ گاه از راه نمايى كه بتواند راه درست زندگى را به مردم نشان دهد ، خالى نبوده و نخواهد بود . قرآن كريم با صراحت مى فرمايد :
«وَ إِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ .فاطر : آيه ۲۴ .
هيچ قومى نبوده ، مگر آن كه در ميانشان هشداردهنده اى گذشته است»
.
و نيز خطاب به خاتم پيامبران مى فرمايد :
«إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ .رعد : آيه ۷ .
تو ، تنها هشدار دهنده اى و هر قومى ، راه نمايى دارد»
.
اين آيات ، به روشنى دلالت دارندهمچنين آيه ۵۱ از سوره قصص ، اشاره به اين معنا دارد ، چنان كه در همين دانش نامه : ص ۲۴۰ حديث شماره ۴۴ به اين مطلب تصريح شده است .كه هدايت اقوام و جوامع مختلف بشر ، سنّت قطعى الهى در نظام آفرينش است . چيزى كه هست ، راه نمايان خداوند متعال ، گاه پيامبران اويند كه مؤسّس شريعت اند و «نذير» يا «مُنذر» ناميده مى شوندو گاه، ادامه دهندگان راه پيامبرند كه «هادى» ناميده مى شوند . مقصود ما از استمرار امامت در همه اعصار ، همين است كه جامعه بشر ، هيچ گاه از راه نماى الهى ـ پيامبر باشد يا جانشين او ـ ، خالى نيست .
احاديث صحيحى كه اين معنا را تأييد كرده اند، به چند دسته تقسيم مى شوند:
دسته اوّل ، احاديثى كه دلالت دارند بر آن كه زمين از هنگامى كه آدم ابو البشر آفريده شد ، تا كنون ، از امام خالى نبوده است و تا انسانى روى آن زندگى مى كند ، امامت ادامه خواهد داشت .ر . ك : ص ۲۳۹ (تهى نبودن زمين از امام ، از هنگام آفرينش آدم) .
دسته دوم ، احاديثى كه بر ضرورت تداوم حجّت الهى در همه اعصار تأكيد دارند و تصريح مى كنند كه حجّت خدا ، قبل از مردم و همراه با مردم و پس از مردم ، بوده و خواهد بود .ر . ك : ص ۲۴۵ (وجود حجّت ، پيش از آفريده ها و با آفريده ها و پس از آنها) .
دسته سوم ، احاديثى كه بر ضرورت تداوم حضور عالِم و راه نماى الهى در همه اعصار ، تأكيد مى كنند .ر . ك : ص ۲۴۱ ح ۴۷ و ص ۲۴۳ ح ۴۹ .
دسته چهارم ، احاديثى كه ضمن تأكيد بر ضرورت وجود امام و حجّت و عالِم الهى، به حكمت و فلسفه تشريعى و تكوينى وجود امام، اشاره مى كنند .ر . ك : ص ۲۶۱ (حكمت امامت) .
دسته پنجم ، احاديثى كه اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله را به ستارگان آسمان تشبيه كرده اند كه هميشه در آسمان هستند و هر گاه ستاره اى ناپديد شود ، ستاره اى ديگر پديدار مى گرددر . ك : ص ۲۴۱ ح ۴۵ و ص ۳۹۵ (فصل دوم : منزلت اهل بيت عليهم السلام / اهل بيت عليهم السلام همچون ستارگان) .و بر اين اعتقادند كه اهل بيت عليهم السلام تا دامنه قيامت ، براى جهانيان ،نورافشانى خواهند كرد . برخى از اين احاديث ، به طور مشخّص به امام مهدى عليه السلام اشاره دارند .ر . ك : ص ۲۴۷ (حجّت ، يا آشكار و به نام است و يا پنهان و گم نام) .
دسته ششم ، احاديثى كه دلالت دارند بر اين كه در همه اعصار، عدلى از اهل بيت پيامبر خدا خواهد بود كه با تحريف دين ، مبارزه خواهد كرد .ر . ك : ص ۲۸۷ (حفظ دين از تحريف) .
با تأمّل در احاديثى كه بدانها اشاره شد و ملاحظه آنها در كنار آياتى كه بر استمرار هدايت الهى در همه اعصار دلالت دارند و حديث ثقلين. ر . ك : همين دانش نامه: ج ۹ ص ۲۴۴ (اهل بيت / فصل سوم / پژوهشى در باره حديث ثقلين و دلالت آن بر استمرار امامت اهل بيت عليهم السلام ) .و نيز احاديث ديگر، مى توان به اين جمع بندى رسيد كه :
۱ . مقصود از «امام» ، «حجّت» و «عالم» ، در همه احاديثى كه گذشت ، همان «هادى» در آيه هفتم سوره رعد است . در حقيقت ، اين روايات ، مفسّر و مبيّن آيه ياد شده و آيات مشابه آن هستند و هر يك از اين نام ها ، به يكى از ويژگى ها و مشخّصات هادى و راه نماى الهى در هر عصر اشاره دارند .
۲ . راه نمايان الهى كه وجود آنها يكى از پس از ديگرى در همه اعصار، ضرور است ، اعم از پيامبران و جانشينان آنهايند .
۳ . راه نمايان الهى پس از خاتم پيامبر صلى الله عليه و آله تا دامنه قيامت ، اهل بيت آن بزرگوارند . علاوه بر احاديثى كه در اين فصل بر اين معنا دلالت دارند، احاديث فصل هاى دوم و سوم و چهارم نيز بر آن دلالت مى كنند .
۴ . راه نماى الهى در برخى از مقاطع تاريخ ، بنا بر مصالحى، ممكن است از مردم غايب گردد . در اين صورت، هر چند جامعه از بخشى از منافع وجود امام محروم است ، ليكن از بركات تكوينىِ وى ، تا هنگام ظهور برخوردار خواهد بود .



نقد دلايل نفى استمرار امامت

بر پايه اين جمع بندى ـ كه مقتضاى احاديث صحيح و مورد تأييد قرآن كريم است ـ ، امامت و رهبرى الهى در تمام اعصار ، استمرار داشته است و زمين ، هيچ گاه از حجّت الهى، خالى نبوده و نخواهد بود ؛ ليكن در مقابل آيات و احاديثى كه بر اين معنا دلالت دارند، نصوص (متون) ديگرى نيز هستند كه به ظاهر ، دلالت بر عدم استمرار امامت و هدايت الهى در همه اعصار دارند كه طرح و نقد آنها در اين جا ضرور است :


۱ . آنچه بر وجود دوران فَترت، دلالت دارد

مهم ترين دليلى كه در برابر ادلّه استمرار امامت قابل بررسى است ، نصوصى هستند كه بر دوران فترت ميان بعثت انبياى الهى دلالت دارند . «فترت» ، در اصل ، به معناى سكون و آرامش است و بدين جهت ، فاصله ميان دو جنبش، دو نهضت و دو كوشش نيز فترت ناميده مى شود . قرآن كريم نيز دوران ميان نبوّت عيسى عليه السلام و نبوّت خاتم پيامبران را دوران «فترت رُسُل» ناميده است . اين دوران ، حدود ششصد سال طول كشيده است .برخى معتقدند كه فاصله ميان اين دو پيامبر بزرگ ، كمتر از ششصد سال بوده و برخى دوران فترت را بيش از اين مدّت مى دانند. به گفته برخى ، فاصله ميان ولادت عيسى عليه السلام و هجرت پيامبر خدا ، به سال رومى ، ۶۲۱ سال و ۱۹۵ روز است (ر.ك : تفسير ابو الفتوح رازى : ج ۴ ص ۱۵۴ ، پاورقى به قلم علّامه ابو الحسن شَعرانى) .
برخى از روايات تصريح مى كنند افرادى كه در دوران فترت زندگى كرده اند ، مستضعف شمرده مى شوند و در قيامت ، مورد مؤاخذه قرار نخواهند گرفت.الكافى : ج ۳ ص ۲۴۸ ح ۱ ، معانى الأخبار : ص ۴۰۸ ح ۸۶ .بنا بر اين ، اين شبهه پيش مى آيد كه در دوران فترت، امامت و هدايت الهى استمرار نيافته است.
پاسخ اين شبهه ، آن است كه قرآن و احاديث اسلامى ، فاصله ميان مسيح و خاتم پيامبران را دوران «فترت رُسُل» ناميده اند ، نه «فترت امام و حجّت» . بنا بر اين ، نصوصى (آيات و احاديثى) كه بر ثبوت دوران فترت دلالت دارند ، استمرار امامت و هدايت الهى در همه اعصار را نفى نمى كنند و بنا بر اين ، معارض نصوصى كه بر استمرار امامت دلالت دارند ، محسوب نمى شوند .
افزون بر اين ، بر اساس آنچه در قرآن بدان اشاره شده ،يس : آيه ۱۴ .ميان مسيح عليه السلام و خاتم پيامبران ، حدّ اقل، سه پيامبر مبعوث گرديده اند . نيز طبق روايات متعدّد ، همه انبياى الهى ، وصى داشته اندر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج ۱ ص ۵۶۷ (بخش سوم / فصل يكم : احاديث وصايت) .كه در دوران فَترت رسل ، هدايت ظاهرى و يا باطنىِر . ك : كمال الدين : ص ۱۶۱ ح ۱۹ ـ ۲۰ ، بحار الأنوار : ج ۱۴ ص ۳۴۷ ح ۶ ـ ۷ .جويندگان حق ، به آنها سپرده مى شد و آخرين حجّت الهى پيش از بعثت خاتم پيامبران ، خالد بن سنان عبسىدر برخى از روايات آمده است كه او پيامبر نبوده ؛ ولى علّامه مجلسى مى گويد : احاديثى كه بر پيامبرىِ او دلالت دارند ، قوى تر و بيشترند (ر.ك : بحار الأنوار : ج۱۴ ص۴۵۱) .بوده كه پيامبر خدا با دختر او ملاقات كرده است و در حديثى ، امام صادق عليه السلام مى فرمايد :
إنَّهُ كانَ بَينَ النَّبِىِّ صلى الله عليه و آله وَ عيسى عليه السلام وَ لَم يَكُن بَينَهُما فَترَةٌ .قصص الأنبياء، راوندى : ص۲۷۷ ح۳۳۴ ، بحار الأنوار : ج۱۴ ص۴۵۰ ح۲ .
او (خالد)، ميان پيامبر خدا و عيسى عليه السلام مى زيسته و ميان آن دو ، فترتى نبوده است .
بنا بر اين ، دوران «فَترت رُسُل» ، با استمرار امامت و هدايت باطنىِ الهى به وسيله امام غايب و يا امام ظاهرى كه مردم به وى دسترس ندارند ، منافاتى ندارد، چنان كه در برخى از روايات ، دوران فاصله ميان از دنيا رفتن يك امام تا ثابت شدن امامتِ امامِ پس از او ، دوران فترت ناميده شده است .الغيبة ، نعمانى : ص ۱۵۸ ح ۲ ، بحار الأنوار : ج ۵۲ ص ۱۳۲ ح ۳۷ .امام صادق عليه السلام نيز دوران غيبت امامعصر عليه السلام را دوران «فترت ائمّه» مى نامد :
الَّذى يَملَؤها عَدلاً كَما مُلِئَت ظُلما وَ جَورا ، لَعَلى فَترَةٍ مِنَ الأَئِمَةِ يَأتى كَما أنَّ النَّبِىَّ بُعِثَ عَلى فَترَةٍ مِنَ الرُّسُلِ .الغيبة ، نعمانى : ص ۱۸۶ ح ۳۸ ، بحار الأنوار : ج ۵۱ ص ۳۹ ح ۱۸ .
همو كه زمين را پر از داد مى كند ـ چنان كه پُر از بيداد شده است ـ ، پس از دوره فترت امامان خواهد آمد ، همان گونه كه پيامبر خدا نيز پس از دوره فترت [پيامبران ]،برانگيخته شد .


تذكّر

حديثى از امام صادق عليه السلام روايت شده كه به ظاهر ، وجود هر گونه حجّت را در دوران فترت ، نفى مى كند . در اين روايت، محمّد بن على حلبى نقل مى كند كه:
قُلتُ لَهُ: كانَتِ الدُّنيا قَطُّ مُنذُ كانَت وَ لَيسَ فِي الأَرضِ حُجَّةٌ ؟ قالَ : قَد كانَتِ الأَرضُ وَ لَيسَ فيها رَسولٌ وَ لا نَبِىٌّ وَ لا حُجَّةٌ وَ ذلِكَ بَينَ آدَمَ وَ نُوحٍ فِى الفِترَةِ وَ لَو سَأَلتَ هؤُلاءِ عَن هذا لَقالوا : لَن تَخلُوَ الأَرضُ مِنَ الحُجَّةِ وَ كذّبوا . إنَّما ذلِكَ شَى ءٌ بَدا للّهِِ عز و جل فيهِ ،«فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ»وَ قَد كانَ بَينَ عيسى وَ مُحَمَّدٍ عليهماالسلام فَترَةٌ مِنَ الزَّمانِ وَ لَم يَكُن فِى الأَرضِ نَبِىٌّ وَ لا رَسولٌ وَ لا عالِمٌ ، فَبَعَثَ اللّهُ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله بَشيرا وَ نَذيرا وَ داعِيا إِليهَ .الاُصول الستّة عشر : ص۱۹۷ ح۱۶۹ ، بحار الأنوار : ج۴ ص۱۲۲ ح۶۸ .
از امام صادق عليه السلام پرسيدم : آيا تا به حال ، از وقتى كه دنيا بوده ، پيش آمده كه در زمين ، حجّتى نباشد ؟ فرمود : «[آرى .] پيش آمده كه در زمين ، نه پيامبرى باشد و نه فرستاده اى و نه حجّتى . اين ، در دوره فترتِ ميان آدم عليه السلام و نوح عليه السلام بوده است . حال اگر اين مطلب را از اينان بپرسى ، حتماً خواهند گفت كه زمين ، هرگز از حجّت، خالى نبوده است ؛ ولى دروغ مى گويند . همانا اين ، مطلبى بود كه براى خداوند ، در آن، بَدا حاصل شد . پس پيامبران و بشارت دهندگان و هشدار دهندگانى را برانگيخت ، در حالى كه ميان عيسى عليه السلام و محمّد صلى الله عليه و آله برهه اى از زمانبود كه در آن ، نه پيامبرى در زمين بود و نه فرستاده اى و نه عالِمى . پس خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را بر انگيخت تا بشارت دهنده و هشدار دهنده و فرا خواننده به سوى خداوند باشد .
در پاسخ به مدلول ظاهرىِ اين روايت ، علّامه مجلسى رحمه الله مى گويد :
شايد مراد [در اين روايت] ، نبودنِ حجّت و عالم ظاهر و پيدا باشد [و نه هيچ حجّت و عالمى ، هر چند پنهان از نظر] ؛ چرا كه اخبار فراوانى بر اين دلالت دارند كه زمين هرگز از حجّت ، خالى نبوده است .. بحار الأنوار : ج ۴ ص ۱۲۲ .
بر فرض كه اين توجيه را نپذيريم، انتساب روايت ياد شده به امام عليه السلام ، ثابت نيست ؛ زيرا دليلى در دست نداريم كه انتساب منبع اين روايت (يعنى كتاب الأصول الستّة عشر) را به مؤلّفان آن ، اثبات كند . افزون بر اين، زيد نَرْسى كه راوى اين حديث است ، توثيق نشده است و بر فرض ، بتوانيم سند روايت را بپذيريم ؛ امّا متن آن نمى تواند با احاديث صحيح و مشهور و مقبولى كه ملاحظه شد ، معارضه كند .


۲ . آنچه بقاى زمين را منوط به امام ظاهر مى داند

در بسيارى از رواياتى كه ملاحظه شدر . ك : ص ۲۴۱ ح ۴۶ ـ ۴۷ .يا ملاحظه خواهد شد ،. ر . ك : ص ۲۸۹ (حكمت تكوينى) .تصريح شده كه بقاى نظام زمين ، در گرو وجود امام ظاهر و يا باطن است . تنها در يكى از روايات ، كلمه «أو باطن» وجود ندارد . متن اين حديث ، در بصائر الدرجات چنين است:
حدّثنا محمّد بن عيسى ، عن الحسن بن محبوب و الحجّال ، عن العلا ، عن محمّد بن مسلم ، عن أبى جعفر عليه السلام ، قال : لا تَبقَى الأَرضُ بِغَيرِ إمامٍ ظاهرٍ .. بصائر الدرجات : ص ۴۸۶ ح ۱۴ .
محمّد بن عيسى ، از حسن بن محبوب و حجّال ، از علا ، از محمّد بن مسلم نقلكرده كه امام باقر عليه السلام فرمود : «زمين ، بدون امام ظاهر ، دوام نمى آورد» .
با توجّه به صحّت سند اين حديث ، اين سؤال پيش مى آيد كه : آيا مدلول آن مى تواند با ساير احاديث ، تعارض داشته باشد؟
پاسخ ، اين است كه : خير ؛ زيرا :
اوّلاً اين متن، با همين سند ، در دو كتاب الإمامة و التبصرة و علل الشرائع نقل شده و در پايان آن ، عبارت «ظاهر أو باطن» ذكر گرديده است.. ر . ك : ص ۲۹۱ ح ۱۱۳ .بنا بر اين ، به نظر مى رسد كه متن بصائر الدرجات ، افتادگى داشته باشد.
ثانيا مؤلّف كتاب بصائر الدرجات نيز اين متن را در كنار متونى آورده است كه به امامِ ظاهر و باطن ، اشاره دارند. روايت بعدى در اين متن ، به وجود حجّت غايب، تصريح دارد. عنوان بعدى نيز در باره لزوم وجود هميشگىِ حجّت است كه حتّى اگر تنها دو نفر بر روى زمين باشند ، يكى از آنان حجّت خواهد بود.
ثالثا كتاب بصائر الدرجات ، در زمان غيبت صغرا و توسّط محدّثى امامى و معتقد و خالص ، نگاشته شده است . پس طبيعى است كه اين شخص ، متنى مخالف معتقدات رسمىِ خود را نقل نمى كند.
رابعا مفهوم اين حديث ، آن است كه زمين ، تنها با وجود امامِ ظاهر، باقى مى ماند، در حالى كه اكنون بيش از هزار سال از زمان حضور، گذشته و دنيا همچنان باقى است!
خامسا رواياتى كه به امام ظاهر و باطن اشاره دارند ، بسى بيشتر و قوى تر از متنى هستند كه تنها ظاهر بودنِ امام را بيان كرده است . بنا بر اين ، در فرض تعارض متون، آن گروه، مقدّم مى شوند .