مخاطب شناسى در تبليغ

مخاطب شناسى در تبليغ

مبلّغ اگر مخاطب خود را نشناسد و از استعدادها و نيازهاى تبليغى وى آگاهى نداشته باشد ، بى ترديد ، در رسيدن به اهداف تبليغى خود، ناكام خواهد ماند .

روان شناسىِ مخاطب، مهم ترين ركن تبليغ پس از اسلام شناسى و رمز موفقيّت مبلّغ است . مبلّغ اگر مخاطب خود را نشناسد و از استعدادها و نيازهاى تبليغى وى آگاهى نداشته باشد ، بى ترديد ، در رسيدن به اهداف تبليغى خود، ناكام خواهد ماند .
مخاطب شناسى در برنامه ريزى صحيح تبليغى ، درگير نشدن مبلّغ با خواست هاى فطرى مردم ، و نيز توجّه ويژه در برنامه ريزى ها براى نسل جوان، نقش اساسى دارد .


۱ . برنامه ريزى صحيح تبليغى

نخستين پيشْ نياز هر گونه برنامه ريزى براى تبليغات، مخاطب شناسى است . مبلّغ، تا وقتى كه ظرفيت فكرى و روحى مخاطب خود را نداند ، و از زمينه هاى ذهنى و روانى و ميزان تأثير پذيرى مخاطب ، اطّلاعات كافى نداشته باشد و موانع تأثيرپذيرى مخاطب را تشخيص ندهد ، نمى تواند برنامه ريزى صحيحى براى تبليغات داشته باشد .


ميزان تأثير پذيرى مخاطب

يكى از نكات مهمّى كه در قرآن و احاديث اسلامى در زمينه مخاطب شناسى موردتوجّه قرار دارد، تفاوت داشتن مردم از نظر ظرفيت ها و استعدادهاى طبيعى و اكتسابى ، و ميزان تأثير پذيرى آنان از تبليغات مفيد و سازنده است . با در نظر گرفتنِ اين تفاوت ها، هر سخنى براى هر كسى مفيد و سازنده نيست . چه بسا نوعى از تبليغات براى فرد يا جمعى مفيد باشد، امّا براى فرد يا جمعى ديگر، غيرمفيد و حتى زيانبار باشد . لذا انبياى الهى موظّف بوده اند كه در تبليغات خود، ظرفيت فكرى و روحى مردم را در نظر داشته باشند .ر . ك : ص ۲۹۵ (رعايت ظرفيت مخاطب) .


تفاوت استعدادهاى طبيعى

از نگاه احاديث اسلامى، مردم از نظر استعدادهاى ذاتى، مانند معادن زمينْ متفاوت اند .ر ك :ص۲۹۵ (رعايت ظرفيت مخاطب)برخى چون معدن طلا از استعدادهاى بالايى برخوردارند ، برخى مانند معدن نقره اند و همان طور كه انواع معادن زمين ، براى جامعه بشر ، مفيد و كارسازند ؛ امّا بهره بردارى از آنها نياز به شناخت و برنامه ريزى دارد . همچنين انواع استعدادهاى فطرى انسان ها براى اداره جامعه انسانى ، مفيد و سازنده است؛ ليكن بهره گيرى از آنها نيازمند شناخت درست و برنامه ريزى صحيح است .


تفاوت استعدادهاى اكتسابى

ظرفيت اكتسابى انسان ها ، مانند ظرفيت ذاتى آنان ، متفاوت است . متون (نصوص) اسلامى، به طور كلّى، انسان ها را بر اساس ميزان تأثير پذيرى از تبليغات سازنده، به سه دسته تقسيم كرده اند :
دسته اول كسانى كه فطرت پاك انسانى خود را با كارهاى ناشايسته و بخصوص ظلم نيالوده اند . اينان ، از تقواى عقلى برخوردارند و ظرفيت مناسبى براىپذيرش تبليغات سازنده دارند . در احاديث اسلامى ، از اين گروه به انسان هاى «عاقل» و «فراگيرنده در مسير نجات (متعلّمٌ على سبيل النّجاة)» تعبير شده است . اين گروه، مخاطب اصلى تبليغات اسلام و همه انبياى الهى هستند و كلمه «المتقين» در آيه دوم سوره بقره :«ذَ لِكَ الْـكِتَـبُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ ؛ اين است كتابى كه در [ حقّانيت ]آن هيچ ترديدى نيست ؛ [ و ]مايه هدايت تقوا پيشگان است»، اشاره به همين گروه دارد .
جوان ، به دليل اين كه در آغاز راه زندگى است و فطرت انسانى او آلوده نشده است ، بيشترين تأثير پذيرى را از تبليغات سازنده دارد و به همين دليل، جوانان در صف مقدّم مخاطبان انبياى الهى قرار دارند و در احاديث اسلامى ، توصيه شده كه مبلّغان ، توجّه ويژه اى به نسل جوان داشته باشند .ر ك : ص۱۸۱ ح۱۸۳
دسته دوم كسانى كه فطرت انسانى خود را با كارهاى ناشايسته آلوده كرده اند و از تقواى عقلى برخوردار نيستند ؛ اما آلودگى آنها به مرحله خطرناك و غير قابل علاجْ نرسيده است .
از نظر انبياى الهى، اين دسته از مخاطبان، مبتلا به بيمارى موانع شناخت هستند؛ ولى بيمارى آنان قابل درمان است و از اين رو ، بنا بر مسئوليت تبليغى اى كه از جانب خداوند دارند، همچون طبيبى حاذق و مهربان، خود به سراغ بيمارى مى روند و با برنامه ريزى هاى مناسب، گاه با نرمش و گاه با تندى، موانع آگاهى را از ذهن و دل بيمار ، پاك مى كنند و او را از دسته دوم مخاطبانِ خود خارج مى كنند و در دسته اول قرار مى دهند . امام على عليه السلام ، اين هنر بزرگ تبليغاتى پيامبر اسلام را چنين توضيح مى دهد :
طَبيبٌ دَوّارٌ بِطبِّهِ، قَد أحكَمَ مراهِمَه ، وأحمى مَواسِمَه، يَضَعُ ذلك حَيثُ الحاجَةُ إليهِ مِن قُلوبٍ عُمىٍ ، وآذانٍ صُمٍّ ، وألِسنَةٍ بُكمٍ ، مُتَتَبِّعٌ بَدَوائِهِ مَواضِعَ الغَفلَةِ ، ومَواطِنَ الحَيرَةِ .ر ك : ص۷۹ ح۷۹طبيبى است كه [ در ميان بيماران] مى گردد تا دردشان را درمان كند . داروها و مرهم هاى خود را مهيّا كرده است و ابزار جراحى خويش را گداخته است تا هر زمان كه نياز افتد ، آن را بر دل هاى نابينا و گوش هاى ناشنوا و زبان هاى ناگويا بگذارد . با داروهاى خود ، در پىِ يافتن غفلت زدگان است يا سرگشتگان وادى ضلالت .
استاد شهيد مرتضى مطهرى رحمه الله ، توضيح جالبى درباره اين سخن دارد كه متن آن چنين است :
پيغمبر صلى الله عليه و آله ، ابزار و وسايلى به كار مى بُرد . يك جا قدرت و مِيسَم [ / داغ ]به كار مى بُرد ، يك جا مرهم . يك جا با خشونت و صلابتْ رفتار مى كرد ، يك جا با نرمى ؛ ولى مواردش را مى شناخت... در همه جا از اين وسايل كه استفاده مى كرد، در جهت بيدارى و آگاهى مردم استفاده مى كرد . شمشير را جايى مى زد كه مردم را بيدار كند ، نه به خواب كند . اخلاق را در جايى به كار مى بُرد كه سبب آگاهى و بيدارى مى شد . شمشير را در جايى به كار مى بُرد كه دل كورى را بينا مى كرد ؛ گوش كرى را شنوا مى كرد؛ چشم كورى را باز مى كرد ؛ زبان گنگى را گويا مى كرد ؛ يعنى تمام وسايلى كه پيغمبر به كار مى بُرد ، در جهت بيدارى مردم بود .تبليغ و مبلّغ در آثار شهيد مطهّرى ، ص ۱۸۶
دسته سوم كسانى هستند كه آلودگى اكتسابى آنان به مرحله خطرناك و غير قابل علاج رسيده است . اين گروه، در مكتب انبياى الهى، مرده اى ميان زندگان (ميّتُ الأحياء) و مرده روحى و فكرى شمرده مى شوند ؛ زيرا زنگارهاى اعمال زشت و غير منطقى، چنان ذهن و روان آنان را تيره كرده كه نمى توانند حقايق مفيد و سازنده را بپذيرند . از اين رو ، تبليغات، كم ترين اثرى در هدايت و سازندگى آنان ندارد و به همين دليل، قرآن كريم، تصريح و تأكيد مى فرمايد :
«إِنَّمَا يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ وَالْمَوْتَى يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ .»انعام، آيه ۳۶
تنها كسانى [ دعوت تو را] اجابت مى كنند كه گوش شنوا دارند ؛ و [ امّا ]مردگان را خداوند ، برخواهد انگيخت .
«إِنَّكَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوْاْ مُدْبِرِينَ وَ مَآ أَنتَ بِهَـدِى الْعُمْىِ عَن ضَلَــلَتِهِمْ .»نمل، آيه ۸۰ و ۸۱البته تو مردگان را شنوا نمى گردانى ، و اين ندا را به كران ، چون پشت بگردانند ، نمى توانى بشنوانى ، و راهبرِ كوران از گمراهى شان نيستى .
و بدين سان، كسانى كه در اثر آلودگى ها به مرگ روانى مبتلا شده اند ، نمى توانند از تبليغات مفيد ، بهره مند شوند .
نكته قابل تأمّل اين است كه وقتى انسان در اثر كارهاى ناشايست به مرگ انديشه و روانْ مبتلا شد، حقيقت را مى فهمد؛ ولى نمى تواند بپذيرد . قرآن كريم ، درباره چنين شخصى مى گويد :
«أَفَرَءَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَـهَهُو هَوَلـهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِى وَ قَلْبِهِى وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِى غِشَـوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِنم بَعْدِ اللَّهِ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ .»جاثيه، آيه ۲۳
پس آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته ، گمراه گردانيده ، و بر گوش او و دلش مُهر زده ، و بر ديده اش پرده نهاده است؟ آيا پس از خدا چه كسى او را هدايت خواهد كرد؟ آيا پند نمى گيريد؟
هنگامى كه در اثر تراكم آلودگى ها ، هوس بر انسانْ چيره گردد و به صورت بُت ،مورد پرستش وى واقع شود ، چنين انسانى ديگر قابل هدايت نيست . نه اين كه سخن حق را نمى فهمد؛ بلكه مى فهمد ، امّا نمى تواند بپذيرد . از اين رو، او گمراهى است كه راه را مى داند .
نكته ديگر اين كه بى اثر بودن تبليغات در سازندگى اين گروه، موجب سلب مسئوليت تبليغىِ مبلّغ نمى گردد . از نظر قرآن، مبلّغ بايد براى اين دسته از مردم نيز برنامه تبليغى داشته باشد؛ امّا نه به اميد هدايت ؛ بلكه براى اتمام حجّت ، تا هنگامى كه گرفتار عواقب شوم و خطرناك سوء استفاده از آزادى شدند ، به خدا اعتراض نكنند كه چرا راهنمايى براى آنان نفرستاد .ر ك : ص۱۶۸ (اقامه حجّت)


مسئوليت برنامه سازى براى تبليغات

با تأمّل در ميزان تأثير پذيرى مخاطبان و تفاوت ظرفيت هاى ذاتى و اكتسابى مردم ، مشخّص مى شود كه برنامه ريزى صحيح تبليغى تا چه اندازه مهم و مشكل است ، و اين واقعيت، مسئوليت مبلّغان و سازمان هاى تبليغى ومراكز فرهنگى و بخصوص صدا و سيما را در نظام اسلامى براى ساختن برنامه هاى مناسب و مفيد ، مضاعف مى نمايد .


۲ . درگير نشدن با خواست هاى فطرى مردم

يكى از آفات تبليغات ، به طور عام ، تبديل شدن آن به ضدّ خود، توسط مبلّغ است . مكرّر اتّفاق افتاده است كه تبليغات در زمينه هاى مختلف سياسى ، اجتماعى و فرهنگى، اثر معكوس برجاى مى گذارد . يكى از دلايل آن اين است كه روان شناسى مخاطب، مورد توجّه قرار نگرفته است و تبليغات، در برابر نيازهاى طبيعى و فطرى مخاطبْ قرار گرفته است . استاد مطهّرى در اين باره مى گويد :
از نظر روان شناسى مذهبى ، يكى از موجبات عقبگرد مذهبى اين است كهاولياى مذهب، ميان مذهب و يك نياز طبيعى ، تضاد برقرار كنند ؛ مخصوصا هنگامى كه آن نياز در سطح افكار عمومى ظاهر شود .ر . ك: ص۱۶۸ (اقامه حجّت)
اگر در برنامه ريزى تبليغ دينى، ميان دين و حقوق سياسى ، اجتماعى و يا فردى مردمْ تضاد برقرار شود ، نه تنها تبليغاتْ موفق نخواهد بود ؛ بلكه تبديل به ضدّ تبليغات خواهد شد . از اين رو ، كسانى كه ديندارى را به محترم نبودن حقوق سياسى مردم ، عدم آزادى انديشه ، ترك دنيا ، مخالفت با شادى ، گريز از خلق و ترك ازدواج و مانند اينها تفسير مى كنند ، در واقع، عليه دينْ تبليغ مى نمايند . شهيد مطهّرى مى گويد :
درست در مرحله اى كه استبدادها و اختناق ها در اروپا به اوج خود رسيده بود و مردم، تشنه اين انديشه بودند كه حقّ حاكميت از آنِ مردم است ، [ از سوى ]كليسا يا طرفداران كليسا و يا با اتكا به افكار كليسا ، اين فكر عرضه شد كه مردم در زمينه حكومت ، فقط تكليف و وظيفه دارند، نه حق . همين كافى بود كه تشنگان آزادى و دموكراسى و حكومت را بر ضدّ كليسا ، بلكه بر ضدّ دين و خدا به طور كلّى برانگيزد .همان جا
يكى از ويژگى هاى اسلام ناب، اين است كه همه تمايلات فطرى انسان را در نظر گرفته است . اصولاً فطرى بودن دين، بدين معناست كه همه برنامه هاى دينى (اعم از عقايد ، اخلاق و اعمال)، ريشه در فطرت انسان ها دارند . از اين رو ، مبلّغ، اگر به واقعْ اسلام شناس باشد و نيازهاى فطرى مخاطب را بداند ، هرگز به نام دين و براى تبليغ اسلام، با خواست فطرى مردم و حقوق طبيعى آنها درگير نمى شود .