گونه های نقد حدیث

پرسش :

نقد حدیث چند گونه است؟



پاسخ :

حدیث، از دو بخش سند و متن، تشکیل شده و اعتبارسنجی حدیث، وابسته به نقد سند و متن آن است. از این رو، با اندک تسامح،[۱]می توان نقد حدیث را به دو گونه نقد سندی و نقد متنی، تقسیم کرد.

هر یک از این دو نقد، شیوه ها و قواعدی دارند که نقد کارا و درست را از نقدهای نابه جا، جدا می سازند. در این جا نشانه های مربوط به سند و مأخذ حدیث را در «نقد بیرونی» و نشانه ها و معیارهای مرتبط با محتوای حدیث را در «نقد درونی»، بررسی کرده، کارایی گستره و رَوایی هر معیار و نشانه را مطرح می کنیم.

نقد (بیرونی) حدیث

نقد بیرونی، یعنی نقد سند، منبع و مأخذ حدیث و بررسی راه دستیابی به آن با بهره گیری از اظهار نظر رجال شناسان، راویان و محدّثان. بر پایه این تعریف، قرار گرفتن راوی کذّاب و وضّاع در سند، نامعتبر بودن منبع حدیث، وجود فاصله و گسست در حلقه های نقل، اقرار راوی به جعل و قضاوت محدّثان در باره بی اصل بودن روایت و نیافتن آن، همه، نشانه هایی بر ضعف حدیث هستند. این نشانه ها هر یک، تنها در حدّ یک قرینه اند و از اثبات کامل جعل، ناتوان هستند، هر چند به اعتبار حدیث، خدشه وارد می کنند، ولی هیچ یک از این قرینه ها، حدیث را به صورت کلّی از اعتبار نمی اندازند و حتّی اقرار راوی ـ که برخی آن را بهترین دلیل بر موضوع بودن حدیث گرفته اند ـ قرینه و زمینه ای می شود تا با هشیاری بیشتری با حدیث، رو به رو شویم. ما در این جا با به دست دادن برخی از این نشانه ها، کارایی و گستره آنها را نیز بررسی می کنیم.

  1. ضعف مأخذ

بسیاری از نقدهای محدّثان نخستین، ناظر به کتاب، نه سندِ حدیث بوده است. هر اندازه منبع ضعیف تر و داوری کتاب شناسان در باره آن منفی تر باشد، اطمینان ما به حدیث، کاهش می یابد. از این رو، آگاهی از داوری فهرست نگاران و رجال شناسان برای شناسایی کتاب و نویسنده آن، مهم است و زمینه نقد روایات آن را فراهم می آورد. نامعلوم بودن راه رسیدن کتاب به ما و یا ناشناخته بودن نسخه اصلی و معرّفی نشدن درست و صریح نویسنده نیز زمینه تضعیف را فراهم می آورد، هر چند تا جعلی خواندن کامل یک کتاب، راهی طولانی در پیش است و نیاز به همراهی نشانه های دیگر دارد.

  1. گسستگی سند

مقصود از گسست در سند، متّصل نبودن حلقه های سند و طریق نقل حدیث است؛ حلقه هایی که باید به صورت متعارف و معمول، فاصله هایی معقول داشته باشند. از این رو، اگر راوی ادّعا کند که از شخصی حدیثی شنیده، امّا امکان دیدن و سماع از او را نداشته است، باید به دیده تردید به روایت او بنگریم. ادّعای احمد بن ابی سلیمان قواریری، از عالمان اهل سنّت (متولّد ۱۵۱ ق) در سماع از ابن اسحاق (متوفای ۱۵۲ یا ۱۵۱ ق)، یک نمونه است.[۲]رجال شناسان، به ضعف احمد بن ابی سلیمان، تصریح کرده و برخی او را متروک و تکذیب شده از سوی دیگر عالمان خوانده اند.[۳]این نکته در باره مکان سماع هم صدق می کند. از این رو، روایت سهل بن ذکوان از عایشه که مدّعی سماع از او در شهر واسط است، پذیرفته نیست؛ زیرا شهر واسط، به روزگار حکومت حجّاج بن یوسف ثقفی (۷۵ تا ۹۵ ق) ساخته شده و عایشه در سال ۵۷ ق، از دنیا رفته است. گفتنی است برخی کاستی ها در دانش رجال و تاریخ، از اعتماد کامل به این نشانه، جلوگیری می کنند. برای نمونه، احمد بن محمّد بن عیسی اشعری، راوی و محدّث بزرگ قم، در اوایل قرن سوم هجری، در آغاز از حسن بن محبوب روایت نمی کرد؛ زیرا راویان شیعه او را متهم کرده بودند که از ابو حمزه ثمالی حدیث نقل می کند. اتهامی که با توجه به معاصرت حسن بن محبوب با امام رضا(ع) [م ۲۰۳ ق] و معاصرت ابو حمزه ثمالی با امام سجاد(ع) [م ۹۴ ق] زمینه بروز دارد. با این همه، احمد بن محمّد بن عیسی با همه سخت گیری اش در روایت، از این گمان دست شست و از حسن بن محبوب حدیث نقل کرد؛ زیرا بزرگی، وثاقت و عظمت شخصیت حسن بن محبوب آن اندازه بود که همگان را متقاعد به درستی نقل او کند.[۴]از این رو، اگر به داده های رجالی و تاریخی اعتماد کامل نداشته باشیم، نیاز به گردآوری نشانه های دیگر داریم تا به ضعف یا جعل حدیث، حکم کنیم.

  1. دروغ گو بودن راوی

ما بر این باوریم که روایتِ شخص دروغ گو، بی اعتبار است؛ امّا پذیرش این نکته به معنای ساختگی بودن همه روایات او نیست، به گونه ای که به دلیل وجود یک راوی دروغ گو در سند حدیث، آن را ساختگی بدانیم. به بیان دیگر، میان جاعل بودن راوی و جعلی بودن همه روایات او، ملازمه دائمی وجود ندارد. از نظر منطقی، درستی این گزاره که هر گاه روایتی جعلی باشد، یک راوی جاعل دارد، نتیجه نمی دهد که هر گاه راوی جاعل باشد، همه سخنان و نوشته های او جعلی است، بلکه ساختن چند روایت جعلی در کنار نقل ده ها روایت صحیح نیز کافی است تا راوی سازنده را جاعل بدانیم. راویان جاعل می دانستند که برای پذیرفته شدن روایاتشان، باید تعداد قابل اعتنایی احادیث صحیح، نقل کنند. از این رو، بسیاری از احادیث آنان، ساختگی نیست. نتیجه این مبنا، خرده گیری بر نویسندگانی مانند ابن جوزی، مؤلّف الموضوعات است که دلیل جعلی بودن روایت را وجود راوی دروغ گو در سند آن دانسته است. برخی محدّثان شیعه، به این نکته توجّه داشته اند که کذب راوی، تنها ضعف و بی اعتباری حدیث را ثابت می کند و تنها با همراهی قرینه های دیگر، می توان حکم به جعلی بودن روایت کرد.[۵]

گفتنی است برای اثبات جعل، در پی یقین نیستیم، بلکه حصول اطمینان را کافی می دانیم؛ امّا سخن این است که دروغ گو بودن راوی، نمی تواند اطمینان نوعی قابل اعتمادی در باره ساختگی بودن همه احادیث او به بار آورد. آری! اگر راوی وضّاع و گرایش های منحرفانه او مانند غلو یا دشمنی با اهل بیت(ع) مشهور بوده و متن روایت او نیز نشانه هایی از گرایش و تعصّبش را به همراه داشته باشد و یکی دو قرینه دیگر آن را همراهی کند، می توان به ساختگی بودن روایت، اطمینان کرد و بدان، حکم داد. بی گمان، این نکته، توجّه ما را به دیگر قرائن و نقد درونی و محتوایی، جلب می کند؛ نکته ای که اساس نقد را شکل می دهد و از نقد بیرونی و سندی، کارآمدتر و دقیق تر است.

نکته. نشانه های دیگری در نقد بیرونی به کمک ناقد می آیند؛ مانند اقرار راوی به جعل و تکذیب صریح کسی که روایت به او منسوب شده است، یا تصریح محدّثان بزرگ به نیافتن آن در کتاب های حدیث. این نشانه ها، کمتر یافت می شوند؛ امّا ما در جایی دیگر، نمونه ای برای هر یک، مطرح ساخته و گستره کاربرد و دلالت آنها را بر ساختگی بودن حدیث، بررسی کرده ایم. از این رو، خوانندگان را به همان جا ارجاع می دهیم.[۶]

نقد (درونی) حدیث

نقد درونی یا محتوایی، به معنای دقّت در محتوای حدیث، برای اطمینان از درستی آن است. این اطمینان، از راه سنجش مضمون حدیث با معیارهای پذیرفته شده، به دست می آید و هر اندازه محتوا با معیارها سازگارتر باشد، قوّت حدیث، بیشتر و هر اندازه کمتر باشد، ضعف حدیث، افزون می شود. در نقد درونی، توجّه اصلی به مفاد و پیام های حدیث است و به جای استفاده از قرینه های بیرونی مانند وضعیت سند و راویان، مدلول های مطابقی، تضمّنی و التزامی متن را با آگاهی های مقبول و متناظر با آنها، رودررو می کنیم و همخوانی محتوا با این آگاهی ها، یا ناسازگاری آن را می سنجیم. این شیوه، مستلزم در دست داشتن باورهای مطمئن و روشن است تا بتواند آنچه را نادرست می نماید و تنها احتمال دارد که سخن معصوم باشد، با استواری رد کند. استواری و مطمئن بودن این داشته ها به هنگام نقد احادیث صحیح السند و با مآخذ معتبر، ضرورت بیشتری می یابد. اگر بتوانیم به باورهایی دست بیابیم که از مقبولیت آنها مطمئن باشیم، می توانیم آنها را معیارهایی عمومی و جاری برای نقد هر حدیث، قرار دهیم و جعل و دسّ در میان کتاب های حدیثی و شیوه پیچیده سندسازی برای متن جعلی را نیز کشف کنیم؛ کاری که از عهده نقدهای سندی و رجالی برنمی آید، بویژه اگر کتاب، از آنِ محدّثی مورد اعتماد باشد و برای حدیث افزوده شده در درون کتاب، سندی صحیح هم ساخته باشند. در این گونه موارد، راهی جز نقد محتوایی حدیث، باقی نمی ماند.

[۱]تسامح ، از آن روست که نقد درست و یا کامل حدیث ، حاصل مجموع نقد سند و متن است . پس نقد سند و نقد متن ، اجزای تشکیل دهنده نقد هستند ، نه اقسام آن .

[۲]ر . ک : تاریخ بغداد : ج ۴ ص ۱۷۶ ش ۱۸۵۷ .

[۳]ر . ک : سیر أعلام النبلاء : ج ۷ ص ۴۴۵ ش ۱۶۸ ، لسان المیزان : ج ۱ ص ۱۸۳ ش ۵۸۳ .

[۴]ر . ک : رجال کشی : ج ۲ ص ۷۹۹ ش ۹۸۹ . حسن بن محبوب از اصحاب امام کاظم و رضا علیهماالسلام است و شیخ طوسی تصریح کرده است که از ۶۰ نفر از اصحاب امام صادق(ع) نقل روایت دارد . ابو حمزه ثمالی نیز از اصحاب امام سجاد ، باقر و صادق علیهم السلام و نقل حسن بن محبوب از او بدون واسطه اشکالی ندارد .

[۵]الرواشح السماویة : الرشحة السابقة و الثلاثون ، الرعایة فی علم الدرایة : ص ۱۵۲ ، دراسات فی علم الدرایة : ص ۹۰ .

[۶]ر . ک : وضع و نقد حدیث : ص ۲۲۰ ـ ۲۲۶.



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت