محبت اهل بیت(ع)

محبت اهل بیت(ع)

عشق به زيبايى و مهر ورزيدن به چهره هاى سرشار از نيكى و كرامت و رادى ، حقيقتى فطرى است . نمى شود تصوّر كرد كه كسى بر فطرت پاك ، باقى مانده و گرايش هاى فطرى او دستخوش انحراف نگرديده باشد و در عين حال ، از عشق ورزى به زيبايى ها و دوست داشتن ارجمندى ها و والايى ها و گرايش به قلّه ها و قلّه سانى ها تن زند .

محبّت ، در فرهنگ اسلامى ، واژه اى ارجمند و زيباست . در آموزه هاى دينى به «مهر ورزى» ، توجهى ويژه شده است و تعبير «هل الدينُ إلّا الحُبّ؟ آيا دين ، جز محبّت است؟» ، مكانت «مهر ورزى» را به اوج رسانده است .

عشق به زيبايى و مهر ورزيدن به چهره هاى سرشار از نيكى و كرامت و رادى ، حقيقتى فطرى است . نمى شود تصوّر كرد كه كسى بر فطرت پاك ، باقى مانده و گرايش هاى فطرى او دستخوش انحراف نگرديده باشد و در عين حال ، از عشق ورزى به زيبايى ها و دوست داشتن ارجمندى ها و والايى ها و گرايش به قلّه ها و قلّه سانى ها تن زند .

پيامبر صلى الله عليه و آله به دوست داشتن على عليه السلام سفارش كرده و مهر ورزيدن به اهل بيت عليهم السلام را نشانه ايمان دانسته است ، و آيا اين همه جز واقع نمايى است؟ و جز ارشاد به حقيقت است؟ و به آنچه از درون جان انسان مى جوشد؟!

على عليه السلام سرشار از زيبايى هاست ، و وجودش چونان كوهسارى سرچشمه تمامت فضيلت ها ، زيبايى ها ، ولايى ها و بزرگى ها ... و اين واقعيّت ، تحقق همان حقيقت والايى است كه همگان از تمام فِرقه ها ، جريان ها و مكتب ها ، دوست و دشمن ، بدان خشنود شده اند .[۲]

و مگر «اهل بيت عليهم السلام » جز اين هستند؟ ... اكنون مجال گسترده گويى در اين زمينه نيست ؛ امّا به لحاظ اهميت موضوع و ارجمندى مطلب ، برچيدن دامن سخن بدون بازگويى اندكى از بسيار ، روا نخواهد بود . شايسته چنان مى دانيم كه لزوم مهرورزى به على عليه السلام و اهل بيت عليهم السلام را در پرتو آيتى الهى به اختصار ، باز گوييم ، و راز تأكيد بسيار بر دوست داشتنِ على و آل على عليهم السلام را در پرتو يكى از آيات الهى اندكى بكاويم و آن گاه در پرتو آموزه هاى نبوى و ... سخن را جمع بندى كنيم و خواننده را به خواندن احاديث و تأمل كردن در آنها فرا خوانيم :

خداوند منزّه ، در سوره شورا ـ كه موضوع محورى و بنيادين آموزه هاى آن ، وحى و ابعاد رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله است ـ به پيامبر خدا دستور مى دهد كه به مردمان بگويد :

«قُل لَا أَسْـئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى .[۳]بگو : بر اين رسالت ، مزدى ، جز دوست داشتن خويشاوندان ، از شما نمى خواهم»  .

شگفتا! قرآن ، شعار همه پيامبران را ياد كرده است كه مى گفتند :

«وَ مَآ أَسْـئلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلَا عَلَى رَبِّ الْعَــلَمِينَ .[۴]به خاطر انجام دادن رسالتم دستْ مزدى از شما نمى خواهم . مُزد من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست»  .

امّا پيامبر صلى الله عليه و آله فرمان مى يابد كه بگويد :

مزد رسالت من ، دوستى خويشاوندان من است . اين آيت الهى چون در كنار آيات ديگرى كه در خطاب به پيامبر صلى الله عليه و آله به اين موضوع پرداخته اند نهاده شود ، محتواى آن روشن است . در آيه ديگرى آمده است :

«قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِىَ إِلَا عَلَى اللَّهِ .[۵]بگو : «هر مزدى كه از شما خواستم آن از خودتان! مزد من جز بر خدا نيست ...»  .

و در آيه اى ديگر آمده :

«قُل لَا أَسْـئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلَا ذِكْرَى لِلْعَــلَمِينَ .[۶]بگو : من ، از شما هيچ مزدى بر اين [رسالت] نمى خواهم . اين [قرآن] ، جز تذكّرى براى جهانيان نيست»  .

كه نشانگر آن است كه آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله از امّت خواسته است ، براى آنان و به نفع آنان است ، و گر نه كتاب الهى ، «ذكر»ى است از آنِ همگان ، و پاداشى را برنمى تابد .

در آيتى ديگر آمده است :

«قُلْ مَآ أَسْـئلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَا مَن شَآءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلاً .[۷]

بگو : بر اين [رسالت] اجرى از شما طلب نمى كنم ، جز اين كه هر كس بخواهد ، راهى به سوى پروردگارش [در پيش ]گيرد»  .

كه نشانگر آن است كه اين پاداش ، پيوندى مستقيم با دعوت و پذيرش آن دارد ، و معنا چنين است كه : پذيرش آنچه من عرضه مى كنم ، همان پاداش من است و در وراى آن ، پاداشى نيست .

بدين سان و با توجّه به آيات ديگر ، اين «مودّت» نيز به پاسخگويى به دعوت باز خواهد گشت و آيه بيانگر اين خواهد بود كه اين خواست ، براى شما و در جهت منافع شماست . يعنى گاهى سخن از نفى كلّى مزد و پاداش است و ديگر گاه ، تأكيد بر اين كه پاداش ، از آنِ كسى است كه مى خواهد راهى به خدا جويد ، و در پى آن ، تصريح به اين كه اين پاداشى كه خواسته ام نيز براى خود شماست و در نهايت ، اين كه : پاداش من «مودّت با اَقارب من» است .

پس پاداش پيامبر صلى الله عليه و آله ويژگى هايى دارد :

۱ . مطلقا نفع آن ، عائد وى نمى شود ؛

۲ . صد در صد به نفع امّت است ؛

۳ . چيزى است كه راه امّت را به سوى خدا هموار مى سازد .

بدين سان ،  «الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى»  تداوم راه رسالت و ادامه خطّ پيامبر صلى الله عليه و آله است .

خودِ پيامبر صلى الله عليه و آله نيز اين تعبير قرآنى را معنا كرده و مصداق آن را در جهت اهداف كلّى ابلاغ دين ، روشن نموده و بدين سان ، آينده رهبرى امّت را با توجه بدان ، مطرح ساخته است و صريحا در مقابل سؤال ها (كه : اين «قُربى» چه كسانى هستند؟) فرموده است :

«على و فاطمه و دو فرزند آن دو» .

بدين ترتيب ، آيه نيز با تفسير پيامبر خدا ، در جهت همان آهنگ كلّىِ تبليغ رسالت و تأكيد بر تداوم راه پيشوايى ، و روشنگرىِ ديگرى درباره فرداى امّت است .

روايات بسيارى كه از «مودّت» آل محمّد صلى الله عليه و آله سخن گفته و محبت آنها را واجب شمرده ، و مرگ در راه محبت آنها را شهادت در راه خدا دانسته ، و كين ورزى بدانها و خشم گرفتن بر على عليه السلام را نفاق معرفى كرده اند ، همه و همه در جهت ايجاد جريان همسو با اهل بيت عليهم السلام بوده است و جلوگيرى از شكل گيرى جريانى معارض با آن بزرگواران و يقينا معارض با آموزه هاىِ دين و معارف قرآنى بوده است .

به واقع ، با اين همه ، پيامبر صلى الله عليه و آله تداوم حركت خود را در اهل بيت عليهم السلام مى نگرد ، و پس از خود ، اين رسالت را به دوش برجسته ترين مصداق اهل بيت ، على عليه السلام مى نهد ، و هرگونه رويارويى با وى را «مواجهه» با خويش تلقى مى كند . يعنى نمى شود كسى فطرتى سالم داشته باشد ، از ايمان و باور استوار برخوردار باشد ، حق را بشناسد و حق مدارى را پيشه كند و در عين حال ، به على عليه السلام كين بورزد . و مگر نه اين است كه او سرشار از زيبايى ها و ارجمندى ها و ولايى هاست؟! مى شود فطرتى سالم داشت و زيبايى را دوست نداشت و از سرايش حماسه براى زيبايى ها تن زد؟! آيا مى شود حق مدار بود و على را كه تجسّم عينى حق است ، دوست نداشت؟! ...  «وَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَا الضَّلَـلُ ؛[۸]و بعد از حقيقت ، جز گم راهى چيست؟»  .

چگونه مى توان جامه زيباى ايمان به تن و دل در گرو خداوند داشت و على عليه السلام را ـ كه غرق در ايمان به خداوند و برترين عاشق و عابدِ اللّه و والاترين جلوه باور و ايمان است دوست نداشت؟! و اين است راز سخن بلند مولا عليه السلام كه فرمود :

لَو ضَرَبتُ خَيشومَ المُؤمِنِ بِسَيفي هذا عَلى أن يُبغِضَني ما أبغَضَني ، ولَو صَبَبتُ الدُّنيا بِجَمّاتِها عَلَى المُنافِقِ عَلى أن يُحِبَّني ما أحَبَّني ، وذلِكَ أنَّهُ قُضِيَ فَانقَضى عَلى لِسانِ النَّبِيِّ الاُمِّيِّ صلى الله عليه و آله أنَّهُ قالَ : «يا عَلِيُّ! لا يُبغِضُكَ مُؤمِنٌ ولا يُحِبُّكَ مُنافِقٌ .[۹]چنانچه با شمشيرم بر بينى مؤمن بكوبم تا مرا دشمن بدارد ، هرگز با من دشمنى نمى ورزد ؛ چنانچه تمام دنيا را در اختيار منافقْ بگذارم تا مرا دوست بدارد ، هرگز مرا دوست نخواهد داشت .

اين ، مقدّر شده و بر زبان پيامبر اُمّى جارى گشته است كه او گفت : «اى على! مؤمن ، تو را دشمن نمى دارد و منافق ، تو را دوست نمى دارد .

چنين است راز عشق ورزى نيك نهادان مؤمن و شور و هيجان پاك سرشتان استوارْ باور در راه على عليه السلام ؛ پيراسته دلانى كه در سخت ترين شرايط زندگى از مهر ورزى به آستان على عليه السلام تن نزدند و با استوار گامى ، شكوهمندترين حماسه ها را رقم زدند و با خون جوشان خويش ، عزت و صلابت و ايمان و عشق به حق را بر رواق تاريخ ، جاودانه ساختند ؛ حُجرها ، رُشَيدها ، ميثم ها ، عمرو بن حَمِق ها و ...


[۲]ر . ك : ج ۹، ص ۵۳ (على از زبان دشمنانش) .

[۳]شورا ، آيه ۲۳ .

[۴]شعرا ، آيه ۱۰۹ ، ۱۲۷ ، ۱۴۵ ، ۱۶۴ ، ۱۸۰ .

[۵]سبأ ، آيه ۴۷ .

[۶]انعام ، آيه ۹۰ .

[۷]فرقان ، آيه ۵۷ .

[۸]يونس : آيه ۳۲ .

[۹]ر . ك : ص ۲۳۸ (ح ۵۹۹۵) .