ترجمه و شرح مفصّلى بر نامه امام صادق عليه السلام به شيعيان .

طلب عافيت و رضا به قضا

طلب عافيت و رضا به قضا

بِسْمِ اللّه الْرَحْمنِ الرَّحيمِ . أمّا بعدُ ، فَاسْألُوا رَبَّكُمُ العَافِيَةَ ، وَ عَلَيْكُمْ بِالدَّعَةِ وَ الْوَقَارِ و السَّكينَةِ .

يعنى[۱]: امّا بعد از حمد و ثناى الهى و صلوات بر حضرت رسول و آل اطهار او . پس سؤال كنيد از پروردگار خود ، عافيت و سلامت از مصائب و بلاهاى دنيوى و اُخروى را . بر شما باد به سكون و حِلم و آرام ، در هنگام ابتلا به مكاره و اذيّت مخالفان و دشمنان !

بدان كه اوّلْ چيزى كه در اين عهد شريف ، امر به آن واقع شده ، طلب عافيت است . و عافيت ، عبارت است از سلامتى از هر چيزى كه موجب ضررى بوده باشد در دنيا يا در آخرت[۲]. و بدترين مفاسد و مضرّت ها ، پيروىِ شياطين جن و انس و نفس امّاره است كه عاقبتش ضلالت و گم راهى و محرومى از ثواب الهى و مبتلا شدن به بلاهاى نامتناهى دنيوى و اُخروى است . پس در طلب نجات و خلاصى از شرّ نفس و شياطين ، توسّل تام به جناب اقدس الهى بايد نمود . بعد از آن ، طلب بايد نمود عافيت از امراض و عاهات مُزمنه ، مثل جُذام و بَرَص و امثال آنها .

چه بسيار باشد كه ابتلا به امراض و اسقام ، با وجود آن كه موجب ثواب و رفع درجات مى باشد ، بنا بر قلّت صبر و بى طاقتى بنده ، منتهى به كفرانِ نعمت ، بلكه به كفر و خسران آخرت گردد . پس هم دنيا از دست رفته باشد ، و هم آخرت .  « ذَ لِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ »  .[۳]

ديگر از جمله آنچه در ضمن عافيت ، طلب بايد نمود ، سلامتى از بليّه فقر و پريشانى است كه اكثر نفوس را طاقتِ تحمّل آن نيست و عاقبتش در بسيارى از نفوس ، خِذلان دنيوى و اُخروى است .

ديگر ، عافيت از شرّ ظَلَمه و اهل جور و طغيان ، و از تعدّى مخالفان و ابتلا به افترا و بهتان است ؛ چه صبر بر اين امور ، غالبا از حوصله طاقت ، بيرون است .

ديگر ، عافيت و خلاصى از آتش جهنّم و غضب الهى است كه سماوات و ارض را قوّت تحمّل آن نيست و همه مصائب و بلايا در جنب آن ، راحت و نعمت است . و در بعضى ادعيه ائمّه طاهرين ـ صلوات اللّه عليهم أجمعين ـ وارد شده[۴]كه : خداوندا! از تو سؤال مى كنم حاجت خود را ؛ آن حاجتى كه اگر به من عطا كنى ، ضرر نمى رساند به من هر چيزى از نعمت ها كه از من ، باز گيرى ، و اگر عطا نكنى ، نفع نمى دهد مرا هر چيزى[۵]

كه عطا كنى و آن ، خلاصى رَقَبه من است از طوق عذاب جهنّم .[۶]

مجملاً در ضمن سؤال عافيت ، خلاصى از جميع مكاره دنيوى و اُخروى ، بلكه خلاصى از نعمت ها و عباداتى كه به جهت عدم قابليّت شخص ، موجب عُجب و طغيان و تجبّر و كفر و خذلان گردد ، طلب بايد نمود و از كَرَم حكيمى ـ كه به مزاجِ قابليت بنده ، عالِم است از نعمت ها و بلاها ـ چيزى را سؤال بايد[۷]نمود كه منجر به سوء عاقبت و خسران آخرت نگردد .

چنانچه ثقة الإسلام محمّد بن يعقوب كلينى ـ قدّس اللّه روحه ـ از حضرت امام محمّد باقر ـ صلوات اللّه و سلامه عليه ـ روايت نموده[۸]كه حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله فرموده[۹]كه حق تعالى مى فرمايد كه : از جمله بندگان مؤمن من ، جمعى هستند كه امر دين ايشان مُنتظَم نمى شود ، مگر به توانگرى و وسعت روزى و صحّت بدن . پس عطا مى كنم به ايشان ، غنا و توسعه و صحّت بدن را تا در دين ايشان ، فساد راه نيابد .

و از جمله بندگان مؤمن من ، جمعى هستند كه امر دين ايشان ، نظام نمى يابد ، مگر به فقر و پريشانى و بيمارى . پس مبتلا مى سازم ايشان را به فاقه و مسكنت و مرض ، تا امر دين ايشان ، فاسد نشود ، و من داناترم به آن چيزى كه مصلحت دين بندگان مؤمن من ، در آن است .

و از جمله بندگان مؤمن من ، طايفه اى هستند كه سعى مى كنند[۱۰]در بندگى من ، و ترك لذّت خواب نموده ، از خوابگاه خود به جهت عبادت من برمى خيزند و مرتكب تعب مى شوند و من ، مسلّط مى سازم يك شب و دو شب خواب را بر ايشان[۱۱]از راه شفقت و مرحمت نسبت به ايشان . پس تا صباح ، بيدار نمى شود و چون بر مى خيزد ، خود را دشمن مى دارد و عيب و سرزنش مى كند خود را به ترك عبادت ؛ و اگر او را از عبادت ، باز ندارم و خواب را بر او غالب نگردانم ، او را البته از عبادت ، عُجب به هم مى رسد و به اعمال خود ، مفتون و مغرور مى شود و از راه عُجب عبادت ، عاقبت كارش به هلاكت[۱۲]منتهى مى شود و به جهت رضا و خشنودى كه از خود به هم رسانيده ، گمان مى كند كه بر همه عباد ، زيادتى كرده و در بندگى از سرحدّ تقصير ، بيرون آمده . پس از درگاه من ، دور شده ، و حال آن كه گمان مى كند كه به من نزديك شده و او را قُرب ، حاصل شده .

پس بايد كه اعتماد و تكيه ننمايند عبادت كنندگان بر اعمالى كه به جهت رسيدن به ثواب مى كنند ؛ چه ايشان ، هر چند سعى كنند و در تمام عمر خود ، ارتكاب تعب و مشّقت نمايند ، از جمله مقصّران در بندگى خواهند بود ، و نخواهند رسيد به آنچه حقّ عبادت من است[۱۳]و موجب وصول به كرامتى است كه از درگاه من طلب مى كنند و باعث فوز به نعيم بهشت و درجات عاليه[۱۴]مجاورت و قُرب من است .

و بايد كه وثوق و اعتماد بر رحمت و كَرَم من داشته باشند و به فضل من ، خوش حال و مسرور بوده باشند و به حُسن ظن و گمان كَرَمى كه به من دارند ، مطمئن باشند ؛ زيرا كه چون اعتماد بر كَرَم من نمايند ، نه بر عمل خود ، رحمت من ، تداركِ حال ايشان خواهد نمود و خشنودى و مغفرت من به ايشان خواهد رسيد و عفو من ، شامل حال ايشان خواهد شد ؛ زيرا كه منم خداوند بخشاينده و مهربان به بندگان خود و به اين نام ، خود را مسمّا ساخته ام .[۱۵]

و از اين حديث قُدسى ، ظاهر مى شود كه منافات ندارد سؤالِ عافيت ، با صبر و راضى شدن به آنچه جناب اَقدس الهى مقدّر ساخته باشد از نَعما و ضَرّا ؛ چه ، او داناتر است به آنچه خيرِ عافيت و نجات بنده در آن است .

و محمّد بن يعقوب كلينى رضى الله عنه از حضرت امام[۱۶]جعفر صادق ـ صلوات اللّه عليه ـ روايت نموده كه : داناترينِ مردم به خداى ـ عزَّ و جلَّ ـ آن كسى است كه به قضاى الهى راضى تر باشد .[۱۷]

و از آن حضرت ، روايت نموده كه : عَجَب دارم از حال بنده مسلمِ كامل كه مقدّر نمى سازد خداى تعالى ، چيزى را از جهتِ او كه خير آن بنده در آن نباشد . اگر او را به مقراض ها ريزه ريزه كنند ، خير او در آن است و اگر پادشاه مشارق و مغاربِ روى زمين شود ، خير او در آن است .[۱۸]

و از آن حضرت ، روايت نموده كه فرمود كه : حضرت امام حسن عليه السلام به عبد اللّه بن جعفر گفت كه : چگونه كسى از جمله مؤمنان مى تواند بود ، با آن كه راضى به قسمتى كه خداى تعالى براى او كرده ، نباشد و منزلت و مرتبه خود را پست و حقير شمارد ، و حال آن كه حاكم بر او ، خداى تعالى است . و من ، ضامنم كسى را كه در خاطر او به غيرِ رضا نگذرد ، به[۱۹]آن كه دعاى او در درگاه الهى مستجاب شود .[۲۰]

و از اين حديث شريف ، ظاهر[۲۱]مى شود كه بسيارى از دعاهاى بندگان كه مستجاب نمى شود ، سببش عدم رضاى ايشان است به قضاى الهى .

و از آن حضرت ، روايت نموده كه فرمود كه : هرگز حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله درباره چيزى كه واقع شده و گذشته بود ، نمى فرمود كه : كاش ، غير آن واقع مى شد![۲۲]

و از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام روايت نموده كه : سزاوارترين خلق خداى ـ عزَّ و جلَّ ـ به آن كه راضى شود و در مقام تسليم قضاى الهى باشد ، آن كسى است كه خدا را شناخته باشد ؛ يعنى راضى نبودن ، از نشناختن الهى ناشى مى شود . و كسى كه راضى به قضا مى شود ، قضا بر او جارى مى شود و به اجر عظيم[۲۳]از كَرَم الهى فائز مى گردد و آن كس كه راضى نمى شود هم ، قضاى الهى از او رفع نمى شود و بر او جارى مى شود[۲۴]و اجرى از درگاه الهى به او نمى رسد .[۲۵]

پس بنده بايد كه در جميعِ احوال ، عافيت و نجات از مصائب و مِحَن را به دعا و مسئلت ، از كَرَم الهى طلب نمايد ؛ چون رفاه حال ، به حَسَب ظاهر ، در آن است و اگر دعا مستجاب نشود ، راضى شود به آنچه قلم تقدير بر صحيفه عمر او نوشته باشد تا بر آن رضا ، ثواب عظيم مترتّب شود و بر آن دعا كه مستجاب نشده ، در آخرت يا در دنيا ، ثواب و عوض يابد .

و از دعاهاى جليل القدر در طلب عافيت ، دعاى صحيفه كامله است .[۲۶]پس مداومت بر آن را فوز عظيم بايد دانست .

و از جمله ادعيه مختصر كه در طلب عافيت وارد شده ، دعاى ابو ذر رضى الله عنه است ، چنانچه كشّى رحمه الله از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود : روزى ابو ذر به خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله آمد و جبرئيل عليه السلام پيش[۲۷]آن حضرت بود . پس جبرئيل عليه السلام پرسيد كه : اين مرد كيست يا رسول اللّه ؟ حضرت فرمود كه : اين ، ابو ذر است . جبرئيل عليه السلام گفت : او در آسمان ، مشهورتر از زمين است . از او بپرس كه كدام است آن كلماتى كه در وقت صباح مى خواند . حضرت پرسيد كه : اى ابو ذر! كدام است كلماتى كه تو در وقت صباح مى خوانى؟

گفت[۲۸]: يا رسول اللّه ! مى گويم : «اَللّهُمَّ إنّى أَسئَلُكَ الأْمْنَ والإْيمانَ بِكَ وَ التَّصْديقَ بِنَبيِّكَ ، وَ الْعافِيَةَ مِنْ جَميعِ البلاءِ ، وَ الشُكْرَ عَلىَ العافِيَةِ ، وَ الْغِنى عَنِ النّاسَ» .

و در بعضى نسخه ها واقع شده كه : «وَ الغِنى عَنْ شِرار خَلْقِكَ» ؛ يعنى : «خداوندا! از تو سؤال مى كنم ايمنى و ايمان به تو را ، و تصديق به[۲۹]پيغمبر تو و عافيت از جميع بلاها ، و شكر بر عافيت ، و بى نيازى از مردمان يا از مردمِ بد [ را ]» .[۳۰]

و كلينى و ابن بابويه ـ رضى اللّه عنهما ـ ، اين حديث را به وجهى مبسوط تر روايت كرده اند و لفظ آخر دعا در [ عبارت ] كلينى ، «وَالْغِنى عَنْ شِرارِ النّاسِ» است .[۳۱]


[۱]. الف : - «يعنى» .

[۲]. ب : «در دنيا و آخرت» .

[۳]. سوره حج ، آيه ۱۱ .

[۴]. الف : + «است» .

[۵]. ب : «خير» .

[۶]. الكافى ، ج ۴ ، ص ۴۶۳ ، ح ۴ ؛ تهذيب الأحكام ، ج ۵ ، ص ۱۸۲ ، ح ۱۵ .

[۷]. ب : «مى بايد» .

[۸]. ج : «كرده» .

[۹]. ب : «فرمود» .

[۱۰]. الف : «كسى هست كه سعى مى كند» .

[۱۱]. الف : «وى» .

[۱۲]. الف و ج : «هلاك» .

[۱۳]. الف : - «است» .

[۱۴]. ب : + «و» .

[۱۵]. الكافى ، ج ۲ ، ص ۶۰ و ۶۱ ، ح ۴ .

[۱۶]. ب : - «حضرت امام» .

[۱۷]. همان ، ص ۶۰ ، ح ۲ .

[۱۸]. همان ، ص ۲۴۶ ، ح ۵ .

[۱۹]. الف : - «به» .

[۲۰]. همان ، ص ۶۲ ، ح ۱۱ .

[۲۱]. ب : «معلوم» .

[۲۲]. همان ، ج ۲ ، ص ۶۳ ، ح ۱۳ .

[۲۳]. ب : «به حسنه عظيم» .

[۲۴]. ب : - «مى شود» .

[۲۵]. همان ، ص ۶۲ ، ح ۹ .

[۲۶]. صحيفه سجّاديه ، دعاى ۲۳ .

[۲۷]. ب : «خدمت» .

[۲۸]. ب : «عرض كرد» .

[۲۹]. ج : - «به» .

[۳۰]. اختيار معرفة الرجال ، ج ۱ ، ص ۱۰۷ و ۱۰۸ ، ح ۴۹ .

[۳۱]. الكافى ، ج ۲ ، ص ۵۸۷ ، ح ۲۵؛ أمالى ، صدوق ، ص ۳۴۵ ، مجلس ۵۵ ، ح ۳ .