ترجمه و شرح مفصّلى بر نامه امام صادق عليه السلام به شيعيان .

طلب عافيت و رضا به قضا - دعوت به شكيبايى ، بردبارى و آرامش

دعوت به شكيبايى ، بردبارى و آرامش

بِسْمِ اللّه الْرَحْمنِ الرَّحيمِ . أمّا بعدُ ، فَاسْألُوا رَبَّكُمُ العَافِيَةَ ، وَ عَلَيْكُمْ بِالدَّعَةِ وَ الْوَقَارِ و السَّكينَةِ .

امّا بعد از حمد و ثناى الهى و صلوات بر حضرت رسول و آل اطهار او . پس سؤال كنيد از پروردگار خود ، عافيت و سلامت از مصائب و بلاهاى دنيوى و اُخروى را . بر شما باد به سكون و حِلم و آرام ، در هنگام ابتلا به مكاره و اذيّت مخالفان و دشمنان !

ديگر از آنچه در كلام سابق امام اَنام[۱]ـ عليه صلوات اللّه الملك العلّام ـ ، امر به آن واقع شده ، ملازمت سُكون و وَقار و سكينه است و مطابق قول اهل لغت ، معنى هر يك به ترتيبى است كه مذكور شد و ممكن است كه مراد به لفظ «دَعَت» كه عبارت از سكون است ، صبر باشد . و اخبار در فضيلت صبر ، بسيار است ، چنانچه بعضى از آن ـ إن شاء اللّه تعالى ـ ، مذكور مى شود .

و بعضى گفته اند «دَعَت» ، عبارت است از سكون نفس در وقت حركت شهوت ، و مراد از «وَقار» ، حلم و بردبارى از ظَلَمه و ترك انتقام مكارهى كه از خوب و بد به اين كس رسد ، و مراد به سكينه ، آرام و اطمينان نفس به ايمان و عدم تزلزل در يقين به سبب رسيدن مكاره و آلام باشد ؛ چه اكثر نفوس را در حال نعمت[۲]و بلا ، اختلافى در عقايد عارض مى شود و جمعى در حال رفاه و امن از بلا [ به ] طغيان و كفر مبتلا مى شوند .

و در قرآن مجيد ، در چند موضع ، اشاره به اين معنى وارد شده . و جمعى در حال رفاه ، فى الجمله ، آثار بندگى از ايشان ظاهر مى شود و در حال ابتلا ، علامات اِدبار و ارتداد از حالشان لايح مى گردد . چنانچه مكرّر ديده مى شود كه چون از كسى به ايشان ستمى واقع مى شود يا فرزندى يا دوستى از ايشان فوت مى شود ، كلمات كفر بر زبان جارى مى سازند و خسران دنيا و آخرت ، تحصيل مى نمايند ، همچنانچه حق تعالى مى فرمايد كه :  « وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَ الْأَخِرَةَ ذَ لِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ »  .[۳]

و آن كه تفسير «سكينه» ، در بعضى احاديث به ايمان واقع شده ،[۴]ظاهرا به اين معنى بوده باشد و اين معنى عبارت است از : كمال و[۵]قوّت ايمان .

و ظاهر احاديث آن است كه ايمان ، قابل شدّت و ضعف بوده باشد و چنان نيست كه كسى كه ايمانش در مرتبه كمال نباشد ، از ايمان بيرون رود و مؤمن نباشد .

و ممكن است كه مراد به سكون يا سكينه ، آرام [ بودن ] و متزلزل نشدن در بابِ امام عصر باشد در حال غيبت ، كه [ بگويد : ] چرا ظهور نمى كند با وجودِ كثرت شيعيان يا در حال ظهور ، مثل زمان امام جعفر صادق عليه السلام كه چرا تقيّه مى كند و خروج نمى كند و خلق را به راه حق ، دعوت نمى نمايد ، چنانچه به خاطر بسيارى از شيعيان مى رسيده و مى رسد .

و كمال ايمان ، آن است كه مطلقا اين معانى [ را ] به خاطر راه ندهند و به يقين دانند كه امام ، داناتر است به ضمايرِ شيعيان و محبّان خود ، در هر زمانى و مى داند كه هر يك تا كجا همراه اند و اگر چنانچه دانند كه شرايط ظهور و ازاله بِدَع و رفع ظلم از روى زمين موجود است ، البته تأخير و تكاهل نخواهند فرمود و گاهى قليلْ تزلزل[۶]، هر چند قدرِ ضعيفى از آن باشد ، گاه باشد كه در خاطر مؤمنين كامل ، راه يابد ؛ چه جاى ديگران ، و قدر ضعيف آن ، خلل در ايمان [ وارد ] نمى كند و به قدر قوّت ، ضرر زياد[۷]مى شود تا آن كه ـ عياذا باللّه ـ به مرتبه كفر و بطلان ايمان رسد .

و در حديث ، از حضرت امام محمّد باقر ـ صلوات اللّه عليه ـ منقول است كه فرمود كه : مردم بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله مرتد شدند و از دين برگشتند ؛ الّا سه نفر : سلمان و ابو ذر و مقداد . پس راوى سؤال نمود كه : چگونه بود حال عمّار ياسر ؟ فرمود كه : او را ميل و لغزش قليلى عارض شد ، باز ، رجوع به اطمينان نمود . بعد از آن فرمود كه : كسى كه هيچ نوع شك و تزلزلى او را عارض نشد ، مقداد بود . و سلمان را در خاطر خَليد كه حضرت امير المؤمنين عليه السلام اسم اعظم مى داند . چرا نمى خواند تا جمعى كه از او انحراف نموده ، به زمين فرو روند ؟ و در واقع ، آن چنان بود كه اگر مى خواست و مى خواند ، همگى به عذاب خَسْف گرفتار مى شدند .

پس گريبان سلمان را مخالفان گرفتند و بر گردن او زدند تا گردن او ورم كرده ، مثل غدّه در گردنش به هم رسيد . پس حضرت امير المؤمنين عليه السلام در آن حال بر او گذشت و فرمود : يا ابا عبد اللّه ! اين آزار كه كشيدى ، از آن معنى است كه به خاطرت رسيد . بيعت كن با ابو بكر كه چاره اى ديگر نيست . و مصلحت در مخالفت نيست . پس سلمان ، بيعت نمود. و ابو ذر را حضرت امير المؤمنين عليه السلام امر كرد به سكوت و سخن نگفتن در باب ابى بكر و عمر و اتباع ايشان . پس از راه بى طاقتى ، احتراز ننمود از آنچه دشمنان گويند و بعضى سخنان گفت . پس از اين جهت ، عثمان بر او تسلّط يافته ، ايذا به او رسانيد . بعد از آن ، جمعى ديگر از مردم ، از كرده خود توبه و انابت نموده ، به اسلام رجوع كردند .[۸]

و از بعضى احاديث ، زيادتىِ سلمان در مراتب ايمان بر ابو ذر و مقداد ، ظاهر مى شود[۹]و مى تواند بود كه ايمان هر يك ، از وجهى كامل تر بوده باشد .

و بالجمله ، تزلزل و اضطرابِ قليل ، چندان مُضر نيست . و بسيارش ، منافىِ ايمان است ، چنانچه گذشت . و مناسب كلامى كه حضرت بعد از اين مى فرمايد ، مبالغه در صبر شيعيان بر جفاى مخالفان و ترك تزلزل و اضطراب در امر امام عليه السلام و به حالِ خود بودن شيعيان و ترك منازعه و قتال با سنّيان به حَسَب اقتضاى زمان و امثال اين معانى است . و لهذا ، كلام را به چند لفظ كه به حَسَب معنى نزديك به يكديگرند ، تأكيد فرموده اند .


[۱]. ج : - «انام» .

[۲]. ب : «نقمت» .

[۳]. سوره حج ، آيه ۱۱ .

[۴]. الكافى ، ج ۲ ، ص ۱۵ ، ح ۱ ـ ۵ .

[۵]. ب : - «و» .

[۶]. ج : «و اين نوع تزلزل» .

[۷]. الف : «زياده» .

[۸]. اختيار معرفة معرفة الرجال ، ج ۱ ، ص ۵۲ ، ح ۲۴ ؛ بحار الأنوار ، ج ۲۲ ، ص ۴۴۰ ، ح ۹ .

[۹]. الكافى ، ج ۱ ، ص ۴۰۱ ، ح ۲ .