ترجمه و شرح مفصّلى بر نامه امام صادق عليه السلام به شيعيان .

گناهان كبيره و صغيره - بخش بیست و دوم - بیست و سوم : خوردن خوراكى هاى حرام و ...

خوردن خوراكى هاى حرام

بيست و دوم از جمله كبائر ـ چنانچه در حديث اعمش و حديث «شرايع دين» واقع شده ـ ، خوردن متيه و خون و گوشت خوك است و هر چيزى كه از براى غير خداى تعالى ، ذبح كرده باشند و اسم خداى تعالى در وقت ذبح آن ، مذكور نشده باشد ، مثل آنچه كفّار از براى بت هاى خود ، ذبح مى كردند و نام بت ها را در ذبح ، ذكر مى كردند . و كسى كه مضطر باشد و چيزى ديگر به دستش نيايد ، از اينها مى تواند بخورد ، به شرط آن كه باغى يا عادى نباشد ، كه ايشان را جايز نيست خوردن از اينها در حالِ اضطرار ؛ بلكه مى بايد نخورند تا از گرسنگى بميرند . و باغى ، كسى است كه بر امام زمان ، خروج كرده باشد يا كسى كه از روى لهو و لعب ، از پىِ شكار گردد و مطلبش از شكار ، انتفاعِ عيالش نبوده باشد . و عادى ، قاطع طريق ، يعنى راهزن يا دزد است . و بعضى ، باغى و عادى را به وجه ديگر ، تفسير كرده اند .

و آنچه مذكور شد ، از بعضى احاديث ، ظاهر مى شود و چون قُبح و شناعت اين امور ، در كمال ظهور است ، احتياج به ذكر آنچه در اين ابواب مذكور شده ، نيست و لهذا ، اين چهار نوع را در يك قِسم ، ذكر كرديم .

بيست و سوم : قمار

بيست و سوم از جمله كبائر ، مِيسَر است ، يعنى قمار باختن ـ چنانچه از دو حديث مذكور ، معلوم مى شود ـ ، و هر چه بُرد و باخت به آن كنند ، داخلِ قمار است و علما گفته اند اگر مطلب از بازى كردن با آلات قمار ، بُردن چيزى نباشد ، بلكه غرض ، قوّت فكر و حذاقتِ طبع باشد ، چنانچه بعضى دانستن شطرنج را كمال مى دانند هم حرام است .

و آيه تحريم مِيسَر ، قبل از اين در تحريم شراب ، مذكور شد و احاديث در اين باب ، بسيار است . از آن جمله ، روايت كرده اند كلينى و شيخ طوسى ـ رضى اللّه عنهما ـ از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام كه : چون خداى ـ عزَّ و جلَّ ـ به حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله اين آيه را فرستاد كه :«إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ»،[۱]پرسيدند كه : يا رسول اللّه ! مِيسَر ، كدام است؟ حضرت فرمود كه: هر چيز [ كه در آن بر ] بُرد و باخت بازى مى كنند ، حتّى قاب و گردو . پرسيدند كه: «انصاب» ، كدام است؟ [۲] فرمود كه : آنچه از براى بتان خود ، ذبح كنند . گفتند : اَزلام ، كدام است ؟ فرمود كه : تيرهايى است كه ذبيحه را به آن ، قسمت مى كردند تا به آن ، قسمت خود را معلوم مى كردند .[۳]

و در تفسير اَزلام ، اختلاف كرده اند . بعضى گفته اند كه اَزلام ، ده تير بوده ، بى پر كه هر كدام ، نامى داشته ، به اين ترتيب : فَذّ و تَوأَم و رَقيب و حِلس و نافس و مُسْبل و مُعَلّى ، و اوّلين ، يك حِصّه داشته و دومين ، دو حِصّه و همچنين تا معلّى ، كه هفتمين و صاحب هفت حِصّه است و سه تير ديگر كه منيح و سفيح و وغد باشد ، حِصّه نداشته و ميان عرب ، شايع بوده كه شترى مى خريده اند و اين تيرها را كه هر كدام از هفت اوّل مقدار حِصّه نوشته شده بوده ، به ترتيب ، و سه تير آخر كه بر آنها چيزى ننوشته بوده اند ، همه را در كيسه مى كرده و بر هم مى زده اند و به شخصى مى داده اند كه يكْ يك از آنها را بيرون آرد و هر كدام را به يكى از جمله ده كس كه همه اين بازى مى كرده اند ، بدهد و بعد از آن كه قسمت مى شده ، آن جماعت كه تيرهاى آخر ـ كه مذكور شد كه نصيب نداشته ـ به ايشان افتاده ، چيزى از آن شتر به ايشان نمى داده اند و قيمت شتر را از ايشان مى گرفته اند ؛ و آن هفت كس كه هفت تيرِ اوّل به دست ايشان مى آمده ، شتر را ميان خود ، به قدر حِصّه تيرها قسمت مى كرده اند . پس كسى كه تير اوّل كه فَذّ نام دارد ، به او مى رسيده ، يك حصّه مى برده و صاحب توأم ، دو حصّه و صاحب رقيب ، سه حصّه و همچنين تا صاحب معلّى كه هفت حصّه مى برده . و كسى كه چيزى عظيم نصيب او مى شده ، مى گفته اند : «فَاذَ بِالْقِدْحِ الْمُعَلّى» ؛ يعنى : آن تير به دستش آمد كه نصيبش از همه بيشتر است .

و اَزْلام به اين معنى ، نوعى از قمار است و آن را على حده ذكر كردن مى تواند بود كه از جهت آن باشد كه شيوعش در ميان عرب ، زياده از باقىِ انواع قمار بوده و با وجود آن كه از قِسم قمار است ، شترى را كه مى كُشته اند ، به غير وجه مشروع ، ذبح مى شده و ذبح بر آن وجه ، منهى عنه و مخالف رضاى الهى است . و بعضى گفته اند كه اَزْلام ، سه تير بوده كه بر يكى نوشته بوده كه : «أَمَرَنى رَبّىِ» ، يعنى : خداى من ، مرا امر فرموده . و بر يكى نوشته بوده كه : «نَهَانى رَبِّى» ، يعنى : خداوند من ، مرا نهى فرموده . و بر يكى چيزى ننوشته بوده اند و چون اراده كارى داشته اند ، تيرها را در كيسه كرده ، بر هم مى زده و يكى را بيرون مى آورده اند . اگر اوّلين بيرون مى آمده ، مى كرده اند و اگر دومين بيرون مى آمده ، ترك مى نموده اند و اگر سومين بيرون مى آمده ، مرتبه ديگر اعاده مى كرده اند . و اَزْلام به اين معنى ، از قبيل استخاره است به غير وجه مشروع ، و پيش ايشان ، اين امر و نهى ، از قبيل وحى بوده و تخلّف از آن [ را ] جايز نمى دانسته اند ، چنانچه بعضى از عوام ، به استخاره هايى كه در شرع وارد نشده و تفألّاتى كه وضع نموده اند ، اعتقاد عظيم مى دارند .

و معنى اوّل ، از ائمّه عليهم السلام منقول است و به لفظ استقسام ، مناسب تر است .[۴]

و از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده اند كه : اسحاق بن عمّار ، از آن حضرت سؤال كرد كه : اطفال ، بازىِ تخم مرغ و گردو مى كنند و قمار به آن مى بازند . فرمود كه : از آن مخور ، كه حرام است .[۵]

و از آن حضرت ، روايت كرده اند كه نهى مى فرمود از آن كه كسى بخورد از گردويى كه اطفال ، از قمار ببازند . و مى فرمود كه : آن ، سُحْت است .[۶]و سُحْت به معنى حرام است .

حكم شطرنج و نَرْد

و كلينى رضى الله عنه از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده كه در تفسير قول الهى :«فَاجْتَنِبُواْ الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَ اجْتَنِبُواْ قَوْلَ الزُّورِ»[۷]فرمود كه : نجس از بت ها كه خداى تعالى ، امر به اجتناب از آن كرده ، شطرنج است و قول باطل ، خوانندگى است .[۸]

و از آن حضرت ، روايت كرده كه فرمود : خداى تعالى ، در هر شبى از شب هاى ماه مبارك رمضان ، جمعى را از آتش جهنّم خلاص مى كند ، مگر كسى كه افطار به چيزى مست كننده كرده باشد يا صاحب عداوت يا بدعت يا صاحب دوشاه باشد . كسى پرسيد كه : صاحب دوشاه ، كدام است؟ فرمود : شطرنج .[۹]

و از آن حضرت ، روايت كرده كه سؤال كردند از حال شطرنج . فرمود كه : بازى مجوسان را به اهلش بگذاريد كه خداى تعالى ، آن بازى را لعنت كناد يا لعنت كرده .[۱۰]

و از حضرت امام موسى [ كاظم ] عليه السلام روايت كرده كه : مردى از اهل بصره به آن حضرت گفت كه : فداى تو شوم ! من با جمعى مى نشينم كه شطرنج بازى مى كنند و من ، بازى نمى كنم ؛ امّا نگاه مى كنم . فرمود : چه كارى است تو را با مجلسى كه خداى تعالى ، نظر به اهل آن نمى كند؟[۱۱]

و از حضرت امام رضا عليه السلام روايت كرده كه فرمود : كسى كه نگاه به شطرنج مى كند ، مثل كسى است كه به آتش جهنّم ، نگاه كند .[۱۲]

و از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده كه حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله نهى فرمود از نَرْد و از شطرنج .[۱۳]

و عياشى در تفسير [ خود ] از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود : فروختن شطرنج ، حرام است و خوردن قيمش سُحْت است و نگاه داشتن آن ، كفر است و بازى كردن به آن ، شرك است و سلام كردن بر كسى كه شطرنج بازى كند ، معصيت و كبيره هلاك كننده است . و كسى كه دست در شطرنج مى كند ، مثل آن كسى است كه دست در گوشت خوك ، فرو برده باشد و نماز صبح او صحيح نيست تا وقتى كه دست خود را بشويد ، همچنان كه از دست گذاشتن به گوشت خوك مى شويد . و كسى كه نگاه به شطرنج مى كند ، مثل كسى است كه نگاه به فَرْج مادرش كند . و كسى كه بازى مى كند و كسى كه نگاه به شطرنج مى كند در وقتى كه ديگرى بازى مى كند . و كسى كه سلام مى كند بر بازى كننده در وقت بازى ، همه در گناه ، مساوى هستند . و كسى كه بنشيند به بازى شطرنج ، پس بايد كه جاى خود را در جهنّم ، مهيّا سازد و آن زندگى ، حسرت او خواهد بود در روز قيامت . و حذر كن از همنشينىِ بازى كننده اى كه به بازى خود ، فريفته شده باشد ؛ زيرا كه از جمله مجالسى است كه اهلش محلّ غضب الهى شده اند و هر ساعت ، منتظر غضب اند و چون نازل شود ، تو را با ايشان ، فرو خواهد گرفت .[۱۴]

و ابن بابويه رحمه الله اكثر مضامين اين حديث را در من لايحضره الفقيه ، ذكر كرده و گفته كه : نَرْد ، بدتر است از شطرنج ، و جايز نيست بازى كردن به انگشتر و چهارده خانه كه نوعى است از قمار .[۱۵]حتى اين كه بازى كردن اطفال به گردو ، قمار است . و اين مضامين در صحيفة الرّضا هم مذكور است .

و در كتاب جامع الأخبار ، از حضرت امام رضا عليه السلام روايت كرده كه فرمود : چون سرِ حضرت امام حسين عليه السلام را به شام بردند ، يزيد ـ لعنهُ اللّه ـ امر كرد تا سر را گذاشتند و بر آن ، سفره كشيدند و خود و اهل مجلس ، چيزى خوردند و فُقّاع ، شُرب كردند . و بعد از آن كه فارغ شدند ، امر كرد تا سر مبارك آن حضرت را در طشتى گذاشتند و پارچه اى كه نقش شطرنج بر آن كشيده بودند ، بر آن طشت ، پهن كردند و نشست به بازىِ شطرنج و حرف از آن حضرت و پدر و جدّ او ـ صلوات اللّه عليهم ـ مى گفت و استهزا مى كرد ، و هر وقت كه از همبازى خود مى برد ، فُقّاع برمى داشت و مى خورد تا سه مرتبه ، و آنچه زياد مى آمد ، نزديك طشت ، بر زمين مى ريخت . پس هر كس از شيعيان ما باشد ، بايد كه پرهيز كند از شرب فقّاع و بازى كردن شطرنج ، و بايد كه ياد حضرت امام حسين عليه السلام بكند يا نام آن حضرت را به زبان آورد و صلوات بر آن حضرت فرستد و لعنت كند يزيد و آل يزيد را تا خداى تعالى ، به سبب آن ، گناهان او را از نامه عملش محو كند ، هر چند به عدد ستاره هاى آسمان باشد .[۱۶]

و از آنچه گذشت ، ظاهر شد كه هر قِسم بازى كه بُرد و باخت به آن كنند ، قمار و حرام است ، حتّى بازى تخم مرغ كه اطفال مى كنند . و از جمله چيزهاى قبيح كه در بلاد عجم هست ، شيوع قمار است و علانيه بر سر بازارها بازى كردن ، خصوصا در ماه مبارك رمضان ـ كه شريف ترينِ اوقات است ـ و گرفتن مال از قماربازان ؛ و عجيب تر آن است كه بعضى از اقسام قمار كه از آن جا مالى هم نمى گيرند ، مثل تخم بازى ، نهايتِ شيوع دارد و در عيد ، دكان ها آراسته مى كنند و بعضى از حكّام كه گاهى در صدد رفع بعضى نامشروعات مى شوند ، منع نمى كنند با آن كه همه عقلى ، اين معنى را مى يابد كه قطعِ نظر از آن كه شيوع چنين فسقى در بلاد اسلام ، كمال شناعت دارد ، باعث ضايع شدن اطفال مسلمانان و اسراف بسيار و مفاسد ديگر مى شود ، بى آن كه منفعتى به كسى عايد شود ؛ و اين ، نهايت بى پروايى و اهتمام نداشتن به احكام شرع است .«وَاللَّهُ يَهْدِى مَن يَشَآءُ إِلَى صِرَ طٍ مُّسْتَقِيمٍ».[۱۷]


[۱]. مائده ، آيه ۹۰.

[۲]. الف : - «حضرت فرمود كه: هر چيز [ كه در آن بر ]بُرد و باخت بازى مى كنند ، حتّى قاب و گردو . پرسيدند كه: انصاب ، كدام است؟ » .

[۳]. الكافى ، ج ۵ ، ص ۱۲۳ ، ح ۲ ؛ تهذيب الأحكام ، ج ۶ ، ص ۳۷۱ ، ح ۱۹۶ .

[۴]. الكافى ، ج ۵ ، ص ۱۲۳ ، ح ۲ .

[۵]. الكافى ، ج ۶ ، ص ۱۲۴ ، ح ۱۰ .

[۶]. همان ، ج ۵ ، ص ۱۲۳ ، ح ۶ .

[۷]. سوره حج ، آيه ۳۰.

[۸]. الكافى ، ج ۶ ، ص ۴۳۶ ، ح ۷ .

[۹]. همان ، ص ۴۳۵ و ۴۳۶ ، ح ۵ .

[۱۰]. همان ، ص ۴۳۷ ، ح ۱۳ .

[۱۱]. همان ، ص ۴۳۷ ، ح ۱۲ .

[۱۲]. همان ، ح ۱۶ .

[۱۳]. همان ، ح ۱۷ .

[۱۴]. اين روايت ، در تفسير العيّاشى يافت نشد ولى ابن ادريس در سرائر (ج ۳، ص ۵۷۷) به نقل از جامع بزنطى ، آن را نقل نموده است .

[۱۵]. كتاب من لا يحضره الفقيه ، ج ۴ ، ص ۵۸ و ۵۹ ، ح ۵۰۹۳ .

[۱۶]. در جامع الأخبار ، يافت نشد ؛ كتاب من لا يحضره الفقيه ، ج ۴ ، ص ۴۱۹ ، ح ۵۹۱۵ .

[۱۷]. سوره بقره ، آيه ۲۱۳ .