ترجمه و شرح مفصّلى بر نامه امام صادق عليه السلام به شيعيان .

گناهان كبيره و صغيره - بخش بیست و پنجم : غنا

غنا

بيست و پنجم از جمله كبائر ـ چنانچه از احاديث بسيار ظاهر مى شود ـ ، غناست ، يعنى خوانندگى . و در حرمت غنا ، ميانه علماى شيعه ، خلافى نيست و بعضى از انواع غنا را بعضى از ايشان ، استثنا نموده اند ـ چنانچه إن شاءاللّه تعالى مذكور مى شود ـ ، و اگر چه وضع اين مختصر از براى استدلال و تحقيق مسائل نيست ؛ امّا چون بسيارى از طبايع به شنيدن غنا ، رغبت تمام دارند و شبهه اى چند در اين باب ، جمعى را عارض شده و نزديك به آن رسيده كه حرمتش منسوخ شود ، بلكه بعضى آن را عبادت مى دانند ، بنا بر اين ، چند مقدّمه اى كه اثبات حرمت و قبح اين فعل ، موقوف بر آنهاست ، مذكور مى شود .

مقدّمه اوّل ، در تفسير غنا و بيان معنى آن

الف . معناى لغوى

بدان كه بعضى از از اهل لغت ، مثل صاحب صحاح و غير او ، بنا بر آن كه تفسير چيزهاى شايع و متعارف را حواله به عرف مى كنند ، غنا را تفسير ننموده اند و بعضى از اهل لغت و فقهاى شيعه ـ رضوان اللّه عليهم ـ ، معنى غنا را بيان نموده اند و اگرچه كلام ايشان ، خالى از اختلافى نيست ؛ امّا از جميع تفاسير ، ظاهر مى شود كه آنچه شايع شده كه از آن احتراز نمى كنند ، غناست و كلام هر يك را ذكر مى كنيم تا اين معنى ظاهر شود .

امّا تفاسيرى كه اهل لغت كرده اند ، از آن جمله صاحب نهايه گفته كه : «كُلُّ مَنْ رَفَعَ صَوْتَهُ وَ والاه فَهُوَ عِنْدَ الْعَرَبِ غِنَاءٌ[۱]» ، يعنى : هر كس كه آواز خود را بلند كند و پى در پى كند ، آن نزد عرب ، غناست . و بنا بر اين ، تفسير هر قِسم خوانندگى اى ، خواه باعث طرب و تغيّرى در سامعان شود و خواه نشود ، و خواه خوب باشد و خواه بد ، همه غنا خواهد بود .

و ظاهر آن است كه در معنى غنا ، به حَسَب لغت ، خوبىِ آواز ، دخل نداشته باشد ؛ زيرا كه همچنانچه در عرف عجم ، خوانندگى خوب و بد مى باشد ، در عرف عجم هم غنا دو قِسم مى باشد و خوانندگىِ بد هم خوانندگى است ؛ امّا چون بد است ، كسى گوش نمى كند و احتياج به حرام كردن ندارد و اگر خواننده از راه جهالت ، از آواز خود لذّتى برد ، بنا بر آن كه طرب در معنى غنا داخل باشد ، نسبت به او به قول همه حرام خواهد بود ، و اگر در معنى طرب كه جمعى اعتبار[۲]كرده اند ، اين معنى در كار باشد كه عرفا گويند باعث طرب مى شود و جمعى از شنيدن او متلذّذ شوند ، چنين خوانندگى اى شايد حرام نباشد و بنا بر اعتبار اوّل كه نظر به اشخاص مختلف شود ، بر او حرام و بر ديگران كه لذّت نبرند ، حلال خواهد بود و معنى پى در پى كردن آواز كه صاحب نهايه گفته ، ظاهر آن است كه ترجيع باشد (و معنى ترجيع ، مذكور مى شود) و صاحب قاموس گفته : «الغِنَاءُ كَكِسَاءٍ مِنَ الصَّوْتِ مَا طُرِّبَ بِهِ» ؛[۳]يعنى : «غناء» بر وزن «كساء» ، از جمله آوازها چيزى است كه طرب به او حاصل شود .

و كلام زمخشرى هم به اين معنى اِشعار دارد و بنا بر اين ، هر آوازى كه باعث طرب شود ، غنا خودهد بود ، خواه ترجيع داشته باشد و خواه نه . و از كلام ابو عبيد كه صاحب نهايه نقل كرده ، ظاهر مى شود كه ترجيع را غنا مى داند . پس ، از مجموع سخنان ايشان ظاهر شد كه آنچه ترجيع و طرب ، هر دو [ را ] داشته باشد ، البته غناست . و بنا بر گفته بعضى ، آوازى كه طرب آورد ، اگرچه ترجيع نداشته باشد هم غناست . و به قول بعضى ، آواز با ترجيع ، اگرچه طرب نياورد هم غناست ، و هر گاه هر دو جمع شود ، به اتّفاق غناست .

و امّا معنى ترجيع ، پس صاحب صحاح گفته كه : «تَرجِيعُ : الصَّوْتِ تَرْديدُهُ فِى الْحَلْقِ كَقِرَاءَةِ أصْحَابِ الألْحانِ» ؛[۴]يعنى : ترجيعِ ، آواز ، گردانيدن آواز است در حلق ، مثل خواندن صاحبان لحن ها . و لحن را همه اهل لغت ، قريب به معنى غنا ، مثل طرب آوردن و ترجيع و خوب خواندن ، تفسير كرده اند . و صاحب قاموس گفته : «التَّرْجيعُ تَرْدِيدُ الصَّوْتِ فِى الْحَلْقِ»؛[۵]يعنى : ترجيع ، گردانيدنِ آواز است در حلق . و صاحب نهايه گفته : «التَّرْجِيعُ تَرْدِيدُ القَرَاءَةِ»[۶]و ترجيع را تصوير نموده به آن كه بگويد : «آااآاآ » و غير ايشان از اهل لغت هم قريب به اين الفاظ ، ذكر كرده اند .

و امّا طرب ، پس در صحاح گفته : «الطَّرَبُ خِفَّةٌ يصيبُ الإنسانَ لِشِدَّةِ حُزنٍ أو سُرُورٍ» ؛[۷]يعنى : طَرَب ، سُبكى اى است كه به آدمى مى رسد از براى بسيارىِ اندوه يا خوش حالى . و صاحب مجمل اللّغة نيز چنين گفته .[۸]و زمخشرى در اساس گفته : «هو خِفَّةٌ مِنْ سُرُورٍ أوْ هَمٍّ» ؛[۹]يعنى : طرب ، سبُكى از خوش حالىِ يا دلگيرى است . و در قاموس گفته : «الطَّرَبُ مُحرّكةً : الفَرَحُ والْحُزْنُ» ؛[۱۰]يعنى : طَرَب ، به فتح طاء و راء ، به معنى خوش حالى و اندوه است . و در نهايه ، طرب را تفسير ننموده و از كلام اهل لغت ، ظاهر مى شود كه لفظ تغنّى و تطريب و ترجيع و لحن و تغريد و ترنّم ، هر يك را به جاى ديگرى استعمال مى كنند و بعضى را به بعضى تفسير مى كنند و هيچ يك از ايشان ، در معنى غنا ، غير ترجيع و طرب ، امرى اعتبار نكرده اند . پس به اتّفاق همه آوازى كه مشتمل بر ترجيع و طرب هر دو باشد ، غنا خواهد بود . و ترجيع ، همان است كه به اصطلاح خواننده ها تحرير مى گويند . و طرب ، حركتى است كه در طبع به هم مى رسد از سرور و اندوهى كه به سبب شنيدن سازها و آوازهاى خوش ، حاصل مى شود .

ب : معناى اصطلاحى

و امّا آنچه فقها ـ رضوان اللّه عليهم ـ در تفسير غنا و حكم آن ذكر كرده اند ، از آن جمله ، محقّق در شرائع گفته كه : «مَدُّ الصَّوْتِ المُشْتَمل عَلَى التَّرْجِيعِ الْمُطْرِبِ يُفسَّقُ فَاعِلُهُ وَ تُرَدُّ شَهادَتُهُ سَوَاءً كَانَ فِى شِعْرٍ أوْ قُرآنٍ وَ لا بأسَ بِالْحُدَاءِ» ؛[۱۱]يعنى : كشيدن آوازى كه مشتمل باشد بر ترجيعى كه باعث طرب شود . آن كسى كه چنين كارى كند ، حكم به فسقش مى كنند و گواهى اش را رد مى كنند ، خواه در شعر باشد ، و خواه در قرآن ، و باكى نيست خواندن حُدا .

و علّامه ، در تحرير گفته كه : «الغِنَاءُ حَرَامٌ وَ هُوَ مَدُّ الصَّوْتِ المُشْتَمِلِ عَلَى التَّرْجِيعِ المُطْرِبِ يُفَسَّقُ فَاعِلُهُ وَ تُرَدَّ شَهادَتُهُ سَوَاء كَانَ فِى شِعْرٌ أوْ قُرآنٍ وَكَذَا مُسْتَمِعُهُ سَوَاء اعْتَقدَ إبَاحَتَهُ أوْ تَحْرِيمَهُ وَ لا بَأْسَ بِالْحُدَاءِ وَ هُوَ الإنْشَادُ الَّذِى يُسَاقُ بِهِ الإِْبِلُ يَجُوزُ فِعْلُهُ وَ اسْتِمَاعُهُ وَكَذَا نَشِيدُ الاعْرابِ وَ سَائِرُ أنواعِ الإنْشَادِ مَا لَمْ يَخْرُجْ إلَى حَدِّ الغِنَاءِ» ؛[۱۲]يعنى : غنا ، حرام است و آن ، كشيدن آوازى است كه مشتمل باشد بر ترجيعِ طرب آورنده و كسى كه كند ، حكم به فسقش مى كنند و گواهى اش را نمى شنوند ، خواه آن كه غنا در شعر باشد يا [ در ] قرآن . و همچنين ، كسى كه گوش به آن اندازد ، خواه اعتقادش آن باشد كه مباح است ، و خواه حرام داند . و حُدا ، باكى نيست و آن ، خواندنى است كه به آن ، شتر را مى رانند و جايز است خواندن و گوش كردنش . و همچنين ، خواندن اعراب و ساير انواع خواندن ، مادام كه به سرحدّ غنا نرسد .

و شيخ شهيد ، در دروس گفته در سِلك آنهايى كه حكم به فسقشان مى كنند كه : «وَالمُغَنِّى بِمَدِّ صَوْتِهِ الْمُطْرِبِ الْمُرَجِّعِ وَ سَامِعُهُ وَ إنْ كَانَ فِى الْقُرآنِ أوِ اعْتَقَدَ إبَاحَتَهُ وَ يَجَوزُ الْحُدَاءُ لِلإْبِلِ» ؛[۱۳]يعنى : حكم مى كنند به فسق كسى كه غنا كند به آن كه آوازش خود را كشد با وصف طرب و ترجيع ، و اگرچه در قرآن باشد يا اعتقادش آن باشد كه مباح است . و جايز است حُدا از براى شتر .

و علّامه رحمه الله در ارشاد گفته : «وَ تُرَدُّ شَهادَةُ اللَاعِبِ بِآلاتِ الْقِمَارِ وَ سَامِعِ الْغِنَاءِ وَ هُوَ مَدُّ الصَّوْتِ المُشْتَمِلِ عَلَى التَّرْجيعِ الْمُطْرِبِ وَ إنْ كَانَ فِى قُرْآنٍ وَ فَاعِله» ؛ يعنى : رد مى كنند شهادت كسى را كه قماربازى كند و غنا شنود و آن ، كشيدن آوازى است كه مشتمل باشد بر ترجيع طرب آورنده ، اگرچه در خواندنِ قرآن باشد ، و همچنين ، آن كسى كه غنا مى كند .

و شيخ على رحمه الله در شرح قواعد ، بعد از آن كه تعريف شيخ شهيد را ـ كه مذكور شد ـ نقل كرده بر وجهى كه ظاهر مى شود كه آن تعريف را پسنديده ، گفته :[۱۴]«وَ لَيْسَ مُطْلقُ مَدِّ الصَّوْتِ مُحَرَّماً وَإنْ مَالَتْ إلَيْهِ الْقُلُوبُ مَا لَمْ ينته إلَى حَيْثُ يَكُونُ مُطْرِبا بِسَبَبِ اشْتِمَالِهِ عَلَى التَّرْجِيعِ الْمُقْتَضِى لِذَلِكَ» ؛[۱۵]يعنى : هر كشيدن آوازى حرام نيست ، اگرچه طبع ها به آن ميل كند ، مادام كه منتهى نشود به حدّى كه باعث شود از جهت آن كه مشتمل باشد بر ترجيعى كه باعث آن طرب شود .

و ابن ادريس عليه السلام در سرائر گفته : «فَأَمَّا الْمَحْظُورُ عَلَى كُلِّ حالٍ فَهُوَ مُحَرَّمٌ ؛ يعنى : آن چيزى كه ممنوع است فعل آن در هر حالى ، پس آن ، حرام است .

بعد از آن گفته كه : «وَجَمِيعُ ما يُطرِبُ مِنَ الْأصْوَاتِ وَالْأغَانِى» ؛[۱۶]يعنى : از جمله چيزهاى محرم ، هر چيزى است كه باعث طرب شود از آوازها و سازها . و بنا بر اين تعريف ، هر خوانندگى اى كه باعث طرب شود ، حرام است ، خواه ترجيع داشته باشد و خواه نه .

و علّامه رحمه الله در قواعد گفته كه : «وَالْغِنَاءُ حَرَامٌ يُفَسَّقُ فَاعِلُهُ وهُوَ تَرْجِيعُ الصَّوْتِ وَمَدُّهُ وَكَذَا يُفَسَّقُ سَامِعُهُ قَصْداً سِوَاء كَانَ فِى شِعْرٍ أوْ قُرْآنٍ وَ يَجُوزُ الْحُدَاءُ»؛[۱۷]يعنى : غنا ، حرام است و كسى كه كند ، حكم به فسقش مى كنند و آن ، ترجيعِ آواز است و كشيدن آن . و همچنين ، حكم مى كنند به فسق شنونده اش ، هرگاه دانسته بشنود ، خواه آن غنا در قرآن باشد ، و خواه در شعر ، و جايز است حُدا .

بنا بر اين تعريف ، هر خوانندگى اى كه مشتمل باشد بر ترجيع ، خواه باعث طرب شود و خواه نشود ، غنا خواهد بود . و از تعريفاتى كه مذكور شد ، ظاهر مى شود كه آنچه مشتمل باشد بر ترجيع و طرب ، هر دو باشد به اتّفاق ، غناست و ظاهر آن است كه چون غالب اوقات ، صوتِ با ترجيع ، خالى از وصف طرب آوردن ، و همچنين صوتِ مطرب ، بى ترجيع نمى باشد ، بعضى از اين طايفه به ذكر ترجيع ، و بعضى به ذكر اِطراب ، اكتفا نموده اند . و در عرف عرب ، خوانندگى هاى متعارف كه بر وصف ترجيع و اطراب اشتمال دارد ، همه را غنا مى نامند ؛ بلكه خوانندگىِ شخصى كه حُسن صوتى نداشته باشد ، آن را نيز غنا مى نامند ؛ امّا غناىِ بد . و در معنى غنا ، اگر اطرابْ مأخوذ باشد ، چنين خوانندگى اى كه خوش نيايد ، حرام نخواهد بود و اگر مأخوذ نباشد ، حرامى خواهد بود بى لذّت .

و حاصل كلام آن كه خوانندگى هاى متعارف ، خواه آنچه با سازها باشد ، و خواه غير آن ، و خواندن قرآن به تحرير و نغمه با حُسنِ صوت و آنچه مؤذّنان ، بعد از اذان و در وقت سحر مى خوانند و مناجاتش نام مى كنند[۱۸]، همگى غناست و در زمان حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله و ائمّه معصومين ـ صلوات اللّه عليهم أجمعين ـ ، غير اذان در اوقات صلوات ، چيزى نبوده . و حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله دو مؤذّن داشته : يكى بلال و يكى [ عبد اللّه ]ابن امّ مكتوم . و در ماه مبارك رمضان ، حضرت مى فرموده كه : تا اذان دوم را نشنويد ، چيزى مى توانيد خورد . و مناجات اوّل و دومى نبوده و اينها ، از جمله بدعت هايى است كه به تدريج ، پيدا شده و خالى از غرابتى نيست كه مناجات ـ كه نامِ سرگوشى و سخنِ پنهان گفتن است ـ ، اسم ، نعره و فرياد گذاشته اند و گمان مى كنند كه در آن سحر چيزى كه به جهت اين شغل مى كنند و اكثرى آن است كه نماز شب نمى كنند ، ثواب بسيار دارد ، با آن كه اصل اين فعل ، بدعت است و متضمّن شعر خواندن است در مساجد .

و در حديث صحيح ، وارد شده كه حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود كه : هر گاه كه بشنويد كه كسى در مسجد ، شعر مى خواند ، بگوييد : «فَضَّ اللّه فاك !» ؛ يعنى : خداى تعالى ، دهنت را بشكند ! مساجد را از براى قرآن ، مقرّر ساخته اند .[۱۹]

و آنچه در شب مى خوانند ، از جهت ديگر هم بد است ؛ زيرا كه شعر خواندن در شب ، منهى عنه است ، حتّى آن كه در خواندن مدح اهل بيت [ باشد ] ، با آن كه عبادت است ، در خصوصِ شب ، نهى واقع شده .

و آنچه در روز جمعه و شب جمعه مى خوانند ، مكروهى ديگر است و اشعارى را كه به طريق مصنّفان در وقت چاشتِ جمعه مى خوانند و صلوات نامش كرده اند ، از جمله بدعت است و از ذكر خداى تعالى به آواز بلند و فرياد ، نهى وارد شده . و ذكرهايى كه در مساجد مى كنند و عبادتش مى دانند ، همه از جمله غنا و مشتمل بر بدى هاست كه مذكور شد . و گاه هست كه بعد از نمازهاى جماعت ، اشعار مى خوانند به نغمه و كسى منع نمى كند . و كاش جمعى كه مرتكب اين مناهى مى شوند ، اعتقاد نداشته باشند كه اينها عبادت است ؛ زيرا كه در آن صورت ، آنچه كنند ، همين فسق خواهد بود و در صورت اعتقاد [ به ] عبادت [ بودن آن ] ، موافق آنچه از احاديث سابق كه در باب شرك مذكور شد ، ظاهر مى شود ، در مرتبه شرك است . و جمعى از فسّاق كه غنا و ساز گوش مى كنند ، چنان نيست كه آن را عبادت و موجب قرب خداى تعالى دانند ، و كسى كه از براى خداى مرتكب آنها نشود ، با او دشمن شوند . پس ، از اين جهت ، قباحتِ فعل آنها مثل جمعى نخواهد بود كه بدعت را مُستحسن شمارند و با هر كه موافقت نمايد ، با ايشان دوست شوند و با ديگران ، دشمن . و اگر چه امثال اين سخنان به گوش جمعى كه عادت به متابعتِ هواهاى نفسانى كرده اند ، بد مى آيد ؛ امّا مطلب ، اظهار حقّ است و كسى كه نخواهد ، گوش نكند .

مجملاً در معنى غنا ، فرقى ميانه شعر خواندن و قرآن خواندن و ذكر كردن نيست ، چنانچه علما و اهل لغت ، تصريح نموده اند ، و در هر جا كه معنى غنا تحقّق يافت ، حكم حرمت ، جارى است . و آن كه جمعى مى گويند كه ما نمى دانيم كه : «معنى غنا كدام است ؟» و «تا حرمت آنچه مى شنويم ، ظاهر نشود ، بنا بر آن كه اصل در اشيا ، اِباحت است ، جايز است گوش كردن» ، كلامى است باطل ؛ زيرا كه دانستن چيزهايى كه در شرع ، امر به آن شده باشد يا از آن ، نهى فرموده باشند ، طريقى دارد و چنان نيست كه خداى تعالى ، بندگان خود را در حيرت گذاشته باشد .

و طريق دانستنِ معنى لفظى كه مأمور بِه يا منهىٌ عنه باشد ، آن است كه رجوع كنند به آيات و احاديث . اگر از آن جا معلوم شود كه آن لفظ ، چه معنى اى دارد ، متابعت بايد نمود و اگر ظاهر نشود ، اوّلاً رجوع به عرف بايد كرد يا به لغت عرب ، بنا بر خلافى كه در اين باب كرده اند ، و هر گاه معلوم شود ، به مقتضاى آن عمل بايد نمود و كسى كه خود نتواند از عرف و لغت ، معنى لفظ را معلوم كرد ، مى بايد كه رجوع كند به قول جمعى كه محلّ اعتماد باشند و معانى الفاظ را دانند . و طريقه اكثر علما آن است كه اعتماد مى نمايند بر قول هل لغت ، هر چند مخالف مذهب باشند و در جايى كه صاحب صحاح يا مثل او ، معنى لغتى را بيان كرده باشند ، اعتبار مى نمايند ، و اگر همه متفّق باشند ، كسى را شكّى نمى ماند .

و در بيان معنى غنا ـ چنانچه قبل از اين مذكور شد ـ ، اهل لغت اتّفاق دارند كه مدّ صوت با ترجيع و اَطراب ، غناست و فقها ، چنانچه دانستى ، با وجود آن كه در اكثر جاها دَأب ايشان نيست كه الفاظ را تفسير كنند ، لفظ غنا را تفسير كرده اند و كسى كه اعتقاد به دين داشته باشد ، نگفته كه كلام ايشان ، با وجود اتّصاف به علم و وَرَع و درستىِ اعتقاد ، محلّ اعتماد نيست ، خصوصا هرگاه اهل لغت هم با ايشان ، موافق باشند ، و اگر ردّ سخن ايشان در چنين جايى ممكن باشد ، اكثر احكام شريعت را انكار مى توان كرد و اين ردّ و انكار ، عاقبت به الحاد منتهى مى شود . و اين مسئله ، چنان نيست كه مسئله اجتهادى باشد تا آن كه كسى گويد كه : «شايد ايشان در اين مسئله ، اجتهاد[۲۰]كرده باشند و در اجتهاد ، خطا مى رود» و قول مجتهد ميّت ، چنانچه مشهور است ، اعتبارى ندارد ؛ زيرا كه اين مسئله ، مسئله لغوى است ، نه مسئله اجتهادى و سخن ما ، الحال[۲۱]، در بيان معنى غناست ، نه حرمت غنا . و اجتهاد در تفسير لغت ، دخلى ندارد با آن كه حرمت غنا ، محلّ اتّفاق است ، نه اجتهاد ، چنان كه مذكور مى شود .

و بعد از آن كه ثابت شد معنى غنا كدام است ، گفتن كه : «ما نمى دانيم غنا چه معنى دارد» ، معنى ندارد و اگر كسى خواهد كه روز قيامت ، عذرى داشته باشد ، به چنين عذرها خود را گول نمى زند ، و اگر نخواهد ، امثال اين جواب ها بسيار مى تواند گفت و بعضى از شب ا كه در معنى غنا كنند ، إن شاء اللّه تعالى ، بعد از اينْ مذكور مى شود .


[۱]. النهاية فى غريب الحديث ، ج ۳ ، ص ۳۹۱ .

[۲]. ج : «احتمال» .

[۳]. القاموس المحيط ، ج ۴ ، ص ۳۷۲ .

[۴]. صحاح اللّغة ، ج ۲ ، ص ۱۲۱۸ .

[۵]. القاموس المحيط ، ج ۳ ، ص ۲۸ .

[۶]. النهاية فى غريب الحديث ، ج ۲ ، ص ۲۰۲ .

[۷]. صحاح اللّغة ، ج ۱ ، ص ۱۷۱ .

[۸]. در مجمل اللغه باب طرب وجود ندارد.

[۹]. أساس البلاغة ، ص ۲۷۷ .

[۱۰]. قاموس ، ج ۱، ص ۹۷ .

[۱۱]. شرائع الإسلام ، ج ۴ ، ص ۹۱۳ .

[۱۲]. تحرير الأحكام ، ج ۲ ، ص ۲۰۹ .

[۱۳]. الدروس ، ج ۲ ، ص ۱۲۶ .

[۱۴]. ج : - «كه» .

[۱۵]. جامع المقاصد ، ج ۴ ، ص ۳۳ .

[۱۶]. السرائر ، ج ۲ ، ص ۲۱۵ .

[۱۷]. قواعد الأحكام ، ج ۳ ، ص ۴۹۵ .

[۱۸]. الف : - «و مناجاتش نام مى كنند» .

[۱۹]. الكافى ، ج ۳ ، ص ۳۶۹ ، ح ۵ .

[۲۰]. ب : «اجتهادى» .

[۲۱]. ب : - «الحال» .