آثار اعتقاد به بَدا

پرسش :

آثار اعتقاد به بَدا چیست؟



پاسخ :

آموزه بَدا ، آثار مهمّى در حوزه هاى برجسته اعتقادى ، يعنى : خداشناسى ، پيامبرشناسى ، امام شناسى و انسان شناسى دارد .

الف ـ خداشناسى

مهم ترين اثر اعتقاد به بَدا ، اثبات قدرت و آزادى مطلق خداست ؛ چرا كه بر اساس امكان بَدا براى خداوند ، تا زمانى كه فعل و حادثه اى خاص در عالمْ رخ نداده است ، ممكن است كه خدا ، تقدير را عوض كند و آن حادثه خاص ، واقع نشود ، حتّى اگر مشيّت و تقدير و قضاى او به آن حادثه تعلّق گرفته باشد . بنا بر اين ، هيچ چيز حتّى قضا و قدر الهى نمى تواند قدرت و مالكيّت خدا را محدود سازد و دست او را ببندد . قرآن كريم مى فرمايد :

«وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ.[۱]

و يهود گفتند : «دست خدا ، بسته است» . دست هاى خودشان بسته باد و به سزاى آنچه گفتند ، از رحمت خدا ، دور باشند! بلكه هر دو دست او گشاده است . [ خدا ]هر گونه بخواهد ، مى بخشد»  .

مقصود يهود از «دست خدا ، بسته است» ، اين نبوده كه خدا ، دست دارد و دست او مثلاً با ريسمانى بسته شده است ؛ بلكه اعتقاد يهود ، اين بود كه خداوند ، از كار تدبير و تقدير ، فارغ شده و ديگر نه مى افزايد و نه مى كاهد. در نتيجه ، خداوند عز و جل در ردّ سخن آنان ، فرمود:  «دست هاى خودشان بسته باد و به سزاى آنچه گفتند، از رحمت خدا ، دور باشند! بلكه هر دو دست او گشاده است. خدا ، هر گونه بخواهد، مى بخشد»  .[۲]

بدين سان ، اعتقاد به بَدا ـ كه اعتقاد به باز بودن دست خدا در تقديرات است ـ ، ردّ اعتقاد يهود به بسته بودن دست خداست و كسانى كه منِكر بَدا به معناى صحيح آن هستند ، در صف يهود قرار دارند . جالب است بدانيم كه برخى منكِران بدا ، شيعه را به همسويى با يهود در اعتقاد به بَدا ، متّهم مى كنند ،[۳]در حالى كه بر اساس اين آيه شريف ، خودِ آنان اند كه با يهود ، همسو هستند .

به نظر مى رسد كه يكى از دلايل انكار بَدا به وسيله اهل سنّت ، اين است كه در كتاب هاى معتبر آنها ، احاديثى وجود دارند كه خدا را از امر «قضا و قدر» فارغ دانسته اند و امكان هر نوع تغييرى در قضا و قدر را نفى مى كنند . اين گونه احاديث ، در اين كتاب ، مورد بررسى و نقد قرار خواهند گرفت .

ب ـ پيامبرشناسى و امام شناسى

اهمّيت بدا در پيامبرشناسى ، تا حدّى است كه امام رضا عليه السلام مى فرمايد :

ما بَعَثَ اللّهُ نَبِيَّا قَطُّ إلّا بِتَحرِيمِ الخَمرِ وَ أن يُقِرَّ لَهُ بِالبَداءِ .[۴]خداوند ، هرگز پيامبرى را مبعوث نكرد ، مگر همراه با تحريم شراب و اقرار به بدا .  اثر اعتقاد به امكان بَدا و تغيير تقديرات ، براى خودِ پيامبران ، باور داشتن به باز بودن دست خدا و قدرت مطلق اوست. به عبارت ديگر ، پيامبران در اثر اعتقاد به بَدا ، مى دانند كه هر چند با عنايت خدا به تقديرات جهانْ آگاه گشته اند ، امّا اين تقديرات ، قابل تغييرند و تنها خداست كه از علم مطلق ، برخوردار است . در نتيجه ، به علم خويش، اتّكا نمى كنند و در همه كارها ، خود را وابسته به خدا مى شمرند . امام صادق عليه السلام ، در اين باره مى فرمايد :

إنّ للّهِِ عِلمَينِ : عِلمٌ مَكنونٌ مَخزونٌ لا يَعلَمُهُ إلّا هُوَ ، مِن ذلِكَ يَكونُ البَداءُ ، وَ عِلمٌ عَلَّمَهُ مَلائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أنبِياءَهُ فَنَحنُ نَعلَمُهُ .[۵]خداوند ، دو گونه علم دارد : علمى مكتوم و اندوخته كه جز خود او ، كسى آن را نمى داند و بدا ، از آن است ؛ و علمى كه آن را به فرشتگان و فرستادگان و پيامبرانش آموخته است و ما هم آن را مى دانيم .

بنا بر اين ، علمى كه قابل تغيير نيست ، علم مكنون و مخزون خداست كه كسى جز او ، از آن آگاه نيست و در مقابل ، علم فرشتگان و پيامبران و امامان به آينده ، بَداپذير است . از اين رو ، آنان به علم خود ، اتّكا نمى كنند و به طور مطلق ، از آينده خبر نمى دهند ، مگر در مواردى كه خداوند از عدم وقوع بَدا در آنها خبر داده باشد ؛ مانند : ظهور منجى موعود و برپايى حكومت جهانى مهدى عليه السلام . از اين رو ، در روايتى ، در گفتگوى امام باقر عليه السلام با پدر بزرگوارش امام زين العابدين عليه السلام ، چنين آمده است :

لَو لا آيَةٌ فى كِتابِ اللّهِ لَحَدَّثتُكُم بِما يَكونُ إلى يَومِ القِيامَةِ ، فَقُلتُ لَهُ : أيَّةُ آيَةٍ ؟ قالَ : قَولُ اللّهِ عز و جل :  «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَآءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ»  .[۶][امام زين العابدين عليه السلام فرمود :] «اگر يك آيه در كتاب خدا نبود ، تمام حوادثى را كه تا قيامت رُخ مى دهند ، برايتان مى گفتم» . به ايشان گفتم : اين كدام ، آيه است ؟ فرمود : «گفته خداوند متعال :  «خداوند ، آنچه را بخواهد ، محو يا اثبات مى كند ؛ و اصل كتاب ، نزد اوست»  » .

يكى از اتّهاماتى كه به شيعه وارد مى شود ، اين است كه شيعه ، آموزه «بَداء» را به اين جهت وضع كرده كه آن دسته از اخبار و وعده هاى امامان خود را كه تحقّق پيدا نكرده اند ، با آن ، توجيه كنند . قِفارى مى گويد :

لو سقطت عقيدة البداء لانتقض دين الإثنى عشريّة من أصله ؛ لأنّ أخبارهم و وعودهم الّتى لم يتحقّق منها شى ء تنفى عنهم صفة الإمامة .[۷]اگر عقيده به بَدا از ميان برود ، دين شيعه دوازده امامى ، از اصلْ نقض مى شود ؛ براى اين كه اخبار و وعده هاى آنان كه هيچ كدامش به وقوع نپيوسته ، امامت آنان را نفى مى كند .

با توجّه به مباحث بالا ، پاسخ اين اشكال ، روشن است ؛ چرا كه پيامبران و امامان عليهم السلام ، هيچ گاه از تقديرات بَداپذير ، به طور مطلق ، خبر نمى دهند . به ديگر سخن ، اگر اَخبار امامان از آينده ، مطلق باشند و هيچ قيدى با آنها همراه نباشد ، قطعا واقع خواهند شد و اگر اين اخبار ، با قيودى همچون : «و للّه فيه المشيّة ؛ و خدا در آن ، مشيّت دارد» همراه باشند ، در آنها امكان بَدا وجود دارد . در احاديث نيز وارد شده است كه خداوند ، پيامبرش را دروغگو نمى كند . امام باقر عليه السلام مى فرمايد :

فَما عَلَّمَهُ مَلائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَإِنَّهُ سَيَكونُ ، لا يُكَذِّبُ نَفسَهُ وَ لا مَلائِكَتَهُ وَ لا رُسُلَهُ .[۸]آنچه خداوند به فرشتگان و فرستادگانش آموخته ، واقع خواهد شد . خداوند ، نه خود ، نه فرشتگان و نه فرستادگانش را دروغگو نمى كند .  بر خلاف آنچه قِفارى تبليغ مى كند كه هيچ يك از اخبار امامانِ اهل بيت عليهم السلام واقع نشده است ، بايد گفت كه همه اخبار امامان ، واقع شده اند و هيچ خبر مطلقى (قطعى اى) از آنان وجود ندارد كه كذب آن ، اثبات شده باشد . اگر قِفارى ، كتاب هاى حديث شيعه را مطالعه كرده بود و كمى صداقت به خرج مى داد ، خبرهاى متعدّدى را مى يافت كه همگى عينا واقع شده اند .

علّامه حلّى ، در كتاب كشف اليقين ، پانزده خبر غيبى امير مؤمنان عليه السلام را نقل كرده است كه همگى عينا واقع شده اند :

از جمله ، اين سخن امام عليه السلام به طلحه و زبير است ، هنگامى كه آن دو از ايشان ، رخصت طلبيدند كه به عمره بروند : «نه . به خدا سوگند ، شما قصد عمره نداريد و مى خواهيد به بصره برويد ! خداوند متعال ، نيرنگ آنان را باز خواهد گرداند و مرا بر آنها چيره خواهد كرد» و همانى شد كه فرموده بود.

و از جمله ، سخن ايشان به هنگام جلوس براى بيعت گرفتن است : «از سوى كوفه ، هزار مرد ، نه يكى كمتر و نه يكى بيشتر ، مى آيند و با من بيعت مى كنند كه تا پاى جان بِايستند».

ابن عبّاس گفت : من بى تابى كردم و نگران شدم كه مبادا از تعداد افراد يادشده ، چيزى كمتر باشد و يا بيشتر ، و همين طور غصّه ناك بودم و آنها را مى شمردم . تا نهصد و نود و نه نفر را شمردم و جمعيّتِ آنها به پايان رسيد . همين طور كه در انديشه آن بودم ، شخصى را ديدم كه مى آيد و او اويس قرنى بود و به اين ترتيب ، تعداد ، كامل شد .[۹]

در دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام نيز چند خبر غيبى از امير مؤمنان عليه السلام نقل شده كه خلافِ هيچ يك ، اثبات نشده است .[۱۰]قِفارى ، براى درستى ادّعاى خود ، دست كم ، بايد چند مورد از اخبارى را كه كذب آنها اثبات شده ، ارائه كند . البتّه وى تنها يك مورد را نقل مى كند و مى گويد :

در روايتى طولانى در تفسير القمّى ، از پايان دولت بنى عبّاس ، خبر داده شده است .[۱۱]

امّا وقتى به تفسير القمّى مراجعه مى كنيم ، چنين مى يابيم :

گفتم : فدايت گردم ! در چه زمانى ، آن به وقوع مى پيوندد؟ فرمود : «در اين باره ، وقتى براى ما تعيين نشده است» .[۱۲]

شايانِ ذكر است كه هر چند در احاديث اهل بيت عليهم السلام ، زمان دقيقِ به پايان رسيدنِ دولت بنى عبّاس مشخّص نشده است ؛ امّا در احاديث رسيده از امام على عليه السلام ، وضعيّت اين حكومت و سلطانى كه آن را ساقط مى كند ، آمده است و بر اساس همين احاديث ، پدر علّامه حلّى قبل از فتح بغداد ، به هولاكو نامه نوشت و جان مردم حِلّه را نجات داد .[۱۳]

ج ـ انسان شناسى

اگر بَدا را نفى كنيم و خداوند را فارغ از كار قضا و قدر بدانيم ، انگيزه اى براى تغيير وضعيّت كنونىِ خود به وسيله كارهاى خير و عبادات و نماز ، باقى نخواهد ماند ؛ چرا كه هر آنچه مقدّر شده است ، همان خواهد شد و هيچ تغييرى در قضا و قدر ، رُخ نخواهد داد .

اصولاً اميدوارى به آينده و داشتن روحيّه تلاش ، در گرو اميد به تغيير وضعيّت و امكان بهبود وضعيّتِ موجود است . از سوى ديگر ، اگر خداوند ، تقديرها را تغيير نمى داد ، با دعا و تضرّع به درگاه او ، بهتر شدن وضعمان را از او نمى خواستيم .

بنا بر اين ، اعتقاد به بَدا ، از يك سو ، روحيّه اميدوارى و تلاش را به انسان مى دهد و از سوى ديگر ، روحيّه دعا و توبه و تضرّع و توكّل به حق تعالى را در انسان ، تقويت مى كند .

بدين سان ، نقش اعتقاد به بَدا در حيات مادّى و معنوى انسان ، آشكار مى شود ؛ چرا كه مقولاتى همچون : اميد ، تلاش ، دعا ، توجّه و توكّل ، شكل دهنده حيات معنوى و نيز حيات مادّى انسان بر پايه حيات معنوى اويند .


[۱]. مائده: آيه ۶۴ .

[۲]. ر . ك : التوحيد : ص ۱۶۷ .

[۳]. ر . ك : تحفة اثنا عشريّة : ج ۲ ص ۹۳۹ ح ۷۷۲ ، الشيعة و السنّة : ص ۲۳ ، بين الشيعة وأهل السنّة : ص ۱۸۲ ، اُصول مذهب الشيعة : ج ۲ ص ۹۳۹ .

[۴]. التوحيد : ص ۳۳۴ .

[۵]. ر . ك : ص ۱۶۰ ح ۲۴ .

[۶]. ر . ك : ص ۱۴۸ ح ۷ .

[۷]. اُصول مذهب الشيعة: ج ۲ ص ۹۴۳ .

[۸]. ر . ك : ص ۱۸۰ ح ۴۳ .

[۹]. كشف اليقين : ص ۹۰ ـ ۱۰۴ .

[۱۰]. دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج ۱۱ ص ۱۳۳ .

[۱۱]. اُصول مذهب الشيعة : ج ۲ ص ۹۴۲ .

[۱۲]. تفسير القمّى : ج ۱ ص ۳۱۰ .

[۱۳]. ر . ك : كشف اليقين : ص ۱۰۱ .



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت