پايدارى شگفت انگيز امام علی(ع) در جنگ حُنَين

پايدارى شگفت انگيز امام علی(ع) در جنگ حُنَين

دو قبيله مهم طائف: «هَوازِن» و «ثقيف» ، پس از گفتگو و رايزنى با برخى قبيله هاى ديگر ، به اين نتيجه رسيدند كه پيش از آن كه سپاه اسلام به سوى آنان روى آورد ، آنان [ براى نبرد ]به استقبال ارتش اسلام بروند . بدين سبب ، سپاهى گران گرد آوردند و به فرماندهى جوانى سلحشور و بى پروا به نام مالك بن عوف نصرى ، به سوى سپاه اسلام ، حركت كردند .

فتح مكّه دل ها را لرزاند و هول و هراس را در جان هاى مشركان افكند . دو قبيله مهم طائف: «هَوازِن» و «ثقيف» ، پس از گفتگو و رايزنى با برخى قبيله هاى ديگر ، به اين نتيجه رسيدند كه پيش از آن كه سپاه اسلام به سوى آنان روى آورد ، آنان [ براى نبرد ]به استقبال ارتش اسلام بروند . بدين سبب ، سپاهى گران گرد آوردند و به فرماندهى جوانى سلحشور و بى پروا به نام مالك بن عوف نصرى ، به سوى سپاه اسلام ، حركت كردند .
پيامبر صلى الله عليه و آله با لشكر عظيم دوازده هزار نفرى متشكّل از ده هزار تن از مردم يثرب و دو هزار نفر از تازه مسلمانان قريش ، به رويارويى با آنان شتافت . عظمت سپاه اسلام ، برخى را به غرورى كاذب ، دچار ساخت و از اين رو ، گفتند : «ما هرگز از كمى تعداد ، شكست نخواهيم خورد» .
مالك ، دستور داد كه سپاهش در انتهاى درّه اى كه گذرگاهى به سوى منطقه «حنين» بود ، در پشت سنگ ها و صخره ها و در شكاف كوه ها و نقاط مرتفع ، پنهان شوند و چون سپاه اسلام بدان جا رسيد ، آن را تيرباران و سنگ باران كنند و سپاه اسلام را به هزيمت و شكست بكشانند .
چنين شد و بسيارى از سپاه اسلام ، پا به فرار نهادند تا آن جا كه ابو سفيان از سَرِ استهزا گفت : «مسلمانان تا لب دريا خواهند دويد!» .
در اين هنگامه دشوار ، تعدادى اندك (حدود ده نفر) در كنار پيامبر خدا ماندند و دفاع از آن بزرگوار را به جان خريدند كه على عليه السلام از آنان بود و پروانه وار بر گِرد شمع وجود پيامبر خدا مى گشت و كسانى را كه قصد جان پيامبر خدا را كرده بودند ، فرارى مى داد .
پيامبر صلى الله عليه و آله با ندايى بلند در اوج دشوارى ها و شكست ها فرياد زد :
اى ياران خدا و ياران پيامبرش! من بنده خدا و پيامبر او هستم.
و آن گاه ، استرش را به سوى دشمن راند . يارانِ همراه آن بزرگوار نيز در كنار وى حركت كردند و عبّاس ، عموى پيامبر خدا ، به فرمان وى با فريادى بلند ، مسلمانان را به يارى فراخواند و بدين سان ، لشكر اسلام ، دوباره سامان يافت .
استوارْ گامى و نبرد بى امان على عليه السلام در اين جنگ نيز چشمگير بود . آن بزرگوار ، چهل نفر از هوازن را كشت كه يكى از آنان ، ابو جرول ، از دلاوران هوازن بود و مرگ او مقدّمه فروپاشى سپاه هوازن شد .
پيامبر صلى الله عليه و آله ، فراريان را تعقيب كرد و دژ آنان را در طائف ، محاصره كرد . در اين محاصره ، على عليه السلام با نافع بن غيلان جنگيد و او را از پاى درآورد . چون نافع كشته شد ، گروهى از مشركان فرار كردند و برخى اسلام آوردند .
افزون بر اين ، على عليه السلام در هنگام محاصره دژ ، مأموريت يافت تا بت هاى اطراف طائف را نابود كند كه اين مأموريت را نيز به گونه اى شايسته انجام داد . شيخ مفيد رحمه الله ، درباره حضور مؤثّر على عليه السلام در اين نبرد ، نوشته است :
به فضيلت هاى امير مؤمنان در اين پيكار بنگر و در حقيقت آن ، تأمّل و انديشه كن. مى يابى كه در اين [ پيكار] ، به همه فضيلت ها دست يافت و هيچ كس از امّت در آنها با وى شريك نيست.
اكنون ، بر اساس وقايع تاريخى و آنچه آورديم ، جلوه هاى والاى على عليه السلام را در اين نبرد ، بدين گونه برمى شمريم :
۱ . پرچمدارى مهاجران ؛
۲ . حضور شكوهمند در اوج نبرد و در هنگامه هجوم بى امان دشمن ، و دفع خطر از جان پيامبر خدا در لحظاتى كه بسيارى گريخته بودند ؛
۳ . كشتن ابو جرول ، كه موجب فروپاشى سپاه هوازن شد ؛
۴ . كشتن چهل نفر از رزم آوران هوازن ؛
۵ . فرماندهى گروهى كه براى از بين بردن بت هاى منطقه بسيج شده بودند ؛
۶ . هماوردى با «شهاب» از قبيله «خَثعَم» كه هيچ كس از مسلمانان ، هماورد جويى او را در ميدان نبرد ، پاسخ نگفت و على عليه السلام او را از پاى درآورد ؛
۷ . كشتن «نافع» كه تسليم شدن بسيارى را در پى داشت.