تحليلى در باره رازِ دوستى و دشمنى براى خدا

تحليلى در باره رازِ دوستى و دشمنى براى خدا

این تحلیل، پاسخگوی دو سؤال است:
نخست، اين كه: انگيزه الهى در دوستى و برادرى ، چگونه دشمنى ها را ريشه كن مى كند و جامعه انسانى را يك پارچه و متّحد مى نمايد؟
دوم، اين كه: اگر اسلام ، خواستار جامعه مبتنى بر محبّت است ، چرا پيروان خود را به همان ميزان كه به دوستى با انگيزه الهى دعوت مى كند ، آنان را به دشمنى با انگيزه الهى تشويق مى نمايد؟

اسلام، دين محبّت و برادرى است[۱]و تشريع (وضع) قانون برادرىِ دينى و تأكيد بر وجوب مهروَرزىِ مسلمانان به يكديگر و تبيين آثار و بركات مادّى و معنوى آن براى سامانْ يافتنِ جامعه، تلاشى است در اين راه كه يكايك آنان، خود را اعضاى يك پيكر احساس كنند و البته رسيدن به اين آرمان بلند و به ثمر نشستن تمامى تلاش ها و اقدامات ياد شده، تنها يك راه دارد و آن، تربيت انسان هايى است كه يكديگر را براى خدا دوست داشته باشند، نه با انگيزه اى ديگر.

به سخن ديگر، دوستى كردن و برادرى ورزيدن با انگيزه الهى، تنها راه ريشه كن كردن اختلافات و دشمنى ها و تحقّق جامعه آرمانىِ مبتنى بر مهروَرزى است و جز از اين راه، بشر به زندگىِ دلخواه، نخواهد رسيد.

اكنون بايد به دو سؤال، پاسخ داد:

نخست، اين كه: انگيزه الهى در دوستى و برادرى، چگونه دشمنى ها را ريشه كن مى كند و جامعه انسانى را يك پارچه و متّحد مى نمايد؟

و سؤال ديگر، اين كه: اگر اسلام، خواستار جامعه مبتنى بر محبّت است، چرا پيروان خود را به همان ميزان كه به دوستى با انگيزه الهى دعوت مى كند، آنان را به دشمنى با انگيزه الهى تشويق مى نمايد و دشمنى براى خدا را مانند دوستى براى او واجب مى داند[۲]و اين دو را بهترين عمل و محكم ترين دستگيره ايمان مى خواند؟[۳]و نهايت، اين كه: چه ضرورتى دارد كه انسان به جاى دوستى، با ديگران، دشمنى كند ؟ و دشمنى كردن با ديگران، چه دردى از دردهاى اجتماعى را دوا و كدام مشكل را حل مى نمايد؟ و در يك جمله : حكمت دشمنى براى خدا چيست؟

ريشه دشمنى

براى پاسخ به سؤال اوّل، ابتدا بايد ديد ريشه دشمنى در چيست. با بررسى دقيق و همه جانبه، به اين نتيجه مى رسيم كه ريشه همه دشمنى ها، بلكه همه فتنه ها و فسادها، خودخواهى است. جنگ ها، خونريزى ها، جنايت ها، زشتى ها، پليدى ها و همه رذايل اخلاقى و عملى، ريشه در خودخواهى دارند و اگر اين اصلِ اصولِ فتنه ها علاج شود، دشمنى، جاى خود را به محبّت مى دهد و جامعه انسانى، طعم شيرين محبّت و برادرى را خواهد چشيد.

علاج اساسىِ دشمنى ها

براى علاج اساسى دشمنى ها، بايد ريشه آنها ـ كه خودخواهى است ـ علاج شود، و براى علاج خودخواهى، راهى جز خداخواهى وجود ندارد. تا انسان، خداخواه نشود، از خود، تهى نمى گردد و تا از خود، تهى نگردد، نمى تواند حقيقتا ديگرى را دوست داشته باشد . از اين رو، در حديث قدسى آمده است:

يا بنَ آدَمَ! كُلٌّ يُريدُكَ لِأَجلِهِ، وَ أَنَا اُريدُكَ لِأَجلِكَ . [۴] اى پسر آدم! هر كسى تو را به خاطر خودش مى خواهد و من، تو را به خاطر خودت مى خواهم .  آرى! هر كس كه مى گويد: «تو را دوست دارم»، تو را براى تأمين نياز و منفعت خود مى خواهد . تنها خداوندِ بى نياز است كه انسان را براى خودِ انسان مى خواهد، نه براى خودش .

انسان نيز هر قدر به آن بى نيازِ مطلق، نزديك شود، از نيازهايش كاسته مى شود و خداگونه مى گردد و در نتيجه، دوستى و دشمنى او با هدف تأمين نيازهاى خود نيست ؛ بلكه براى اطاعت از فرمان خدا و تقرّب بيشتر به اوست . بر اين پايه، هر قدر انسان از خودمحورى، دورتر و به خدامحورى، نزديك تر شود، به همان ميزان، مى تواند حقيقتا ديگران را دوست داشته باشد.

و بدين سان، راز تأكيد اسلام بر برادرى در راه خدا و مهرورزى و دوستى به خاطر خدا آشكار مى شود ؛ چرا كه تنها كسانى مى توانند انسان ها را دوست داشته باشند و هوادار واقعى مردم باشند كه محبّت آنان، براى خدا باشد.

فلسفه شكست ماركسيسم در شعارِ طرفدارى از خلق، اين است كه هوادارى واقعى از خلق، بدون توجّه به خالق، امكان پذير نيست. كسى كه دوستى اش با انگيزه الهى نباشد، نمى تواند منافع شخصى خود را در نظر نگيرد و محبّتى كه بر پايه منفعت شخصى است، در حقيقت، محبّت به ديگرى نيست ؛ بلكه نوعى خودخواهى در چهره ديگرخواهى است و از اين رو، تداوم دوستىِ او دائر مدارِ بهره ورى از دوست است و هر وقت عاشق، احساس كند معشوق نمى تواند منافع وى را تأمين كند، دوستى، زايل مى گردد و چه بسا تبديل به دشمنى شود . بدين جهت، متون اسلامى تأكيد مى كنند كه تنها دوستى هايى كه بر پايه دين و براى خدا باشند، تداوم خواهند يافت و دوستى هايى كه بر پايه خودخواهى و منافع شخصى اند، دير يا زود، تبديل به دشمنى خواهند شد:

«الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ . [۵]

برادران، در آن روز، بعضى شان دشمن بعضى ديگرند، مگر پرهيزگاران»  .

چرايىِ دشمنى در راه خدا

براى پاسخ گفتن به سؤال دوم بايد ديد مقصود از دشمنى براى خدا چيست . اگر اين جمله درست تفسير شود، فلسفه آن، به خودى خود، روشن مى گردد و نيازى به توضيح بيشتر ندارد.

دشمنى براى خدا، بدين معناست كه «مُبغِض (دشمنى كننده)» خصومت شخصى با «مُبغَض (آن كه مورد دشمنى واقع مى شود)» ندارد و دشمنى او به دليل منافع شخصى نيست ؛ يعنى دشمنى او با كسى كه او را دشمن مى دارد، براى خداست، نه براى خود .

بدين سان، ميان دشمنى براى خدا و دشمنى براى خود، تفاوت جوهرى وجود دارد. دشمنى براى خود و براى تأمين منافع فردى و گروهى، مبدأ همه فسادها، فتنه ها و ويرانى هاست ؛ امّا دشمنى براى خدا، مانند دوستى براى خدا، مبدأ انواع خيرات و بركات و سازندگى هاى فردى و اجتماعى است.

همچنين بايد توجّه داشت كه دشمنى براى خدا، دشمنى براى تأمين منافع مردم است و دشمنى انسان با ديگرى، نمى تواند براى خداوند متعال، فايده اى داشته باشد ؛ زيرا او بى نياز مطلق است . بر اين اساس، تنها انسان و جامعه انسانى، از دوستى و يا دشمنى براى خدا سود مى برد.

از سوى ديگر، محبّت كردن به كسانى كه بر جامعه انسانى رحم نمى كنند، بسيار خطرناك است . به فرموده امام على عليه السلام :

رَحمَةُ مَن لا يَرحَمُ تَمنَعُ الرَّحمَةَ، وَ استِبقاءُ مَن لا يُبقى يُهلِكُ الاُمَّةَ . [۶] رحم كردن به كسى كه رحم نمى كند، مانع رحمت مى شود، و باقى گذاشتن كسى كه جان ها از دست او به در نمى برند، امّت را به نابودى مى كشاند .

مقتضاى محبّت به جامعه انسانى، دشمنى با چنين عناصر خطرناك و كوتاه كردن دست آنها از تجاوز به حريم انسانيت است.

بر اين اساس، حكمت دشمنى براى خدا، مبارزه با موانع شكوفايى ارزش هاى انسانى و پاكسازى جامعه از عناصر ضدّ ارزشى است . اهمّيت اين مبارزه، كمتر از تلاش براى ساماندهى جامعه مبتنى بر محبّت نيست ؛ بلكه مى توان گفت جزئى از اين تلاش محسوب مى شود.

كين ورزى، ريشه در مهرورزى دارد

علاوه بر آنچه در حكمت دشمنى براى خدا ذكر شد، اصولاً دشمنى، ريشه در دوستى دارد و محبّت واقعى، هميشه با دشمنى همراه است . انسان به هر چيزى علاقه پيدا كند، به طور طبيعى از ضدّ آن، متنفّر مى گردد . انسان نمى تواند كسى را واقعا دوست داشته باشد؛ ولى دشمن او را دشمن نداشته باشد . دشمن داشتنِ دشمنان، در حقيقت، يكى از روشن ترين دلايل واقعى بودن دوستىِ مدّعيانِ محبّت است و از اين رو، در متون اسلامى، دشمنى براى خدا در كنار دوستى براى خدا مورد توجّه و تأكيد است.


[۱] ر . ك : ص ۱۴ (برادرى / درآمد / اسلام، دينِ دوستى و برادرى) .

[۲] ر . ك : ص ۴۱ (برادرى / فصل دوم / وجوب دوستى براى خدا) .

[۳] ر . ك : ص ۴۷ (برادرى / فصل دوم / محكم ترين دستگيره ايمان) و ص ۵۱ (برترينْ اعمال) .

[۴] المواعظ العدديّة: ص ۴۲۰ (از امام على عليه السلام به نقل از : تورات) .

[۵] زخرف : آيه ۶۷ .

[۶] غرر الحكم: ج ۴ ص ۹۶ ح ۵۴۳۰ .