حديث دار

پرسش :

حديث دار چه حديثي است؟



پاسخ :

پیامبر(ص)، پس از سه سال دعوت پنهانى، با آیه ی زیر، مأموریت یافت فراخوانى به آیین حق را علنى سازد و در این جهت، از نزدیکان خود آغاز کند:

وانذر عشیرتک الاقربین؛[۱]و خویشان نزدیکت را بیم ده.

پیامبر خدا، على(ع) را به فراهم آوردن غذا و سامان دادن ضیافتى مأمور ساخت تا بنى عبد المطّلب، گِرد آیند و پیامبر(ص) پیامش را ابلاغ کند. چنین شد؛ ولى روز اوّل با جنجال آفرینى ابو لهب، پیامبر خدا، موضوع را مطرح نکرد. فرداى آن روز، جریان را تکرار کرد و پس از صرف غذا، سخن را با ستایش خداوند آغاز کرد و فرمود: «راهنما به قوم خود دروغ نمى گوید و...».

کلام پیامبر(ص) پایان یافت و جز على(ع)، هیچ کس به همگامى و همراهى او و ایمان آوردن به آیین الهى برنخاست؛ امّا پیامبر خدا فرمود: «بنشین!» و این جریان، سه بار تکرار شد. آن گاه فرمود:

بنشین که تو برادر و وزیر و وصىّ من و پس از من، خلیفه من هستى.

و خطاب به حاضران فرمود:

بى تردید، این، برادر و وزیر و وصى و خلیفه من بر شماست. پس گوش به فرمانش باشید و از وى اطاعت کنید.

آن گاه، آنان که دلى تیره، چشمانى تار و گوش هایى بسته داشتند، در برابر حق، گردن ننهادند و در برابر کلام پیامبر خدا، گران جانى کردند و ابو طالب را به سخره گرفتند و....

روایات در این زمینه بسیار است ما به ذکر یک نمونه بسنده می کنیم:

الإمام علی(ع): لَمّا نَزَلَت هذِهِ الآیةُ عَلى رَسولِ اللّهِ(ص): «وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَک الْأَقْرَبِینَ» دَعانی رَسولُ اللّهِ(ص) فَقال لی: یا عَلِی، إنَّ اللّهَ أمَرَنی أن انذِرَ عَشیرَتِی الأَقرَبینَ، فَضِقتُ بِذلِک ذَرعا، وعَرَفتُ أنّی مَتى ابادیهِم بِهذَا الأَمرِ أرى مِنهُم ما أکرَهُ، فَصَمَتُّ عَلَیهِ حَتّى جاءَنی جَبرَئیلُ فَقالَ: یا مُحَمَّدُ، إنَّک إن لا تَفعَل ما تُؤمَرُ بِهِ یعَذِّبک رَبُّک. فَاصنَع لَنا صاعا مِن طَعامٍ، وَاجعَل عَلَیهِ رِجلَ شاةٍ، وَاملَأ لَنا عُسّا مِن لَبَنٍ، ثُمَ اجمَع لی بَنی عَبدِ المُطَّلِبِ حَتّى اکلِّمَهُم وابَلِّغَهُم ما امِرتُ بِهِ.

فَفَعَلتُ ما أمَرَنی بِهِ، ثُمَّ دَعَوتُهُم لَهُ، وهُم یومَئِذٍ أربَعونَ رَجُلاً، یزیدونَ رَجُلاً أو ینقُصونَهُ، فیهِم أعمامُهُ: أبو طالِبٍ وحَمزَةُ وَالعَبَّاسُ وأبو لَهَبٍ، فَلَمّا اجتَمَعوا إلَیهِ دَعانی بِالطَّعامِ الَّذی صَنَعتُ لَهُم، فَجِئتُ بِهِ، فَلَمّا وَضَعتُهُ تَناوَلَ رَسولُ اللّهِ(ص) حِذیةً مِنَ اللَّحمِ، فَشَقَّها بِأَسنانِهِ، ثُمَّ ألقاها فی نَواحِی الصَّحفَةِ.

ثُمَّ قالَ: خُذوا بِسمِ اللّهِ، فَأَکلَ القَومُ حَتّى ما لَهُم بِشَی ءٍ حاجَةٌ وما أرى إلّا مَوضِعَ أیدیهِم، وَایمُ اللّهِ الَّذی نَفسُ عَلِی بِیدِهِ، وإن کانَ الرَّجُلُ الواحِدُ مِنهُم لَیأکلُ ما قَدَّمتُ لِجَمیعِهِم.

ثُمَّ قالَ: اسقِ القَومَ، فَجِئتُهُم بِذلِک العُسِّ، فَشَرِبوا مِنهُ حَتّى رَووا مِنهُ جَمیعا، وَایمُ اللّهِ إن کانَ الرَّجُلُ الواحِدُ مِنهُم لَیشرَبُ مِثلَهُ، فَلَمّا أرادَ رَسولُ اللّهِ(ص) أن یکلِّمَهُم بَدَرَهُ أبو لَهَبٍ إلَى الکلامِ، فَقالَ: لَهَدَّ ما سَحَرَکم صاحِبُکم! فَتَفَرَّقَ القَومُ ولَم یکلِّمهُم رَسولُ اللّهِ(ص)، فَقالَ: الغَدَ یا عَلِی، إنَّ هذَا الرَّجُلَ سَبَقَنی إلى ما قَد سَمِعتَ مِنَ القَولِ، فَتَفَرَّقَ القَومُ قَبلَ أن اکلِّمَهُم، فَعُد لَنا مِنَ الطَّعامِ بِمِثلِ ما صَنَعتَ، ثُمَّ اجمَعهُم إلَی.

قالَ: فَفَعَلتُ، ثُمَّ جَمَعتُهُم ثُمَّ دَعانی بِالطَّعامِ فَقَرَّبتُهُ لَهُم، فَفَعَلَ کما فَعَلَ بِالأَمسِ، فَأَکلوا حَتّى ما لَهُم بِشَی ءٍ حاجَةٌ.

ثُمَّ قالَ: اسقِهِم، فَجِئتُهُم بِذلِک العُسِّ، فَشَرِبوا حَتّى رَووا مِنهُ جَمیعا، ثُمَّ تَکلَّمَ رَسولُ اللّهِ(ص)، فَقالَ: یا بَنی عَبدِ المُطَّلِبِ! إنّی وَاللّهِ ما أعلَمُ شابّا فِی العَرَبِ جاءَ قَومَهُ بِأَفضَلَ مِمّا قَد جِئتُکم بِهِ؛ إنّی قَد جِئتُکم بِخَیرِ الدُّنیا وَالآخِرَةِ، وقَد أمَرَنِی اللّهُ

تَعالى أن أدعُوَکم إلَیهِ، فَأَیکم یؤازِرُنی عَلى هذَا الأَمرِ عَلى أن یکونَ أخی ووَصِیی وخَلیفَتی فیکم؟ قالَ: فَأَحجَمَ القَومُ عَنها جَمیعا، وقُلتُ: ... أنَا یا نَبِی اللّهِ، أکونُ وزَیرَک عَلَیهِ، فَأَخَذَ بِرَقَبَتی، ثُمَّ قالَ: إنَّ هذا أخی ووَصِیی وخَلیفَتی فیکم، فَاسمَعوا لَهُ وأطیعوا، قالَ: فَقامَ القَومُ یضحَکونَ ویقولونَ لِأبی طالِبٍ: قد أمَرَک أن تَسمَعَ لِابنِک وتُطیعَ.[۲]

امام على(ع): چون آیه ی «و خویشان نزدیکت را بیم ده» بر پیامبر خدا نازل شد، مرا فرا خواند و به من فرمود: «اى على! خداوند به من فرمان داد که خویشان نزدیکم را بیم دهم و من دل تنگ و درمانده شدم؛ چون مى دانستم که هرگاه این دعوت را برایشان آشکار کنم، از آنان چیزى مشاهده مى کنم که نمى پسندم. پس خاموش ماندم تا جبرئیل(ع) به نزدم آمد و گفت: " اى محمّد! اگر فرمان را انجام ندهى، پروردگارت عذابت مى کند".

پس طعامى به اندازه یک صاع (سه کیلو) آماده کن و ران گوسفندى بر آن بنِه و ظرفى بزرگ هم از شیر پُر کن. سپس بنى عبد المطّلب را براى من گِرد آور تا با

آنان سخن بگویم و آنچه فرمان یافته ام، به آنان برسانم».

پس من آنچه بدان فرمان یافته بودم، انجام دادم و آنان را که در آن روز، چهل تن، یکى کم یا بیش بودند، فرا خواندم. در میان آنان، عموهاى پیامبر خدا: ابو طالب، حمزه، عبّاس و ابو لهب نیز بودند.

پس چون به نزد ایشان گِرد آمدند، از من خواست تا خوراکى را که براى آنان آماده کرده بودم، بیاورم. آوردم و چون آن را نهادم، پیامبر خدا، تکه گوشتى برداشت و با دندان هایش آن را پاره پاره کرد و در اطراف سینى نهاد و فرمود: «با نام خدا شروع کنید».

پس آنان خوردند تا جایى که دیگر به چیزى نیاز نداشتند؛ امّا غذا دست نخورده مى نمود و سوگند به خدایى که جان على در دست اوست، همه آن غذا، خوراک یک نفرشان بود.

سپس فرمود: «به آنان نوشیدنى ده» و من، همان ظرف بزرگ را آوردم و از آن نوشیدند تا همگى سیراب شدند و به خدا سوگند، یکى از آنان به تنهایى، مانند آن را مى نوشید.

پس چون پیامبر خدا خواست با آنان گفتگو کند، ابو لهب پیش دستى کرد و گفت: عجبْ این همراهتان، جادویتان کرد! آنان، متفرّق شدند و پیامبر خدا با آنان سخن نگفت. پس فرمود: «فردا، اى على! این مرد، چنان که شنیدى، بر من پیش دستى کرد و قوم، پیش از آن که با آنان سخن بگویم، متفرّق شدند. پس براى ما خوراکى همچون گذشته بساز و آنان را براى من گِردآور».

من، آماده کردم و آنان را فرا خواندم. پیامبر(ص) از من خواست تا خوراک را بیاورم. من هم آوردم. چنان کرد که دیروز کرده بود، و همه خوردند تا آن جا که دیگر به چیزى نیاز نداشتند. سپس فرمود: «به آنان نوشیدنى بده» و من همان ظرف بزرگ را آوردم و همگى نوشیدند تا سیراب شدند.

سپس پیامبر خدا فرمود: «اى بنى عبد المطّلب! به خدا سوگند، هیچ جوانى را در عرب نمى شناسم که براى قومش چیزى بهتر از آنچه من براى شما آورده ام، آورده باشد. من خیر دنیا و آخرت را براى شما آورده ام و خداى متعال به من فرمان داده که شما

را به آن فرا بخوانم. پس کدامتان مرا بر این امر، یارى مى دهد تا برادر و وصى و جانشین من در میان شما باشد؟».

همه خاموش ماندند و من گفتم: ... من اى پیامبر خدا وزیر تو مى شوم!

پس دست بر گردنم نهاد و فرمود: «این، برادر و وصى و جانشینم در میان شماست. پس گوش به فرمان و مطیعش باشید».

آن جمع برخاستند، در حالى که مى خندیدند و به ابو طالب مى گفتند: به تو فرمان داد که گوش به فرمان و فرمانبردار پسرت باشى!


[۱] . شعراء، آیه ۲۱۴.

[۲] . تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۲۱۳۱۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ج ۴۲، ص ۴۸، ح ۸۳۸۱؛ تفسیر الطبری، ج ۱۱ الجزء ۱۹، ص ۱۲۱؛ شرح نهج البلاغة، ج ۱۳، ص ۲۱۰؛ شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۴۸۶، ح ۵۱۴ کلّها عن عبد اللّه بن عبّاس و ص ۵۴۳، ح ۵۸۰ عن البراء من دون إسنادٍ إلى المعصوم نحوه؛ الکامل فی التاریخ، ج ۱، ص ۴۸۷؛ کنز العمّال، ج ۱۳، ص ۱۳۱، ح ۳۶۴۱۹ و ص ۱۱۴، ح ۳۶۳۷۱؛ الأمالی للطوسی، ص ۵۸۲، ح ۱۲۰۶ عن عبد اللّه بن عبّاس وفیه «ووزیری» بعد «وصیی»؛ تفسیر فرات، ص ۳۰۱، ح ۳۰۶ و ص ۲۹۹، ح ۴۰۴ عن جعفر بن محمّد بن أحمد بن یوسف؛ مجمع البیان، ج ۷، ص ۳۲۲ عن البراء بن عازب وکلاهما نحوه؛ بحار الأنوار، ج ۳۸، ص ۲۲۳، ح ۲۴ وراجع السیرة الحلبیة، ج ۱، ص ۲۸۵ وتفسیر القمّی، ج ۲، ص ۱۲۴ والإرشاد، ج ۱، ص ۴۸.



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت