مهدی پیشوایی پديدآورنده : مهدی پیشوایی
هرچه مى خواهى بپرس!

هرچه مى خواهى بپرس!

ماجرای مناظرات امام جواد(عليه السلام) با يحيى بن اكثم

مناظرات امام جواد(عليه السلام)

چنان كه گفته شد، از آن جا كه امام جواد نخستين امامى بود كه درخردسالى به منصب امامت رسيد[۱]، حضرت مناظرات و بحث و گفتوگوهايى داشته است كه برخى از آن ها بسيار پر سر و صدا و هيجان انگيز و جالب بوده است. علت اصلى پيدايش اين مناظرات اين بود كه از يك طرف، امامت او به خاطر كمى سن، براى بسيارى از شيعيان كاملاً ثابت نشده بود (گرچه بزرگان و دانايان شيعه بر اساس عقيده شيعه هيچ شك و ترديدى در اين زمينه نداشتند) از اين رو براى اطمينان خاطر و به عنوان آزمايش، سؤالات فراوانى از آن حضرت مى كردند.

از طرف ديگر، در آن مقطع زمانى، قدرت «معتزله» افزايش يافته بود و مكتب اعتزال به مرحله رواج و رونق گام نهاده بود و حكومت وقت، در آن زمان از آنان حمايت وپشتيبانى مى كرد و از سلطه ونفوذ خود و ديگر امكانات مادى و معنوى حكومتى، براى استوارى و تثبيت خط فكرى آنان و ضربه زدن به گروه هاى ديگر و تضعـيف موقعـيت و نفوذ آنان به هرشكلى بهره بردارى مى كرد. مى دانيم كه خط فكرى اعتزال در اعتماد بر عقلِ محدود و خطاپذير بشرى افراط مى نمود: معتزليان دستورها و مطالب دينى را به عقل خود عرضه مى كردند و آن چه را كه عقلشان صريحاً تأييد مى كرد مى پذيرفتند و بقيه را رد و انكار مى كردند و چون نيل به مقام امامت امّت در سنين خردسالى با عقل ظاهربين آنان قابل توجيه نبود، سؤالات دشوار و پيچيده اى را مطرح مى كردند تا به پندار خود، آن حضرت را در ميدان رقابت علمى شكست بدهند!

ولى در همه اين بحث ها و مناظرات علمى، حضرت جواد (در پرتو علم امامت) با پاسخ هاى قاطع و روشن گر، هرگونه شك و ترديد را در مورد پيشوايى خود از بين مى برد و امامت خود و نيز اصل امامت را تثبيت مى نمود. به همين دليل بعد از او در دوران امامت حضرت هادى (كه او نيز در سنين كودكى به امامت رسيد)، اين موضوع مشكلى ايجاد نكرد، زيرا ديگر براى همه روشن شده بود كه خردسالى تأثيرى در برخوردارى از اين منصب خدايى ندارد.

مناظره با يحيى بن اكثم[[۲]] بخش اول

وقتى «مأمون» از «طوس» به «بغداد» آمد، نامه اى براى حضرت جواد(عليه السلام)فرستاد و امام را به بغداد دعوت كرد. البته اين دعوت نيز مثل دعوت امام رضا به طوس، دعوت ظاهرى و در واقع سفرى اجبارى بود.

حضرت پذيرفت و بعد از چند روز كه وارد بغداد شد، مأمون او را به كاخ خود دعوت كرد و پيشنهاد تزويج دختر خود «اُمّ الفضل» را به ايشان كرد.

امام در برابر پيشنهاد او سكوت كرد. مأمون اين سكوت را نشانه رضايت حضرت شمرد و تصميم گرفت مقدمات اين امر را فراهم سازد.

او در نظر داشت مجلـس جشـنى تشكـيل دهـد، ولى انتشار اين خبر در بين بنى عباس انفجارى به وجود آورد: بنى عباس اجتماع كردند و با لحن اعتراض آميزى به مأمون گفتند: اين چه برنامه اى است؟ اكنون كه على بن موسى از دنيا رفته و خلافت به عباسيان رسيده، باز مى خواهى خلافت را به آل على برگردانى؟! بدان كه ما نخواهيم گذاشت اين كار صورت بگيرد، آيا عداوت هاى چندساله بين ما را فراموش كرده اى؟!

مأمون پرسيد: حرف شما چيست؟

گفتند: اين جوان خردسال است و از علم و دانش بهره اى ندارد.

مأمون گفت: شما اين خاندان را نمى شناسيد، كوچك و بزرگ اين ها بهره عظيمى از علم و دانش دارند و چنان چه حرف من مورد قبول شما نيست، او را آزمايش كنيد و مرد دانشمندى را كه خود قبول داريد، بياوريد تا با اين جوان بحث كند و صدق گفتار من روشن گردد.

عباسيان از ميان دانشمندان، «يحيى بن اكثم» را (به دليل شهرت علمى وى) انتخاب كردند و مأمون جلسه اى براى سنجش ميزان علم و آگاهى امام جوادترتيب داد. در آن مجلس يحيى رو به مأمون كرد وگفت: اجازه مى دهى سؤالى از اين جوان بنمايم؟

مأمون گفت: از خود او اجازه بگير.

يحيى از امام جواد اجازه گرفت. امام فرمود: هرچه مى خواهى بپرس.

يحيـى گفـت: درباره شخصى كه مُحْرِم بوده و در آن حال حيوانى را شكار كرده است، چه مى گوييد؟[[۳]]

امام جواد(عليه السلام) فرمود: آيا اين شخص، شكار را در حِلّ (خارج از محدوده حَرَم) كشته است يا در حرم؟ عالم به حكم حرمت شكار در حال احرام بوده يا جاهل؟ عمداً كشته يا به خطا؟ آزاد بوده يا برده؟ صغير بوده يا كبير؟ براى اولين بار چنين كارى كرده يا براى چندمين بار؟ شكار او از پرندگان بوده يا غير پرنده؟ از حيوانات كوچك بوده يا بزرگ؟ بازهم از انجام چنين كارى ابا ندارد يا از كرده خود پشيمان است؟ درشب شكار كرده يا در روز؟ در احرامِ عُمره بوده يا احرامِ حج؟!

يحيى بن اكثم از اين همه فروع كه امام براى اين مسئله مطرح نمود، متحير شد و آثار ناتوانى و زبونى در چهره اش آشكار گرديد و زبانش به لكنت افتاد به طورى كه حضار مجلس، ناتوانى او را در مقابل آن حضرت نيك دريافتند.

مأمون گفت: خداى را بر اين نعمت سپاسگزارم كه آن چه من انديشيده بودم، همان شد.

سپس به بستگان و افراد خاندان خود نظر انداخت و گفت: آيا اكنون آن چه را كه نمى پذيرفتيد، دانستيد؟![[۴]]


[۱]پس از آن حضرت، فرزندش على هادى(عليه السلام) نيز در همين سنين و بلكه كمتر از آن به امامت رسيد و بعد از او امام مهدى(عليه السلام) نيز، در حالى كه بيش از پنج سال نداشت، به اين منصب نائل گرديد.

[۲]يحيى يكى از دانشمندان نامدار زمان مأمون، خليفه عباسى بود كه شهرت علمى او در رشته هاى گوناگون علوم آن زمان زبانزد خاص و عام بود. او در علم فقه تبحر فوق العاده اى داشت و با آن كه مأمون، خود از نظر علمى وزنه بزرگى بود، ولى چنان شيفته مقام علمى يحيى بود كه اداره امور مملكت را به عهده او گذاشت و با حفظ سمت، مقام قضاء را نيز به وى واگذار كرد. يحيى علاوه بر اين ها، ديوان محاسبات و رسيدگى به فقرا را نيز عهده دار بود. خلاصه آن كه تمام كارهاى كشور اسلامى پهناور آن روز زير نظر او بود و چنان در دربار مأمون تقرب يافته بود كه گويى نزديك تر از او به مأمون كسى نبود.اما متأسفانه يحيى، با آن مقام بزرگ علمى، از شخصيت معنوى برخوردار نبود. او علم را براى رسيدن به مقام و شهرت و به منظور فخرفروشى و برترى جويى فراگرفته بود. هر دانشمندى به ديدار او مى رفت، آن قدر از علوم گوناگون از وى سؤال مى كرد تا طرف به عجز خود در مقابل وى اقرار كند!

[۳]يكى از اعمالى كه براى اشخاصِ در حال احرام، در جريان اعمال حج يا عمره حرام است، شكار كردن است. در ميان احكام فقهى، احكام حج، پيچيدگى خاصى دارد، از اين رو افرادى مثل يحيى بن أكثم، از ميان مسائل مختلف، احكام حج را مطرح مى كردند تا به پندار خود، امام را در بن بست علمى قرار دهند!

[۴]مجلسى، بحار الأنوار، ج۵۰، ص۷۵ـ ۷۶ قزوينى، سيد كاظم، الإمام الجواد من المهد إلى اللحد، ص۱۶۸ ۱۷۲. راوى ايـن قضـيّه «ريّان بن شبيب» دايى معتصم است كه از ياران امام رضا(عليه السلام)و امام جواد و از محدثان مورد وثوق بوده است ( قزوينى، همان كتاب، ص۱۶۸ـ شيخ مفيد، الإرشاد، ص۳۱۹ ۳۲۱ طبرسى، الإحتجاج، ص۲۴۵ـ مسعودى، اثبات الوصية، ص۲۱۶ شيخ مفيد، الإختصاص، تصحيح وتعليق: على اكبر الغفّارى، ص۹۹).