بیماری

بیماری

ـ حكمت موجود در قراردادن زندانى به نام «بيمارى» در نظام هستى چيست؟
ـ آيا بهتر نيست كه خداوند ، انسان را به گونه اى بيافريند كه در طول زندگى به بلاى بيمارى گرفتار نشود؟
ـ اصولاً چرا انسان ، بيمار مى شود؟ آيا مى توان كارى كرد كه انسان ، هيچ گاه به زندان بيمارى گرفتار نيايد؟

در روايات اسلامى ، بيمارى به عنوان زندان بدن و يكى از سخت ترين بلاها تعريف شده است . از ديگر سو ، همه مردم در طول زندگى خويش ، كم و بيش گرفتار اين زندان مى شوند و طعم تلخِ بلاى بيمارى را مى چشند . از همين جاست كه پژوهشگر با پرسش هايى از اين دست ، رويارو مى شود :
ـ حكمت موجود در قراردادن زندانى به نام «بيمارى» در نظام هستى چيست؟
ـ آيا بهتر نيست كه خداوند ، انسان را به گونه اى بيافريند كه در طول زندگى به بلاى بيمارى گرفتار نشود؟
ـ اصولاً چرا انسان ، بيمار مى شود؟ آيا مى توان كارى كرد كه انسان ، هيچ گاه به زندان بيمارى گرفتار نيايد؟
پاسخ اين پرسش ها را با نگاهى به علّت بيمارى انسان ، آغاز مى كنيم : چرا انسان بيمار مى شود؟
پاسخ دانش پزشكى به اين پرسش ، بيان عوامل مادّى انواع بيمارى هاست ، بدين معنا كه علّت يك بيمارى ممكن است وراثت ، يا انتقال ميكروب ، يا تغذيه بد ، يا عوامل ديگر از اين دست باشد . امّا مسئله اصلى اين است : آيا آنچه در جهان طب ، عوامل بيمارى شناخته مى شوند ، علل تامّه اند يا آن كه ممكن استعوامل ناشناخته ديگرى نيز در كنار اين عوامل وجود داشته باشند؟
بى گمان ، عقل انسان نمى تواند احتمال وجود عوامل ناشناخته بيمارى را انكار كند ، هر چند اثبات اين عوامل هم نيازمند دليل است .
روايات اسلامى ، ضمن تأييد علل مادّى بيمارى ها و تأكيد بر اين كه برخى بخشى از بيمارى ها مى توان از طريق مبارزه با علل آنها ، پيشگيرى كرد ، در كنار علل مادّى ، علل ناشناخته اى را براى بيمارى ها اثبات مى كنند . اين علل ، در واقع ، حكمت بيمارى ها در نظام آفرينش است .همان طور كه از ديدگاه روايات اسلامى براى درمان بيمارى ها عوامل ديگرى در كنار داروهاى شناخته شده وجود دارد؛ مانند دعا، صدقه و امورى از اين قبيل كه شناخت آنها براى دانش طب ، امكان پذير نيست. ر. ك: ج۱ ، ص۱۳۹ (منافع بيمارى).


حكمت بيمارى

ترديدى وجود ندارد كه در نظام هستى ، هيچ پديده اى بى حكمت نيست ، هر چند اين حكمت ، بر ما پوشيده مانده باشد . امام صادق عليه السلام ، درباره حكمت بيمارى فرموده است :
بيمارى بر چند گونه است: بيمارى آزمون، بيمارى كيفر و بيمارى اى كه علّت مرگ قرارداده شده است.ر. ك : ج۱ ، ص۱۳۷ ، ح ۱۵۲ .
امام صادق عليه السلام ، در اين سخن ، سه حكمت براى بيمارى ذكر كرده و اين هر سه ، بر دانش طب ، ناشناخته است .
در سطورى كه پيش رو داريد ، مختصراً به حكمت نهفته در بيمارى ها از ديدگاه روايات ، پرداخته شده است :



۱ . تربيت

مهم ترين حكمت بيمارى ، نقش سازنده تربيتى آن در زندگى انسان است . از پيامبر خدا روايت شده كه در اين زمينه فرمود :
بيمارى ، تازيانه خدا در زمين است كه با آن ، بندگان خويش را ادب مى كند.ر. ك : ج۱ ، ص ۱۳۹ ح ۱۵۳.
آنچه در سخن امام صادق عليه السلام در تبيين گونه نخست از گونه هاى بيمارى آمده ، يعنى «بيمارىِ آزمون» و اين خود ، اشاره اى به همين حكمت است ؛ زيرا كلمه «بلوى» در متن عربى روايت ، به معناى آزمايش است و از سوى ديگر ، فلسفه همه امتحان هاى الهى نيز تربيت انسان و رشد و شكوفايى استعدادهاى نهفته در درون اوست .
البته ، نه فقط حكمت بيمارى ها تحقّق امتحان الهى است ؛ بلكه فلسفه تن درستى و سلامت نيز همين است . به ديگر سخن ، هر يك از دو حالت تن درستى و ناتن درستى ، آثار تربيتى مثبتى دارند و براى تكامل انسان نيز ضرورى اند . در اين موضوع ، حكايت جالبى از امام صادق عليه السلام نقل شده كه اميرمؤمنان به بيمارى اى گرفتار شد . جمعى ايشان را عيادت كردند و از حال وى پرسيدند و گفتند : اى اميرمؤمنان ، به چه حالتى شب را به روز درآوردى؟ امام عليه السلام ، بر خلاف عادت متعارف فرمود :
أصبَحتُ بِشَرٍّ .
با بدى شب را به صبح آورده ام .
آنان از اين سخن ، شگفت زده شدند و گفتند : سبحان اللّه ! آيا اين ، سخن چون تويى است؟
امام عليه السلام در پاسخ آنان فرمود : خداوند متعال مى فرمايد :«وَ نَبْلُوكُم بِالشَّرِّوَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ»ما شما را به شرّ و خير مى آزماييم و به سوى ما باز مى گرديد .فَالخَيرُ : الصِّحَّةُ وَالغِنى ، وَالشَرُّ : المَرَضُ وَالفَقرُ ، ابتِلاءً وَاختِبارا . يعنى در اين سخن خداوند ، خير ، همان تن درستى و بى نيازى ، و شر نيز همان بيمارى و فقر است كه آزمون و امتحان هستند .الدعوات ، ص ۱۶۸ ، ح ۴۶۹ ، مجمع البيان ، ج ۷ ، ص ۷۴ ، بحارالأنوار ، ج ۸۱ ، ص ۳۰۹ ، ح ۲۵.
۱/۱ ـ پاكسازى جان : در مورد خطاكاران ، نقش تربيتى بيمارى در پاره كردن پرده هاى غفلت ، بيدار كردن آنها و تزكيه جانشان از ناپاكى ها و آلودگى ها تجلّى مى يابد ، چونان كه اميرمؤمنان فرموده است : «چون خداوند ، بنده اى را مبتلا به بيمارى كند ، به اندازه بيمارى اش از گناهان او فرو مى كاهد» .ر. ك : ج۱ ، ص ۱۴۷ ، ح ۱۷۶.
۱/۲: تكامل انسان : امّا بيمارى نيكوكاران و پرهيزگاران ، مرتبه آنان در پيشگاه خداوند را بالاتر مى برد و به تكاملشان مى انجامد ، چنان كه از پيامبر خدا نقل شده است كه فرمود :
مرد ، گاه داراى مرتبه اى [منظور] در پيشگاه خداوند است، كه به عمل خويش بدان نمى رسد تا آن هنگام كه به ابتلايى در جسم خود آزموده شود و بدين واسطه به آن مرتبت برسد.
با توجّه به آثر. ك : ج۱ ، ص ۱۴۹ ، ح ۱۸۰.ار تربيتى بيمارى در زندگى انسان ، اين كه شخص در همه عمر سالم بماند و هيچ گاه بيمار نشود ، از ديدگاه روايات رسيده از معصومان ، پديده اى نكوهيده است . پيامبر خدا در اين باره مى فرمايد :
كَفى بِالسَّلامَةِ داءً .المَجازات النبويّة ، ص ۴۳۰ ، ح ۳۴۹ ، تنبيه الخواطر ، ج ۲ ، ص ۷ ، بحارالأنوار ، ج ۸۱ ، ص ۱۷۴ ، ح ۱۱ ؛ مسند الشهاب ، ج ۲ ، ص ۳۰۲ ، ح ۱۴۰۹ ، الفردوس ، ج ۳ ، ص ۲۹۰ ، ح ۴۸۷۱ ، كنزالعمّال ، ج ۳ ، ص ۳۰۸ ، ح ۶۶۹۲.
درد همين بس كه [هماره] سلامت باشد .
همچنين در حديث ديگرى اين گونه آمده است :
إنَّ اللّهَ يُبغِضُ العِفرِيَّةَ النِّفرِيَّةَ الَّذي لَم يُرزَأ في جِسمِهِ ولا مالِهِ .الدعوات ، ص ۱۷۲ ، ح ۴۸۲.
خداوند ، آن بد نهاد بدكردارى را كه به هيچ بلايى در تن و دارايى خويش گرفتار نمى آيد ، دوست ندارد .
البته بايد به اين نكته هم توجّه داشته باشيم كه مطلق بيمارى ، همانند مطلق تن درستى ، داراى آثار تربيتى مثبتى در انسان نيست . از همين رو ، موسى عليه السلام در دعاى خويش چنين از خداوند ، طلب مى كرد :
يا رَبِّ ! مَرَضٌ يُضنيني ولا صِحَّةُ تُنسيني ، ولكِن بَينَ ذلِكَ ، أمرِضُ تارَةً فَأَشكُرُكَ ، وأصِحُّ تارَةً فَأَشكُرُكَ .إرشاد القلوب ، ص ۴۲ ، الدعوات ، ص ۱۳۴ ، ح ۳۳۴ (در اين متن ، ذيل روايت نيامده است).
خداوندا! نه آن بيمارى اى كه مرا زمينگير كند و نه آن تن درستى اى كه به فراموشى [تو] در افكند ، بلكه حالتى ميانه [مى خواهم] ؛ گاه بيمار شوم تا پس از آن شكر تو گويم و گاه تن درست باشم تا سپاس تو بگزارم .
از داوود نبى عليه السلام نيز نقل شده است كه در دعاى خويش چنين مى گفت :
اللّهُمَّ لا صِحَّةً تُطغيني ولا مَرَضا يُضنيني ولكِن بَينَ ذَينِكَ .البيان والتبيين ، ج ۳ ، ص ۱۵۳.
خداوندا! نه تن درستى اى مى خواهم كه به طغيانم كشانَد و نه بيمارى اى كه زمينگيرم سازد ؛ بلكه حالتى ميان اين دو را خواهانم .
اميرمؤمنان نيز چنين دعا مى كرد :
اللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ .. . مِن سُقمٍ يَشغَلُني ، ومِن صِحَّةٍ تُلهيني.مهج الدعوات ، ص ۱۳۲ ، بحارالأنوار ، ج ۹۴ ، ص ۲۴۰.
خداوندا ! به تو پناه مى برم . . . از ناتن درستى اى كه به خويش مشغولم دارد و از تن درستى اى كه به بازى ام سرگرم سازد .



۲ . كيفر

در نظام حكيمانه هستى مشاهده مى كنيم كه بيمارى براى كسانى كه زمينه تربيتى را در نفس و روان خويش تباه نساخته اند ـ چنان كه توضيح داده شد ـ به كنار زدن پرده هاى غفلت و آگاهى افزون تر و سازندگى مى انجامد ؛ امّا براى كسانى كه بدان پايه از آلودگى روحى دچار شده اند كه جانشان اصلاح و تربيت را بر نمى تابد ، همين بيمارى ، نوعى كيفر الهى به شمار مى رود ، چنان كه امام صادق عليه السلام ، در حديثى كه گذشت ، از آن با عنوان «بيمارى كيفر» ياد كرد .
امام رضا عليه السلام نيز درباره نقش بيمارى براى آنان كه استعداد بهره گيرى مثبت از آن را دارند و آنان كه چنين قابليتى را دارا نيستند ، فرموده است :
بيمارى براى مؤمن ، تطهير و رحمت ، و براى كافر ، عذاب و لعنت است .ر. ك : ج۱ ، ص ۱۴۷ ، ح ۱۷۹.


۳ . عامل مرگ

گاه در بيمارى ، نه حكمتى تربيتى نهفته است ، و نه فلسفه اى كيفرى ، بلكه مرگ را در پى مى آورد . امّا در نظام آفرينش ، مرگ هم بدون حكمت نيست ؛ چه ، همه بايد بميرند :
« كُلُّ نَفْسٍ ذَآئقَةُ الْمَوْتِ » .انبياء ، آيه ۳۵.
هر كس طعم مرگ را مى چشد .
از ديدگاه احاديث اسلامى ، هر بيمارى اى درمانى دارد و يگانه دردى كه هيچ درمانى ندارد ، مرگ است . در حديث نبوى آمده است :
خداوند ، هيچ دردى را فرو نفرستاده (يا هيچ دردى را نيافريده) ، مگر اين كه درمانى نيز برايش فرو فرستاده (يا آفريده) است و كسانى از آن آگاهى يافته اند وكسانى نيز از آن ناآگاه مانده اند ، مگر مرگ .ر .ك : ج۱ ، ص۴۷ ، ح ۱۲ .
در پرتو اين رهنمودهاست كه مى گوييم : دانش پزشكى ، به قلّه كمال خويش دست نمى يابد ، مگر هنگامى كه براى همه بيمارى ها درمان كشف كند . امّا با اين همه ، بى گمان ، دانش ياد شده نمى تواند براى مرگ ، دارو و درمانى فراهم سازد .
از همين جاست كه امام صادق عليه السلام در گفتگوى خود با مدّعى اى كه مى پنداشت مى تواند با مراقبت درست و كامل از بدن و خوردن غذاهاى مناسب ، مانع مرگ شود ، بر اين نكته تأكيد مى كند كه درمان آن بيمارى اى كه مقرّر است به مرگ بينجامد ، امكان ندارد . ايشان ، به تسليم شدن سه تن از طبيبان و حكيمان بزرگ در برابر مرگ ، اشاره كرد و فرمود :
قَد ماتَ أرَسطاطاليسُ مُعَلِّمُ الأَطِبّاءِ ، وأَفلاطونُ رَئِيسُ الحُكَماءِ ، وجالينوسُ شاخَ ودَقَّ بَصَرُهُ ، وما دَفَعَ المَوتَ حينَ نَزَلَ بِساحَتِهِ ، ولَم يَألواالألْو : الاستطاعة (لسان العرب : ج ۱۴ ص ۴۱).حِفظَ أنفُسِهِم، وَا لنَّظَرَ لِما يُوافِقُها .الاحتجاج : ج ۲ ص ۲۲۵ ح ۲۲۳ ، بحارالأنوار : ج ۱۰ ص ۱۷۲ ح ۲ .
ارسطو ، كه استاد طبيبان بود ، و افلاطون ، كه سرآمد حكيمان بود ، و جالينوس ، كه پير و پرتجربه بود ، امّا نتوانست مرگ را آن گاه كه در آستانه وى فرود آمد ، از خويش براند ، همه مُردند ، در حالى كه در حفظ خويش و در انديشيدن به آنچه با بدن سازگار است ، از هيچ كوششى فروگذار نكردند .