برهان

برهان

در این نوشتار، واژه برهان و مفاهیم آن از نگاه قرآن و حدیث مورد بررسی قرار می گیرد.

برهان ، در لغت

واژه «برهان» ، در لغت به معناى آوردن حجّت و دليل روشن و قاطع است . صاحب بن عبّاد ، در اين باره مى گويد :
البُرهانُ : بَيانُ الحُجَّةِ وَ إيضاحُها .المحيط فى اللّغة : ج ۳ ص ۴۸۳ مادّه «بره» .
برهان ، آوردن حجّت و واضح گردانيدن آن است .
همچنين اَزهَرى ، به نقل از ليث ، آورده است :
البُرهانُ : الحُجَّةُ وَ إيضاحُها .تهذيب اللّغة : ج ۱ ص ۳۲۲ . ابن منظور ، در ذيل مادّه «بره» مى گويد : «البُرهانُ : الحُجَّةُ الفاصِلَةُ البَيّنةُ» و ذيل مادّه «برهن» مى گويد : «البُرهانُ : بَيانُ الحُجَّةِ و اتِّضاحُها» (لسان العرب : ج ۱۳ ص ۵۱ مادّه «برهن» و ص ۴۷۶ مادّه «بره») .
برهان ، حجّت و واضح گردانيدن آن است .
واژه شناسان ، در ريشه شناسى «برهان» ، دچار اختلاف نظر شده اند :
الف ـ برخى الف و نون آن را زايد شمرده اند و برهان را مصدر ثلاثى مجرّد از مادّه «بره» دانسته اند كه بر معناى روشن و واضح ، دلالت مى كند . زمخشرىمى گويد :أبرَهَ فُلانٌ : جاءَ بِالبُرهانِ ؛ وَ «بَرهَنَ» مُوَلَّدٌ ؛ وَ البُرهانُ : بَيانُ الحُجَّةِ وَ إيضاحُها ؛ مِنَ البَرَهرَهَةِ ، وَ هِىَ البَيضاءُ مِنَ الجَوارى .أساس البلاغة : ص ۲۱ مادّه «بره» .
أبرَهَ فُلانٌ ، يعنى : «فلانى ، برهانى را آورد» و واژه «بَرهَنَ» ، مُوَلَّد (غير اصيل) است و بعدا ساخته شده است و برهان ، آوردن حجّت و واضح گردانيدن آن است و از واژه «بَرَهرَهَة» گرفته شده كه به معناى زنان سپيدروست .
ب ـ برخى آن را رباعى مجرّد و فعل آن را «بَرهَنَ» دانسته اند . جوهرى ، در موضع ذكر مادّه «برهن» مى گويد :
البُرهانُ : الحُجَّةُ ؛ وَ قَد بَرهَنَ عَلَيهِ ، أى أقامَ الحُجَّةَ .صحاح اللّغة : ج ۵ ص ۲۰۷۸ مادّه «برهن» . شايان ذكر ، اين كه جوهرى در ذيل مادّه «بره» ، هيچ يادى از واژه «برهان» و «برهن» نمى كند .
برهان ، به معناى حجّت است و «قَد بَرهَنَ عَلَيهِ» ، يعنى : بر آن ، برهان اقامه كرد .
ج ـ گروهى نيز برهان را هم جزو ثلاثى ها آورده اند و هم جزو رباعى ها .مانند اَزهَرى در تهذيب اللّغة (ج ۱ ص ۳۲۲) كه در مادّه «بره» ، آن را ذكر نموده ، از ليث و ابن اعرابى نقل مى كند كه آنان ، فعل «برهن» را از واژگان مولَّد (زايا) مى شمارند . سپس خود اين احتمال را روا مى شمارد كه نون آن ، اصلى باشد . همچنين ، ر . ك : لسان العرب : ج ۱۳ ص ۵۱ مادّه «برهن» و ص ۴۷۶ مادّه «بره» ، تاج العروس : ج ۱۸ ص ۵۵ مادّه «برهن» و ج ۱۹ ص ۱۵ مادّه «بره» ، المصباح المنير : ص ۴۶ .
در مقام داورى و رفع اختلاف در اين مقوله ، مى توان گفت : «برهان» ، در اصل مصدر و از مادّه «بره» است ، به معناى «آوردن حجّت و دليل روشن» ؛ ليكن در فرآيند كثرت استعمال و فزونىِ اُنس ذهنى ميان لفظ و معناى «برهان» ، از اين واژه ، فعل ثلاثى مزيدى بر وزن فَعْلَنَ ،اين فعل ، از ابواب غير مشهور و بر وزن عروضىِ فعل رباعى مجرَّد است . اصطلاحا اين گونه افعال و مصادرشان را «منحوت» مى نامند و اين فعل ، به فعل مجرّد ، ملحق مى شود . سيبويه ، در كتاب خود ، بابى با عنوان : «باب ما لحقته الزوائد من بنات الثلاثة و اُلحق ببنات الأربعة ، حتّى صار يجرى مجرى ما لا زيادة فيه ، و صارت الزيادة بمنزلة ما هو من نفس الحرف» باز كرده و سپس اوزان و مثال هايى را ذكر مى كند . از جمله اين اوزان است : «فَوْعَلْتُ» ، «فَيْعَلْتُ» ، «فَعْوَلْتُ» ، «فَعْلَيْتُ» و «فَعْنَلْتُ» . نمونه هاى آنها نيز : «حَوقَلتُ» ، «بَيطَرتُ» ، «هَينَمتُ» ، «جَهوَرتُ» ، «قَلسَيتُ» ، «قَلنَستُ» و «شَيطَنتُ» هستند كه همگى را بر وزن عروضى «دَحْرَجْتُ» مى آورد و سپس اوزان و مثال هايى را براى ملحقّات به رباعى مزيد ، بر مى شمارد ؛ مانند : «تقلسى» ، «تشيطن» ، «تمكَّن» ، «تَمَسكَنَ» كه همگى بر وزن عروضى «تدحرج» آمده اند (ر . ك : الكتاب : ج ۲ ص ۴۰۲ ـ ۴۰۴) .«منحوت» گشت و «بَرهَنَ» به همان معناى «أبرَهَ»به كار رفته است . سپس فزونى كاربرد «بَرهَنَ» و غلبه استعمالى اش ، چنان بين اين لفظ و معنا در اذهان اهل گويش تازى ، اُنس و پيوند ايجاد نمود كه در كاربرد «بَرهَنَ» و مشتقّات آن ، ديگر عنايتى به مادّه «بره» نمى شد ؛ يعنى مادّه «برهن» ، خود وضع مستقلّ مى يابد و حقيقت ، در معناى دليل و برهان روشن آوردن ، مى گردد . با اين توجّه ، «بَرهَنَ» از وزن «فَعلَنَ» نيز به وزن «فَعلَلَ» در مى آيد .
از شواهد اين سخن ، فرآيند تاريخى كاربرد واژه هاى «برهان» و «برهن» و مشتقّات آنها در گويش عرب و ذكر آنها در معاجم لغوى استاز نمونه ها و شواهدى كه مى توان براى اين تحليل برشمرد ، ملاحظه كاربرد واژه «برهان» و عدم كاربرد فعل «برهن» و مشتقّات آن در قرآن كريم و ديگر متون اسلامى تا اواخر قرن دوم هجرى و نيز نوع ذكر آنها در كتب لغت شناسان كهن ، ميانى و متأخّر است ؛ زيرا لُغَويان كهن همچون خليل بن احمد (م ۱۷۰ ق) ، تنها به ذكر مادّه «بره» و «برهان» بسنده مى كنند و اصلاً از فعل «برهن» و مشتقّاتش ياد نمى كنند و لغويان ميانى مانند ليث (م ح ۲۰۳ق) و ابن اعرابى (م ح ۲۳۱ ق) ، از شاگردان خليل ، آن را با نوعى ترديد ، ذكر مى كنند و احيانا مولَّد مى شمارند ؛ ولى اين واژه در گفتار لغويان متأخّرتر از آنان ، مانند جوهرى (متوفّاى سال سيصد و نود و اندى) و اَزهَرى (م ۳۷۰ ق) ، جايگاه مستقر و جا افتاده ترى مى يابد و به صورت مادّه اى مستقل ، آن را ذكر مى نمايند . اين فرآيند ، در گفتار لغت شناسان متأخّر ، نمايان است (ر . ك : تهذيب اللّغة : ج ۱ ص ۳۲۲ ذيل مادّه «بره» و «برهن» ، الصحاح : ج۵ ص۲۰۷۸ ذيل مادّه«برهن»، لسان العرب:ج۱۳ ص۴۷۶ ذيل مادّه «بره»و ج۱۳ ص۵۱ ذيل مادّه «برهن»، تاج العروس: ج۱۸ ص۵۵ مادّه «برهن» و ج۱۹ ص۱۵ مادّه «بره» ، المصباح المنير : ص ۴۶ موضع ذكر ماده «بره» ) ..گفتنى است كه واژه شناسى اين مبحث ، توسّط محقّق ارجمند جناب آقاى محمّد احسانى فر انجام ف گرديده است .



فرق ميان «برهان» و «دليل»

ابو هلال عسكرى ، در بيان فرق ميان برهان و دليل ، مى گويد :
الفَرقُ بَينَ البُرهانِ وَالدَّليلِ : البُرهانُ : الحُجَّةُ القاطِعَةُ المُفيدَةُ لِلعِلمِ ، وَ أَمّا ما يُفيدُ الظَّنَّ فَهُوَ الدَّليلُ .معجم الفروق اللغوية : ص ۹۷ .
تفاوت ميان برهان و دليل ، اين است كه برهان ، به معناى حجّت قاطع و مفيد براى علم است ؛ امّا آنچه براى ظن ، مفيد باشد ، دليل است .
بارى ! ريشه واژه «برهان» هر چه باشد ، ترديدى نيست كه اين واژه از نظر واژه شناسان ، به معناى دليلى است كه به روشنى و با قاطعيّت بتواند مدّعا را اثبات نمايد ؛ر . ك : ترتيب كتاب العين : ص ۸۰ ، لسان العرب : ج ۱۳ ص ۵۱ مادّه «برهن» ، الصحاح : ج ۵ ص ۲۰۷۸ مادّه «برهن» ، تاج العروس : ج ۱۸ ص ۵۵ مادّه «برهن» ، المصباح المنير : ص ۴۶ و... .امّا به تدريج از معناى اصلى خود ، فاصله گرفته و در اصطلاح منطق ، به نوع خاصّى از استدلال ، اطلاق شده است .براى آشنايى با معناى اصطلاحى برهان ، ر . ك : دائرة المعارف بزرگ اسلامى و دانش نامه جهان اسلام : ذيل واژه «برهان» .


برهان ، در قرآن و حديث

در قرآن و حديث ، «برهان» در معناى لغوى خود ، يعنى دليل واضح و روشن و مفيدِ براى علم ، اطلاق شده است .
اين واژه در قرآن ، هفت بار به صورت مفردبقره : آيه ۱۱۱ ، نساء : آيه ۱۷۴ ، يوسف : آيه ۲۴ ، انبيا : آيه ۲۴ ، مؤمنون : آيه ۱۱۷ ، نمل : آيه ۶۴ و قصص : آيه ۷۵ .و يك بار به صورت تثنيه آمده است .قصص : آيه ۳۲ .مهم ترين نكاتى كه براى آشنايى با جايگاه برهان در قرآن و حديث ، قابل توجّه اند ، عبارت اند از :


۱ . واژه هاى مشابه برهانبراى توضيح بيشتر اين واژه ها ، ر . ك : دائرة المعارف قرآن : ج ۵ ص ۵۰۹ (اسامى و شئون برهان) .در قرآن

در قرآن و حديث ، واژه هايى وجود دارند كه در معناى برهان به كار مى روند . اين واژه ها عبارت اند از :


الف ـ سلطان

برهان ، از آن رو كه بر عقل ها و دل ها سلطه مى يابد«سُمِّىَ الحُجَّةُ سُلطانا و ذلك لِما يَلحَق مِن الهجومِ علَى القلوبِ و لكِن أكثَرُ تَسَلُّطِهِ على أهلِ العِلمِ وَالحِكمَةِ مِن المؤمنين ؛ حجّت را سلطان ناميده اند ؛ چرا كه به دل ها هجوم مى آورد ، امّا بيشترين تسلّط آن ، بر مؤمنانى است كه اهل علم و حكمت اند» (مفردات ألفاظ القرآن : ص ۴۲۰ مادّه «سلط» ) . در الميزان فى تفسير القرآن (ج ۱۱ ص ۱۷۷) نيز آمده : «و السلطان هو البرهان لتسلُّطه على العقول ؛ سلطان ، همان برهان است ؛ چرا كه بر عقل ها تسلّط مى يابد» .و به انسان ، قدرت مقابله با مخالفان اعتقادى را مى دهد ، سلطان ناميده مى شود ، مانند :
«أَمْ لَكُمْ سُلْطَانٌ مُّبِينٌ .صافّات : آيه ۱۵۶ . نيز ، ر . ك : هود : آيه ۹۶ ، ابراهيم : آيه ۱۰ ، كهف : آيه ۱۵ ، مؤمنون : آيه ۴۵ ، نمل : آيه ۳۶ ، دخان : آيه ۱۹ ، طور : آيه ۳۸ و ... .
يا دليلى آشكار [ در دست ] داريد؟»


ب ـ آيه

برهان ، دليلى روشن و آشكار بر حقّانيت آورنده آن است و از اين رو ، در برخى از موارد ، از آن به «آيه»«الآية : هى العلامة الظاهرة ؛ آيه ، يعنى نشانه آشكار» (مفردات ألفاظ القرآن : ص ۱۰۱ مادّه «أى») .تعبير شده است ، مانند :
«ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَ أَخَاهُ هَارُونَ بِايَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ .مؤمنون : آيه ۴۵ . نيز ، ر . ك : هود : آيه ۹۶ .
سپس موسى و برادرش هارون را با آيات خود و حجّتى آشكار ، فرستاديم»
.
در اين آيه ، از عصاى موسى عليه السلام و «يد بيضاء (دست ...)» و ديگر امور خارق العاده اى كه به دست موسى عليه السلام ظاهر شد و حقّانيت او را ثابت كرد ، به «آيات» تعبير شده است ، در حالى كه در آيه اى ديگر ، از عصا و يد بيضا ، به عنوان دو برهان ، ياد گرديده است :
«فَذَانِكَ بُرْهَانَانِ مِن رَّبِّكَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَ مَلَاءِيْه .قصص : آيه ۳۲ .
اين دو [ نشانه ] ، دو برهان از جانب پروردگار توست [ كه بايد ]به سوى فرعون و سران [ كشور ]او [ ببرى ]»
.


ج ـ حجّت

برهان ، دليل قاطع و راهى روشن براى اِحقاق حق و اِبطال باطل است . از اين رو ، «حجّت»«الحُجَّةُ : الدَّلالَةُ المُبَيِّنَةُ لِلمَحَجَّةِ ، أى المقصد المستقيم الّذى يقتضى صحّة أحد النقيضين ؛ حجّت ، عبارت است از دليل روشن كننده مَحَجّه ، يعنى راه راست ، به صورتى كه درستى يكى از طرفينِ نقيض را اقتضا كند» (مفردات ألفاظ القرآن : ص ۲۱۹ مادّه «حج») .ناميده گرديده است ، مانند :
«فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ .انعام : آيه ۱۴۹ .
برهانِ رسا ، ويژه خداست»
.


د ـ بيّنه

برهان ، دليلى واضح ، روشن و آشكار براى اثبات مدّعا و تشخيص حق از باطلاست . از اين رو ، به آن «بيّنه»البَيِّنَةُ : الدَّلالَةُ الواضِحَةُ عَقلِيَّةً كانَت أو مَحسوسةً ؛ بيّنه ، دليل واضح و روشن است ، خواه عقلى باشد يا محسوس (مفردات ألفاظ القرآن : ص ۱۵۷ «بان») .اطلاق گرديده است ، مانند :
«أَفَمَن كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ .هود : آيه ۱۷ .
آيا كسى كه از جانب پروردگارش بر حجّتى روشن است ؟ » .
«لِّيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَىَّ عَن بَيِّنَةٍ .انفال : آيه ۴۲ .
تا كسى كه [گم راه و] هلاك مى شود ، از روى برهان ، هلاك گردد ، و كسى كه زنده مى شود [و هدايت مى يابد] ، از روى برهان ، زنده بماند»
.


۲ . ارزش و اهمّيت برهان

بر اساس قرآن و احاديث نقل شده از پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت بزرگوار ايشان ، برهان ، پايه و اساس اسلام در عقيده ، اخلاق و عمل است .لذا مردم را بر مبناى برهان ، به توحيد ، نبوّت ، معاد و امامت ، و همچنين به ارزش هاى اخلاقى و عملى دعوت مى نمايند و در يك كلام ، از نظر اسلام ، برهان ، ميزان و معيار سنجش حق و باطل است . اسلام ، خود بر برهان تكيه مى كند و از مخالفان نيز برهان طلب مى نمايد .ر . ك : بقره : آيه ۱۵۶ ، انبيا : آيه ۲۴ ، نمل : آيه ۶۴ ، قصص : آيه ۷۵ .


۳ . تأمّلى در آنچه برهان ناميده شده

با تأمّل در آنچه در قرآن و حديث ، برهان ناميده شده (مانند : خودِ قرآن ، انبيا ، معجزات انبيا و اهل بيت عليهم السلام ) ، در كنار آيات و احاديثى كه فطرت و عقل را معيار سنجش حق و باطل مى دانند ، به اين نتيجه مى رسيم كه از نظر اسلام ، عقل سليم و فطرت پاك ، پايه و اساس برهان است . معجزات انبيا ، بدان جهت برهان ناميدهشده كه عقل ، به روشنى دلالت آنها را بر صدق مدّعى نبوّت ، درك مى كند . انبيا ، قرآن ، اسلام و اهل بيت عليهم السلام ، از آن رو ، برهان ناميده شده اند كه برنامه هايى كه براى زندگى ارائه مى دهند ، منطبق با موازين عقلى و فطرى است . همچنين نام گذارى موارد ديگرى به برهان ، نشانه هماهنگى آنها با فطرت و عقل است .
بر اين اساس ، در اسلام ، چيزى كه ضدّ عقل و فطرت باشد ، وجود ندارد و اگر چيزى به خدا و انبيا و اهل بيت عليهم السلام ، نسبت داده شود كه ضدّ عقل و فطرت است ، قطعا صحيح نيست .اين سخن ، بدين معنا نيست كه عقل مى تواند به همه حقايق دينى ، احاطه پيدا كند و براى مثال ، كُنه خدا را درك كند يا حقيقت روح و ملائكه را كشف نمايد . اين امور ، فوق عقل اند ، نه ضدّ عقل .


۴ . اوصاف و انواع برهان هاى خداوند

بر پايه متون حديثى اى كه در فصل چهارم آمده ، برهان هاى الهى با چهار صفت ، توصيف شده اند : وضوح ، بلوغ ، شمول و دوام . آنچه قابل بحث و بررسى است ، اين كه : آيا همه برهان هاى الهى ، داراى اين اوصاف هستند يا ويژگى هاى ياد شده به نوع خاصّى از برهان هاى الهى اختصاص دارند؟
براى پاسخ به اين سؤال ، بايد گفت : برهان هاى الهى ، به دو دسته تقسيم مى شوند : برهان هاى ظاهر و برهان هاى باطن ، چنان كه از امام كاظم عليه السلام روايت شده كه فرمود :
إنَّ للّهِِ عَلَى النّاسِ حُجَّتَينِ : حُجَّةً ظاهِرَةً وَ حُجَّةً باطِنَةً ؛ فَأَمَّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الأَنبِياءُ وَ الأَئِمَّةُ ، وَ أَمَّا الباطِنَةُ فَالعُقولُ .ر . ك : ص ۱۲۸ ح ۲۸ .
براى خدا بر مردم ، دو حجّت است : حجّتى بيرونى و حجّتى درونى . حجّت بيرونى ، فرستادگان و پيامبران و امامان اند ، و حجّت درونى ، خِردهايند .برهان هاى باطنى خداوند متعال ، يعنى برهان هاى فطرى و عقلى ، داراى همه ويژگى هايى هستند كه بدانها اشاره شد ، بدين معنا كه همه انسان ها در طول تاريخ ، به طور واضح و روشن ، خوب و بد را ذاتا تشخيص مى داده اند و براى نمونه ، مى دانسته اند كه عدل ، نيكوست و ظلم ، بد است . خداوند متعال ، در قرآن كريم ، در اين باره فرموده است :
«وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا .شمس : آيه ۷ ـ ۸ .
سوگند به نفْس و آن كه آن را درست كرد ، سپس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن ، الهام كرد »
.
در حديثى از امام صادق عليه السلام ـ كه مى تواند به همين موضوع اشاره داشته باشد ـ ، آمده است :
ما مِن عَبدٍ إلّا وَ للّهِِ عَلَيهِ حُجَّةٌ .ر . ك : ص ۱۸۸ ح ۱۴۲ .
هيچ بنده اى نيست ، مگر آن كه خدا را بر او حجّتى است .
امّا برهان هاى ظاهرى خداوند ، يعنى انبيا و اوصياى آنان ، داراى همه اوصافى كه بدانها اشاره شد ، نيستند ؛ زيرا چه بسا حجّت هاى الهى به دليل وجود مانع ، آشكار نباشند يا دستيابى همه مردم به آنها امكان پذير نباشد ، چنان كه امام مهدى عليه السلام قرن هاست كه از ديده ها پنهان است . در اين باره ، از امام على عليه السلام روايت شده كه فرمود :
لا تَخلُو الأَرضُ مِن قائِمٍ للّهِِ بِحُجَّةٍ ، إمّا ظاهِرا مَشهورا ، وَ إمّا خائِفادر الأمالى طوسى ، در متن حديث ، به جاى « خائفا (بيمناك) » ، «مستترا (پنهان)» آمده است .مَغمورا ؛ لِئَلّا تَبطُلَ حُجَجُ اللّهِ وَ بَيِّناتُهُ .ر . ك : ص ۱۹۲ ح ۱۴۶ .
زمين ، از كسى كه حجّت خدا را بر پا دارد ، خواه آشكار و شناخته يا بيمناك و گم نام ، خالى نمى مانَد تا آن كه حجّت ها و گواه هاى خدا از بين نروند .
امّا اين كه برهانِ پنهان و امامِ غايب ، چه سودى براى جامعه دارد ، مسئله ديگرى است كه توضيح آن در مبحث امامت گذشت .ر . ك : همين دانش نامه : ج ۶ ص ۳۰۲ (پژوهشى در باره حكمت امامت و رهبرى) .
نكته قابل توجّه ، اين است كه برهان باطنى ، يعنى برهان فطرى و عقلى ، نمى تواند مبنا و معيار تكليف الهى باشد . قرآن كريم ، تصريح مى فرمايد :
«وَ مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا .اسرا : آيه ۱۵ .
و ما تا پيامبرى برنينگيزيم، به عذاب نمى پردازيم»
.
اين سخن ، بدين معناست كه هر چند انسان ، خود مى تواند اجمالاً خوب و بد را تشخيص دهد ؛ ليكن تا تكاليف الهى از طريق پيامبران يا اوصياى آنان به انسان ابلاغ نشود ، خداوند ، او را مؤاخذه نخواهد كرد .


۵ . آثار پيروى از برهان

پيروى از برهان ، موجب معرفت يافتن به حقايق هستى و كاميابى مادّى و معنوى ، و دنيوى و اُخروى است . مهم ترين آثار پيروى از برهان را در اين عناوين مى توان خلاصه كرد :


الف ـ رهايى از خرافه پرستى

قرآن كريم با دعوت كردن مردم به پيروى از برهان ، آنان را از خرافاتى مانند شرك و بت پرستى ،ر . ك : مؤمنون : آيه ۱۱۷ ، انبيا : آيه ۲۴ ، نمل : آيه ۶۴ ، اعراف : آيه ۷۱ ، يوسف : آيه ۴۰ و... .فرزنددار بودن خداوند متعال ،ر . ك : يونس : آيه ۶۸ .دخترانِ خدا خواندنِفرشتگان ،ر . ك : صافّات : آيه ۱۴۹ ـ ۱۵۶ ، نجم : آيه ۲۱ .گروه گرايى و نژادپرستىر . ك : بقره : آيه ۱۱۱ .و... باز مى دارد .


ب ـ رهايى از پيروى كوركورانه از ديگران

پيرو برهان ، نمى تواند بدون دليل روشن ، از كسى پيروى كند . از اين رو ، پيروان راستين قرآن ، هيچ گاه كوركورانه از پدر و مادر ، شخصيت هاى معروف ، احزاب و گروه هاى سياسى و اجتماعى ، دنباله روى نخواهند كرد .ر . ك : هود : آيه ۸۸ .


ج ـ دستيابى به يقين

پيروى از برهان ، انسان را از شك ـ كه آفت زندگى معنوى است ـ ، رهايى مى بخشدر . ك : هود : آيه ۱۷ .و به سرمنزل يقين رسانده ، به حقايق هستى ، ره نمون مى گردد .ر . ك : انعام : آيه ۷۵ ـ ۷۹ و ۸۳ .


د ـ برخوردارى از امنيت

يكى از آثار مهمّ پيروى از برهان ، احساس آرامش و امنيت روانى است كه در نتيجه رسيدن به يقين ، براى انسان ، حاصل مى شود و بدين سان ، اولياى الهى در هيچ شرايطى احساس ناامنى ، ترس و وحشت ندارند .ر . ك : انعام : آيه ۸۱ ، انبيا : آيه ۱۰۳ ، يونس : آيه ۶۲ و ۶۴ .


ه ـ پيروزى بر مخالفان

پيروان برهان ، هيچ گاه در ميدان مبارزه اعتقادى ، شكست نمى خورند ؛ زيرا برهان ، آنها را با حق همراه مى سازد . بر پايه سنّت هاى ثابت الهى ، حق ، همواره برباطلْ پيروز است و در ميدان مبارزات سياسى نيز پيروزى نهايى با پيروان برهان است .ر . ك : انبيا : آيه ۱۸ ، اسرا : آيه ۸۱ ، مجادله : آيه ۲۱ ، مائده : آيه ۵۶ و ... .


۶ . آثار مخالفت با برهان

بر عكس آنچه گفته شد ، مخالفت با برهان ، مايه گم راهى و ناكامى مادّى و معنوى است . شمارى از خطرهاى بى توجّهى و مخالفت با برهان ، عبارت اند از :


الف ـ پيروى از حدس و گمان

كسى كه آمادگى ندارد از عقل و برهان عقلى پيروى كند ، طبعا در زندگى ، راهى جز پيروى از حدس و گمان ندارد . از اين رو ، در بسيارى از آيات قرآن ، هنگامى كه برهان يا علم نفى شده ، در كنار آن ، پيروى از گمان و تكيه بر تخمين ، مطرح گرديده است .ر . ك : نجم : آيه ۲۳ و ۲۷ ـ ۲۸ ، انعام : آيه ۱۴۸ ، زخرف : آيه ۲۰ ، نسا : آيه ۱۵۷ .


ب ـ پيروى از تمايلات نفسانى

دومين خطرى كه در نتيجه مخالفت برهان ، دامنگير انسان مى شود ، پيروى از تمايلات نفسانى است . كسى كه برهان را رها كند ، ناگزير در دام هوس ها و خواسته هاى نامشروع مى افتد . لذا قرآن كريم ، پيروى از هواى نفس را در كنار پيروى از گمان ، نتيجه پيروى نكردن از برهان ، شمرده است .ر . ك : نجم : آيه ۲۳ ، محمّد : آيه ۴۷ .


ج ـ سرنوشت شوم

قرآن كريم ، سرشار از يادآورى سرگذشت دردناك و عبرت آموز اقوامى است كه دربرابر براهين روشن الهى ايستادند و خطرناك ترين سرنوشت ها را براى خويش ، رقم زدند .ر . ك : دائرة المعارف قرآن كريم : ج ۵ ص ۵۱۶ .روى گردانى اهل مَديَن از حجّت هاى روشنِ شعيب عليه السلام و فرجام هلاكتبار اين قوم ، از نمونه هاى بارز اين يادآورى هاست .ر . ك : هود : آيه ۹۱ ـ ۹۴ .