شناخت نامه كسانى كه مورد دعای پیامبر(ص) قرار گرفته اند

شناخت نامه كسانى كه مورد دعای پیامبر(ص) قرار گرفته اند

پیامبر اکرم(ص) در طول حیات با برکتش به عده ای دعا فرموده است. آنان به ترتیب حروف الفبا معرفی می شوند.


شناخت نامه كسانى كه مورد دعا قرار گرفته اندگفتنى است كه اين قسمت توسط فاضل گرانمايه حجة الاسلام والمسلمين جناب آقاى رحمان ستايش تهيه شده است .
ابو ذر غفارى

جُندب بن جناده غفارى ، از ياران پيامبر خدا و امير مؤمنان و يكى از اركان چهارگانه بود .


ر . ك : رجال الطوسى : ص ۳۲ ش ۱۴۳ و ص ۵۹ ش ۴۹۶ .

زمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله هنوز در مكّه به سر مى بُرد و اسلام ، روزهاى آغازين خود را مى گذراند ، ابو ذر اسلام آورد . او چهارمين و به قولى پنجمين نفرى بود كه مسلمان شد و نخستين كسى است كه به پيامبر خدا با درود اسلامى ، درود گفت . او با پيامبر صلى الله عليه و آله چنين بيعت كرد كه در راه خدا از سرزنش هيچ سرزنشگرى نَهَراسد و همواره ، حق را بگويد ، اگر چه تلخ باشد .
ابو ذر ، پس از آن كه مسلمان شد ، به سرزمين قوم خويش بازگشت و تا زمان هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله در آن جا بود . او پس از جنگ بدر و اُحُد و خندق ، به مدينه آمد و تا زمان رحلت پيامبر خدا همراه ايشان بود . او از جمله كسانى بود كه به ابو بكر ، اعتراض كردند .
پيامبر خدا ، درباره او فرمود : «آسمان نيلگون ، بر كسى سايه نيفكنده و زمين تيره ، كسى را بر خود حمل نكرده است كه راستگوتر از ابو ذر باشد . او تنها زندگى مى كند ، تنها مى ميرد ، تنها برانگيخته مى شود و تنها به بهشت در مى آيد» .
ابو ذر در سال ۳۲ ق ، به روزگار عثمان ، در رَبَذه ، ديده از جهان ، فرو بست .


ر . ك : اختيار معرفة الرجال : ص ۲۴ ش ۴۸ .
ابو زيد انصارى

عمرو بن اخطب ، از ياران پيامبر خدا بود و در بصره ، سُكنا گُزيده بود . وى به كنيه اش ابوزيد ، شهرت داشت و در چندين غزوه از غزوات پيامبر خدا ، شركت كرد . از او روايت شده كه گفت : يك بار پيامبر خدا ، آب خواست . من ، ظرف آبى برايش آوردم كه در آن ، تار مويى بود . مو را برداشتم و ظرف را به دست ايشان دادم . فرمود : «بار خدايا ! او را زيبا گردان» . ابو زيد ، يكصد و اندى سال ، عمر كرد و فقط ، اندكى از موى سر و ريشش سفيد شده بود .


ر . ك : اُسد الغابة : ج ۴ ص ۱۹۰ و ج ۶ ص ۱۲۹ ، الاستيعاب : ج ۴ ص ۱۶۶۴
ابو قرصافه

جندرة بن خيشنه كنانى ، از ياران پيامبر خدا بود كه در شام ، اقامت گزيد . وى به كنيه اش ابو قرصافه شهرت داشت . پيامبر صلى الله عليه و آله بُرنسى بر او پوشانْد . مردم ، نزد او مى آمدند و ابو قرصافه ، برايشان دعا مى كرد و طلبِ بركت مى نمود و خداوند هم به آنان ، بركت عطا مى كرد .


ابو مريم غسّانى

نام ابو مريم ، نذير است و پيامبر خدا ، كنيه ابو مريم را بر وى نهاد . از او روايت شده كه گفت : خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدم و گفتم : اى پيامبر خدا ! امشب دخترى برايم به دنيا آمد . پيامبر صلى الله عليه و آله هم فرمود : «بر من هم سوره مريم ، نازل شد . پس نام او را مريم بگذار» . از اين رو ، او را با كنيه ابو مريم ، صدا مى زدند .


اَحنَف بن قيس

ابو بحر ، ضحّاك و به قولى صخر بن قيس تميمى سعدى ، از ياران پيامبر خدا و امام على و امام حسن عليهماالسلامبود . وى ، زمان پيامبر صلى الله عليه و آله را درك كرد ؛ امّا موفّق به ديدار خود ايشان نشد . پيامبر خدا ، براى او دعا كرد . وى يكى از فرزانگانِ زيرك و خردمند بود . اَحنَف ، در جنگ جمل ميان امام على عليه السلام وعايشه ، كناره گيرى اختيار كرد ؛ امّا در صِفّين ، على عليه السلام را همراهى نمود . احنف تا زمان حكومت يافتن مُصعَب بن زبير ، زنده بود و به سال ۶۷ ق ، در كوفه از دنيا رفت .


ر . ك : رجال الطوسى : ص ۲۶۶ ش ۶۱ و ص ۵۷ ، ش ۴۷۴ و ص ۹۳ ، ش ۹۱۸ ، اُسد الغابة : ج ۱ ص ۶۸ ، تقريب التهذيب : ص ۱۲۱ ، دانش نامه اميرالمؤمنين(ع) : ج ۱۲ ص ۵۵ ـ ۶۰.

اَسماء بنت عُمَيس

ق اَسماء بنت عُمَيس ، از زنان صحابى پيامبر خداست . وى با جعفر بن ابى طالب ، ازدواج كرد و همراه وى به حبشه هجرت نمود . او پس از شهادت جعفر ، به همسرى ابو بكر در آمد . پس از مرگ ابوبكر ، امير مؤمنان على عليه السلام با وى ازدواج كرد . او پيرو امير مؤمنان و فاطمه زهرا عليهاالسلام بود . او حديث «رَدُّ الشمس (بازگشت خورشيد)» را از پيامبر خدا ، روايت كرده است . فاطمه عليهاالسلام به او وصيّت كرد كه بعد از وفاتش ، وى ايشان را غسل دهد .


ر . ك : المناقب ، ابن شهر آشوب : ج ۳ ص ۳۶۴ ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج ۱ ص ۲۰۳ ، دانش نامه اميرالمؤمنين (ع) : ج ۱ ص ۹۸ .
اُمّ سليم

او دختر مِلحان بن خالد است . در نام او اختلاف است و سهله ، رُمَيله ، رُمينه ، مَليكه ، عميصاء يا رميصاء ، نام هايى است كه برايش ذكر كرده اند . او مادر اَنس بن مالك ، خادم پيامبر خداست . وى ، در غزوات پيامبر خدا حاضر مى شد و از ايشان ، احاديثى روايت كرده كه اين احاديث را پسرش اَنَس از او نقل نموده است . وى در دوران خلافت عثمان ، درگذشت .


ر . ك : اُسد الغابة : ج ۷ ص ۳۳۳ ، الاستيعاب : ج ۴ ص ۴۹۴ ، رجال الطوسى : ص ۵۲ ش ۴۴۹ ، تقريب التهذيب : ص ۱۳۸۱.
امّ عماره

وى دختر كعب بن عمرو بن عوف و نامش نَسيبه است . وى ، در بيعت عَقَبه حضور داشت و در جنگ اُحُد نيز با شوهرش زيد بن عاصم و دو پسرش حبيب و عبد اللّه ، شركت داشت . در آن روز ، شجاعت بسيارى از خود نشان داد و يازده زخم برداشت . او در جنگ يَمامه نيز شركت كرد و جنگيد تا جايى كه دستش آسيب ديد و در آن روز نيز ، دوازده زخم خورد .


ر . ك : اُسد الغابة : ج ۷ ص ۲۶۹ ش ۷۳۱۹ ص ۳۶۰ ش ۷۵۵۱ ، تهذيب الكمال : ج ۲۵ ص ۳۷۲.

اُمّ قيس

وى ، دختر مِحصَن و خواهر عُكاشة بن مِحصَن است . او خيلى زود ، در مكّه اسلام آورد و با پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كرد و به مدينه هجرت نمود .


ر . ك : اُسد الغابة : ج ۷ ص ۳۲۸ ش ۷۵۷۱.
اُمّ معبد

عاتِكَه ، دختر خالد بن مُنقِذ بن رَبيعه بود و به سبب نام فرزندش معبد ، او را با كنيه امّ معبد ، صدا مى زدند . او همان كسى است كه پيامبر خدا ، هنگام هجرتش به مدينه ، در نزد وى فرود آمد و اين منزلگاه ، امروزه به خيمه اُمّ معبد ، معروف است .


ر . ك : اُسد الغابة : ج ۷ ص ۱۸۰ ش ۷۰۸۶ و ص ۳۸۶ ش ۷۶۰۵ ، الإصابة : ج ۸ ص ۴۷۵ ش ۱۲۲۶۳ .
اَنَس بن مالك

او خدمتكار پيامبر خدا بود و مدّت ده و به قولى هشت و به قولى هم هفت سال ، به ايشان ، خدمت كرد . اَنَس ، از جمله كسانى است كه از پيامبر خدا ، بسيار روايت كرده اند . وى در سال ۹۲ و به قولى در سال ۹۳ ق ، از دنيا رفت .


ر . ك : رجال الطوسى : ص ۲۱ ش ۵ ، اُسد الغابة : ج ۱ ص ۱۵۱.
تَلِب بن ثَعلَبه

وى ، از ياران پيامبر خدا بود و احاديثى هم از ايشان روايت كرده است . پيامبر خدا ، سه بار براى او طلبِ آمرزش كرد .


ر . ك : رجال الطوسى : ص ۲۹ ش ۱۰۸ ، الإصابة : ج ۱ ص ۴۶۸.
جرير بن عبد اللّه

ابو عمرو جرير بن عبد اللّه بن جابر و به قولى ابو عبد اللّه بَجَلى ، از ياران پيامبر خدا بود . وى در كوفه ساكن شد و نامه امير مؤمنان به معاويه را به شام برد . او چهل روز بيش ازرحلت پيامبر صلى الله عليه و آله اسلام آورد . چون جرير ، زيباروى بود ، به او لقب يوسف امّت ، داده بودند . وى بزرگ قومش بود . هنگامى كه جرير بر پيامبر صلى الله عليه و آله در آمد ، ايشان ، او را گرامى داشت و فرمود : «هرگاه كريمِ قومى بر شما وارد شد ، او را گرامى بداريد . .


ر . ك : رجال الطوسى : ص ۳۳ ش ۱۴۸ ، اُسد الغابة : ج ۱ ص ۳۳۳.

شايان ذكر است كه مسجد جرير ، در الكافى و تهذيب الأحكام و الخصال ، از مساجد نفرين شده به شمار رفته است و روايت شده كه جرير ، در روزگار امام على عليه السلام به معاويه پيوست و امام عليه السلام نيز او را نكوهش كرد و خانه اش را ويران ساخت .


جُعَيل بن زياد

او از ياران پيامبر خدا بود كه همراه ايشان جنگيده بود . در كوفه سكونت داشت . .


ر . ك : رجال الطوسى : ص ۳۴ ، ش ۱۷۰ ، اُسد الغابة : ج ۱ ص ۵۹۶.
حارثة بن مالك
حارثة بن مالك بن نعمان انصارى ، كسى است كه با دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله به فيض شهادت رسيد . . ر . ك : الإصابة : ج ۱ ص ۶۸۹ ش ۱۴۸۳.
حُذَيفة بن يمان

ابو عبد اللّه حُذَيفة بن يمان بن جابر عَبَسى ، از ياران بزرگ و سرشناس پيامبر خدا بود . وى در جنگ بدر حضور نداشت ؛ امّا در جنگ اُحُد و ديگر جنگ ها شركت داشت . او مَحرم اسرار [و مأمور ]پيامبر خدا در ميان منافقان بود . وى يكى از كسانى بود كه بر عقيده خويش ، پايدار ماندند و با گام هاى استوار ، در كنار على عليه السلام ايستادند . حُذَيفه ، از جمله كسانى بود كه در تشييع جنازه فاطمه زهرا عليهاالسلامشركت كرد و بر پيكر پاك آن بانو ، نماز خواند . وى در روزگار عمر و عثمان ، حاكم مدائن شد . او در آغاز خلافت امير مؤمنان ، بيمار بود و با اين حال ، نتوانست از بيان فضايل و مناقب ايشان ، زبان فرو بندد . از اين رو ، با همان پيكر بيمارش بر منبر رفت و از او ستايش ها كرد و برايش بيعت گرفت و هفت و به قولى چهل روز بعد ، از دنيا رفت . .


ر . ك : رجال الطوسى : ص ۳۵ ش ۱۷۸ و ص ۶۰ ش ۵۱۱ ، اُسد الغابة : ج ۱ ص ۴۶۸.

حَسّان بن شدّاد

او و مادرش از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله بودند .


ر . ك : اُسد الغابة : ج ۲ ص ۹ ، الإصابة : ج ۲ ص ۵۸.
حُصَين بن اوس

ابن حجر ، او را با حُصَين بن قيس نَهشَلى يكى دانسته است . وى از ياران پيامبر خداست ، ابن حبّان در الثقات خود ، از او نام برده است .


ر . ك : تقريب التهذيب : ص ۲۵۳ ، الثقات : ج ۳ ص ۸۸.
حنظلة بن حِذيَم

ابو عبيد حنظلة بن حُذَيم بن حنيفه مالكى ، در كودكى به همراه پدر و پدر بزرگش به حضور پيامبر خدا رسيد .


ر . ك : الجرح والتعديل : ج ۲ ص ۲۳۹ ، اُسد الغابة : ج ۲ ص ۶۳.
خالد بن عبد العزّى

در اُسد الغابة (ج ۲ ص ۱۰۲) از او با كنيه ابو خنّاش و در الإصابة (ج ۲ ص ۲۰۷) با كنيه ابو خنّاس ياد شده ؛ امّا نسايى ، كنيه او را ابو مِحرَش آورده است كه اين قول ، قوى است ؛ زيرا ابو خنّاس ، كنيه فرزند او مسعود است .


ر . ك : الاصابة : ج ۲ ص ۲۰۷.
سائب بن يزيد

سائب بن يزيد بن سعيد بن ثمامه كه در نسب او اختلاف است . كَنانى ، كِنْدى ، ليثى ، سَلْمى ، هَذْلى ، و اَزْدى ، نسبت هايى هستند كه به وى داده شده است . سائب ، در سال دوم هجرى به دنيا آمد و در هفت سالگى به همراه پدرش در حجّة الوداع ، شركت كرد . درباره سال وفات او نيز اختلاف است . وى بنا به اقوالى در سال هشتاد يا ۸۶ يا ۹۱ هجرى ، در ۹۴ سالگى در گذشت . وى ، احاديث اندكى روايت كرده است .


ر . ك : الاستيعاب : ج ۲ ص ۵۷۶ ، اُسد الغابة : ج ۲ ص ۳۲۱.

سلمان

ابو عبد اللّه سلمان فارسى ، سلمان محمّدى ، زاهدى روشن ضمير و پاك نهاد ، از تبارى پارسى بود . زادگاه او رامهرمز است ؛ امّا اصالتا اصفهانى است . سلمان ، از ياران والا مقام پيامبر خدا بود كه در جنگ خندق ، شركت داشت و با هوش خود و استفاده از آگاهى اش از فنون جنگ به مسلمانان كمك كرد و پيشنهاد حفر خندق را داد و اين پيشنهاد او با استقبال ، رو به رو شد . سلمان ، در نهايتِ زُهد و وارستگى مى زيست و از زرق و برق زندگى ، روى گردان بود . او پس از رحلت پيامبر خدا ، حريم حق را پاس داشت و از مسير حق ، منحرف نشد . سلمان از شيفتگان امام على و اهل بيت عليهم السلام و از ياران مخلص على عليه السلام و جزو «شُرطَةُ الخميس (نيروهاى ويژه نظامى)» بود . عمر ، او را به حكمرانى مدائن گماشت . حكومت وى در مدائن ، از مظاهر افتخارآفرين و غرورانگيز حكومت در اسلام است . سلمان ، از كسانى است كه عمر دراز كرده اند . وى به سال ۳۴ ق ، در ايّام خلافت عمر يا عثمان ، در مدائن ، ديده از جهان فرو بست .


ر . ك : دانش نامه اميرالمؤمنين : ج ۱۲ ص ۱۵۷ ـ ۱۶۲.
عبد اللّه بن جعفر

وى از ياران پيامبر خدا و امام على و امام حسن عليهماالسلام بود و روايات اندكى دارد .


ر . ك : رجال الطوسى : ص ۴۲ ش ۲۸۷ و ص ۷۰ ش ۶۴۲ و ص ۹۵ ش ۹۴۲.

او شخصى كريم ، بخشنده ، خوش ذوق ، خوش اخلاق ، پاك دامن و گشاده دست بود و او را «بحر الجود (درياى بخشش)» مى گفتند . مى گويند : در ميان مسلمانان ، سخاوتمندتر از او وجود نداشته است . او به سال هشتاد هجرى در نود سالگى ، درگذشت .


ر . ك : الاستيعاب : ج ۳ ص ۸۸۰.
عبد اللّه بن عبّاس

ابو العباس عبد اللّه بن عبّاس بن عبد المطّلب قُرَشى هاشمى ، از مفسّران و محدّثان پرآوازه در تاريخ اسلام است . او سه سال پيش از هجرت ، در شعب ابو طالب ، در مكّه ، متولّد شدو در سال هشتم هجرى ، سال فتح مكّه ، به مدينه رفت . عمر ، در دوران خلافتش ، با او مشورت مى كرد . ابن عبّاس در دوره خلافت امير مؤمنان على عليه السلام از ياران و هواداران و مشاوران ايشان و يكى از كارگزاران و امراى لشكر او بود . او در زمان به شهادت رسيدن امام على عليه السلام ، حاكم بصره بود و با امام حسن مجتبى عليه السلام بيعت كرد و [مجدّدا] از جانب ايشان به بصره رفت . او با امام حسين عليه السلام در كربلا شركت نكرد . علّت آن را بعضى ، نابينا بودن وى دانسته اند .
عبد اللّه بن عبّاس ، در تفسير و حديث و فقه ، عالمى بلندپايه بود و در علم ، شاگرد امام على عليه السلام بود . او به سال ۶۸ ق ، در حالى كه ۷۱ سال داشت ، در تبعيدگاهش طائف ، از دنيا رفت . ابن عبّاس ، اين جمله را بسيار مى گفت : «بار خدايا ! به واسطه محمّد و خاندان او به تو تقرّب مى جويم . بار خدايا! به واسطه ولايت شيخ على بن ابى طالب عليه السلام به تو تقرّب مى جويم» .


ر . ك : رجال البرقى : ص ۲ ، رجال الطوسى : ص ۴۲ ش ۲۸۴ و ص ۷۰ ش ۶۴۱ و ص ۱۰۲ ش ۱۰۱۱.
عبد اللّه بن مسعود

او از ياران پيامبر خدا بود كه در همان اوايل اسلام ، مسلمان شد . وى ، دو بار هجرت كرد و در جنگ بدر و جنگ هاى پس از آن ، شركت داشت . ابن مسعود ، كفشدار پيامبر صلى الله عليه و آله بود و از ايشان ، بسيار روايت كرده است .


ر . ك : الاصابه : ج ۴ ص ۱۹۹ ش ۴۹۷۰ ، رجال الطوسى : ص ۴۲ ش ۲۸۶.
عبد اللّه ذو البِجادين

او هنگامى كه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد ، نامش عبد العزّا بود . پيامبر خدا ، نام عبد اللّه و لقب ذو البِجادين را بر او نهاد ؛ زيرا هنگامى كه اسلام آورد ، قومش او را برهنه ساختند و يك بِجاد (گليم) بر او پوشاندند . عبد اللّه ، از ميان آنان به سوى پيامبر خدا گريخت و وقتى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد ، گليمش را دو پاره كرد و يك پاره را اِزار (شلوار) خود كرد و ديگرى را رَدا (پيراهن) . از اين رو ، به او ذو البِجادين گفتند . وجوه ديگرى هم در اين باره گفته شده است .
عبد اللّه ، از ياران پيامبر خدا بود و با ايشان ، اقامت داشت . او بسيار اهل ذكر و دعا و تلاوت قرآنِ عزيز بود و با صداى بلند ، قرآن مى خواند و تسبيح و تكبير مى گفت ، [تا جايى كه] عمر گفت : اى پيامبر خدا! آيا او رياكار است ؟ ايشان فرمود : «بس كن ! او يكى از ناله كنان [به درگاه خدا] است» . عبداللّه ، در زمان حيات پيامبر خدا ، درگذشت .


ر . ك : اسد الغابة : ج ۳ ص ۲۲۸ ، ش ۲۹۳۰ ، الإصابة : ج ۴ ص ۴۸۲۲.

او در كار خويش ، مستقل بود و از امير مؤمنان ، پيروى و دنباله روى نكرد .


ر . ك : معجم رجال الحديث : ج ۱۱ ص ۳۴۶.

عمر ، او را براى تعليم مسائل دينى به كوفه فرستاد و عمّار را به حكومت آن جا گماشت و گفت : اين دو نفر ، از ياران بزرگ محمّدند . پس از آنها پيروى كنيد . او در روزگار عثمان ، به حكومت كوفه گماشته شد ؛ امّا [بعد از اندكى] او را بركنار كرد و دستور داد به مدينه بازگردد . عبد اللّه ، در سال ۳۲ ق ، در مدينه درگذشت .


ر . ك : الاستيعاب : ج ۳ ص ۹۸۷ ، اُسد الغابة : ج ۳ ص ۳۸۴.
عبيد ابو عامر

ابو عامر اشعرى ، عموى ابو موسى اشعرى است . نام او عبيد بن سُلَيم بن حَضّار است . وى از صحابيان بزرگ پيامبر صلى الله عليه و آله بود و در جنگ حُنَين ، كشته شد .


عروه بارقى

عروة بن جعد و به قولى ابن ابى جَعد بارقى ، ساكن كوفه بود . او از جمله كوفيانى است كه عثمان ، آنها را به شام فرستاد . عروه ، از «اصحاب صُفّه» بود .


ر . ك : اُسد الغابة : ج ۴ ص ۲۷ ش ۳۶۵۰ ، الإصابة : ج ۵ ص ۲۴۵.
عكاشة بن محصن

وى از صحابيان بزرگ و فاضل بود . او در بدر و اُحُد و خندق و ديگر غزوات ، پيامبر خدا را همراهى كرد .


ر . ك : اُسد الغابة : ج ۴ ص ۶۷.

عمرو بن حَمِق

عمرو بن حمق بن كاهن خزاعى ، از ياران بزرگوار پيامبر خدا و امير مؤمنان و امام حسن عليهماالسلام بود . او بعد از صلح حديبيه ، اسلام آورد و از پيامبر صلى الله عليه و آله حديث آموخت . او از آن جمله ياران با اخلاص بود كه پس از پيامبر خدا ، در كنار امير مؤمنان ايستادند . وى در جنگ هاى امير مؤمنان حضور داشت و در همه آنها با صلابت و پايدارى تمام ، شركت كرد . وفادارى او به امام على عليه السلام چندان بود كه امام عليه السلام به او فرمود : «كاش در سپاه من ، صد تن چون تو بودند!» .
عمرو ، از دوستان و همراهان حُجر بن عدى و از فريادگران بر ضدّ ستم اُمَويان بود ، به طورى كه معاويه ، در صدد قتل او برآمد . عبد الرحمان بن حَكَم ، در سال پنجاهم هجرى او را كُشت و سرش را براى معاويه فرستاد ، و اين ، نخستين سر بُريده اى بود كه در جهان اسلام ، از شهرى به شهرى فرستاده مى شد . امام حسين عليه السلام از او با عبارت «بنده پاكى كه عبادت ، او را فرسود» ، ياد كرده است .


ر . ك : دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام : ج ۱۲ ص ۲۵۹ ـ ۲۶۶.
فاطمه بنت اسد

او بانويى خِردمند بود كه عقيده اى استوار و دلى ، جوان داشت . وى در كودكىِ پيامبر صلى الله عليه و آله از ايشان ، مواظبت مى كرد و پيامبر صلى الله عليه و آله علاقه شديدى به او داشت ، به طورى كه درباره اش فرمود : «او ، مادر دوم من بود» و از مهر و محبّت او نسبت به خود ، به نيكى ياد مى كرد و مى فرمود : «بعد از ابو طالب ، هيچ كس به اندازه او به من محبّت نداشت» .
او ، نخستين زنى بود كه با پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كرد و پاى پياده ، با على و فاطمه عليهماالسلام ، به مدينه هجرت كرد . وقتى از دنيا رفت ، پيامبر خدا ، او را با پيراهن خود ، كفن كرد و در تشييع جنازه اش شركت نمود و بر او ، نماز خواند و چون خواست او را در قبرش بگذارد ، ابتدا خود در آن ، دراز كشيد .


ر . ك : دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام : ج ۱ ص ۵۸ .

قُتادة بن نعمان

قُتادة بن نعمان بن زيد انصارى ، از برترينِ ياران پيامبر صلى الله عليه و آله بود . او در روز فتح مكّه ، پرچم بنى ظفر را در دست داشت و در عَقَبه و بدر و اُحُد و ديگر غزوات ، پيامبر صلى الله عليه و آله را همراهى مى كرد . وى ، در جنگ بدر و به قولى در جنگ خندق ، بينايى اش را از دست داد و در سال ۲۳ ق ، در ۶۵ سالگى از دنيا رفت . .


ر . ك : اسد الغابة : ج ۴ ص ۳۷۰ س ۴۲۷۷.
وائل بن حُجر

از اَقيال (جميع قُيل ، لقب پادشاهان حِميَر و به معناى امير و اميرزاده) حَضْرَموت و پدرش [نيز] از حاكمان آن جا بوده است . او به خدمت پيامبر خدا رسيد . چند روز پيش از رسيدنش ، پيامبر صلى الله عليه و آله آمدن او را به يارانش بشارت داده بود . چون بر پيامبر خدا درآمد ، ايشان به او خوشامد گفت و رداى خويش را برايش پهن كرد و او را كنار خود نشانيد .
پيامبر صلى الله عليه و آله او را بر اَقيال حَضْرَموت گماشت . وى ، همراه على عليه السلام در صِفّين شركت جُست و در آن جنگ ، پرچمدار حَضْرَموت بود .


ر . ك : اُسد الغابة : ج ۵ ص ۴۰۵ ش ۵۴۴۳ ، الإصابة : ج ۶ ص ۴۶۶.