پژوهشی در باره حدیث «عَشَره مُبَشَّره»

پژوهشی در باره حدیث «عَشَره مُبَشَّره»

احادیثی که بهشتی بودن فرد یا افرادی را پیشگویی کرده اند مورد بررسی قرار گرفته اند.

برای ارزیابی حدیث «عَشَره مبشَّره» ـ و به طور کلی احادیثی که بهشتی بودن فرد یا افرادی را پیشگویی کرده اند ـ، به دو نکته باید توجّه شود:

نکته اوّل. ارزیابی سندی احادیث، به تنهایی، صدور آنها را از معصوم، قطعی نمی کند. خبرِ واحدِ صحیح السَّنَد، تنها در صورتی می تواند مورد اعتماد قرار گیرد که محتوای آن با ضروریات و بدیهیات، مخالف نباشد.

نکته دوم. ارزیابی عملکرد افرادی که بهشتی خوانده شده اند، مؤثرتر از ارزیابی سندی است. اگر عملکرد ایشان با کتاب و سنّت هماهنگ بود، قرینه روشنی بر صحّت گزارش و سرنوشت نیکوی اوست ؛ امّا اگر عملکرد وی، بویژه در پایان عمر، چنین نبود، گواه قاطع و روشنی بر نادرست بودن گزارشی است که او را بهشتی خوانده است.

با توجّه به این دو نکته، در این جا ارزیابی فشرده ای از حدیثی که در شماری از منابع اهل سنّت در باره بهشتی خواندن ده نفر آمده و به حدیث «عَشَره مُبَشَّره» معروف گردیده، ارائه می کنیم.

گفتنی است که حدیثِ یاد شده، تنها از دو تن از همین ده نفر، نقل شده است: یکی عبد الرحمان بن عوف و دیگری سعید بن زید.

متن حدیث به روایت عبد الرحمان بن عوف

احمد بن حنبل، در مسند خود، از قتیبة بن سعید از عبد العزیز بن محمّد دراوردی از عبد الرحمان بن حمید از پدرش از عبد الرحمان بن عوف صحابی، گزارش کرده که پیامبر(ص) فرمود:

ابو بکر و عمر و عثمان و علی و طلحه و زبیر و عبد الرحمان بن عوف و سعد بن ابی وقّاص و سعید بن زید و ابو عبیده جرّاح، در بهشت اند.[۱]

متن حدیث به روایت سعید بن زید

ابو داوود از حفص بن عمر نمری از شُعبه از حُرّ بن صیاح از عبد الرحمان بن اَخنَس، چنین نقل کرده است:

سعید بن زید صحابی گفت: از پیامبر(ص) شنیدم که ده نفر، در بهشت اند: پیامبر، ابو بکر، عمر، عثمان، علی، طلحه، زبیر بن عَوّام، سعد بن مالک و عبد الرحمان بن عوف. اگر می خواستم، [نفر] دهم را نام می بُردم. از وی پرسیدند: چه کسی است؟ ساکت شد. چون دوباره پرسیدند، گفت: سعید بن زید.[۲]

نکاتی در نقد حدیث «عشره مبشَّره»

در ارزیابی این حدیث، به نکاتی می رسیم که نشان می دهند این حدیث، حتّی بر پایه معیارهای حدیث شناسی اهل سنّت، فاقد اعتبار است. این نکات، عبارت اند از:

  1. نقل نشدن آن به وسیله بخاری و مسلم

نخستین نکته قابل تأمّل در مورد حدیث «عشره مبشَّره»، این است که این حدیث، در مهم ترین کتب حدیثی اهل سنّت، یعنی: صحیح البخاری و صحیح مسلم، نقل نشده است. با توجّه به اهمّیت این حدیث و موضوع آن، اگر این حدیث اعتبار لازم را داشت، قطعا مورد توجّه بخاری و مسلم، قرار می گرفت و در کتاب هایشان نقل می شد. این موضوع، نشان می دهد که آنان، اعتمادی به این گزارش نداشته اند.

  1. اشکال سندی در روایت عبد الرحمان بن عوف

علاوه بر مسند ابن حنبل، منابع دیگری از اهل سنّت، مانند: سنن الترمذی،[۳]مسند أبی یعلی،[۴]صحیح ابن حبّان،[۵]السنن الکبری[۶]و الآحاد و المثانی،[۷]به اسناد خود، حدیثِ یاد شده را از عبدالرحمان بن عوف، نقل کرده اند؛ ولی هیچ یک از سندها صحیح نیستند.[۸]

افزون بر این، در این اسانید، حدیثِ یاد شده، از حمید فرزند عبد الرحمان بن عوف، نقل شده که ولادتش سال ۳۲ هجری بوده،[۹]در صورتی که وفات پدرش در یکی از سال های ۳۱، ۳۲ و ۳۳ هجری گزارش شده است.[۱۰]بنا بر این، او پدرش را یا درک نکرده و یا در یک سالگی درک کرده است و بدیهی است که در این سن، امکان دریافت حدیث، وجود ندارد، چنان که روایت کودکی با این سن، به اتّفاقِ همه علما، قابل قبول نیست.[۱۱]

  1. اشکالِ سندی در روایت سعید بن زید

راوی دوم حدیث «عشره مبشَّره»، سعید بن زید است. او خودش را نیز در شمارِ این ده تن آورده است. این روایت، به طرق ذیل، از سعید بن زید، نقل شده است:

طریق اوّل، از عبد الرحمان بن اَخنس.[۱۲]

ابن معین او را تضعیف کرده است. راوی بعد از او یعنی محمد بن طلحه هم تضعیف شده است.[۱۳]

طریق دوم، از ریاح بن حارث.[۱۴]

این روایت، از متفرّداتی است که نوه او از وی نقل کرده است و مضمون آن به صورت مضطرب، نقل شده است.

طریق سوم، از زیاد بن علاقه.[۱۵]

طریق این روایت، واحد است و زیاد بن علاقه هم منحرف از اهل بیت(ع) بوده است.[۱۶]همچنین حسن بن صالح، او را فراوان مذمت کرده است.[۱۷]

طریق چهارم، از عبد الرحمان بن حمید.[۱۸]

دو نفر از او روایت را نقل کرده اند که یکی به گزارش ابن حجر و ذهبی[۱۹]و دیگری به تصریح نسایی[۲۰]، ضعیف شمرده شده است.

طریق پنجم، از عبد اللّه بن ظالم.[۲۱]

نسائی و دار قطنی به صحیح نبودن این طریق تصریح کرده اند.[۲۲]

طریق ششم، از ابو طفیل.[۲۳]

این طریق از منفردات روایت اوست.[۲۴]

روشن است که چنین سندی با ویژگی های ذکر شده، حدیث را از حدّ واحد بودن و تردید در صدور آن، خارج نمی کند.

  1. نقل نشدن آن به وسیله دیگر افرادی که بهشتی نامیده شده اند

نکته دیگری که موجب تضعیف حدیث «عشره مبشَّره» می شود، این است که جز عبد الرحمان بن عوف و سعید بن زید، دیگر افرادی که در این حدیث، بهشتی معرّفی شده اند، آن را از پیامبر(ص) نقل نکرده اند.

این پرسش جدّی است که: چرا پیش از این که سعید بن زید، این حدیث را در زمان عثمان از پیامبر(ص) نقل کند، هیچ یک از آن نُه نفر، به نفع خود به آن استناد نکرده است؟ و چرا در جنگ جمل، زبیر در احتجاج با امام علی(ع)، آن را از سعید بن زید نقل کرده،[۲۵]نه از پیامبر(ص)؟

  1. نپذیرفتن شهادت متّهم

با عنایت به این که سند حدیث «عشره مبشَّره»، به عبد الرحمان بن عوف و سعید بن زید می رسد و این دو، خود، در شمارِ بشارت داده شدگان به بهشت در این حدیث اند، شهادت آنها بر خوبی خود، هر چند در کنار دیگران، به اتّفاق علما، قابل قبول نیست.[۲۶]

  1. اضطراب در متن حدیث

افزون بر ضعف اسناد حدیث «عشره مبشَّره»، اضطراب شدید متن آن، قرینه ای دیگر بر عدم صدور حدیثِ یاد شده است ؛ زیرا در برخی از گزارش ها، نام پیامبر(ص) در شمارِ بهشتیان آمده[۲۷]و در برخی دیگر، نیامده است.[۲۸]نیز در برخی از گزارش ها، نام ابو عبیده جرّاح آمده[۲۹]و در برخی نیامده است ؛[۳۰]بلکه در برخی گزارش ها، تنها نام شش نفر ذکر شده است.[۳۱]همچنین در برخی گزارش ها به نقل از پیامبر(ص)، نام ده نفر، ذکر شده[۳۲]و در برخی، نام افراد به وسیله سعید بن زید و پس از طرح کلّی موضوع، ذکر شده است.[۳۳]

  1. تعارض با برخی از احادیثِ مورد قبول اهل سنّت

بر پایه دیدگاه اهل سنّت، حدیث «عشره مبشَّره»، با احادیث دیگری که مورد قبول آنهاست، معارض است، مانند: آنچه مؤلّفان کتاب های شش گانه (بخاری، مسلم، نسایی، ابو داوود، ترمذی، ابن ماجه) و غیر آنها از سعد بن ابی وقّاص ـ که خود، یکی از عشره مبشّره است ـ نقل می کنند که وی می گوید:

نشنیدم پیامبر(ص) برای کسی که روی زمین راه می رود، بگوید از اهل بهشت است، مگر برای عبد اللّه  بن سلام.[۳۴]

به همین دلیل، بزرگان اهل سنّت، در صدد توجیه این تعارض بر آمده اند.[۳۵]

  1. برخی شواهد تاریخی بر نادرستی حدیث

یکی از نکات مهم در ارزیابی حدیث «عشره مبشَّره»، این است که بعید است سعید بن زید در دوران حیات پیامبر خدا(ص)، این حدیث را از ایشان شنیده باشد، ولی آن را در دوران خلیفه اوّل و دوم و سوم، بازگو نکرده باشد.

شاهد این مطلب، آن است که خلیفه اوّل در جریان سقیفه به آن استناد نکرد، در صورتی که به اموری کم اهمّیت تر از این موضوع، استناد کرد.

همچنین اگر این حدیث، صحّت داشت و در زمان پیامبر(ص) نقل شده بود، هنگامی که عثمان در محاصره قرار گرفت، به آن استناد می کرد و بسیاری از بزرگان مهاجر و انصار، از جمله طلحه و زبیر ـ که طبق این حدیث، خود، جزء ده بهشتی بشارت داده شده به بهشت اند ـ اقدام به محاصره و قتل او نمی کردند، یا برای پیشگیری از قتل وی، به آن استناد می شد، در حالی که در هیچ یک از مصادر تاریخی به آن اشاره نشده است.

  1. توجّه به عملکرد افراد بشارت داده شده

همان گونه که در آغاز این گفتار گفتیم، ارزیابی عملکرد افرادی که بهشتی خوانده شده اند، روشن ترین قرینه صحّت یا بطلان گزارش است. بر این اساس، با توجّه به عملکرد شماری از کسانی که در این حدیث، بهشتی خوانده شده اند، قطعا نمی توان صحّت آن را تأیید کرد.

  1. تکذیب حدیث از سوی امام علی(ع)

نکات یاد شده، هنگامی که در کنار تکذیب شدید امام علی(ع) در جنگ جمل قرار می گیرد، هر پژوهشگر منصفی را به یقین می رساند که حدیث «عشره مبشَّره»، نادرست است. متن گزارش، چنین است:

سُلَیم بن قیس: هنگامی که امیر مؤمنان(ع) در جنگ جمل با اهل بصره رویارو شد، زبیر را به سوی خود خواند. زبیر همراه طلحه، بیرون آمد. علی(ع) به آنها فرمود: «شما دو تن و همه صاحبان دانش از خاندان محمّد و عایشه دختر ابو بکر، می دانید که همه اهل جمل، بر زبان پیامبر(ص) نفرین شده اند و ناکام، کسی است که دروغ بندد.

آن دو گفتند: چگونه نفرین شده ایم، در حالی که ما بدری و بهشتی هستیم؟!

علی(ع) فرمود: «اگر یقین داشتم که شما بهشتی هستید، هرگز جنگیدن با شما را روا نمی دانستم».

زبیر گفت: آیا خبر سعید بن زید بن عمرو بن نفیل را نشنیده ای که از پیامبر(ص) شنیده که می فرمود: «ده نفر از قریش، در بهشت اند»؟

علی(ع) فرمود: «شنیدم که آن را عثمان در زمان خلافتش می گفت».

زبیر گفت: آیا آن را دروغی بر پیامبر(ص) می دانی؟

علی(ع) فرمود: «تو را از چیزی خبردار نمی کنم، مگر آن که آن ده تن را نام ببری».

زبیر گفت: ابو بکر، عمر، عثمان، طلحه، زبیر، عبد الرحمان بن عوف، سعد بن ابی وقّاص، ابو عبیدة بن جرّاح و سعید بن عمرو بن نفیل.

علی(ع) فرمود: «نُه نفر شمردی. پس دهمی کیست؟».

گفت: تو.

علی(ع) فرمود: «اقرار کردی که من از اهل بهشتم ؛ ولی آنچه را در باره خود و یارانت ادّعا کردی، من نمی پذیرم و منکر آن هستم».

زبیر گفت: آیا آن را دروغ بستن بر پیامبر(ص) می پنداری؟

فرمود: «دروغ نمی پندارم ؛ بلکه سوگند به خدا، یقین دارم». سپس فرمود: «به خدا سوگند، برخی از افرادی را که نام بردی، در تابوتی در قسمتی از یک گودال در پایین ترین جای جهنّم هستند. بر این گودال، سنگی است که وقتی خدا می خواهد آتش جهنّم را بیفروزد، این سنگ را بر می دارد. من، این را از پیامبر(ص) شنیدم. [اگر نمی پذیری،] خدا تو را بر من پیروز کند و خونم را به دست تو بریزد، و گر نه خدا مرا بر تو و یارانت پیروز کند و خون شما را به دست من بریزد و روح شما را زودتر به آتش برساند!».

آن گاه، زبیر باز گشت، در حالی که اشک می ریخت.[۳۶]

گفتنی است علاّمه امینی به این حدیث پرداخته و اسناد آن را بررسی کرده است.[۳۷]

[۱]مسند ابن حنبل : ج ۱ ص ۴۱۰ ح ۱۶۷۵ .

[۲]ر .ک : ح ۸۳۲ (سنن أبی داود عن عبدالرحمن بن الأخنس) .

[۳]سنن الترمذی : ج ۵ ص ۶۴۷ ح ۳۷۴۷ .

[۴]مسند أبی یعلی : ج ۲ ص ۳۸۲ ح ۸۳۱ .

[۵]صحیح ابن حبّان : ج ۱۵ ص ۴۶۳ ح ۷۰۰۲ .

[۶]السنن الکبری : ج ۵ ص ۵۶ ح ۸۱۹۴ .

[۷]الآحاد و المثانی : ج ۱ ص ۱۸۲ ح ۲۳۲ .

[۸]در سند روایت ، نام او ، «عبد العزیز بن محمّد بن عبید الدراوردی» آمده است . در کتب رجالی اهل سنّت ، در باره او چنین آمده است : «عبد العزیز بن محمّد بن عبید الدراوردی، أبو محمّد المدنی ، کان ثقة کثیر الحدیث یغلط» الطبقات الکبری : ج ۵ ص ۴۲۴ ، تهذیب الکمال : ج ۱۸ ص ۱۸۷ ش ۳۴۷۰ . ابن حجر گفته است : «صدوق ، کان یحدّث من کتب غیره فیخطی» (تقریب التهذیب : ص ۶۱۵) . نسایی، گفته است : «لیس بقوی و قال أبو زرعة : سیئ الحفظ» (تهذیب التهذیب : ج ۳ ص ۴۴۸ ش ۴۸۲۵) .ابو حاتم نیز گفته است : «لا یحتجّ به» (میزان الاعتدال : ج ۲ ص ۶۳۴ ش ۵۱۲۵) .

[۹]ر . ک : الغدیر : ج ۱۰ ص ۱۲۲ .

[۱۰]الاستیعاب : ج ۲ ص ۳۹۰ ش ۱۴۵۵ ، تهذیب الکمال : ج ۱۷ ص ۳۲۸ ش ۳۹۲۳ .

[۱۱]ر . ک : تدریب الراوی : ص ۲۶۵ .

[۱۲]ر . ک : ح ۸۰۴ .

[۱۳]ر . ک : فتح المغیث : ص ۱۳۵ ـ ۱۴۵ و تهذیب التهذیب : ج ۵ ص ۱۴۴ .

[۱۴]ر . ک : مسند ابن حنبل : ج ۱ ص ۳۹۷ ح ۱۶۲۹ .

[۱۵]ر . ک : المعجم الأوسط : ج ۴ ص ۳۳۹ ح ۴۳۷۴ .

[۱۶]ر . ک : تهذیب التهذیب : ج ۲ ص ۲۲۷ ش ۲۴۴۶ .

[۱۷]ر . ک : تهذیب التهذیب : ج ۱ ص ۵۵۴ ـ ۵۵۶ .

[۱۸]ر . ک : سنن الترمذی : ج ۵ ص ۶۴۷ ح ۳۷۴۷ .

[۱۹]ر . ک : تهذیب التهذیب : ج ۳ ص ۴۴۸ و میزان الاعتدال : ج ۳ ص ۶۳۴ .

[۲۰]ر . ک : الضعفاء و المتروکون : ص ۲۳۶ .

[۲۱]ر . ک : سنن أبی داوود : ج ۴ ص ۲۱۱ ح ۴۶۴۸ .

[۲۲]ر .ک : الضعفاء الکبیر : ج ۲ ص ۲۶۷ . نیز ، ر . ک : فضائل الصحابة ، نسایی : ص ۲۸ ، العلل ، دارقطنی : ج ۴ ص ۴۰۹ .

[۲۳]ر . ک : المعجم الأوسط : ج ۲ ص ۲۸۹ ح ۲۰۰۹ .

[۲۴]ر . ک : المعجم الأوسط : ج ۲ ص ۲۸۹ ـ ۲۹۰ ح ۲۰۰۹ .

[۲۵]ر . ک : الإفصاح : ص ۷۱ ، تلخیص الشافی : ج ۳ ص ۲۴۱ .

[۲۶]ر . ک : تدریب الراوی : ص ۲۶۵ . گفتنی است که علما ، تمام شرایط شاهد را برای راوی هم معتبر شمرده اند و متّهم بودن راوی به تعریف از خودش ، یکی از موانع پذیرش روایت ، دانسته شده است . اجماع فقها در این موضوع ، ثابت است ر . ک : الفقه الإسلامی و أدلّته : ج ۸ ص ۶۰۴۱ .

[۲۷]ر . ک : ح ۸۰۴ .

[۲۸]سنن الترمذی : ج ۵ ص ۶۴۷ ح ۳۷۴۷ ، مسند ابن حنبل : ج ۱ ص ۴۱۰ ح ۱۶۷۵ .

[۲۹]سنن الترمذی : ج ۵ ص ۶۴۷ ح ۳۷۴۷ ، مسند ابن حنبل : ج ۱ ص ۴۱۰ ح ۱۶۷۵ .

[۳۰]ر . ک : ح ۸۰۴ .

[۳۱]الآحاد و المثانی : ج ۱ ص ۱۸۲ ح ۲۳۲ ، جزء ابن عاصم : ص ۸۰ .

[۳۲]مسند ابن حنبل : ج ۱ ص ۳۹۸ ح ۱۶۳۱ .

[۳۳]المعجم الأوسط : ج ۱ ص ۲۶۷ ح ۸۶۹ و ج ۲ ص ۲۸۹ ح ۲۰۰۹ .

[۳۴]صحیح البخاری : ج ۳ ص ۱۳۸۷ ح ۳۶۰۱ ، صحیح مسلم : ج ۴ ص ۱۹۳۰ ح ۱۴۷ ، فضائل الصحابة، نسایی : ص ۴۵ ح ۱۴۸ ، مسند ابن حنبل : ج ۱ ص ۳۵۸ ح ۱۴۵۳ ، السنن الکبری : ج ۵ ص ۷۰ ح ۸۲۵۲ .

[۳۵]از جمله : «إنّ سعدا کرّه تزکیة نفسه لأنّه أحد العشرة ؛ یکی از توجیهات این است که چون سعد بن ابی وقّاص یکی از این ده تن بوده است، نخواسته از خود تعریف و تمجید کند» فتح الباری : ج ۷ ص ۱۲۹ ، «إنّ نفی سماعه ذلک ، لا یدلّ علی نفی البشارة لغیره؛ توجیه دیگر آن است که نشنیدن او، دلالتی بر بشارت ندادن به دیگران ندارد» (شرح صحیح مسلم ، نووی : ج ۶ ص ۱۶۴) ، «أی البشارة وقعت حینما کان یمشی عبد اللّه  بن سلام بخلاف بشارات غیره؛ توجیه دیگر این که مقصود سعد این است که تنها بشارت دادن به عبداللّه  بن سلام در حال راه رفتن او بوده است ولی بشارت دیگران در حالت های دیگر بوده است.» (مرقاة المفاتیح : ج ۵ ص ۶۲۲) و «إنّ سعدا قال ذلک بعد موت المبشَّرین و لم یتأخّر إلاّ سعدا و سعیدا ؛ و توجیه آخر اینکه، سعد این جمله را پس از مرگ بشارت داده شدگان گفته است، هنگامی که تنها خود او و سعید زنده بوده اند» (فتح الباری : ج ۷ ص ۱۳۰) .

[۳۶]الاحتجاج : ج ۱ ص ۳۷۶ ح ۷۰ ، بحار الأنوار : ج ۳۲ ص ۲۱۶ ذیل ح ۱۷۱ .

[۳۷]الغدیر : ج ۱۰ ص ۱۲۲ ـ ۱۲۳ .