عکرمه مولی ابن عباس(م 104 ـ 107 ق)

او اصالتاً از بربرهای مراکش بود. مالک عکرمه او را زمان فرمانداری ابن عبّاس از سوی امیر مؤمنان(ع) بر بصره، به وی هدیه داد[۱] و ابن عباس نام عکرمه را بر او نهاد. عکرمه میان سال های ۱۰۴ تا ۱۰۷ ق، درگذشت.[۲]

مکانت حدیثی

عمده روایات او از ابن عبّاس است. بخاری، با واسطه او از ابن عبّاس، عایشه، ابو سعید خُدری، ابو هُرَیره، عبد اللّٰه بن عمر و عبد اللّٰه بن عمرو بن عاص، روایت نقل کرده است. بخاری و سنن چهارگانه اهل سنّت، از او نقل حدیث کرده اند؛ امّا مسلِم، روایات اندکی از او نقل کرده است.[۳] مالک نیز یک یا دو حدیث از وی نقل کرده است. گرایش او به اندیشه خوارج[۴]، شمرده شدن او در زمره نجده حروریه و صُفریه از سوی بسیاری و نیز شهرت دروغ بستن او بر ابن عبّاس،[۵] پذیرش روایاتش را نزد برخی با تردید روبه رو کرده است.[۶]

عکرمه آرای شاذی در مسائلی از فقه، همچون مسح بر کفش، اجاره زمین و تزویج پیامبر(ص) در حال احرام[۷] و تفسیر آیاتی از قرآن، همچون آیه ۱۱۹ سوره نساء،[۸] آیه ۱۰ سوره ق[۹] و آیه ۱۶ سوره دخان،[۱۰] دارد.

ابو احمد حاکم نیشابوری،[۱۱] بر این باور است که برخی متأخّران، حدیث او را از زمره احادیث صحیح، خارج کرده اند.[۱۲] تلاش برای دفاع از او در میان برخی منابع اهل سنّت، به ویژه آن که بخاری از او نقل روایت کرده است، به وضوح قابل مشاهده است. در منابع شیعه، روایتی مبنی بر دلسوزی امام باقر(ع) برای هدایت او در لحظه مرگ، گزارش شده است.[۱۳]

احادیث و آثار

در مجموع صحاح و مسانید، ۲۷۵ روایت عکرمه از ابن عبّاس را نقل کرده اند[۱۴] دیگر مشایخ او ازجمله ابو هُرَیره، با سیزده روایت و عایشه، با یازده روایت، سهم کمتری در میراث روایی عکرمه به خود اختصاص داده اند. تفسیر عکرمه از سوی حوات هاشمی برعدی، از میان منابع جمع آوری و چاپ شده است و ۲ هزار و ۵۸۱ روایت دارد.


[۱] . تهذیب الکمال: ج۲۰ ص۲۶۵ ش۴۰۰۹.

[۲] . سیر اعلام النبلاء: ج۵ ص۳۴.

[۳] . میزان الاعتدال: ج۳ ص۹۳ ش۵۷۱۶.

[۴] . تاریخ دمشق: ج۴۱ ص۱۱۸، تاریخ الإسلام: ج۷ ص۱۸۰.

[۵] . وفیات الأعیان: ج۳ ص۲۶۵ و ۲۶۶، شذرات الذهب: ج۱ ص۱۳۰.

[۶] . در مقابل ، گروهی به این شبهات پاسخ داده و خارجی بودن عکرمه را نفی کرده اند (ر.ک: التفسیر و المفسرون: ج۱ ص۱۰۷ ش۳ ؛ مقدمة فتح الباری: ص۴۲۵ و عمدة القاری: ج۱ ص۸).

[۷] . مقدّمة فتح الباری: ص۴۲۶.

[۸] . جامع البیان: ج۴ ص۲۸۲.

[۹] . همان: ج۱۳ ص۱۵۳، الدرّ المنثور: ج۷ ص۵۹۱.

[۱۰] . جامع البیان: ج۱۳ ص۱۱۷.

[۱۱] . سیر أعلام النبلاء: ج۱۶ ص۳۷۰.

[۱۲] . مقدّمة فتح الباری: ص۴۲۹، تهذیب التهذیب: ج۴ ص۱۶۴ ش۵۴۷۱.

[۱۳] . الکافی: ج۳ ص۱۲۲ ح ۳ باب تلقین المیت.

[۱۴] . المسند الجامع: ج۲۲ ص۱۶۷ ـ ۱۶۹.