ترجمه و شرح مفصّلى بر نامه امام صادق عليه السلام به شيعيان .

گناهان كبيره و صغيره - بخش یازدهم و دوازدهم : زِنا - لواط

زنا

يازدهم از جمله كبائر ، زِناست ، خواه با [ زن ] شوهردار ، و خواه ، [ با ] غير آن . و حدّ زنا در غير مُحصن ، صد تازيانه است . و مرد غير محصن ، هر گاه آزاد باشد ، با صد تازيانه ، سرش را مى تراشند و او را يك سال از شهرش بيرون مى كنند ، و بعضى گفته اند كه از شهر بيرون كردن ، مخصوص كسى است كه زنى را به عقدِ دوام ، خواسته باشد و دخول نكرده باشد . و در مُحصن ، خواه مرد و خواه زن ، هر گاه با بالغِ عاقل ، زنا كند ، رَجْم است (يعنى سنگسار كردن) با صد تازيانه ، به قول جمعى از علما ، و سنگسار كردنِ تنها ، به قول جمعى ، اگر جوان باشد و اگر مرد پير ، زنا كند با غير زن پير ، هم سنگسار كردن است و هم صد تازيانه زدن .

و معنى مُحصن ، در مرد و زن ، آن است كه زنى ، شوهرى [ داشته باشد ] يا شوهرى ، زنى داشته باشد ، كه هر صبح و شام به او نزديكى ممكنش باشد و اگر كنيز داشته باشد ، محلّ خلاف است .

و حضرت امام جعفر صادق عليه السلام در حديث عبد العظيم بن عبد اللّه الحسنى بر آن كه زنا ، كبيره است ، استدلال فرموده به قول الهى كه در وصف بندگان خاصّ خود مى فرمايد :«وَ لَا يَزْنُونَ وَمَن يَفْعَلْ ذَ لِكَ يَلْقَ أَثَامًا * يُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَانًا»؛[۱]يعنى : بندگان الهى ، آنهايند كه با صفاتى كه مذكور شده ، زِنا نمى كنند و كسى كه اين كار [ را ] كند ، مى رسد به گناه ، يعنى [ به ] جزاى گناه [ و ] مضاعف مى شود از براى او ، عذاب در روز قيامت و هميشه مى مانَد در آن عذاب ، با خوارى .[۲]

و ابن بابويه رحمه الله در كتاب من لا يحضره الفقيه ، از حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله روايت كرده كه فرمود : هيچ كارى نمى كند فرزندم آدم كه در پيش خداى تعالى ، عظيم تر باشد از مردى كه پيغمبرى را بكُشد ، يا خانه كعبه را ـ كه خداى تعالى ، قبله بندگان خود كرده ـ ، خراب كند يا آن كه آب خود را در زنى ، به حرامى بريزد .[۳]

و از آن حضرت، روايت كرده كه فرمود : زِنا ، باعث فقر مى شود و خانه ها را خراب مى كند .[۴]

و از آن حضرت ، روايت كرده كه فرمود كه : زمين ، ناله نمى كند به خداى تعالى به آواز بلند ، مثل ناله اى كه از سه چيز مى كند : يكى از خونى كه به ناحق بر زمين ، ريخته شود ؛ ديگر ، غسلى كه كسى از زِنا بكند ؛ يا خوابى كه كسى بر زمين كند پيش از طلوع آفتاب ، تا وقتى كه نزديك به طلوع آفتاب باشد .[۵]

و از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام روايت كرده كه در ميان وحى هاى الهى به حضرت موسى عليه السلام بوده كه : اى موسى بن عمران! كسى كه زِنا مى كند ، زِنا به او واقع مى شود ، اگر چه در فرزندان او باشد .[۶]

و از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود : با پدران ، برّ و احسان كنيد تا فرزندان ، با شما احسان كنند . و دست از زنانِ مردم بِداريد تا مردم ، دست از زنانِ شما بِدارند .[۷]

و ابن بابويه گفته كه در روايت ابراهيم بن ابى البلاد ، چنين است كه : زنى در زمان حضرت داوود عليه السلام بود ، و مردى مى آمد و مى خواست كه با او ، به زور ، زِنا كند . خداى تعالى ، در دل او انداخت تا به آن مرد گفت كه : هر گاه تو پيش من مى آيى ، مردى پيشِ زن تو مى رود . بعد از آن كه آن مرد به خانه خود رفت ، ديد كه مردى در پيشِ زن اوست . پس آن مرد را گرفته ، پيش[۸]حضرت داوود عليه السلام برد و گفت[۹]: چيزى بر سرِ من آمده كه بر سرِ هيچ كس نيامده . حضرت داوود عليه السلام فرمود كه : كدام است؟ گفت : اين مرد را پيشِ زن خود يافتم . خداى تعالى ، وحى به آن حضرت فرستاد كه به اين مرد بگو كه : هر چه مى كنى ، مى يابى .[۱۰]

و از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده كه : سه كس اند كه خداى تعالى ، روز قيامت ، با ايشانْ سخن نمى گويد و نظر مرحمت به ايشان نمى كند و ايشان را تزكيه نمى كند و مر ايشان راست عذابى شديد : يكى ، مرد پيرى كه زنا كند ؛ و ديگر ، مردى كه ديّوث باشد ؛ ديگر ، زنى كه بيگانه به رخت خوابِ شوهرش آورد .[۱۱]

لواط

دوازدهم از جمله كبائر ـ چنانچه در حديث اعمش از حضرت صادق عليه السلام وارد شده ـ ، لواط است . و محمّد بن يعقوب رضى الله عنه در كافى و شيخ طوسى رحمه الله در تهذيب ، از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده اند كه حمّاد بن عثمان پرسيد كه : هر گاه مردى با مردى ، عملى شنيع كند [ ، حكمش چيست ]؟ حضرت فرمود كه : اگر مُحصن است ، مى كُشندش ، و اگر غير محصن است ، حدّش مى زنند . پرسيد كه : آن ديگرى چه حكم دارد ؟ فرمود كه : او را مى كُشند بر هر تقدير ، خواه مُحصن باشد و خواه غير مُحصن .[۱۲]و معنى مُحصن قبل از اين ، در زِنا مذكور شد .

و از آن حضرت ، روايت كرده اند كه فرمود : مردى را با مردى ، در زمان حكومت عمر بن الخطّاب يافتند . يكى گريخت وديگرى را گرفته ، پيش عمر آوردند . عمر به مردم گفت كه : در باب اين مرد ، چه رأى داريد ؟ يكى گفت : «چنين مى بايد كرد» و ديگرى گفت : «چنان مى بايد» . پس عمر به حضرت امير المؤمنين عليه السلام گفت كه : چه مى گويى ، يا ابا الحسن؟ حضرت فرمود كه : گردنش را بزن . پس گردنش را زدند . عمر ، خواست كه او را بردارد . حضرت فرمود : بگذار ، كه حدّى ديگر ، هنوز مانده . عمر گفت : چه چيز مانده است ؟ فرمود : بگو كه تا هيمه حاضر سازند . گفت تا هيمه آوردند . حضرت فرمودند تا او را به آن هيمه سوختند .[۱۳]

و از آن حضرت ، روايت كرده اند كه فرمود : حضرت امير المؤمنين عليه السلام روزى در ميان جماعتِ اصحاب بود . ناگاه مردى آمد و گفت : يا امير المؤمنين! با پسرى چنين كرده ام . مرا از گناه ، پاك كن . گفت : برو به خانه خود . شايد سودايى در طبيعت ، حركت كرده باشد . روز ديگر آن مرد به خدمت حضرت آمده ، گفت : يا امير المؤمنين ! چنين كارى كرده ام . مرا پاك كن . فرمود : برو به منزل خود . شايد سودايى در طبيعت ، حركت كرده باشد . تا آن كه سه مرتبه بعد از مرتبه اوّل ، باز گشته ، اقرار نمود . در نوبت چهارم ، حضرت فرمود كه : حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله در چنين واقعه اى ، سه حكم فرموده . هر كدام را مى خواهى ، اختيار كن . گفت : كدام است آن سه حكم ، يا امير المؤمنين ؟ فرمود : يكى ، ضربتى به شمشير كه بر گردنت زنند ، به هر جا كه برسد ؛ و يكى ، دست ها و پاهايت [ را ] ببندند و از كوه بيندازند ؛ ديگر آن كه به آتش بسوزانندت .

گفت : يا امير المؤمنين ! كدام يك از اينها بر من ، دشوارتر و آزارش بيشتر است؟ فرمود كه : سوزانيدن به آتش . گفت : من ، آن را اختيار كردم ، يا امير المؤمنين ! فرمود كه تهيّه كار خود بكن . گفت : چنين باشد . پس برخاست و دو ركعت نماز به جاى آورد و نشست . در وقت تشهّد گفت : خداوندا! به درستى كه گناهى از من صادر شده كه تو به آن ، دانايى و من ، از گناه خود ترسيدم . پس به پيش وصىّ رسول تو و ابن عمّ نبىّ تو صلى الله عليه و آله آمدم و از او سؤال كردم كه مرا از گناه ، پاك كند . پس مرا صاحبْ اختيار ساخت ميانه سه نوع از عقوبت . خداوندا ! من ، اختيار كردم آن يكى را كه سخت تر بود . خداوندا! پس ، از تو سؤال مى كنم كه اين عقوبت را كفّاره گناهان من گردانى و مرا به آتش خود در آخرت ، نسوزانى . بعد از آن ، برخاست گريان ، و نشست در جايى كه حضرت امير المؤمنين ، آن را گود كرده بود و مى ديد كه آتش ، در دور او شعله مى كشد .

حضرت صادق عليه السلام فرمود كه : پس ، حضرت امير المؤمنين عليه السلام بگريست و اصحاب او ، همگى ، به گريه در آمدند . بعد از آن فرمود كه : برخيز ـ اى مرد ـ كه به گريه آوردى ملائكه آسمان و ملائكه زمين را . و به تحقيق كه خداى ـ عزَّ و جلَّّ ـ توبه تو را قبول فرمود . پس برخيز و بار ديگر ، چنين كارى مكن .[۱۴]


[۱]. سوره فرقان ، آيات ۶۸ ـ ۶۹ .

[۲]. الكافى ، ج ۲ ، ص ۲۸۵ و ۲۸۶ ، ح ۲۴ .

[۳]. كتاب من لا يحضره الفقيه ، ج ۴ ، ص ۲۰ ، ح ۴۹۷۷ .

[۴]. همان ، ح ۴۹۷۸ .

[۵]. همان ، ح ۴۹۷۹ .

[۶]. همان ، ص ۲۱ ، ح ۴۹۸۱ .

[۷]. همان ، ح ۴۹۸۵ .

[۸]. ب : «خدمت» .

[۹]. ب : «عرض كرد» .

[۱۰]. همان ، ص ۲۱ و ۲۲ ، ح ۴۹۸۶ .

[۱۱]. همان ، ص ۲۱ ، ح ۴۹۸۳ .

[۱۲]. الكافى ، ج ۷ ، ص ۱۹۸ ، ح ۲ ؛ تهذيب الأحكام ، ج ۱۰ ، ص ۵۵ ، ح ۱۰ .

[۱۳]. الكافى ، ج ۷ ، ص ۱۹۹ ، ح ۶ ؛ تهذيب الأحكام ، ج ۱۰ ، ص ۵۳ ، ح ۷ .

[۱۴]. الكافى ، ج ۷ ، ص ۲۰۱ و ۲۰۲ ، ح ۱ .