قلمرو ابزار شناخت

پرسش :

آیا با حس می شود همه چیز را شناخت؟ یا با عقل می شود همه چیز را ادراک کرد؟ و یا با قلب می توان به همه حقایق هستی پی برد؟ یا این که حس و عقل و قلب، هر یک قلمرو خاص و محدود خود را دارند؟



پاسخ :

قلمرو ابزار شناخت محدود است. یعنی هر یک از منابع مذکور، تنها در محدوده خاصی می تواند فعالیت کند:حس تنها می تواند شناخته های حسی تولید کند؛ عقل، تنها در محدوده شناخت های عقلی کارآمد است؛ و قلب، تنها در محدوده شناخت های قلبی می تواند ایفای نقش نماید.

دلیل محدود بودن قلمرو ابزار شناخت

دلیل این محدودیت، ضرورت متناسب بودن ابزار شناخت با امور مورد شناسایی است. توضیح ساده آن که یکی از قوانین عقلی که همه، آن را به روشنی درک می کنند این است که کارایی و محصول هر ابزاری متناسب با آن ابزار است. هیچ کس انتظار ندارد که کارخانه شیر پاستوریزه هواپیما تولید کند، و یا ابزاری که با آن هواپیما می سازند، به کار تولید پارچه بیاید.

 ضرورت تناسب میان ابزار تولید و تولید، به زبان فلسفی، ضرورت سنخیت میان علت و معلول گفته می شود. بر این اساس، هر یک از حواس پنجگانه، ابزار تولید شناخت ویژه ای است: چشم، ابزار شناخت شکلها و رنگهاست؛ گوش، ابزار شناخت صداهاست؛ و همچنین سایر حواس... بنا بر این، قلمرو شناخت هر یک از حواس پنجگانه محدود به مواردی است که تناسب و سنخیت با آنها دارد. و همان طور که از کارخانه شیر پاستوریزه توقع تولید هواپیما نمی رود، از چشم هم انتظار شنیدن صداها، و از گوش انتظار چشیدن مزه ها نمی رود.

 همچنین حواس پنجگانه در مجموع، قلمرو خاصی دارند ؛ یعنی قلمرو شناخت آنها محدود است به محسوسات و چیزهایی که با حس تناسب و سنخیت دارد. حواس هیچ گاه نمی تواند به مرز شناخت های عقلی تجاوز کند. مثلاً تجرید ترکیب و تجزیه مفاهیم و امثال این امور که در حوزه فعالیتهای عقل قرار دارد، با ابزار حواس قابل انجام نیست. همان طور که چشم نمی تواند صداها را بشنود، حس هم نمی تواند مفاهیم را تجزیه و ترکیب و تجرید کند. (در بحث خداشناسی توضیح خواهیم داد که کسی که می گویند: «چون ما از طریق حواس نمی توانیم روح و فرشته و خدا را ادراک کنیم این امور را قبول نداریم !» مانند کسی است که کر است و می گوید: من چون با چشمم آوازها را نمی شنوم، اصولاً هیچ آوازی در جهان وجود ندارد!).

 قلب نیز قلمرو ویژه ای دارد که با تهذیب نفس و به کار افتادن حواس دل، انسان به آن شناخت ها می رسد. و همان طور که حس نمی تواند به مرز عقل تجاوز کند، عقل هم نمی تواند به مرز قلب وارد شود، و متقابلاً قلب هم نمی تواند به مرز عقل تجاوز نماید. هیچ کس با تزکیه نفس و تهذیب روح، پزشک و یا ریاضیدان نمی شود، برای تحصیل این علوم باید از ابزار حس و عقل مدد گرفت.

 تزکیه نفس، حواس قلب را به کار می اندازد و چشم و گوش دل را باز می کند. و در نتیجه انسان به الهامات و مشاهدات غیبی می رسد و عارف می شود، ولی ریاضیدان و طبیب و مجتهد نمی شود.

 می گویند: جوانی برای طلبگی به نجف رفته بود. پس از مدتی دید ادامه تحصیل برایش مشکل است و درس خواندن زحمت دارد. شنیده بود که دعا در حرم حضرت عباس علیه السلام، مستجاب می شود. به فکرش رسید که چرا برای تحصیل علم و رسیدن به مرتبه اجتهاد زحمت بکشد ؟ و با خود گفت: می روم در حرم حضرت دعا می کنم و از او می خواهم که بدون رنج تحصیل، تصدیق اجتهادم را مرحمت نماید!

 با این خیال خام چند هفته به کربلا رفت و با گریه و زاری از حضرت عباس تصدیق اجتهاد خواست! تا این که شبی در خواب دید که آن حضرت با چند تن از فراش ها می آید. تصور کرد که الآن حضرت تصدیق اجتهاد را مرحمت می کند. ولی وقتی نزدیک شد، برخلاف انتظار، دید که حضرت دستور داد فلک را بیاورند و پایش را بسته، با شلاق او را تنبیه کنند!

 دانشجوی تنبل با دیدن این وضع سخت ترسید و گفت: آقا من با آن همه گریه و زاری از شما خواستم که تصدیق اجتهاد به من بدهید، و شما در عوض می فرمایید مرا تنبیه کنند!

 حضرت فرمود: با تنبلی و سستی و با گریه و دعا که انسان مجتهد نمی شود. اگر می خواهی مجتهد شوی بلند شو برو همان طور که دیگران درس می خوانند و زحمت می کشند درس بخوان و زحمت بکش.

قلمرو منابع شناخت از نظر قرآن

آیا قرآن کریم و همچنین احادیث اسلامی آنچه را که به عنوان قلمرو منابع شناخت مطرح شد تأیید می کنند یا خیر؟ و به سخن دیگر آیا از دیدگاه اسلام، این مطلب پذیرفته است که هر یک از منابع شناخت قلمرو محدودی دارد که خارج از آن قلمرو، کاری از آن ساخته نیست؟

 در پاسخ این سؤال باید توجه داشت که در قرآن و همچنین احادیث، مطلبی به عنوان قلمرو منابع شناخت مطرح نشده است، ولی مسائل مختلف به گونه ای آمده است که از خلال آنها نظریه اسلام در این مورد نیز مشخص می شود.

قلمرو حس در قرآن

مثلاً قرآن به پیامبر اسلام توصیه می کند با کسانی که جز به مادیات نمی اندیشند و جهان بینی آنان محدود به زندگی مادی این جهانی است، قطع رابطه کند و از آنان روی گرداند:

  «فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّی عَن ذِکرِنَا وَ لَمْ یرِدْ إِلَا الْحَیوةَ الدُّنْیا.... [۱]

 [ای پیامبر !] از کسی که پشت به یاد ما کرده و جز زندگی [مادی] دنیا چیز دیگری نمی خواهد، روی بگردان» .

 سپس می فرماید:

  «ذَ لِک مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ. [۲]

 قلمرو شناخت آنها همین است» .

 «مبلغ» را به قلمرو ترجمه کنید و «علم» را به شناخت. یعنی قلمرو شناخت افراد مادّی گرا همین است، همین که می بینند، همین که می شنوند و بالاخره همین چیزهایی که احساس می کنند. آنان ماورای محسوسات را نمی توانند ادراک کنند ؛ چون ابزار شناخت های غیر مادی خود را از دست داده اند و از منبع عقل و قلب خود استفاده نمی کنند. آنان فقط معنای ثروت، شهوت، موقعیت، و هر چه را که محسوس است و مربوط به زندگی مادی می شود، می فهمند و مفاهیم عقلی و قلبی برای آنان نامأنوس و نامفهوم است.

 بنا بر این از این آیه استفاده می شود که قلمرو حواس پنجگانه فقط زندگی مادی است، و اگر انسان بخواهد زندگی معنوی را درک کند و از حیات عقلی و معنوی برخوردار باشد، باید از ابزارهای دیگری استفاده کند و سایر منابع شناخت را که در وجود او هست به کار گیرد.

 در این زمینه امیر المؤمنین علیه السلام سخنی بسیار دقیق و عالی دارند که در حقیقت می توان آن را تفسیر این آیه دانست. متن سخن امام علیه السلام این است:

  إنَّما الدُّنیا مُنتَهی بَصَرِ الأعمی، لا یبصِرُ مِمّا وَراءَها شَیئا. و البَصِیرُ ینفُذُها بَصَرُهُ و یعلَمُ أنَّ الدارَ وَراءَها. [۳] دیوار دنیا نهایت چیزی است که شخص کور می  بیند. او در پشت این دیوار چیزی را مشاهده نمی کند، ولی فرد بینا نگاه خود را از این دیوار عبور می دهد و می داند که خانه [آخرت] پشت آن است.  

 امام در این سخن جالب، تفاوت جهانبینی حسی را با جهانبینی عقلی بیان کرده است. در این روایت، افرادی که از جهانبینی عقلی محروم اند و تنها از دریچه حواس به هستی می نگرند، به کورهایی تشبیه شده اند که راه و یا دیوارهای اطراف خانه را، خانه خود تصور کرده، به آرایش و پیرایش آن پرداخته اند. و افرادی که از دریچه عقل به هستی نگاه می کنند و جهانبینی آنان جهانبینی عقلی است، به افراد بینایی تشبیه شده اند که نه تنها دیوارهای اطراف خانه را می بینند، بلکه آن سوی دیوارها را هم مشاهده می کنند و می دانند که خانه در پشت این دیوارهاست، و بدین جهت همه تلاش خود را برای آراستن داخل خانه به کار می گیرند. از این رو امام در ادامه سخن مذکور می فرماید:

  فَالبَصِیرُ مِنهَا شَاخِصٌ والأعْمی إلَیها شَاخِصٌ؛ و البَصِیرُ مِنهَا مُتَزَوِّدٌ وَالأعْمی لَها مُتَزَوِّدٌ.  پس بینا از آن عبور می کند و خارج می شود، و کور به سوی آن می رود؛ بینا از آن توشه برمی گیرد و کور برای آن.  

 یعنی دنیا برای کسانی که دیده عقل خود را باز کرده، با چشم عقل به آن می نگرند، مانند پلی است که برای رسیدن به هدف از آن استفاده می شود، ولی برای کوردلانی که جهان بینی آنان حسی است، دنیا، خود هدف است. لذا شخص بینا از آن عبور می کند تا به هدف اصلی برسد، ولی فرد کور آن را هدف می پندارد. بینا از آن برای جایگاه دایمی خود توشه می گیرد، و کور چون دنیا را منزل و جایگاه خود می پندارد، برای آن توشه تهیه می کند.

 امام علی علیه السلام خود نمونه کامل بینایانی بود که با دیده عقل پشت دیوار دنیا را به خوبی می دید. شخصی به نام سوید بن غفله نقل می کند که پس از آن که امام علیه السلام زمام حکومت را به دست گرفت، در منزل او به خدمتش رسیدم، دیدم که در خانه ای که رهبر جامعه اسلامی زندگی می کند، چیزی جز حصیر کوچکی که امام روی آن نشسته بود وجود ندارد. با تعجب پرسیدم که یا امیر المؤمنین، کلید بیت المال در دست تو قرار دارد، ولی در خانه ات چیزی از وسایل مورد نیاز منزل نمی بینم؟!

 امام فرمود: سوید! انسان عاقل برای مسافرخانه اثاث تهیه نمی کند؛ ما خانه امنی داریم که بهترین متاع خود را به آن جا فرستاده ایم و خود نیز پس از اندکی به آن جا خواهیم رفت. [۴]

شناخت حسّی سطحی است

آیه دیگری که می توان قلمرو حس را از آن به دست آورد، آیه هفتم از سوره روم است که در آن شناخت حسی، سطحی و بی عمق مطرح شده است:

  «یعْلَمُونَ ظَـهِرًا مِّنَ الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْاخِرَةِ هُمْ غَـفِلُونَ. [۵]

 شناخت آنان از زندگی دنیا سطحی است، و آنان از آخرت غافل اند» .

 مردمی که از جهانبینی عقلی محروم اند و تنها از دریچه حواس، هستی را می نگرند، شناخت آنان از زندگی شناخت ظاهری و سطحی و بی عمق است. آنان از آخرت که در عمق و ژرفای دنیا و ورای دیوار ماده است، اطلاع و آگاهی ندارند. آنان از زندگی در این جهان چیزی جز خوردن و خوابیدن و شهوت و ثروت و موقعیت نمی فهمند. آنان از این که در پشت این زندگی محسوس و ماورای این خوردن و خوابیدن ها و نشست و برخاست ها و موقعیت های مادی چیست؟ ناآگاه و غافل اند ؛ چون فهم این امور از قلمرو حس خارج است.

قلمرو عقل در قرآن

قرآن کریم پس از ذکر جهانبینی حسی مردم ناآگاه در آیه هشتم از سوره روم، آنان را به جهانبینی عقلی و راه آن که تفکر است دعوت می کند و درباره قلمرو عقل می فرماید:

  «أَوَ لَمْ یتَفَکرُواْ فِی أَنفُسِهِم مَّا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَـوَ تِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَینَهُمَآ إِلَا بِالْحَقِّ. [۶]

 آیا آنان پیش خود فکر نکرده اند که آفرینش آسمان ها و زمین و آنچه میان آنهاست جز براساس حق نمی تواند باشد؟» .

 یعنی آیا مردمی که جهانبینی آنان حسی است و جز زندگی مادی چیز دیگری نمی فهمند، نمی خواهند بیندیشند؟ نمی خواهند از دریچه عقل خود استفاده کنند و وجدان خود را قاضی قرار دهند؟ اگر چنین کنند، عقل آنان در محکمه وجدان به روشنی، حکم می کند که آفرینش آسمان ها و زمین و موجوداتی که میان آنهاست، نمی تواند باطل و پوچ و بی معنا و بی هدف باشد؛ و اگر پشت دیوار ماده چیزی وجود نداشته باشد، نه تنها جهان محسوس و ماده، بی هدف و بی معناست، بلکه زندگی نیز پوچ و بی هدف است. و به حکم عقل، نه ماده، نه آسمان و زمین و سایر موجودات و نه زندگی نمی توانند بی هدف باشند. بلکه عقل با مطالعه جهان ماده، هدفداری و معنا را در عمق آن به روشنی ملاحظه و مشاهده می کند.

 آیه دیگری که می توان آن را در زمینه شناخت قلمرو عقل از دیدگاه قرآن کریم مطرح کرد، آیه ۱۹۰ از سوره آل عمران است که می فرماید:

  «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَـوَ تِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَـفِ الَّیلِ وَالنَّهَارِ لَأَیـتٍ لِّأُوْلِی الْأَلْبَـبِ.

 همانا در آفرینش آسمان ها و زمین و رفت و آمد شب و روز، آیات و دلایل و نشانه هایی [بر حکمت و قدرت آفریدگار هستی] برای صاحبان اندیشه و عقل هست» .

 یعنی اگر انسان از دریچه عقل جهان ماده را مورد مطالعه و بررسی قرار دهد، از این مطالعه قطعا به شناخت ماورای ماده می رسد و عمق هستی را ادراک می کند.

 بنا بر این، قلمرو عقل، شناخت هستی از طریق استدلال و برهان، و از اثر پی به مؤثر بردن،و از تدبیر با مدیر آشنا شدن است.

قلمرو قلب در قرآن

در قرآن کریم و همچنین احادیث اسلامی، شناخت هایی مطرح شده است که نه در قلمرو حس و نه در قلمرو عقل است، این شناخت ها به قلمرو «وحی» تعلق دارد. قلمرو «وحی» همان قلمرو «قلب» در مبحث شناخت است. البته در مباحث عقیدتی به همه شناخت هایی که در قلمرو قلب است «وحی» گفته نمی شود، بلکه این شناخت ها به سه نوع تقسیم می شود: وسوسه، الهام و وحی.

 درباره شناخت های نوع اول در سوره انعام آیه ۱۲۱ آمده است:

  «وَإِنَّ الشَّیـطِینَ لَیوحُونَ إِلَی أَوْلِیآئِهِمْ.

 و همانا شیاطین به دوستان خود وحی می کنند...» .

 همان طور که ملاحظه می کنید، القائات و ادراکاتی که از طریق شیاطین برای پاره ای از انسان ها حاصل می شود، در قرآن به عنوان «وحی» مطرح شده، چنان که در سوره «ناس» از آنها تعبیر به «وسوسه» شده است. [۷] در مباحث عقیدتی نیز به این گونه ادراکات، وسوسه گفته می شود.

 و در مورد شناخت های نوع دوم یعنی الهام، در سوره قصص آیه ۷ می خوانیم:

  «وَأَوْحَینَآ إِلَی أُمِّ مُوسَی أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیمِّ وَ لَا تَخَافِی وَ لَا تَحْزَنِی إِنَّا رَآدُّوهُ إِلَیک وَ جَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ.

 و به مادر موسی وحی کردیم که او را شیر بده و اگر برجان او بیم داشتی، او را به دریا انداز، و مترس و بیمناک مباش که ما حتما او را به تو باز می گردانیم و او را از پیامبران قرار خواهیم داد» .

 در این جا نیز ملاحظه می فرمایید که القائات و ادراکاتی که از جانب خداوند به مادر حضرت موسی علیه السلام در مورد نحوه نگهداری از او شده، در قرآن با عنوان «وحی» آمده است. ولی در مباحث عقیدتی به این گونه شناخت ها که برای غیر پیامبران حاصل می شود «الهام» گفته می شود و همان طور که در قرآن و روایات اسلامی آمده است، هر کس می تواند با تهذیب نفس و تزکیه روح به این گونه شناخت ها دست یابد.

 و درباره شناخت های نوع سوم ـ یعنی شناخت هایی که در مباحث عقیدتی به آنها اطلاق «وحی» می شود ـ آیات و احادیث بسیار است و نیازی به ذکر آنها نیست.

خلاصه

هر یک از ابزار شناخت، قلمرو خاصی دارد که خارج از آن قلمرو نمی تواند تولید شناخت کند.

 دلیل محدود بدون قلمرو ابزار شناخت این است که ابزار شناخت باید متناسب با امور مورد شناسایی باشد. همان طور که با چشم نمی توان شنید و با گوش نمی تواند دید، از حس نمی توان انتظار داشت که کار عقل را انجام دهد و از عقل نیز نمی توان انتظار داشت شناخت های قلبی تولید کند.

 در قرآن کریم و احادیث اسلامی، هر یک از منابع سه گانه شناخت به گونه ای مطرح شده است که نظریه اسلام را در مورد قلمرو ابزار شناخت می توان از آنها به دست آورد. قلمرو حس را از آیه ۳۰ سوره نجم و آیه ۷ سوره روم، قلمرو عقل را از آیه ۸ سوره روم و آیه ۱۹۰ سوره آل عمران، و قلمرو قلب را از آیه ۱۲۱ سوره آل عمران و آیه ۷ سوره قصص می توان استنباط کرد.

 در مباحث عقیدتی، شناخت های قلبی به سه نوع تقسیم می شود که نوع اول را «وسوسه»، نوع دوم را «الهام» و نوع سوم را «وحی» می نامند.

 «وسوسه» عبارت از ادراکاتی است که از طریق شیاطین برای قلب برخی انسان ها حاصل می شود.

 «الهام» عبارت از شناخت هایی است که از جانب خداوند برای قلب افرادی که عنوان پیامبری و رسالت ندارند، حاصل می گردد.

 «وحی» عبارت از شناخت هایی است که از جانب خداوند متعال به قلب پیامبران الهی نازل می شود.

 

[۱] نجم: آیه ۲۹.

[۲] همان: آیه ۳۰.

[۳] نهج البلاغة: خطبه ۱۳۳.

[۴] عدّة الدّاعى: ص ۱۰۹.

[۵] روم: آیه ۷.

[۶] همان: آیه ۸.

[۷] «مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ * الَّذِى یوَسْوِسُ فِى صُدُورِ النَّاسِ» (ناس: آیه ۴ و ۵). 



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت