بيمارى هاى غير قابل علاج اندیشه

پرسش :

چه موقع بیماری اندیشه قابل علاج نیست؟



پاسخ :

در صورتى که تراکم زنگار اعمال ناشايست، موجب فساد جوهر نيروى انديشه و ادراک نگردد، بيمارى هاى عقلى قابل درمان است، ولى اگر اين زنگارها آن قدر زياد باشد که جوهر آينه عقل را فاسد نمايد و ميکرب هوس چنان در جان ريشه کند که انسان، مبتلا به بيمارى «طبع» و «ختم» شود و مرگ عقلىِ انسان فرا رسد، در اين صورت، بيمارى انديشه، غير قابل علاج است و هيچ طبيب روحانى و هيچ پزشک روانشناسى نمى تواند اين بيمارى را درمان کند.

در اين مورد حديثى از پيامبر اکرم(ص) نقل شده است که مضمون آن را محدثان شيعه و سنى روايت کرده اند و متن آن چنين است:

إذا أذنَبَ العَبدُ نَکتَ فى قَلبِهِ نُکتَةٌ سَوداءُ، فَإنْ تابَ صَقُلَ مِنهَا، فَإن عَادَ زَادَتْ حَتّى تَعظُمَ فى قَلبِهِ.[۱]هنگامى که انسان گناهى کند، نقطه سياهى در دل او پديد مى آيد. پس اگر توبه کرد، دل از آن سياهى جلا مى يابد و اگر تکرار کرد، سياهى افزوده مى شود تا اين که به صورت توده اى عظيم در مى آيد.

حديث فوق از طريق اهل سنت نقل شده است. همين مضمون از طريق شيعه به اين شکل از پيامبر اکرم(ص) روايت شده است:

إنَّ المُؤمِنَ إذا اَذنَبَ کانَتْ نُکتَةٌ سَوداءُ فى قَلبِهِ، فَإنْ تابَ و نَزَعَ و اسْتَغفَرَ صَقُلَ قَلبُهُ مِنهُ، و إن زادَ زَادَتْ، فَذلِک الرَّينُ الّذى ذَکرَهُ اللّهُ فى کتَابِهِ...[۲]وقتى که مؤمن، گناه کند، آن گناه به صورت نقطه سياهى در صفحه دل او در مى آيد. پس اگر توبه کرد و دست برداشت و از خداوند آمرزش خواست، آينه دل از آن سياهى جلا مى يابد و اگر بر گناه خود افزود، سياهى دل افزون مى شود. و اين تيرگى دل همان زنگارى است که خداوند متعال در کتاب خود از آن ياد کرده است....[۳]

در اين حديث، قلب و ذهن و عقل انسان به صفحه آينه پاک و صيقلى و روشنى تشبيه شده است که با نخستين کار ناشايسته لکه سياه و تاريکى بر آن مى افتد. وقتى انسان به حق ديگرى تجاوز مى کند، وقتى دروغ مى گويد، وقتى حرام مى خورد و بالأخره وقتى انسان کارى انجام مى دهد که عقل مى گويد انجام مده، نقطه سياهى بر صفحه سفيد آينه دل مى نشيند. اگر بلافاصله پشيمان شد و توبه کرد، آب توبه غبارهاى آينه عقل را مى شويد و آن سياهى، به تدريج، از صفحه دل محو مى شود و قلب، رفته رفته به حالت نخستين خود باز مى گردد. ولى اگر علاوه بر اين که توبه نکرد، گناه قبلى را تکرار کرد يا اين که مرتکب گناه ديگرى شد، آن نقطه سياه، به تدريج، بزرگ تر و بزرگ تر مى گردد تا آن که همه صفحه آينه قلب را فرا مى گيرد. و هنگامى که سياهى همه دل را فرا گرفت، آينه دل ديگر قابل شستشو نيست و اين جاست که بيمارى انديشه، غير قابل علاج و هلاکت انسان قطعى و غير قابل اجتناب مى گردد و به گفته امام صادق(ع):

إذا أذنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ فى قَلبِهِ نُکتَةٌ سَوداءُ، فَإنْ تابَ انمَحَتْ، و إن زَادَ زَادَتْ حَتّى تَغلِبَ عَلى قَلبِهِ فَلَا يُفْلِحُ بَعدَها أبدا.[۴]هنگامى که انسان گناهى انجام دهد، نقطه سياهى در صفحه دلش ظاهر مى گردد. پس اگر توبه کرد، آن نقطه، پاک مى شود و اگر بر گناه خود افزود، نقطه سياه افزوده مى شود تا اين که تمام دل را فرا بگيرد و پس از اين که سياهى دل را فرا گرفت، ديگر هرگز انسان رستگار نخواهد شد.

اين گونه افراد که سياهى، دل آنان را تماما فرا گرفته است، قابل هدايت و راهنمايى نيستند و هشدار پيامبران الهى کوچک ترين اثرى در هشيارى و هدايت آنان ندارد. از اين رو، قرآن کريم خطاب به پيامبر اسلام(ص) در باره اين افراد مى فرمايد:

«إِنَّ الَّذِينَ کفَرُواْ سَوَآءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ.[۵]

آنان که کافر شدند، هشدارشان بدهى يا ندهى برايشان يکسان است و ايمان نخواهند آورد» .

يکى از موانع شناخت «کفر مذموم»[۶]است. کسانى که در راه کفر، يعنى در مسير عناد و لجاج و تعصب در برابر حق، آن قدر پيش رفته اند که قادر به بازگشت نيستند و کفر، صفت ثابت و دائمى آنان شده است، هشدار پيامبران الهى اثرى در بازگشتشان از اين راه خطرناک ندارد و به تعبير قرآن کريم، مَثَل آنان مثل گلّه اى است که از فريادها و هشدارهاى چوپان براى رهايى از خطر چيزى جز همهمه و سر و صدا نمى فهمند.[۷]

افراد کافر نمى توانند حقيقت هشدار پيامبران الهى را دريابند، چون از حيات انسانى محروم اند. هشدار، تنها انسان هاى زنده را هشيار مى کند؛ به گفته قرآن کريم:

«... لِّيُنذِرَ مَن کانَ حَيًّا.[۸]

... تا هشدار دهد کسى را که زنده است» .

پيام الهى و پيام آور او، تنها براى کسانى مفيد و مؤثر است که عقلشان نمرده و شناخت آنان منحصر به شناخت هاى حسى و حيوانى نيست. آنان که از نظر عقلى مرده اند، مشمول اين خطاب اند که:

«إِنَّک لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى.[۹]

اى پيامبر ! يقينا تو نمى توانى سخن خود را به مردگان بفهمانى» .

«وَإِن تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى لَا يَسْمَعُواْ وَتَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْک وَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ.[۱۰]

(اى پيامبر !) اگر آنان را به هدايت بخوانى نمى شنوند، و مى بينيشان که به تو مى نگرند، ولى [به ديده بصيرت ]نمى بينند!» .

يعنى فرضا اگر پيامبران الهى تصميم بگيرند افرادى را که از نظر انديشه مرده اند هدايت کنند، نمى توانند ؛ چون گوش عقلِ اين مردگان نمى شنود و ديده بصيرتشان نمى بيند؛ ديده حس آنان سالم است و پيامبر را ظاهرا مى بينند، ولى ديده عقل شان کور است و لذا نمى توانند حقايق عقلى وحى و پيام پيام آوران الهى را مشاهده کنند. قرآن کريم، در وصف اين مردگان عقلى مى فرمايد:

«مَا کانُواْ يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَ مَا کانُواْ يُبْصِرُونَ.[۱۱]

آنان نمى توانستند بشنوند و نمى توانستند ببينند» .

اين آيات اشاره به اين دارند که وقتى غبار اعمال ناشايست بر آينه انديشه متراکم شد، انسان، مبتلا به موانع دائمى شناخت مى شود و توانايى شناخت حقايق عقلى و قلبى به کلى از او سلب مى گردد و ديگر نمى تواند حقيقت را بفهمد، نه اين که مى تواند بفهمد و نمى فهمد.

در اين هنگام، تنها تازيانه مرگ مى تواند موانع شناخت را رفع کند و مستى هوس را از سر بيرون کند و آدمى را هشيار سازد.

در جهان پس از مرگ، هنگامى که حجاب ها از جلو ديده عقل کنار مى رود، انسان خود را در برابر حقايقى مى بيند که از آنها غافل بوده است و مورد اين خطاب واقع مى شود که:

«لَّقَدْ کنتَ فِى غَفْلَةٍ مِّنْ هَـذَا فَکشَفْنَا عَنک غِطَـآءَک فَبَصَرُک الْيَوْمَ حَدِيدٌ.[۱۲]

همانا تو از آنچه اکنون مى بينى غافل بودى، ولى ما حجاب تو را برداشتيم و ديده ات امروزتيزبين و دقيق است» .

و وقتى حجاب ها کنار رفت و حقايق آشکار شد، مجرمان از خداوند تقاضا مى کنند که به جهان پيش از مرگ بازگردند تا گذشته خود را جبران نمايند. قرآن کريم صحنه اين تقاضا را چنين تصوير مى کند:

«وَ لَوْ تَرَى إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاکسُواْ رُءُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَآ أَبْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَــلِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ.[۱۳]

اى کاش مى ديدى وقتى را که مجرمان، سرافکنده نزد پروردگارشان چنين مى گويند: پروردگارا! اکنون ديديم و شنيديم! پس ما را به دنيا باز گردان که اين بار نيکو عمل مى کنيم، که [آنچه را باور نداشتيم] اکنون باور کرديم» .

ولى کار از اين حرف ها گذشته است و پشيمانى روز قيامت سودى ندارد.

در سوره اِسراء صحنه ورود افرادى که در اين جهان فاقد چشم و گوش و عقل بوده اند، اين گونه تصوير شده است:

«وَنَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَـمَةِ عَلَى وُجُوهِهِمْ عُمْيًا وَ بُکمًا وَ صُمًّا» .[۱۴]روز قيامت آنان را بر صورت هايشان محشور مى کنيم در حالى که کور و گنگ[۱۵]و کرند.

نکته جالبى که در اين آيه مطرح شده است اين است که در روز قيامت، کسانى که ديده عقلشان در دنيا نابينا و گوش دلشان ناشنوا بوده است، با چهره اى کور و کر و گنگ محشور مى شوند، درست به عکس دنيا.

آنان در جهان پيش از مرگ، به حسب ظاهر، بينا و شنوا، و در واقع کور و گنگ بودند، ولى در قيامت و جهان پس از مرگ، مطلب به عکس مى شود و آنان واقعا بينا و شنوا مى گردند:  «رَبَّنَآ أَبْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا» ، لکن چهره ظاهرى ايشان به نشانه اين که در دنيا حق را نمى ديدند و سخن حق را نمى شنيدند و به حق اعتراف نمى کردند، کور و گنگ و لال بوده، اين گونه محشور مى شوند. و هنگامى که به خداوند اعتراض مى کنند که چرا آنان را کور محشور کرده است و حال آن که چشمانشان در دنيا سالم بوده است ؟ به آنان پاسخ داده مى شود که:

«کذَ لِک أَتَتْک ءَايَـتُنَا فَنَسِيتَهَا وَ کذَ لِک الْيَوْمَ تُنسَى.[۱۶]

همان طور که دلايل قطعى و روشنِ من براى تو آمد و تو آنها را ناديده انگاشتى و از ياد بردى، همچنان امروز فراموش مى شوى» .


[۱]المستدرك على الصحيحين : ج ۱ ص ۴۵ ح ۶ .

[۲]روضة الواعظين : ص ۴۵۴ .

[۳]«كَلَا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُواْ يَكْسِبُونَ» (مطففين : آيه ۱۴) .

[۴]الكافى : ج ۲ ص ۲۷۱ ح ۱۳ .

[۵]بقره : آيه ۶ .

[۶]ر . ك : بخش سوم / فصل پنجم : كفرِ مذموم .

[۷]«وَ مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ كَمَثَلِ الَّذِى يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَا دُعَآءً وَ نِدَآءً» (بقره : آيه ۱۷۱) .

[۸]يس : آيه ۷۰ .

[۹]نمل : آيه ۸۰ .

[۱۰]اعراف : آيه ۱۹۸ .

[۱۱]هود : آيه ۲۰ .

[۱۲]ق : آيه ۲۲ .

[۱۳]سجده : آيه ۱۲ .

[۱۴]اسرا : آيه ۹۷ .

[۱۵]فرق گنگ و لال اين است كه گنگ به هيچ وجه نمى تواند حرف بزند ؛ ولى لال با زبان اشاره قادر به اداى مقصود است.

[۱۶]طه : آيه ۱۲۵ .



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت