شناخت كدام امام؟

پرسش :

براساس حدیث تحذیر، امامت كدام امام، ضامن تداوم اسلام واقعى و حذف كدام امامت از جامعه اسلامى، بازگشت به جاهليت است؟



پاسخ :

آيا مى شود گمان برد كه مقصود احاديثى كه مرگ بدون امام را مرگ جاهليت مى دانند اين است كه شناخت و پيروى هر كس كه زمام امور جامعه را به دست گيرد بر همه مسلمانان واجب و ضرورى است؟! و اگر كسى چنين رهبرى را نشناسد به مرگ جاهلى مرده است؟! بدون توجّه به اين كه ممكن است چنين رهبرى، ستمگر و به گفته قرآن كريم از «ائمّه نار» باشد؟!

بديهى است كه همه زمامداران فاسد تاريخ اسلام براى حقانيت و ثابت كردن وجوب اطاعت مردم از خود واستوارى پايه هاى حكومتشان به اين حديث مسلّم استناد جويند. از اين رو مى بينيم حتى معاويه پسر ابو سفيان نيز در شمار راويان اين حديث آمده است[۱]! همچنين طبيعى است كه آخوندهاى دربارى و وعّاظ السّلاطين با همان انگيزه سخن پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را تفسير و با امامت ائمّه جور، تطبيق نمايند، ليكن روشن است كه اين بازى با الفاظ است نه بدفهمى و كژ انديشى در مفهوم حديث.

هرگز نمى توان باور كرد كه عبداللّه بن عمر، آن گونه كه در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد آمده است به دليل كج فهمى و ضعف بينش، با امام على عليه السلام بيعت نكند ولى با تمسّك به حديث «مَنْ ماتَ بغيرِ امامٍ» كه خود نقل كننده آن است شبانه به ملاقات حجّاج بن يوسف برود تا با خليفه دوران! عبدالملك مروان بيعت نمايد، چرا كه نمى خواهد شبى را بدون داشتن امام به صبح آورد! ابن ابى الحديد مى نويسد:

«عبداللّه بن عمر از بيعت با على عليه السلام خود دارى كرد و شبانه درِ خانه حجّاج را كوبيد تا با عبدالملك بيعت كند تا آن شب را بدون امام صبح نكند.

او گمان مى كرد كه بايد چنين كند زيرا از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود: هر كه بميرد و امامى نداشته باشد مرگى داشته چونان در جاهليت. حجّاج نيز او را آن قدر تحقير كرد و پستش شمرد كه پايش را از بستر خواب بيرون آورد و گفت: با پاى من بيعت كن»[۲].

آرى، كسى كه اميرالمؤمنين على عليه السلام را امام نداند و با او بيعت نكند بايد عبدالملك مروان را امامى بداند كه ترك بيعتش موجب كفر و رجعت به جاهليت است و بايد با آن خفّت و خوارى با پاى عامل سفّاك او ـ حجّاج بن يوسف ـ شبانه بيعت كند! عبداللّه بن عمر به جايى رسيد كه يزيد پسر معاويه را با آن همه جناياتى كه به اسلام و خاندان پيامبر خدا روا داشت، مصداق «امام» در حديث «مَنْ ماتَ بِغَيْرِ امامٍ» مى داند و مخالفت با او را موجب كفر و ارتداد مى شمرد.

آورده اند كه پس از واقعه جانسوز كربلا، مردم مدينه در سال ۶۳ هجرى قيام كردند و اين قيام به واقعه حرّه انجاميد. عبداللّه بن عمر نزد عبداللّه بن مطيع كه رهبرى قريش را در اين قيام بر عهده داشت رفت. ابن مطيع دستور داد كه براى عبداللّه پُشتى بياورند و او را به نشستن دعوت كرد. ابن عمر گفت: نيامدم كه بنشينم، آمدم تا حديثى را كه از رسول اللّه شنيده ام براى تو باز گويم. شنيدم كه رسول خدا فرمود: «كسى كه دست از اطاعت امامى بكشد، روز قيامت در حالى خدا را ملاقات مى كند كه حجّت و برهانى ندارد و كسى كه بميرد و با امامى بيعت نكرده باشد به مرگ جاهليت مرده است»[۳].

بنگريد كه چه استادانه سخن پيامبر خدا را در جهت مخالف مقصود ايشان به كار مى برند! اين همان پديده خطرناكى است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى پيشگيرى از آن، در اين حديث و دهها حديث ديگر، بدان هشدار داده و مردم را به اطاعت از امامان حقّ دعوت كرده است. هشدار رسول اللّه صلى الله عليه و آله به دست سياست بازان مسلمان نما و عوامل آنان تحريف مى گردد و بدين ترتيب است كه از حديث بر ضدّ حديث و از اسلام بر ضدّ اسلام، سوء استفاده مى شود و سرانجام با ناديده گرفتن جايگاه امامت در جامعه اسلامى و به فراموشى سپردن توصيه هاى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله ، عصر علم و اسلام در امّت اسلامى، سپرى مى گردد و رجعت به كفر و جاهليت تحقّق مى يابد.

بنابر اين بدون ترديد مقصود از رواياتى كه «مرگ بدون امام» را مرگ جاهليت مى دانند بيم دادن از عدم تمسّك به ولايت اهل بيت است كه ضرورت تمسّك به آنان در حديث ثقلين و غدير و صدها حديث ديگر براى مردم بيان شده است.


[۱]نگاه كنيد به : ص ۱۳۴ / ۱۳۳ و ۱۳۴ از همين كتاب .

[۲]شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ۱۳ / ۲۴۲ .

[۳]صحيح مسلم : ۳ / ۱۴۷۸ / ۱۸۵۱ و نگاه كنيد به : ۱۳۴ / ۱۳۶ از همين كتاب .



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت