رابطه فدک و امامت اهل بیت(ع)

پرسش :

چگونه می توان با روایات نشان داد که قضیه ی فدک، شخصی نبوده و با امامت ارتباط دارد؟



پاسخ :

آیه ذو القربی:

وَ ءَاتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ لَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا.[۱]

و حقّ خویشاوند را به او برسان، و نیز [حقّ] مستمند و در راه مانده را! و هیچ نوع ولخرجی و ریخت و پاشی مکن.


برای اثبات این که موضوع فدک، ماجرایی شخصی نیست، بلکه رابطه ای ناگسستنی با مسئله ولایت و رهبری و امامت اهل بیت(ع) دارد، به دو روایت، اشاره می کنیم که چگونگی برخورد امام کاظم(ع) را با مهدی عبّاسی و هارون الرشید، نشان می دهد و این مدّعا را اثبات می کند:

۱. مهدی عبّاسی اعلام کرد هر کس احساس می کند در حکومت های گذشته، ستمی بر او رفته، بیاید تا دادِ او را بستانم و ستمی را که بر او رفته، جبران کنم. امام کاظم(ع) نزد او آمد و جریان فدک و شأن نزول آیه ذی القربی و اعطای فدک به فاطمه(ع) را اینگونه بیان فرمود: تا هنگامی که پیامبر(ص) زنده بودند، فدک در دست فاطمه(ع) و وکیلان او بود. بعد از رحلت پیامبر(ص)، وقتی ابو بکر حاکم شد، فدک را از ایشان گرفت. فاطمه(ع) نزد ابو بکر رفت و درخواست باز گرداندن فدک را نمود و بدین منظور، نامه ای به ابو بکر نوشت. عمر در راه، فاطمه(ع) را دید و گفت: نامه را نشانم بده، و به زور، نامه را از فاطمه(ع) گرفت و حتّی وقتی فهمید فدک را به ایشان برگردانده، آب دهان بر روی آن نامه ریخت و آن را پاک و سپس پاره کرد.

امام کاظم(ع) این جریان را برای مهدی عبّاسی بیان فرمود و افزود: این، از مواردی است که با جنگ، گرفته نشده و باید به ما پس داده شود.

مهدی عبّاسی گفت: محدوده آن را برایم بگو. وقتی امام هفتم(ع)، حدود آن را مشخّص کرد، مهدی عبّاسی تعجّب کرد؛ زیرا بخش وسیعی از سرزمین های اسلامی را در بر می گرفت. سپس پرسید: همه آن جزو «فَی ء» است؟ امام(ع) فرمود: «آری». مهدی عبّاسی گفت: خیلی زیاد است. باید در باره آن بیندیشم.[۲]سرانجام نیز اقدامی نکرد.

۲. هارون الرشید، اصرار داشت که امام هفتم(ع) فدک را پس بگیرد و امام(ع) خودداری می کرد تا این که با اصرار فراوانِ هارون الرشید، امام(ع) راضی شد. تنها فرمود: «باید کامل، آن را باز گردانی». هارون گمان می کرد فدک، به باغ بزرگی که در کنار مدینه است، محدود می شود. از این رو، از امام(ع) خواست حدود آن را مشخّص کند و گفت: سوگند به حقّ جدّت پیامبر، هر چه قدر باشد، می دهم.

امام(ع) فرمود: «مرز اوّل فدک، عَدَن است». چهره هارون الرشید، متغیّر شد و گفت: ادامه بده. فرمود: «مرز دوم آن، سمرقند است». چهره اش، بیشتر تغییر کرد. سپس فرمود: «مرز سوم، افریقاست». در این هنگام، چهره هارون، سیاه شد و گفت: حدّ دیگرش چیست؟ فرمود: «ساحل دریا، آن جایی که با قوم خزر و ارمنستان، همسایه است».[۳]

یکی دیگر از قرائنی که نشان می دهد مسئله فدک، شخصی نیست و با اهداف امامت و رهبری مرتبط است، پاسخ امام رضا(ع)، بدین سؤال است که: چرا وقتی جدّتان امیر مؤمنان(ع) حاکم شد، فدک را تملّک نکرد تا به فرزندان خود بدهد؟

امام(ع) فرمود: «ولی ما ـ یعنی خداوند ـ حقوق ما را از کسانی که به ما ستم کردند، خواهد گرفت. ما سرپرست مؤمنانیم و به نفع آنان، فرمان می رانیم و حقوق مؤمنان را از کسانی که بدانان ستم کردند، می گیریم و چیزی برای خودمان نمی گیریم».[۴]

افزون بر موارد یاد شده، امیر مؤمنان ـ در جریان شورایی که خلیفه دوم برای تعیین جانشین خود مشخّص کرد ـ برای اثبات شایستگی خود برای خلافت، بدین سان به آیه مورد بحث، استناد فرمود:

أ فیکُم أحَدٌ تَمَّ نُورُه مِنَ السَّماءِ حینَ قالَ: (وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ)؟ قالوا: لا.[۵]

آیا در میان شما کسی هست که نصیبش از آسمان معیّن شده باشد، هنگامی که خداوند فرمود: (حقّ خویشاوند را بده)؟». گفتند: خیر.

این استدلال نیز به روشنی دلالت دارد که موضوع حقّ ذی القربی و از جمله فدک، مسئله ای شخصی نیست؛ بلکه موضوعی حکومتی است.

همچنین امام سجّاد(ع) در دوران اسارت، هنگامی که در شام، مورد اهانت یکی از مردم شام قرار گرفت، برای اثبات حقّانیت قیام عاشورا، به شماری از کرائم قرآن که در باره اهل بیت(ع) است، استناد کرد و از جمله به آیه مورد بحث نیز استناد نمود. متن گفتگوی امام(ع) با مرد شامی، چنین است:

علی بن الحسین(ع) به او فرمود: «آیا در سوره بنی اسرائیل، حقّی ویژه ما، نه همه مسلمانان، می یابی؟».

گفت: نه.

فرمود: «آیا این آیه را خوانده ای: (و حقّ نزدیکان را به آنها بده)؟».

گفت: آری.

فرمود: «آنان که خدای عز و جل پیامبرش را به ادای حقّشان فرمان داده است، ما هستیم».

شامی گفت: شما، همان ها هستید؟!

امام سجّاد(ع) به او فرمود: «آری! ما، همان ها هستیم.».[۶]


[۱]. اسرا: آیه ۲۶.

[۲]. تفسیر الکافی: ج۱ ص۵۴۳.

[۳]. المناقب، ابن شهرآشوب: ج۳ ص۴۳۵، بحار الأنوار: ج۲۹ ص۲۰۰. در بحار الأنوار، به جای «الجَزَر»، «الخزر» آمده است. «الجزر» جایی است در صحرا و شهری و بخشی از «حلب»، امّا معنای «خزر»، مناسب تر می نماید، چون اوّلاً امام(ع)، جهات شرق، جنوب و غرب را بیان فرموده و تنها شمال مانده که با «خزر و ارمنستان»، این جهات جغرافیایی، کامل می شود. «خزر و ارمنستان» با ساحل دریا (سیف البحر) که در روایت آمده، همسایه اند. ثالثاً با ذکر افریقا، بالطبع، قضیه «الجزر» نیز منتفی می شود، چون در جانب غرب جهان اسلام در آن زمان قرار داشت.

[۴]. علل الشرائع: ج۱ ص۱۵۵، بحار الأنوار: ج۲۹ ص۳۹۶.

[۵]. تفسیر العیّاشی ج ۲ ص۲۸۸، کنز العمّال: ج۵ ص۷۲۶، تاریخ دمشق: ج۴۲ ص۴۳۵، المناقب، خوارزمی: ص۳۱۵. در برخی منابع، این گونه آمده است: «أفیکم أحد تمّم الله نوره فی السماء حین قال (فَـٔاتِ ذَا ٱلْقُرْبَیٰ حَقَّهُ)».

[۶]. الاحتجاج: ج۲ ص۳۳. نیز، ر. ک: الأمالی، صدوق: ص۲۳۰، تفسیر الطبری: ج۱۵ ص۹۲، تفسیر الثعلبی: ج۶ ص۹۵، الدرّ المنثور: ج۴ ص۱۷۶، شواهد التنزیل: ج۱ ص۴۴۳.



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت