حسين بن منصور حلّاج

حسين بن منصور حلّاج

مدعی دروغین وکالت امام مهدی(ع)

در فهرست مدّعيان دروغين نيابت ، نام حلّاج (م ۳۰۹ ق) شخصيت جنجالى و پُرماجراى دهه آغازين سده چهارم، قرار دارد. نام وى حسين بن منصور است، در بيضاى [سپيدان ] فارس، به دنيا آمده و در شوشتر، رشد و نمو يافته است. در باره شخصيت وى نظريات مختلف و گاه متضادّى ابراز شده كه ناشى از گزاره هاى متفاوت و متضاد ارائه شده از سوى معاصران وى است. اين گزاره ها در منابع مختلف تاريخى، حديثى و صوفيانه موجودند. در اين جا به شخصيت او تنها از نگاه منابع شيعى خواهيم پرداخت و به جلوه زندگى او در ميان صوفيه، اشاره اى نخواهيم داشت.

حلّاج در منابع شيعى

شيخ طوسى نام وى را در فهرست مدّعيان دروغين وكالت امام عصر عليه السلام آورده و دو گزارش از برخورد بزرگان شيعى چون ابو سهل نوبختى و پدر شيخ صدوق با وى را نقل كرده است . بر اساس اين گزارش ها ، حلّاج به دليل چنين ادّعايى، به استهزا گرفته شده و زمينه رسوايى عامّ او فراهم گرديده است.[۱]

پس از وى، شلمغانى نيز ادّعاى وكالت نمود كه حسين بن روح ، نايب سوم امام زمان عليه السلام به مقابله با وى برخاست و در ضمن تقبيح و طردش، وى را به حلّاج، تشبيه كرد[۲]و از تعبير تند «الحلاج لعنهُ اللَّه» استفاده نمود.[۳]در سال ۳۱۲ق، توقيعى از امام عليه السلام صادر شد كه در آن، شلمغانى و مدّعيان قبلى وكالت، لعن شده بودند كه به نام چهار نفر از آنان (شريعى، نميرى، هلالى و بلالى) تصريح شده و به سايرين با تعبير «و غيرهم» اشاره شده بود.[۴]به گفته طَبرِسى در كتاب الاحتجاج ، حلّاج يكى از آن افراد اشاره شده است.[۵]

بنا بر اين، هر چند وى در كلام نايب سوم با صراحت لعن شده، امّا نمى توان با اطمينان، لعن اشاره اى توقيع را شامل حال وى دانست؛ زيرا اين توقيع، چند سال پس از مرگ وى صادر شده و در توقيعات صادره در زمان ادّعا و حيات وى نيز، در باره او چيزى نيامده است. به نظر ما امور ذيل دليل بى توجّهى امام عصر عليه السلام به امر حلّاج بوده :

۱. حلّاج، جايگاهى در بين شيعيان نداشت. وى داراى پيشينه و وجاهت و حوزه نفوذى نبود كه با گم راهى و دعوت باطل او، در مسير صحيح تشيّع، خللى وارد شود؛ امّا كسانى چون نميرى و شلمغانى، مدّت مديدى از اصحاب شناخته شده بودند و حتّى در نهاد وكالت، جايگاه ويژه داشتند.

۲. حلّاج به دليل ادّعاها و اعمال و شيوه هاى ديگر زندگى اش، مثل صوفيگرى، به خدمت گرفتن جنّيان و سِحر و جادو، به اندازه كافى مورد سوء ظن و اتّهام بود و چندان آبرويى نزد شيعيان نداشت.

۳. هوشيارى و آگاهى بزرگان شيعيان در سايه اين دو عامل، باعث شد تا شناساندن وى به توده مردم، آسان تر باشد، به گونه اى كه با برخورد تمسخرآميز ابوسهل نوبختى با او، حلّاج، سُخره عام شد. بنا بر اين، نيازى به موضع گيرى خاصّ امام عصر عليه السلام و دستگاه وكالت نبود. برخورد شيعيان با او به قدرى تند بود كه گفته مى شد شيعيان، خواستار قتل اويند و حتّى برخى گمان كرده اند اين شيعيان بودند كه با استفاده از نفوذ و توانايى خود در اِعمال نظرشان، زمينه اعدام او را فراهم كردند.[۶]البته دليل تاريخى و استوارى بر اين مسئله نداريم و قتل او به دست حكومت وقت، صورت گرفت .

پس از اين دوران، برخورد بزرگان شيعه با پيروان حلّاج، ادامه يافت. شيخ مفيد در المسائل الصاغانية، از او با تعبير: «حلاج و عزاقرى و افراد همانند آنها از گمراهانى كه به فسق شهره و از ايمان خارج هستند»[۷]ياد كرده است، چنان كه براى مبارزه با پيروان او كتاب الرد على أصحاب الحلّاج را نوشت[۸]و پيروان حلّاج را حتّى از مجوس و نصارا از شريعت، دورتر دانست.[۹]

شيخ طوسى نيز در كتاب الاقتصاد، او را از شعبده بازان، دانسته است،[۱۰]چنان كه با آوردن نام وى در باب «ذكر المذمومين الذين إدّعوا البابية - لعنهم اللَّه - ؛[۱۱]ياد كرد نكوهش شدگانى كه ادعاى باب بودن داشته اند - خدا آنها را لعنت كند - » را نشان داد كه حلّاج و تمام مدّعيان ديگر، نزد شيعيان سده هاى بعد نيز، مورد مذمّت و لعن هستند.پس از شيخ طوسى، ديگران نيز همانند وى، حلّاج و افراد همفكر او را مذمّت كرده اند[۱۲]و حتّى راوندى[۱۳]و على بن يونس عاملى،[۱۴]او را حيله گر دانسته، به مُسيلمه كذّاب، مانند كرده اند.

گفتنى است حلّاج، تنها به دليل ادّعاى دروغين وكالت امام مهدى عليه السلام در بين شيعيان، مطرح شده و هويّت ، سابقه و جايگاه ديگرى حتّى به عنوان شيعه خائن ندارد و از اين جهت با كسانى چون نميرى و بلالى و هلالى و شلمغانى كه از شيعيان و بزرگان شناخته شده شيعى بودند و سپس گم راه شده، خيانت پيشه كردند، تفاوت اساسى دارد .


[۱]الغيبة ، طوسى: ص ۴۰۱ ح ۳۷۶.

[۲]گفتنى است در زمان اوج گيرى ادّعاهاى حلّاج و حرف و حديث ها در مورد وى و سرانجام اعدامش در سال ۳۰۹ق، جناب حسين بن روح در زندان خليفه به سر مى برد.

[۳]كلام حسين بن روح در پرهيز دادن از سخن شلمغانى در باره تناسخ ارواح، اين گونه است: اين سخنى ملحدانه و كفر به خداى تعالى است و اين مرد ملعون اين سخن را در قلب اين گروه تثبيت كرده است تا آن را وسيله اى قرار دهد و ادعاى اتحاد خدا با او و حلول در او كند همان گونه كه مسيحيان درباره حضرت مسيح عليه السلام اين دعا را مطرح مى كنند (الغيبة ، طوسى: ص ۴۰۴).

[۴]ر . ك : ص ۱۶۱ ح ۶۷۰ .

[۵]ر . ك : ص ۱۶۱ ح ۶۷۰ .

[۶]العبر فى خبر من غبر: ج ۲ ص ۱.

[۷]المسائل الصاغانية: ص ۵۸ .

[۸]رجال النجاشى: ج ۱ ص ۴۰۱ ش ۱۰۶۷.

[۹]ر.ك: تصحيح الإمامية، مفيد: ص ۱۳۴ «حلاجيه گروهى قائل به اباحه و حلول هستند ... آتش پرستان و مسيحيان از اين گروه به آيين عبادى نزديكتر هستند و اين افراد از شريعت ، و اعمال عبادى دورتر از آنها هستند».

[۱۰]الاقتصاد: ص ۱۷۸: زردشت و مانى و حلاج و غير آنها از كسانى كه با شعبده بازى مردم را گمراه كرده اند .

[۱۱]الغيبة ، طوسى: ص ۳۹۷.

[۱۲]شيخ طَبرِسى در الاحتجاج (ج ۲ ص ۵۵۳) و علّامه حلّى در خلاصة الأقوال (ج ۱ ص ۲۷۴)، همچنين احمد بن فهد حلّى، ابن جنيد اسكافى و سيّد مرتضى علم الهدى، او را ردّ و طرد كرده اند. همچنين، ر.ك: نقد الرجال: ج ۲ ص ۱۲۰ ش ۱۳۹ / ۱۵۳۵، جامع الرواة: ج ۱ ص ۲۵۶، طرائف المقال: ج ۱ ص ۴۳۷ ش ۳۶۷۶، معجم رجال الحديث: ج ۷ ص ۱۰۳ ش ۳۶۷۲، تهذيب المقال: ج ۲ ص ۲۰۲.

[۱۳]الخرائج والجرائح: ج ۳ ص ۱۰۳۵.

[۱۴]الصراط المستقيم: ج ۱، ص ۸۷ .