تمایل نداشتن امام علی(ع) در گرفتن حکومت

پرسش :

پس از قتل عثمان، مردم به سوی امام علی(ع) هجوم بردند ولی آن حضرت در گرفتن حکومت، تمایلی نشان نمی داد. چطور ممکن است ایشان که خود را خلیفه بلافصل و برحق می دانست، از به دست گرفتن حکومت پرهیز داشت؟



پاسخ :

اندكْ آشنايى با بينش ، روش و منش على عليه السلام ، ترديدى باقى نمى گذارد كه او از تعارفات سياستمدارانه به دور است و از نَفْس حكومت ، بيزار . على عليه السلام ، نه در پى حكومت بود و نه در انديشه سلطه بر مردم . او به حكومت ، چونان ابزارى براى استواردارى حق و گسترش عدل و اقامه قسط مى انديشيد . آيا شرايط سياسى ، اجتماعى و فرهنگى آن روزگار ، براى دست يافتن به چنين اهدافى از حكومت ، آماده بود؟ اكنون و از پسِ ۲۵ سال دگرگونى هاى سياسى ، اجتماعى و فكرى و ديگرسانى هاىِ روحى و ذهنى ، صحابيان و همراهان نيز دگرگونه شده اند ، با انديشه هايى ديگر ، و معيارها و ملاك هايى ديگر براى زندگانى و ... .

نسل حاضر كه ميداندارِ صحنه سياست و آخرين هنگامه هاست نيز در شرايطى قرار دارد كه نه با معيارها و ملاك هاى استوار دين آشناست ، و نه با چگونگى اوضاع عصر رسالت ، و نه با سيره پيامبر صلى الله عليه و آله ؛ ونه از على عليه السلام و جايگاه والاىِ او در دين و شأن عظيم او آگاهى درستى دارد . آنچه در ربع قرن بر دين رفته ، ـ به ويژه در زمان خليفه سوم ـ تفسير و تأويل هايى است كه از متون دينى شده ، و دگرسانى هايى است كه در احكام ، پديد آمده است .

همه اينها تصويرى از دين در ذهن و زبانْ رقم زده بود كه عمل بر اساس كتاب و سنّت (به دور از مجامله ها و مداهنه ها) را بسى دشوار مى ساخت . امام على عليه السلام مى دانست كه آب رفته را به جوى بازگرداندن ، همان و سر بركشيدن فتنه ها ، همان! گزاردن حق ، همان و سر بركشيدن باطلْ مداران حق ستيز ، همان! از اين روى ، از پذيرش ، تن مى زد و بر آن تأكيد مى ورزيد ، تا مگر فردا و فرداها در برابر سركش ها حجّتى باشد . چنين است كه حضرت در جايى فرمود :

دَعوني وَالتَمِسوا غَيري ، فَإِنّا مُستَقبِلونَ أمرا لَهُ وُجوهٌ وألوانٌ ، لا تَقومُ لَهُ القُلوبُ ولا تَثبُتُ عَلَيهِ العُقولُ . و إنَّ الآفاقَ قَد أغامَت ، وَالمَحَجَّةُ قَد تَنَكَّرَت ، وَاعلَموا أنّي إن أُجِبتُكُم رَكِبتُ بِكُم ما أعلَمُ ، ولَم اُصغِ إلى قَولِ القائِلِ وعَتبِ العاتِبِ ، وإن تَرَكتُموني فَأَنَا كَأَحَدِكُم ، ولَعَلّي أسمَعُكُم وأطوَعُكُم لِمَن وَلَّيتُموهُ أمرَكُم ، وأَنَا لَكُم وَزيرا ، خَيرٌ لَكُم مِنّي أميرا .[۱]مرا واگذاريد و ديگرى را به دست آريد كه ما به استقبال امور چند پهلو و رنگارنگ مى رويم . دل ها در آن ، بر جا نمى ماند و خِرَدها بر آن ، استوار نمى گردد . گستره زندگى را ابرهاى فتنه ، پوشانده و راه روشن ناشناخته شده است ؛ و بدانيد اگر من درخواستِ شما را پذيرفتم ،با شما چنان رفتار مى كنم كه [ خود ]مى دانم و به سخنِ سخنسرايان و ملامتِ سرزنش كنندگان ، گوش نمى دهم ، واگر مرا واگذاريد ، همچون يكى از شمايم و شايد براى كسى كه كار خود را بدو مى سپاريد ، بهتر از ديگران ، فرمانبردار و شنوا باشم . اگر من وزير شما باشم ، بهتر است تا امير شما باشم .  كلام امام عليه السلام بسى گويا روشنگر و ژرف است . آنچه به استقبال آن مى رويم ، گونه گون است و داراى رويه ها : امواجى كه در پيش داريم ، توفان هايى كه آغاز خواهد شد ، عدالتى كه من بر آن پاى خواهم فشرد ، فريادهايى كه در پى آن برخواهد آمد و ... .

امام مى خواست تا زمينه آماده شود و معيارها و ملاك هاى تعامل را با مردم در ميان نهد، خطوط اصلى حكومت را وا گويد و آينده را روشن سازد ، تا مردمْ آگاهانه انتخاب كنند و هوشمندانه موضع گيرند .

سخنان امام ، پس از آن تن زدن ها و نپذيرفتن ها در خطبه اى كه ياد شد و مواردى ديگر :

۱ . تأكيدى است بر اين كه او شيدا و شيفته رياست نيست . اگر از خودْ سخن گفته ، اگر از ديگرسانى ها پس از پيامبر خدا ناليده ، اگر بر امامت و پيشوايى خود تأكيد كرده ، همه و همه ، براى آشكار ساختن حقايق و تأكيد بر مصالح بوده است .

اكنون نيز اگر زمام امور را به دست مى گيرد و مسئوليت خلافت را مى پذيرد ، براى اجراى حقّ است و پى نهادنِ حكومتى بدان سان كه خود مى داند و مى پسندد ، تا فردا هيچ كس و هيچ گروه و قبيله اى ، به لحاظ فريادگرى و بيعت امروزش ، خود را طلبكار نداند و آهنگ تحميل خواسته هايش را بر او نداشته باشد .

۲ . تأكيدى است بر اين كه دگرگونى هايى در آموزه هاى دين ، چهره بسته است . پس از پيامبر صلى الله عليه و آله ، آيين الهى دست خوش دگرسانى هايى شده است . اكنون او چون زمام امور را به دست گيرد ، با تحريف ها مبارزه خواهد كرد و در جهت نمودنِ چهره راستين دين از پسِ غبار تحريف ، خواهد كوشيد و اين همه ، بسى تنش هاى سياسى و اجتماعى به همراه خواهد داشت .

۳ . نشان از جامعه شناسى دقيق ، روان شناسى و زمان شناسى امام عليه السلام دارد و گواهى مى دهد كه وى فريفته روى آوردن مردم به بيعت با وى در آن شرايط ويژه سياسى نشد و آينده حكومت خود را به روشنى مى ديد و مى دانست كه شرايط براى اصلاحات علوى و باز گرداندن امّت اسلامى به روش و سيره پيامبر خدا و سنّت او فراهم نيست . همچنين نيك مى دانست كه شورش عمومى عليه عثمان ، برخاسته از بازگشت جامعه به ارزش هاى اسلامى نبود ؛ بلكه برخى از موج سوارانِ اين شورش ، چون عايشه و طلحه و زبير ، با انگيزه هاى خاصّ سياسى و اقتصادى دست به چنين اقدامى زدند .

از اين رو ، انگيزه بيعت آنان ، با اهداف حكومتى امام عليه السلام سازگار نبود و هرگاه بدين نتيجه قطعى مى رسيدند كه على عليه السلام آنان را همراهى نمى كند و بدانان امتيازهاى خلاف حق و عدالت نمى بَخشد ، در برابر اصلاحات وى قيام خواهند كرد و جامعه اسلامى را به تفرقه و تشتّت خواهند كشانْد .[۲]

۴ . بيعت با او ، بيعت با آرمان هاى علوى است . اكنون ، آن كه دست در دست او مى نهد و با او پيمان مى بندد ، بايد آماده همراهى باشد ؛ همراهى براى زدودن تحريف ها ، بازسازى معنوى جامعه ، حاكميت واقعى دين ، باز نمودن آنچه از يادها رفته است و روشن ساختن حقايقى كه دست خوش دگرگونى شده اند و ...

بدين سان ، مولا عليه السلام با امواج خروشان مردمى كه فرياد برآورده اند كه على بايد زمامِ خلافت را به دست گيرد ، اتمام حجّت مى كند كه او از پذيرش خلافت ، گسترش عدالت ، گزاردن حق و احياىِ آيين الهى را مراد كرده است و راه ، اين است ، نه جز اين .


[۱]نهج البلاغة : خطبه ۹۲ ، المناقب ، ابن شهر آشوب : ج ۲ ص ۱۱۰ .

[۲]تبيين اين واقعيّت تاريخى در ج ۶ ص ۵۲۳ (بخش هفتم : روزگار سختى) آمده است .



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت