آية اللَّه وحيد خراسانى

آية اللَّه وحيد خراسانى

از مراجع تقلید در عصر حاضر

از دانشنامه امام مهدی(ع):

آية اللَّه حسين وحيد خراسانى، زاده ۱۳۰۰ ش در نيشابور، از مراجع تقليد معاصر شيعه است.

تويى پشت و پناه اهل عالم‏                تويى تاج سر اولاد آدم‏

تويى چشم و چراغ آفرينش‏               به تو خرّم بهار دين و دانش‏

تو معصوم از هوا و از خطايى‏                        امين اللَّه در ارض و سمايى‏

تويى گنجينه اسرار توحيد                 تويى بالاتر از تعريف و تمجيد

تو سرّ مستسرّ كبريايى‏                     تو فيض مستمرّ بر من و مايى‏

منير الحق مجلّى الظّلمتى تو              لسان الصّدق و علم و حكمتى تو

تو خير من تقمّص و ارتدايى‏             ضياء و نور أبصار الورايى‏

چو نور اللَّه لا يطفى تو هستى‏                        شدى خورشيد عالمتاب هستى‏

تو كه عالم به علم لا يبيدى‏                بحق حق كه تو حق جديدى‏

به اين منصب خدايت كرد منصوب‏                 شدى عدل مجسّم علم مصبوب‏

فروغ روى تو بدر التمام است‏                        ظهور نور تو شمس الظّلام است‏

تو هستى سيف شاهر نور زاه‏             شد علم و قدرت حق در تو ظاهر

تو هستى قائم آل محمّد                   قيامت رمز ظلّ اللَّه ممتد

رخ او شمع جمع آل يس‏                    تجلّى خدا در طور سينين

اميد اوّلين و آخرين است‏                 نويد انبيا و مرسلين است.[۱]

از کتاب سروده های مهدوی:

تویی پشت و پناه اهل عالم
تویی تاج سرِ اولاد آدم

تویی چشم و چراغ آفرینش
به تو خرّم، بهار دین و دانش

تو معصوم از هوا و از خطایی
امین اللّٰه در ارض و سمایی

تویی گنجینه اسرار توحید
تویی بالاتر از تعریف و تمجید

تو سرّ مستسرّ کبریایی
تو فیض مستمر بر من و مایی

منیر الحق، مجلّی الظّلمتی تو
لسان الصّدق و علم و حکمتی تو

تو «خیرٌ مِنْ تَقَمُّص وَ ارْتدا»یی
ضیا و نور أبصار الورایی

چو «نور اللّٰه لا یطفیٰ»، تو هستی
شدی خورشید عالمتابِ هستی

تو که عالم به علم لا یبیدی
به حقّ حق که تو حقّ جدیدی

به این منصب خدایت کرد منصوب
شدی عدل مجسّم، علم مصبوب

فروغ روی تو بدر التمام است
ظهور نور تو، شمس الظّلام است

تو هستی سیفِ شاهر، نور زاهر
شد علم و قدرت حق، در تو ظاهر

تو هستی قائم آل محمّد
قیامت رمز ظلّ اللّٰه ممتد

رُخ او شمع جمع آل یاسین
تجلّی خدا در طور سینین

امید اوّلین و آخرین است
نوید انبیا و مرسلین است

بُوَد ذکر تو در تورات و انجیل
مزامیر از ظهورت کرده تجلیل

در آیات کتاب اللّٰه منزَل
بیان مجملی از آن مفصّل

کند بر پا قیامت را قیامش
خدا می داند و جاه و مقامش

تمام انبیا، مشتاق رویش
جمیع اولیا در جستجویش

چو قلبش عرش ربّ العالمین است
در عالم، امر او نقش آفرین است

رسول اللّٰه، در شکل و شمائل
وجودش فضل کل، کلّ الفضائل

به او شد منتهی کلّ کمالات
مقامش جامع الشّمل مقامات

مدار دهر، آن عالی جناب است
که امر و نهی او، فصل الخطاب است

چو فوق عرش و کرسی، مسند اوست
ید اللّٰه است و ملک اندر ید اوست

کند او متّصل، ارض و سما را
به حق واصل کند او اولیا را

کسی که باشد عند اللّٰه عابد
خدا را بر خلائق هست شاهد

بُوَد اشراق نور الرّب، ظهورش
زمین و آسمان، روشن به نورش

خودش نور خدا در غیب مستور
ظهورش مظهر نورٌ علی نور

وجودش جود خالق بر خلائق
ضمیرش مخزن اسرار خالق

خلافت از خدا شایسته اوست
که در غیب و شهود، او آیت هوست

شد اسم و کنیه خاتم در او جمع
کمال عالم و آدم، در او جمع

ضیاء اللّٰه مشرق، طلعت اوست
کلام اللّٰه ناطق، مدحت اوست

که او ماء معین علم و دین است
ظهورش مظهر دین مبین است

نصیبش شد مواریث رسالت
به او شد ختم، آیات امامت

نشان ذات بی مثل و مثال است
جلالش آیتی از ذو الجلال است

جمالش مظهر اسماء حُسناست
کمالش مجمع امثال عُلیاست

مرکّب طینتش از علم و از عقل
سرشت او را خدا از صدق و از عدل

بُوَد خیرُ الوَریٰ، در خَلق و در خویش
شود عرش خدا، روشن ز رویش

شب معراج، در دیدار خورشید

به سان کوکب درّی درخشید

چو قائم شد مقامِ آن سرافراز

در آن انوار شد آن نور ممتاز

سرور احمد، آن محمود معبود

بُوَد در رؤیت مهدی موعود

رُخش شد دل رُبای قلب عالم

به او وابسته، آدم تا به خاتم

چو در حال قیام است و قعود است

چو مشغول رکوع است و سجود است

سلام اللّٰه بر او در همه حال

ز حیرت، منفعل شد عقل فعّال

چو دید آن انقطاع از ما سوا را

خودش را داده، بگرفته خدا را

نزول روح بر او در شب قدر

مَلَک، پابوس او تا مطلع الفجر

بُوَد صاحب زمان و واحد دهر

کند امضای او، انفاذ هر امر

ولی امر، در تشریع و تکوین

مدار آفتاب و ماه و پروین

وجودش رابط ناسوت و لاهوت

خِرَد، در قدرتش مات است و مبهوت

دهد روح الأمین بر درگهش پاس

شرفیاب حضورش خضر و الیاس

ز مغرب، آفتابی سر بر آرَد

که بر هفت آسمان، نورش بتابد

به شوق دیدن آن مِهر تابان

بیاید ز آسمان، فرزند انسان

کند در بند مکر و کید شیطان

زمین گردد محیط امن و ایمان

ملائک، بسته صف در خدمت او

خلائق، سر به زیر از حشمت او

بُوَد عیسی، علمدار سپاهش

ز عقل و وَهم، برتر جایگاهش

زمین و آسمان، در اختیارش

بُوَد روح خدا در انتظارش

که پُر سازد زمین از عدل و ایمان

بگیرد داد دین از کفر و طغیان

جدا شد چون سرِ سلطان عالم

پریشان شد نظام عرش اعظم

از آن رگ ها چو ثار اللّٰه جوشید

زمین و آسمان و عرش لرزید

چو دست انتقام او عیان شد

از آن توفان، جهانی در امان شد

وجودش لطف و جود و فضل و احسان

عصاری علم و حلم و عدل و ایمان

کسی که شد ولی ثارِ اللّٰه

بُوَد سلطان خلق، الحکمُ لِلّٰه

تمام فخر آدم، علم اسماست

ولی او حامل علم مسمّاست

چو هست او نور هو در آیه نور

بُوَد کُنْه وجودش، سرّ مستور

چو ایمانِ به او، ایمان به غیب است

نشان بی نشان، بی شکّ و رَیب است

تعالی اللَّه از این شأن و از این جاه

که شد ربّانی آیات اللّٰه

ز حد بگذشته قدر شیعیانش

شدند اخوان خاتم، پیروانش

خِرد، قاصر ز درک آن امام است

که مأمومش چنین عالی مقام است

بُوَد بر عالم و آدم، مقدّم

امام حضرت عیسی بن مریم

چو موسی دید آن شأن و مقامات

گذشت از آن ید بیضا و آیات

تمنّا کرد چون آن مرتبت را

جواب رد شنید این مسئلت را

که این خلعت، فقط بر قامت اوست

غرض از خلق آدم، دولت اوست

قیامش منتهی الآمال خاتم

مقامش غایة الغایات عالم

ظهورش ترجمان «اِنّی اَعلم»

وجودش راز و رمز اسم اعظم

به او بر پا، زمین و آسمان است

جهان، جسم است و او، جانِ جهان است

چو نامش زینت عرش بَرین است

کجا در دسترس، آن نازنین است

امین وحی، ربّ العالمین است

امان آسمان ها و زمین است

الهی! کِی شب هجران، سر آید

امید عالم امکان بیاید؟

ببارد بر جهان، باران رحمت

در آید آفتاب از ابر غیبت

ز هجر روی او، جان بر لب آمد

سر آمد عمر و آن جانان نیامد

خداوندا! به سالار شهیدان

به آه زینب و اشک یتیمان

تو بگشا آن یدِ مشکل گشایش

نمایان کن رُخ ایزدنمایش

در آر از ابر آن بدرُ الدّجیٰ را

عیان کن طلعت شمس الضّحیٰ را

بر آور حاجت ختم النبیین

به پا کن دولت طه و یاسین

همه در انتظار روز موعود

که كی آید دلیل راه معبود

در آرَد اهل عالم را ز حیرت

به یمن دولت قرآن و عترت

حکومت می کند با عدل مطلق

شود مصداق جاء الحق، محقّق

زمان می پرورَد عقل مجرّد

به دست قدرت آن سرّ سرمد

کسی که شد ولی عصر و العصر

ظهورش می شود تفسیر «و الفجر»

چو فجری که بُوَد مصداق ساعت

همان ساعت که شد صبح قیامت

قیامتْ قامتی قائم به عدل است

که حق را مظهر اندر عدل و فضل است

به دست او لوای حمد و تهلیل

کلید قفل تنزیل است و تأویل

دلش مشکات نور حق تعالی است

وجودش بابُ وجه ربّ اعلیٰ است

لسان اللّٰه، باشد در بیانش

کلام اللّٰه، جاری بر لسانش

به دست اوست رتق و فتق هر کار

فلک گردد به دور او چو پرگار

ملقّب شد به جَحْجاح مجاهد

محوّل شد به او رفع شدائد

نه جولانگاه حُسنش در زمین است

که او طاووس فردوس بَرین است

ز قرب او به حق، کس نیست آگاه

من اللّٰه است و بِاللّٰه و الی اللّٰه

خِرد، عاجز ز حلّ این معمّاست

کسی که سرپرست دین و دنیاست

وجودش، اسوه موسی و عیسی است

ولیکن اسوه آن اسوه، زهراست.


[۱]سايت خبرگزارى اهل بيت عليهم السلام .