فیض کاشانی

فیض کاشانی

عالم برجسته و شاعر قرن یازدهم

محمّد بن شاه مرتضى قمى ، مشهور به «ملّا محسن فيض كاشانى» ، از فقيهان و حكيمان معروف عصر صفوى است. او در قم و سپس كاشان به تحصيل پرداخت . آن گاه به شيراز رفت و نزد سيّد ماجد بحرانى و ملّا صدرا تلمّذ كرد . وى تأليفات فراوانى دارد كه از جمله آنها مى توان : أصول المعارف ، كلمات مكنونه ، الصافى ، الوافى و المَحَجّة البيضاء ، را نام برد . بيش از شش تا هفت هزار بيت شعر از وى باقى مانده است . او سال هاى پايانى عمر خويش را در كاشان زيست و به سال ۱۰۹۱ق ، همان جا در گذشت .

شعر او در وصف امام علی(ع):

آمدم بر سرِ ثناى على

اى دل و جان من فداى على

مظهر كبرياى لاهوت است

چون كنم وصف كبرياى على؟

نفْس پيغمبر است و سرّ خدا

چه توان گفت در ثناى على؟

قدر او برتر است از كَونين

كى ثنايى بُود سزاى على؟

جز خدا قدر او نمى داند

به خداى من و خداى على

در حق غير ، كى فرود آمد

ز آسمان ، نصّ «إنَّما»ى على؟

از كجا شرح مى توانم كرد

آنچه حق گفت در وفاى على؟

وه كه بيگانگان چه ها كردند

چون نبودند آشناى على

آن جماعت كه حقّ او بردند

سعى كردند در جفاى على

به خدا در جهان ، پس از احمد

نشود هيچ كس به جاى على

بعد از آن ، باقيان اهل البيت

حُجَج حق و اوصياى على

حسن مجتبى ، حسين شهيد

آن دو فرزند دلگشاى على

سيّد عابدين و باقرِ علم

صادق و كاظم و رضاى على

تقى و هادى و زكى ، مهدى

دودمان بتول ، تاى على

باد از ما درود بر ايشان

تا بُود در جنان ، بقاى على

هر دو عالم طفيل ايشان است

هردو كَوْن آمد از براى على

روز محشر ، حساب جن و بشر

وا گذارد خدا براى على

او قسيم بهشت و دوزخ ماست

اين خبر آمد از خداى على

من كى ام تا زنم از ايشان دم

يا كه باشم سخنسراى على؟

گر بپرسند كيستى؟ گويم :

ذرّه اى محو در هواى على

يا نيم هيچ جز محبّت او

پاى تا سر ، همه ولاى على

لايق بندگى نيم او را

جان پاكم به خاك پاى على

يا الهى ! به روز حشرم ده

جاى در سايه لواى على

مهر او را شفيع من گردان

بهره ور سازم از لقاى على

حاليا ده به نقد توفيقم

تا شوم تابع هداى على

كارهاى مرا چنان گردان

كه بُود جمله در رضاى على

يافتم ره به سوى درگه تو

از سخن هاى جانفزاى على

ديده روشن شد از غبار رهش

راه ديدم به توتياى على

با من آن كرد ، كان سزاى وى است

نيستم من ولى سزاى على

من ندانم چه سان كنم شكرش

هم تو از من بده جزاى على

شكر آن كو رَهَم نمود به تو

تو بيفزاى بر عُلاى على

گنهم گر چه هست بى حد و حصر

ليك هستم ز اولياى على

نامه ام گر تهى است از حَسَنات

دل پُر دارم از ولاى على

مِهر او مى برد مرا به بهشت

مى روم سوى حق به پاى على

همچو سايه كه مى رود پىِ مِهر

مى رود «فيض» در قفاى على .[۱]


[۱]ديوان ملّا محمد محسن فيض كاشانى (تصحيح : مصطفى فيض كاشانى ، تهران : اُسوه ، ۱۳۷۱ ش) : ج ۱ ص ۴۲۳ .