در دیوان منسوب به امام علی(ع) چند شعر در مورد امام مهدی(ع) نقل شده است:
فَلِلَّهِ دَرُّهُ مِن إمامٍ سَمَيدَعٍ يَذِلُّ جُيوشَ المُشرِكينَ بِصارِمٍ
ويُظهِرُ هَذا الدِّينَ في كُلِّ بُقعَةٍ ويُرغِمُ أنفَ المُشرِكينَ الغَواشِمِ
فيا وَيلُ أهلِ الشِّركِ مِن سَطوَةِ القَنا ويا وَيلُ كُلَّ الوَيلِ كانَ لِظالِمٍ
يُنَقّي بِساطَ الأرضِ مِن كُلِّ آفَةٍ ويُرغِمُ فيها كُلَّ مَن كلّ غاشِم[۱]
ويَأمُرُ بِمَعروفٍ ويَنهى لِمُنكَرٍ ويَطلُعُ نَجمُ الحَقِّ بِالحَقِّ قائِمٌ
ويَنشُرُ بِساطَ العَدلِ شَرقاً ومَغرِباً ويَنصُرُ لِدينِ اللَّهِ والحَقِّ عالم
وما قُلتُ هَذا القَولُ فَخراً وإنَّما قَد أخبَرَني المُختارُ مِن آلِ هاشِمٍ
آفرين بر امام شيرمرد كه سپاه مشركان را با شمشير، به خوارى مىكشانَد
و دين اسلام را در همه جا آشكار مىسازد و بينى مشركان ظالم را به خاك مىمالد.
واى بر مشركان از هجوم نيزهها! و واى تمام بر هر ستمگر!
زمين را از هرگونه آفتى پاك مىكند و در آن هنگام، بينى هر نابكارى را به خاك مىمالد.
امر به خوبى و نهى از بدى مىكند و ستاره حق بر مىافروزد و به حق بر مىخيزد.
بساط عدالت را در خاور و باختر مىگستراند و عالِم است و دين خدا و حق را يارى مىدهد.
اين حرف را من براى فخر و مباهات نگفتم؛ بلكه پيامبر برگزيده از خاندان هاشم مرا از آن خبر داد.[۲]
و نيز از ايشان است:
سَقَى اللّهُ قائِمَنا صاحِبَ ال قِيامَةِ وَالنّاسُ في دَأبِها
هُوَ المُدرِكُ الثَّأرَ لي يا حُسَى نُ بَل لَكَ فَاصبِر لِأَتعابِها
لِكُلِّ دَمٍ ألفُ ألفٍ وما يُقَصِّرُ في قَتلِ أحزابِها
هُنالِكَ لا يَنفَعُ الظّالِمي نَ قَولٌ بِعُذرٍ وإعتابُها.
خدا، قائم ما صاحب قيام را [از پاداش] سيراب كند! در حالى كه مردم در خوى و خصلت خودشانند.
او انتقام گيرنده خون من است؛ بلكه اى حسين! انتقام گيرنده خون تو نيز هست. پس در برابر رنجها شكيبا باش.
براى هر خونى، هزار هزار [انتقام مىگيرد ]
و در كشتار [آن] احزاب، هيچ كوتاهى نمىكند .
آن جاست كه براى ستمگران، هيچ عذر و طلب رضايتى سودى ندارد.[۳]
نيز از ايشان است:
بُنَيَّ إذا ما جاشَتِ التُّركُ فانتَظِر وَلايَةَ مَهديٍّ يَقومُ ويَعدِلُ
وذَلَّ مُلوكُ الأرضِ مِن آلِ هاشِمٍ وبُويِعَ مِنهُم مَن يَلَذُّ ويَهزَلُ
صَبيٌّ مِنَ الصِّبيانِ لا رَأيَ عِندَهُ ولا عِندَهُ جِدٌّ ولا هوَ يَعقِلُ
فَثَمَّ يَقومُ القائِمُ الحَقُّ مِنكُم وبِالحَقِّ يَأتيكُم وبِالحَقِّ يَعمَلُ[۴]
سَمِيُّ نَبيِّ اللَّهِ نَفسي فِداؤُهُ فَلا تَخذُلوهُ يا بَنيَّ وعَجِّلوا
پسر جانم! وقتى تركها به هيجان آمدند ، به انتظار بنشين ولايت مهدى را كه بر خيزد ، و عدالت به پا كند
و پادشاهان خاندان هاشم در گيتى خوار شوند افرادى از آنان به حكومت رسيدند كه در پى خوشى و خوشگذرانى بودند.
همانند كودكان مىانديشند و هيچ فكرى نداشتند نه ياراى تصميمگيرى جدى داشتند و نه عقلانيتى.
اين جاست كه قائم حق از شما بر مىخيزد. و حق را برايتان مىآورد ، و به حق عمل مىكند.
همنام پيامبر خدا - جانم فداى او باد - فرزندانم ، او را تنهامگذاريد ، و بشتابيد.[۵]
[۱]في طبعة «كتابفروشي بصيرتي : ص۴۳۹ «كان عاشم» بدل «كل غاشم» وفي طبعة الاعلمي ، بيروت ، ج۳ ص ۹۶ «ويرغم انف كل انف غاشم» .
[۲]ينابيع المودّة: ج ۳ ص ۲۷۵.
[۳]الديوان المنسوب إلى أمير المؤمنين عليه السلام : ص ۵۹.
[۴]في المصدر : «ذكر» بدل «ذل»، «يلد» بدل «يلذ»، و «هو ذو» بدل «عنده»، و «يفعل» بدل «يعمل» .
[۵]الديوان المنسوب إلى أمير المؤمنين عليه السلام : ص ۳۵۵، الصراط المستقيم: ج ۲ ص ۲۶۴، بحار الأنوار: ج ۵۱ ص ۱۳۱.