احادیث داستانی راه اهل حق شدن

بصیرت و شناخت حق در این روایت توصیه شده است.

الأمالی للمفید عن الأصبغ بن نباتة:

دَخَلَ الحارِثُ الهَمدانِی عَلی أمیرِ المُؤمِنینَ عَلِی بنِ أبی طالِبٍ(ع) فی نَفَرٍ مِنَ الشّیعَةِ وکنتُ فیهِم، فَجَعَلَ الحارِثُ یتَأَوَّدُ فی مِشیتِهِ، ویخبِطُ الأَرضَ بِمِحجَنِهِ، وکانَ مَریضا، فَأَقبَلَ عَلَیهِ أمیرُ المُؤمِنینَ(ع) ـ وکانَت لَهُ مِنهُ مَنزِلَةٌ ـ فَقالَ: کیفَ تَجِدُک یا حارِثُ؟ فَقالَ: نالَ الدَّهرُ، یا أمیرَ المُؤمِنینَ، مِنّی، وزادَنی اُوارا وغَلیلاً اِختِصامُ أصحابِک بِبابِک. قالَ: وفیمَ خُصومَتُهُم؟ قالَ: فیک وفِی الثَّلاثَةِ مِن قَبلِک؛ فَمِن مُفرِطٍ مِنهُم غالٍ، ومُقتَصِدٍ تالٍ، ومِن مُتَرَدِّدٍ مُرتابٍ، لا یدری أیقدِمُ أم یحجِمُ.

فَقالَ: حَسبُک یا أخا هَمدانَ، ألا إنَّ خَیرَ شیعَتِی النَّمَطُ الأَوسَطُ؛ إلَیهِم یرجِعُ الغالی، وبِهِم یلحَقُ التّالی.

فَقالَ لَهُ الحارِثُ: لَو کشَفتَ ـ فِداک أبی واُمّی ـ الرَّینَ عَن قُلوبِنا، وجَعَلتَنا فی ذلِک عَلی بَصیرَةٍ مِن أمرِنا. قالَ(ع): قَدک فَإِنَّک امرُؤٌ مَلبوسٌ عَلَیک؛ إنَّ دینَ اللّهِ لا یعرَفُ بِالرِّجالِ، بَل بِآیةِ الحَقِّ، فَاعرِفِ الحَقَّ تَعرِف أهلَهُ.

یا حارِثُ، إنَّ الحَقَّ أحسَنُ الحَدیثِ، وَالصّادِعُ بِهِ مُجاهِدٌ.[۱]

الأمالی، مفید ـ به نقل از اصبغ بن نُباته ـ:

حارث هَمْدانی با گروهی از شیعیان که من نیز در میان آنان بودم، بر امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) وارد شد. حارث در حالی که بیمار بود، خمیده راه می رفت و با عصایش بر زمین می کوبید. از آن جا که حارث نزد امیر مؤمنان(ع) منزلتی داشت، [امام] به او رو کرد و فرمود: «حالت چه طور است، ای حارث؟».

حارث گفت: ای امیر مؤمنان! روزگار، پیرم ساخته و مشاجره یارانت با یکدیگر در جلوی خانه ات، به آتشِ عطش و تشنگی من افزوده است.

فرمود: «مشاجره آنان در چیست؟».

حارث گفت: در باره تو و سه تن [خلیفه] پیش از تو مشاجره دارند. برخی به افراط گراییده، گزافه می گویند. گروهی میانه رو و پیروند، و جمعی در حالت تردید و شک به سر می برند و نمی دانند گامی پیش یا وا پس نهند.

فرمود: «بس کن، ای برادر هَمْدانی! بدان که بهترینِ شیعیانم، گروه میانه روند، که غلو کننده به سوی آنها باز می گردد و عقب مانده به آنها می پیوندد».

حارث به امام گفت: پدر و مادرم فدایت! ای کاش زنگار از دل هایمان بر گیری و ما را در این باره به بینشی برسانی.

فرمود: «بس است! تو کسی هستی که کار بر تو مشتبه شده است. دین خدا با انسان ها شناخته نمی شود؛ بلکه با نشانه حق، شناخته می شود. پس حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی. ای حارث! حق،بهترین سخن است و آن که آن را آشکار سازد، مجاهد است».


[۱]. الأمالی للمفید: ص ۳ ح ۳، الأمالی للطوسی: ص ۶۲۵ ح ۱۲۹۲ وفیه «فی شأنک والبلیة» بدل «فیک وفی الثلاثة» و«قالٍ» بدل «تالٍ»، بشارة المصطفی: ص ۴ وفیه «والٍ» بدل «تالٍ»، تأویل الآیات الظاهرة: ج ۲ ص ۶۴۹ ح ۱۱، کشف الغمّة: ج ۲ ص ۳۷ کلاهما نحوه، بحارالأنوار: ج ۶ ص ۱۷۸ ح ۷، دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۵، ص ۹۰.