اجل

اجل

اجل از جنبه های گوناگون مورد بررسی قرار می گیرد.

اَجَل ، در لغت

در كتب لغت ، دو معنا براى «أَجَل» ديده مى شود: يكى «پايان وقت» و ديگرى «مدّت زمان يك چيز» .
خليل در كتاب العين در معناى اَجَل مى گويد:
الأَجَلُ: غايَةُ الوَقتِ فِى المَوتِ وَ مَحَلُّ الدَّيْنِ وَ نَحوُهُ .العين : ص ۳۸ مادّه «أجل» .
اجل به معناى پايان زندگى ، و سررسيد وام و امثال آن است.
فيروزآبادى در القاموس آورده است:
الأَجَلُ ـ مُحَرَّكَةً ـ : غايَةُ الوَقتِ فِى المَوتِ ، وَ حُلولُ الدَّيْنِ ، وَ مُدَّةُ الشَّى ءِ .القاموس المحيط : ج ۳ ص ۳۲۷ مادّه «أجل» .
اجل (به فتح جيم) به معناى پايان زندگى ، سررسيد بدهى ، و مدّت زمان (مُهلتِ) يك چيز است .
ابن منظور نيز در لسان العرب ،لسان العرب : ج ۱۱ ص ۱۱ مادّه «أجل» .همين را نقل كرده است .
جوهرى در الصحاح ،الصحاح : ج ۴ ص ۱۶۲۱ مادّه «أجل» .اجل را «مدّت زمان يك چيز» دانسته است .
امّا ابو هلال در الفروق اللغويّة ، ميان «اَجَل» و «مدّت» ، فرق گذارده ، در بيان تفاوت آن دو مى گويد:
الفَرقُ بَينَ المُدَّةِ وَ الأَجَلِ: أنَّ الأَجَلَ الوَقتُ المَضروبُ لِانقِضاءِ الشَّى ءِ وَ لا يَكونُ أجَلاً بِجَعلِ جاعِلٍ ... وَ يَجوزُ أن تَكونَ المُدَّةُ بَينَ الشَّيئَينِ بِجَعلِ جاعِلٍ وَ بِغَيرِ جَعلِ جاعِلٍ . وَ كُلُّ أجَلٍ مُدَّةٌ وَ لَيسَ كُلُّ مُدَّةٍ أجَلاً .معجم الفروق اللغويّة : ص ۲۰ مادّه «أجل» .
تفاوت ميان مدّت و اَجَل در اين است كه : اجل ، عبارت است از زمان تعيين شده براى سپرى شدن مدّت يك چيز . اجل ، با قرار قرارداد كننده نيست (قراردادى و وضعى نيست) ... ؛ ولى رواست كه مدّت ميان دو چيز ، با اعتبار اعتبار كننده يا به غير اعتبار اعتبار كننده باشد . هر اجلى ، مدّت است ؛ ولى هر مدّتى ، اجل نيست.
و راغب با توجّه به استعمالات قرآنى آورده است:
الأَجَلُ المُدَّةُ المَضروبَةُ لِلشَّى ءِ . قالَ تَعالى:« لِتَبْلُغُواْ أَجَلاً مُّسَمًّى »غافر : آيه ۶۷ .
،«أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ»قصص : آيه ۲۸ .. وَ يُقالُ: دَينُهُ مُؤَجَّلٌ وَ قَد أَجَّلتُهُ : جَعَلتُ لَهُ أجَلاً . وَ يُقالُ لِلمُدَّةِ المَضروبَةِ لِحَياةِ الإِنسانِ : أجَلٌ ، فَيُقالُ: دَنا أجَلُهُ ، عِبارَةٌ عَن دُنُوِّ المَوتِ وَ أصلُهُ استيفاءُ الأَجلِ أى: مُدَّة الحَياةِ .مفردات ألفاظ القرآن : ص ۶۵ .

اَجَل، عبارت است از مدّت تعيين شده براى يك چيز . خداى متعال مى فرمايد:«تا برسيد به مدّتى تعيين شده»،«هر يك از دو مدّت تعيين شده را كه سپرى كردم». گفته مى شود : وام او ، مدّت دار است و «قد أَجَّلْتُه» يعنى برايش مدّتى تعيين كردم . به مدّت تعيين شده براى زندگى انسان نيز اجل گويند . گفته مى شود : اجلش نزديك شد ، يعنى مرگش نزديك شد .
نكته قابل توجّه در معناى لغوى «أَجَل» ، اين است كه : كدام يك از دو معنايىكه براى آن ذكر شد ، اصل است تا كاربرد آن در معناى ديگر ، نياز به قرينه داشته باشد؟
در پاسخ اين پرسش ، دو نظر متضاد وجود دارد ؛ر . ك : الميزان فى تفسير القرآن: ج ۷ ص ۹ ، التحقيق فى كلمات القرآن الكريم: ج ۱ ص ۲۴ ، معجم مقاييس اللغة: ج ۱ ص ۶۴ .ليكن با جستجو در موارد استعمال آن ، مى توان گفت همان طور كه در كتب لغت آمده ، هيچ يك از اين دو معنا اصل نيستند و استعمال در هر يك ، نيازمند قرينه است.


اَجَل ، در قرآن و حديث

در اين بخش ، ما در صدد استقصاى كاربردهاى واژه «اَجَل» در قرآن و حديث نيستيم . مسلّم است كه اين كلمه در نصوص (متون) اسلامى در معناى لغوى آن استعمال شده است ؛ ليكن در قرآن غالبا در «سررسيد وقت» به كار رفته و در احاديث اسلامى ، استعمال آن در «حيات»مانند حديث پيامبر صلى الله عليه و آله : «مَن عَدَّ غَدا مِن أجَلِهِ فَقَد أساءَ صُحبَةَ المَوتِ ؛ هر كس فردا را از زندگى خود به حساب آورد ، با مرگ ، بد همراه مى گردد» (كتاب من لا يحضره الفقيه : ج ۱ ص ۱۳۹ ح ۳۸۲) .و «مرگ»مانند حديث امام على عليه السلام : «بادِروا العَمَلَ وَ خافوا بَغتَةَ الأَجَلِ ؛ اقدام به عمل كنيد و از مرگ ناگهانى ، بيمناك باشيد» (نهج البلاغة : خطبه ۱۱۴) .به عنوان سررسيد عمر نيز شايع است.
آنچه متون اين بخش در صدد آن است ، تبيين اَجَل به معناى «مدّت دار بودنِ آفرينش» از منظر قرآن و حديث است . نكات مهمّى كه در اين دو منبع اساسى و مهمّ معرفت شناسى در اين باره وجود دارد ، عبارت اند از :


يك . اَجَل در نظام آفرينش

از منظر قرآن و حديث ، در نظام آفرينش ، همه چيزها داراى اَجل (سرانجام و فرجام) و عمر معيّن (مهلت و سرآمد) هستند و به تعبير امام على عليه السلام :
إنَّ لِكُلِّ شَى ءٍ مُدَّةً وَ أجَلاً .ر . ك : ص ۲۹۸ ح ۴ .
هر چيزى ، مدّتى و پايانى دارد .
آسمان ها ، زمين ، آنچه ميان زمين و آسمان است ،ر . ك : ص ۲۹۷ (اَجَل / فصل يكم / هر چيزى ، اَجَلِ رقم خورده اى دارد) .انسان ها ،ر . ك : ص ۳۰۱ (اَجَل / فصل يكم / هر انسانى ، اَجَلى دارد) .جوامع انسانىر . ك : ص ۳۰۱ (اَجَل / فصل يكم / هر امّتى ، اَجَلى دارد) .و حتّى فرشتگان ،ر . ك : بحار الأنوار: ج ۶ ص ۳۱۶ باب ۲ .اجل دارند. تنها كسى كه اجل ندارد ، آفريدگار هستى است ، چنان كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود:
هُوَ الأَوَّلُ لَم يَزَل، وَالباقى بِلا أجَلٍ .نهج البلاغة : خطبه ۱۶۳ ، بحار الأنوار : ج ۴ ص ۳۰۶ ح ۳۵ .
او نخستين و ازلى است ، و مانا و بى پايان است .
و فرمود:
الَّذى لَيسَ لَهُ وَقتٌ مَعدودٌ، ولا أجَلٌ مَمدودٌ .الكافى : ج ۱ ص ۱۳۵ ح ۱ ، نهج البلاغة : خطبه ۱ ، التوحيد : ص ۴۲ ، بحار الأنوار : ج ۵۷ ص ۱۷۶ ح ۱۳۶ ؛ جواهر المطالب : ج ۱ ص ۳۴۶ .
خدايى كه نه او را زمانى قابل محاسبه است و نه مهلتى داراى آغاز و انجام.


دو . انواع اَجَل ها

در آيه دوم سوره انعام ، به دو نوع اَجَل ، اشاره شده است : اَجَل مطلق و اَجَل مُسمّا :
« هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن طِينٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلاً وَأَجَلٌ مُّسَمًّى عِندَهُ.انعام : آيه ۲ .
او كسى است كه شما را از گِل آفريد ، آن گاه مدّتى را [ براى شما عمر ] مقرّر داشت ، و اَجَل حتمى ، نزد اوست »
.
واژه «اَجَل» در لغت ، به معناى سررسيد وقت و مدّت زمان يك چيز است ؛ ولى در اين آيه ظاهرا مقصود ، سررسيد عمر انسان است . نيز به قرينه تقابل «اَجَل مطلق» و «اَجَل مُسمّا» معلوم مى شود كه مقصود از اَجَل در تعبير اوّل ، چيزى غير از آن در تعبير دوم است .
به بيان روشن تر ، اجل ، دو گونه است : يكى اجل مبهم ، و ديگرى ، اجل معيّن در نزد خداوند متعال . اجل معيّن ، همان اجل محتوم (حتمى) است كه تغيير نمى پذيرد ؛ چرا كه قرآن آن را به «عنده (نزد خدا)» مقيّد كرده و بديهى است چيزى كه نزد خداست ، قابل تغيير نيست ، چنان كه مى فرمايد :
«مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ .نحل : آيه ۹۶ .
آنچه پيش شماست ، تمام مى شود و آنچه پيش خداست ، پايدار است»
.
بر اين اساس ، به روشنى از آيه مورد بحث فهميده مى شود كه اجل مطلق ـ كه در احاديث، «اجل موقوف» ناميده شده ـ ، قابل تغيير و كم و زياد شدن است ، و اجل مسمّا ، غير قابل تغيير است . احاديث فصل دوم نيز اين برداشت از آيه را تأييد مى كنند ؛ ليكن حديثى از امام صادق عليه السلام در تفسير القمّى آمده كه بر خلاف ظاهر آيه و نيز تفسير احاديث گذشته از آن است . متن حديث ، اين است :
الأَجَلُ المَقضىُّ هوَ المَحتومُ الَّذى قَضاهُ اللّهُ وَ حَتَمَهُ ، وَ المُسَمَّى هوَ الَّذى فيهِ البَداءُ ، يُقَدِّمُ ما يَشاءُ وَ يؤَخِّرُ ما يَشاءُ ، وَ المَحتومُ لَيسَ فيهِ تَقديمٌ وَ لا تأخيرٌ.تفسير القمّى : ج ۱ ص ۱۹۴ ، بحار الأنوار : ج ۴ ص ۹۹ ح ۷ .
اجل معّين شده ، همان اجل حتمى است كه خداوند ، آن را معيّن و قطعى كرده و اجل مسمّا ، آن است كه در آن ، بدا هست . آنچه را بخواهد ، جلو مى اندازد و آنچه را بخواهد ، عقب مى اندازد . اجل حتمى ، جلو انداختن و عقب انداختن ندارد .به نظر مى رسد كه ظاهر اين حديث ، با توجّه به آنچه ذكر شد ، قابل قبول نيست .گفتنى است كه علّامه مجلسى در بيان جمع ميان اين حديث و احاديث ديگر مطلبى دارند (ر . ك : بحار الأنوار : ج ۵ ص ۱۴۰) .


سه . اَجَل داشتن جوامع بشرى

يكى ديگر از نكاتى كه قرآن كريم در باره اجل مطرح كرده است ، اين است كه قانونِ اجل و حيات و مرگ ، اختصاص به افراد انسان ها ندارد ؛ بلكه اقوام و جوامع و امّت ها را نيز در بر مى گيرد:
«وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ .اعراف : آيه ۳۴ .
هر امّتى اَجَلى دارد . پس چون اجلشان فرا برسد ، [نمى توانند آن را ]لحظه اى پيش و پس بيندازند»
.
جامعه انسانى نيز مانند انسان ، داراى دو نوع اجل است: اجلِ موقوف و اجل محتوم ، كه اگر دچار انحراف گردد ، در دام اجل موقوف مى افتد و اگر در مسير صحيح حركت كند ، تا اجل محتوم تداوم خواهد يافت.


چهار . نگهبانى اَجَل از انسان

احاديث فصل سوم اين بخش ، بر اين تأكيد دارند كه اجل ، دژ محكمى است كه حراست انسان را بر عهده دارد و اين دژ براى پاسدارى از جان انسان ، كافى است.
در اين باره دو مسئله قابل طرح است:
يك . كدام نوع اجل ، از انسان حراست مى كند ؟
دو . اگر بپذيريم كه اجل ، نگهبانِ انسان است ، چه نيازى به پيشگيرى ازبيمارى هاى خطرناك ، و حفاظت در برابر دشمنان خواهد بود ، چنان كه امام على عليه السلام اجازه نمى داد كسى از او پاسدارى نمايد؟
پاسخ سؤال نخست ، اين است كه اجل ، چه موقوف و چه محتوم آن ، مى تواند نگهبان انسان باشد ؛ زيرا در اجل محتوم ، انسان تا به آن نقطه نرسد ، براى ادامه زندگى فرصت دارد ، و در اجل معلَّق (موقوف) ، تا معلَّقٌ عليه تحقّق نيابد ، اجلِ انسان فرا نخواهد رسيد.
پاسخ سؤال دوم نيز اين است كه مبارزه با بيمارى ها و حفاظت در برابر دشمنان ، بى ترديد براى پيشگيرى از اجل معلَّق ، ضرورى است و آنچه از امام على عليه السلام در باره ممانعت از حراست ايشان نقل شده ، به دليل آن است كه مى دانستند چگونه شهيد مى شوندر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج ۷ ص ۳۳۱ (بخش هشتم / فصل چهارم / چرا امام عليه السلام ، خود را در معرض كشته شدن قرار داد؟) .و قابل تسرّى به افراد معمولى نيست .


پنج . حكمت پوشيده بودنِ اَجَل

و آخرين نكته ، مستور بودن اجل انسان است كه نشانه تدبير و حكمت آفريدگار هستى است.
پنهان بودن اجل ، حقيقتا يكى از نعمت هاى بزرگ الهى است . تأمّل در اين حقيقت ، نشان مى دهد كه علم ، همه جا نعمت نيست ؛ بلكه گاه ، جهل ، نعمت است ؛ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج ۲ ص ۱۰۹ (معرفت شناسى / فصل چهارم / نادانى پسنديده) .چرا كه اگر انسان مقدار عمر خود را بداند ، چنانچه عمرش كوتاه باشد ، اضطراب ، زندگى را بر او تباه مى كند و اگر عمرش بلند باشد ، غفلت ، او را از پا در مى آورد و مانع آينده نگرى اش مى گردد .ر . ك : ص ۳۱۷ (اَجَل / فصل چهارم / حكمت پوشيده بودنِ اَجَل) .