امام رضا(ع):
أفضلُ العَقلِ، مَعرفةُ الانسانِ نَفسَه.
بحارالأنوار ۷۲/۳۵۲.
بالاترین مرتبه خردمندى این است که انسان خودش را بشناسد.
خودشناسى، پایه و محور خداشناسى است، چنان که در سخن پیامبر بزرگوار اسلام آمده است که «هر کس خود را شناخت خدا را شناخته است». الحیاة ۱/۲۱۲، گردانیده فارسى.
این بدین معناست که خود واقعى و نفس انسانى گوهرى ماوراى مادى است، و شناخت علمى و استدلالى، یا دیدن و لمسِ آن، این حقیقت ماوراى مادى را اثبات مى کند، و نشانه بزرگى براى خداباورى مى گردد. دیگر این که با شناخت و ارزیابى توانایى و نیروهاى خود، مى تواند در خانواده و جامعه درست و معقول زندگى کند. و در صحنه هاى گوناگون زندگى حسابگرانه گام نهد، و به کارها و ارتباط هایى دست زند که توان آن را دارد، و در محیطهایى حضور یابد که بتواند نقشى ایفا کند، یا رسالتى داشته باشد.
همچنین خودشناسى اگر به صورت نوعى باشد، موجب شناخت همه انسانها در جامعه است، چون به صورت نوعى ما هر چه درباره خود معرفت پیدا کنیم، دیگر انسانها و ویژگى هاى آنان را شناخته ایم.
جهت چهارمى نیز در ضرورت خودشناسى هست، و آن شناخت توانایى ها و نقطه هاى قوت، و ناتوانیها و نقطه هاى ضعف خود است.
این شناخت و ارزیابى، زمینه خودسازى، و رشد بخشیدن به نقطه هاى قوت، و برطرف کردن نقطه هاى ضعف و ناتوانی هاست.
«شرط اول براى ساختن نفس و تهذیب و تکمیل آن، شناختن آن است، چون تا انسان ارزشهاى وجودىِ نفسِ خویش و موهبت هاى عالى و استعدادهاى درونىِ آن را نشناسد، سعى در تربیت و تقویت و فعلیت بخشیدن به آنها نمى کند، و براى بهره بردارى از آنها کوششى به خرج نمى دهد، زیرا که کوشش شخص درباره هر چیز بسته به اندازه شناختى است که از آن چیز و ارزشهاى آن دارد. چه بسیار مواهب و قدرتها و استعدادها است که در دسترس قرار نمى گیرد و از آنها سودى حاصل نمى شود، بدان جهت که شناخته نشده و کشف نگشته است، و در گوشه ها مجهول مانده و خُرد خُرد از میان رفته است.». الحیاة ۱/۳۶۲.