واژه شناسى «تسبيح»
واژه «تسبيح» ، مصدر است از ريشه «سبح» . اين كلمه ، در اصل به معناى حركت سريع در آب است و از آن جا كه لازمه حركت سريع ، دور شدن از مبدأ حركت و نزديك شدن به مقصد است ، اين مادّه در باره دور شدنِ چيزى نيز به كار مى رود . از اين باب ، كاربرد «تسبيح» در مورد خداوند متعال ، به معناى تنزيه و دور شمردن او از انواع كاستى ها و ناشايستگى ها ، و نزديكىِ تسبيحگو به خداوند متعال و سهولت فرمانبرى از اوست . راغب اصفهانى ، در اين باره مى گويد :
سَبْح ، به معناى حركت سريع در آب و هواست ، چنان كه گفته مى شود : «سَبَحَ سَبحاً و سِباحةً» . اين معنا ، به عاريت گرفته شده است براى حركت ستارگان در فلك ، مانند : «وكُلٌّ فِى فَلَكٍ يَسْبَحُونَ ؛[۱]و هر ستاره اى در فلكى جو مدارىج مى شتابد» و نيز براى دويدن اسب ، مانند : «وَ السَّـبِحَـتِ سَبْحًا ؛[۲]سوگند به اسبان دونده» ، و براى سرعت حركت در كار ، مانند : «إِنَّ لَكَ فِى النَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلاً ؛[۳]و براى تو در روز ، تلاش بسيار است» .
«تسبيح» به معناى وارسته دانستن خداوند متعال است و اصل آن ، به معناى سرعت حركت در عبادت خداوند متعال است .[۴]
به نظر مى رسد كه كثرت استعمال تسبيح در تنزيه خداوند متعال ، اين واژه را در اين معنا تثبيت نموده است . از اين رو ، ابن فارِس ، معناى اصلى مادّه «سبح» را به دو اصل برگردانده است :
مادّه «سبح» دو اصل دارد :
يكى از آن دو ، به معناى عبادت است و ديگرى به معناى تلاش و كوشش . اصل اوّل ، سُبحه است به معناى «نماز» و به نماز نافله و نه واجب اختصاص دارد . فقها مى گويند : «مسافر ، دو نماز را جمع مى كند و ميان آن دو ، سبحه نمى گزارد» ؛ يعنى : ميان آن دو ، نماز نافله نمى خواند . از همين باب است «تسبيح» كه به معناى پيراسته دانستن خداوند بزرگ از هر بدى و عيبى است . «تنزيه» به معناى «دور كردن» است . عرب مى گويد : «سبحان من كذا» ؛ يعنى : دور است از او فلان چيز ... . و قومى گفته اند: به معناى اظهار شگفتى از كسى است كه فخر مى كند . اين ، به معناى قبلى هم نزديك است ؛ زيرا در واقع ، دور دانستنِ او از فخرفروشى است . يكى از صفات خداوند عز و جل «سُبّوح (تسبيح شده ) » است كه مُشتق از همان معنايى است كه گفتيم (وارسته دانستن خداوند از هر چيزى كه شايسته او نيست) . «سُبُحات» نيز كه در حديث آمده ، به معناى شكوه و عظمت خداوند است .
اصل ديگر ، سَبْح و سِباحه است به معناى شنا كردن در آب .[۵]
و «سبحان» ، علَم جنس و اسم مصدر است به معناى تسبيح . خليل بن احمد فراهيدى ، در بيان معناى «سبحان اللّه » مى گويد :
سبحان اللّه ، يعنى : منزّه و وارسته دانستن خداوند از هر چيزى كه سزاوار نيست به آن چيز وصف شود . منصوب بودن «سبحانَ» ، به اعتبار قرار گرفتن در موضع فعل است ، به معناى «تسبيحاً للّه » ؛ يعنى : خدا را پاك و منزّه مى دارم .[۶]
فيروزآبادى در القاموس آورده :
سبحان اللّه ، يعنى : منزّه دانستن خداوند از اين كه زن و فرزندى داشته باشد . كلمه «سبحان» ، معرفه است و نصب آن ، بنا بر مصدر است . يعنى : خداوند را از هر عيب و بدى اى تبرئه مى كنم . يا به معناى شتافتن به سوى او ، يا چالاكى در عبادت اوست . «سبحان مِن كذا» ، يعنى : تعجّب مى كنم از آن .[۷]
تسبيح ، در قرآن و حديث
در قرآن كريم ، مادّه «سبح» و برگرفته هاى آن ، ۹۲ بار به كار رفته است . در اين كتاب آسمانى و نيز در احاديث اسلامى ، كلمه «تسبيح» در معناى تنزيه استعمال شده است . ابن اثير مى گويد :
كلمه تسبيح ، به صورت هاى مختلف ، در حديث ، تكرار شده است . تسبيح در اصل ، به معناى منزّه و پاك و مبرّا دانستن از نقايص و كاستى هاست و سپس توسّعاً ، در موارد نزديك به اين معنا نيز به كار رفته است . گاه تسبيح ، مجازاً بر ديگر انواع ذكر (مانند : تحميد و تمجيد و غيره) نيز اطلاق مى شود . گاه به نماز نافله نيز «سُبحه» مى گويند و گفته مى شود : «قَضَيتُ سُبحَتى ؛ نافله ام را به جا آوردم» .[۸]
در احاديث فصل نخست اين بخش ، ضمن تأييد مفهوم لغوى «تسبيح» در تفسير اين ذكر ، به نكاتى قابل توجّه اشاره شده است ، مانند اين كه :
۱ . عَلِمَ اللّهُ عز و جل أَنَّ بَنى آدَمَ يَكذِبونَ عَلَى اللّهِ عز و جل ، فَقالَ : «سُبحانَ اللّهِ» ، بَراءَةً مِمّا يَقولونَ .[۹]خداوند مى دانست كه آدميان بر او دروغ مى بندند . از اين رو ، براى تبرئه خود از آنچه آنها مى گويند ، فرمود : «سبحان اللّه ». ۲ . [سُبحانَ اللّهِ]، أنَفَةٌ للّهِِ، أما تَرَى الرَّجُلَ إذا عَجِبَ مِنَ الشَّى ءِ قالَ : سُبحانَ اللّهِ .[۱۰]سبحان اللّه ، وارسته دانستن خداوند است . مگر نمى بينى كه آدمى هر گاه از چيزى تعجّب كند ، مى گويد : «سبحان اللّه !»؟! ۳ . إذا قالَ العَبدُ : «سُبحانَ اللّهِ» فَقَد أنِفَ للّهِِ ، و حَقٌّ عَلَى اللّهِ أن يَنصُرَهُ .[۱۱]هر گاه بنده بگويد : «سبحان اللّه » ، خداوند را تنزيه كرده است و بر خداست كه او را يارى كند . ۴ . هُوَ تَعظيمُ جَلالِ اللّهِ عز و جل ، و تَنزيهُهُ عَمّا قالَ فيهِ كُلُّ مُشرِكٍ ، فَإِذا قالَهَا العَبدُ صَلّى عَلَيهِ كُلُّ مَلَكٍ .[۱۲]سبحان اللّه ، بزرگداشت شكوه خداوند و وارسته دانستن او از هر آن چيزى است كه هر مشركى در باره او مى گويد . پس هر گاه بنده اين جمله را بگويد ، هر فرشته اى بر او درود مى فرستد . ۵ . إذا قُلتَ : «سُبحانَ اللّهِ وبِحَمدِهِ» رَفَعتَ اللّهَ ـ تَبارَكَ و تَعالى ـ عَمّا يَقولُ العادِلونَ بِهِ .[۱۳]هر گاه بگويى : «سبحان اللّه و بحمده» ، در واقع ، خداوند ـ تبارك و تعالى ـ را از آنچه مشركان در حقّ او مى گويند ، برتر دانسته اى.
آنچه در اين احاديث ، در تبيين و تفسير «تسبيح» آمده ، در مجموع ، حاكى از آن است كه مفهوم اين ذكر ، تنزيهِ توأم با تعظيم خداوند متعال است .
تسبيحگوى حقيقى
بر پايه آنچه در تفسير «تسبيح» بدان اشاره شد ، هر كسى شايسته آن نيست كه تسبيحگو شمرده شود . تسبيحگوى حقيقى ، كسى است كه باور كرده كه خداوند متعال در ذات و صفات و افعال ، هيچ گونه كاستى اى ندارد و عظمت اين معنا را درك نموده است . بنا بر اين ، كسى كه حتّى در دل ، بر مقدّرات الهى اعتراض دارد ، نمى تواند در گفتن ذكر تسبيح ، صادق باشد .
راز همراهى «تسبيح» و «تحميد»
با تأمّل در مفهوم حقيقىِ «تسبيح» ، راز همراهىِ اين ذكر و ذكرِ «تحميد» در قرآن[۱۴]و دعاها روشن مى گردد و اين كه چرا فرشتگان ، همراه تسبيح خداوند منّان ، او را حمد مى كنند :
«وَ تَرَى الْمَلَئِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ .[۱۵]و فرشتگان را مى بينى كه حلقه زنان بر گِرد عرش ، پروردگار خود را تسبيح مى گويند و مى ستايند» .
و خداوند متعال به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور مى دهد :
«وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِىِّ وَ الْاءِبْكَـرِ .[۱۶]هر شام و بام ، به سپاس ، خداوندگارت را تسبيحگوى باش» .
و نيز مى فرمايد :
«وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ .[۱۷]و آن گاه كه بر مى خيزى ، به سپاس ، پروردگارت را تسبيح گوى» .
همچنين قرآن ، در مورد ذكر «رعد» آورده است :
«وَ يُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ .[۱۸]و رعد ، او را به سپاس ، تسبيح مى گويد» .
بلكه همه چيز در جهان آفرينش ، در كنار تسبيح حق تعالى ، او را تحميد نيز مى نمايد :
«وَ إِن مِّن شَىْ ءٍ إِلَا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لَـكِن لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ .[۱۹]هيچ چيزى نيست ، مگر آن كه او را به سپاس ، تسبيح مى گويد ؛ امّا شما تسبيح آنها را نمى فهميد» .
توضيح ، اين كه تسبيح ، تنزيه خداوند متعال در ذات و صفات و افعال ، از همه كاستى ها و ناشايستگى هاست و تحميد ، ستايش خداوند متعال است بر واجد بودن همه كمالات در ذات و صفات و افعال . ترديدى نيست كه وجود همه كمالات در حضرت حق ، به تنزيه او از همه كاستى ها باز مى گردد . بنا بر اين ، تحميد ، در واقع ، نوع خاصّى از تسبيح است ، با اين تفاوت كه تسبيح ، ستودن خداوند به صفات جلال است ؛ ولى تحميد ، ستودن او به صفات جمال است ، و همراه شدن تسبيح و تحميد ، ستودن خداوند متعال به صفات جلال و جمال در كنار هم است .
به بيان ديگر ، تحميد ، مُلازم تسبيح است ، همان گونه كه صفات ثبوتيه حضرت حق ، مستلزم صفات سلبيه او هستند و با قرار گرفتن تحميد در كنار تسبيح ، تنزيه خداوند متعال از همه كاستى ها با توصيف او به همه كمالات ، همراه مى گردد .
نكته ديگر ، اين كه نه تنها تحميد ، نوع خاصّى از تسبيح است ، بلكه تهليل و تكبير نيز چنين اند ؛ زيرا تهليل ، تنزيه خداوند متعال از شريك است و تكبير ، تنزيه او از توصيف افراد جاهل و از تحديد . لذا هنگامى كه شخصى نزد امام صادق عليه السلام تكبير گفت ، امام عليه السلام از او پرسيد : «اللّهُ أكبَرُ مِن أىِّ شَى ءٍ ؛ خدا بزرگ تر از چه چيز است ؟» .
آن شخص پاسخ داد : از همه چيز .
امام عليه السلام فرمود : «حَدَّدتَهُ ؛ او را محدود كردى!» .
آن مرد گفت : چگونه بگويم؟
امام عليه السلام فرمود : «قل : اللّهُ أكبَرُ مِن أن يوصَفَ ؛[۲۰]بگو : خدا بزرگ تر از آن است كه وصف شود» .
بنا بر اين ، تحميد و تهليل و تكبير ، ريشه در تسبيح دارند و اين اذكار ، هر چند از نظر مفهومْ متفاوت اند ، ليكن از وحدت مصداقى برخوردارند و از اين رو ، به اين چهار ذكر در نماز ، «تسبيحات اربعه» اطلاق مى گردد .[۲۱]همچنين در تسبيح فاطمه عليهاالسلام «تكبير» و «تحميد» ، تسبيح ناميده مى شوند .[۲۲]
اهمّيت ذكر «تسبيح»
افزون بر آنچه در تبيين حقيقتِ تسبيح گذشت ، آيات و احاديثى كه در باره فضيلت تسبيح[۲۳]و اوقات[۲۴]و ويژگى هاى آن آمده اند ،[۲۵]خصوصا اين ويژگى كه تسبيح ، جوهر و روح نماز،[۲۶]و خود ، نمازِ همه موجودات[۲۷]است ، حكايت از اهمّيت و نقش ويژه اى دارند كه اين ذكر در نظام هستى و سازندگىِ انسان و نزديك كردن او به آفريدگار جهان دارد .
آثار و بركات اين ذكر ، به قدرى است كه احاديث اسلامى براى تبيين اهمّيت و ارزش امورى مانند : تعليم علم ، فضيلت روزه ، اندوهگين شدن براى مصايب اهل بيت عليهم السلام و ... ، پاداش آنها را به ثواب تسبيح ، تشبيه كرده اند .[۲۸]
[۱]انبيا : آيه ۳۳ .
[۲]نازعات : آيه ۳ .
[۳]مزّمّل : آيه ۷ .
[۴]مفردات ألفاظ القرآن : ص ۳۹۲ .
[۵]معجم مقاييس اللّغة : ج ۳ ص ۱۲۵ .
[۶]ترتيب العين : ص ۳۵۷ .
[۷]القاموس المحيط : ج ۱ ص ۲۲۶ .
[۸]النهاية فى غريب الحديث : ج ۲ ص ۳۳۱ .
[۹]ر . ك : ص ۴۴۴ ح ۷۰۹ .
[۱۰]ر . ك : ص ۴۴۶ ح ۷۱۲ .
[۱۱]ر . ك : ص ۴۴۲ ح ۷۰۸ .
[۱۲]ر . ك : ص ۴۴۶ ح ۷۱۳ .
[۱۳]ر . ك : ص ۴۴۸ ح ۷۱۵ .
[۱۴]ر . ك : بقره : آيه ۳۰ ، رعد : آيه ۱۳ ، حجر : آيه ۹۸ و اسراء : آيه ۴۴ .
[۱۵]زمر : آيه ۷۵ . نيز ، ر. ك : غافر: آيه ۷۰ ، شورا : آيه ۵ ، بقره : آيه ۳۰ .
[۱۶]غافر : آيه ۵۵ .
[۱۷]طور : آيه ۴۸ .
[۱۸]رعد : آيه ۱۳ .
[۱۹]اسراء : آيه ۴۴ .
[۲۰]الكافى : ج ۱ ص ۱۱۷ ح ۸ ، التوحيد : ص ۳۱۳ ح ۱ ، معانى الأخبار : ص ۱۲ ح ۲ ، بحار الأنوار : ج ۸۴ ص ۳۶۶ ح ۲۰ .
[۲۱]ر . ك : ص ۵۱۷ (تسبيحات چهار گانه) .
[۲۲]ر . ك : ج ۲ ص ۸۷ (تسبيحات فاطمه) .
[۲۳]ر . ك : ص ۴۶۳ (فضيلت تسبيحگويى) .
[۲۴]ر . ك : ص ۴۸۹ (اوقات تسبيح گفتن) .
[۲۵]ر . ك : ص ۴۵۱ (ويژگى هاى تسبيح) .
[۲۶]ر . ك : ص ۴۵۳ (گوهر نماز) .
[۲۷]ر . ك : ص ۴۵۳ (نماز هر چيزى) .
[۲۸]ر . ك : ج ۲ ص ۱۷۳ (چيزهايى كه ثواب تسبيح گويى دارند) .