تَرَف (درآمد اشرافیگری و نازپروردگی)

تَرَف (درآمد اشرافیگری و نازپروردگی)

توضیح مفصل در باره ی اشرافیگری و نازپروردگی.

واژه شناسى «ترف»

واژه «تَرَف» مصدر و مانند «تنعّم» به معناى برخوردار بودن از لذايذ مادّى و خوشگذرانى است.

ابن فارِس در تبيين ريشه اين واژه مى نويسد:

التّاءُ وَ الرّاءُ وَ الفاءُ كَلِمَةٌ واحِدَةٌ و هِيَ التُّرفَةُ. يُقالُ: رَجُلٌ مُترَفٌ: مُنَعَّمٌ.[۱]

تاء و راء و فاء، يك كلمه و به معناى آسودگى و تن آسايى است، و به شخص برخوردار از نعمت، مُترَف گفته مى شود.

ابن منظور در اين باره مى گويد:

التَّرَفُ: التَّنَعُّمُ، وَ التُّرفَةُ: النِّعمَةُ... وَ المُترَفُ: الَّذي قَد أبطَرَتهُ النِّعمَةُ و سَعَةُ العَيشِ.[۲]

تَرَف به معناى بهره مندى از نعمت، و تُرفَه به معناى نعمت است... و مُترَف به كسى گفته مى شود كه نعمت و فراخى زندگى، او را سرمست كرده باشد.

امين الاسلام طَبرِسى در تبيين واژه «مترف» مى فرمايد:

التُّرفَةُ: النِّعمَةُ. قالَ ابنُ عَرَفَةَ: المُترَفُ: المَتروكُ يَصنَعُ ما شاءَ.[۳]

تُرفَه به معناى نعمت است. ابن عرفه گفته: مُترَف كسى است كه رها شده، هر كارى كه مى خواهد انجام مى دهد.

به نظر مى رسد كه «تَرَف» در اصل به معناى بهره مند بودن از رفاه فراوان مادّى و زندگى سرشار از لذت و نعمت بوده، ليكن از آنجا كه رفاه مادّى فراوان، موجب سرمستى و تجاوز به حقوق ديگران است، اين واژه به تدريج حامل بار معنوى منفى و ضدّ ارزشى گرديده و معناى جديدى پيدا كرده كه عبارت است از: رفاه زدگى. و از اين رو، «مترَف» به افراد رفاه زده اطلاق مى شود، يعنى كسانى كه برخوردارى از لذايذ مادى و رفاه فراوان آنها را سرمست كرده به گونه اى كه هيچ چيز مانع هوسرانى و خوشگذرانى آنها نيست.

«تَرَف» در قرآن و حديث

در قرآن كريم براى تبيين خطر رفاه زدگى و آثار زيانبار آن، هشت بار[۴]از واژه هاى برگرفته از ريشه «تَرَف» استفاده شده، ليكن در احاديث اسلامى، واژه «تنعّم» نيز، بدين منظور مورد بهره گيرى قرار گرفته است.

گفتنى است، افزون بر واژه هاى «ترف» و «تنعّم»، قرآن و روايات اسلامى با تعبيرهاى گوناگون از خطر رفاه زدگى هشدار داده اند . توجه به چند مطلب براى جمع بندى مدلول آيات و روايات اين بخش نياز است:

۱. رفاه روا، و رفاه ناروا

نخستين نكته قابل توجه در باره موضوع اتراف و رفاه زدگى از منظر قرآن و حديث اين است كه اصولاً اسلام، برنامه تكامل مادّى و معنوى، و آسايش و رفاه حقيقى انسان است و از اين رو قرآن كريم در دو آيه، تصريح مى فرمايد كه در قوانين اين آيين «حَرَج» يعنى تنگنا و دشوارى وجود ندارد، در آيه اول مى فرمايد:

«مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِى الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ.[۵]

[خداوند] در اين دين [اسلام] هيچ تنگى و دشوارى ننهاده».

و در آيه دوم آمده:

«مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِّنْ حَرَجٍ.[۶]

خداوند نمى خواهد بر شما هيچ تنگى و دشوارى نهد».

از منظر اين كتاب آسمانى، نه تنها اسلام، دين دشوارى و سختى نيست بلكه آيين آسانى و آسايش است:

«يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ.[۷]

خداوند آسانى [و راحتى] شما را مى خواهد، دشوارى [و زحمت] شما را نمى خواهد».

بنابراين، ترديدى نيست كه اسلام در مقررات و برنامه هاى خود به طور معمولى آسايش و رفاه مردم را در نظر گرفته است، اما بايد توجه داشت كه آنچه در فرهنگ توده مردم، رفاه و آسايش ناميده مى شود. به طور مطلق مورد تأييد اسلام نيست، بلكه در بررسى نصوص اسلامى در اين باره، به دو نوع غنا[۸]و رفاه برخورد مى كنيم:

ألف ـ غناى كفافى و آسايش روا و پايدار، يا رفاه مثبت

ب ـ غناى اشرافى و آسايش ناروا، يا رفاه منفى

اين تقسيم بندى، در واقع مبناى اسلام، در ارزش گذارىِ بر آسايش و رفاه زندگى، و جداسازى آن، از ساير مكاتب و ديدگاه هايى است كه بر پايه ارزشيابى هاى مادّى به اين موضوع پرداخته اند.

از ديدگاه اسلام، رفاه و آسايشى كه مزاحم آسايشِ پايدار انسان نباشد، رفاهِ روا و مثبت تلقى مى شود، اما آسايشِ مزاحمِ رفاهِ پايدار، ناروا و منفى است.

اين دو ديدگاه ضمن دو دعا كه با سند معتبر از اهل بيت عليهم السلام نقل شده اند، به روشنى قابل ملاحظه است:

دعاى اوّل، بخشى از دعايى است كه امام باقر عليه السلام آن را دعاى جامع ناميده است، و متن آن اين است:

أسأَ لُكَ اللّهُمَّ الرَّفاهِيَةَ في مَعيشَتي ما أبقَيتَني ؛ مَعيشَةً أقوى بِها عَلى طاعَتِكَ، وأَبلُغُ بِها رِضوانَكَ، و أَصيرُ بِها مِنكَ إلى دارِ الحَيَوانِ غَدا. اللّهُمَّ ارزُقني رِزقا حَلالاً يَكفيني، و لا تَرزُقني رِزقا يُطغيني، ولا تَبتَلِيَنّي بِفَقرٍ أشقى بِهِ مُضَيَّقا عَلَيَّ ؛ أعطِني حَظّا وافِرا في آخِرَتي، ومَعاشا واسِعا هَنيئا مَريئا في دُنيايَ، ولا تَجعَلِ الدُّنيا عَلَيَّ سِجنا، ولا تَجعَل فِراقَها عَلَيَّ حُزنا ؛ أجِرني مِن فِتنَتِها.[۹]

بار خدايا! از تو مى خواهم تا آن گاه كه زنده ام مى دارى، زندگانى ام را در رفاه دارى، چندان كه براى بندگى ات نيرو يابم و با آن، به خشنودى ات دست يابم و از رهگذر آن، فردا، از جانب تو به سراى زندگانىِ [حقيقى] سير كنم. بار خدايا! مرا روزى حلالى بخش كه كفايتم كند و روزى اى مرا نده كه به سركشى واداردم و مرا به فقرى دچار مساز كه به سبب آن، به تنگنا در شقاوت افتم. مرا در آخرتم، نصيبى سرشار عطا فرما و در دنيايم، زندگانى گشاده گواراى شيرينى نصيب ساز. دنيا را زندان من مكن و فراقِ آن را مايه اندوه من مكن ؛ مرا از فتنه اش رهايى ده.

دعاى دوّم، دعايى است كه به گفته امام صادق عليه السلام، امام سجّاد عليه السلام بر خواندن آن مداومت داشته است:

اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ حُسنَ المَعيشَةِ ؛ مَعيشَةً أتَقَوّى بِها عَلى جَميعِ حَوائِجي، وأَتَوَصَّلُ بِها فِي الحَياةِ إلى آخِرَتي، مِن غَيرِ أن تُترِفَني فيها فَأَطغى، أو تُقَتِّرَ بِها عَلَيَّ فَأَشقى. أوسِع عَلَيَّ مِن حَلالِ رِزقِكَ، وأفضِل عَلَيَّ مِن سَيبِ فَضلِكَ نِعمَةً مِنكَ سابِغَةً وعَطاءً غَيرَ مَمنونٍ، ثُمَّ لا تَشغَلني عَن شُكرِ نِعمَتِكَ بِإِكثارٍ مِنها تُلهيني بَهجَتُهُ وتَفتِنّي زَهَراتُ زَهوَتِهِ، ولا بِإِقلالٍ عَلَيَّ مِنها يَقصُرُ بِعَمَلي كَدُّهُ ويَملَأُ صَدري هَمُّهُ ؛ أعطِني مِن ذلِكَ يا إلهي غِنىً عَن شِرارِ خَلقِكَ، وبَلاغا أنالُ بِهِ رِضوانَكَ.[۱۰]

بار خدايا! از تو نيكىِ معيشت خواهم، چنان كه با آن، همه نيازهايم را برآورم و با آنها زندگانى را به آخرتم پيوند زنم، بى آن كه در دنيا به ناز پرورى و دچار سركشى شوم يا چنان بر من تنگ گيرى كه به تيره بختى افتم. روزىِ حلال خود را با گشايش نصيبم فرما و از افزون بخشىِ خويش، نعمت پياپى و بى منّت و بى كم و كاست عطايم فرما ؛ سپس با نعمت فراوانت كه شكوهش مرا بفريبد و زيبايى اش مفتونم سازد، مرا از شكر نعمت خويش غافل مگردان ؛ و چندان روزى ام را اندك مساز كه دسترنجم كفافم را ندهد و قلبم از اندوه آن پر شود. اى خداى من! بدين سان، از بدانِ آفريدگانت بى نيازم ساز و مرا به خشنودى خود نائل گردان.

بر اين اساس، رفاهِ مثبت از منظر اسلام، آسايشى است كه همراه با خشنودى خداوند سبحان و زمينه ساز لذّت و آسايش انسان در دنيا و آخرت است. رفاهِ منفى، كه در اصطلاح قرآن و حديث «إتراف» ناميده مى شود، آسايشى است توأم با طغيان و سركشى، و تجاوز به حقوق ديگران، و موجب خشم الهى و رنج و ناراحتى ابدى.

بنابراين، مخالفت اسلام با «اتراف» و رفاه نامحدود انسان، به دليل تأمين و تضمين رفاهِ پايدار اوست، و هر جايى كه اسلام براى آسايش مردم محدوديتى ايجاد كرده، به خاطر زيان هايى است كه رفاه زدگى در پى دارد، و آسايش و شادى پايدار آنها را به مخاطره مى اندازد.

۲. مظاهر رفاه زدگى

در فصل يكم مبحث «اتراف»، احاديثى آمده كه به ويژگى هاى مترفان و مظاهر رفاه زدگان اشاره دارد كه برجسته ترين آنها عبارت است از:

ألف ـ اسراف در خوراك

يكى از خصوصيات مترفان، شكم پرستى و اسراف در مصرف خوراكى هاست. در اين تعبيرها دقت كنيد:

آلِهَتُهُم بُطونُهُم.[۱۱]

خدايان آنها، شكم هاى آنها است!

جَعَلَ دينَهُ هَواهُ وإلهَهُ بَطنَهُ، كُلُّ مَا اشتَهى مِنَ الحَلالِ وَالحَرامِ لَم يَمتَنِع مِنهُ.[۱۲]

دين خود را هوا و هوس خود و خداى خود را شكمش قرار داده! هر چه ميل داشته باشد از حلال و حرام [مى خورد] و از آن پرهيز نمى كند.

هِمَّتُهُم بُطونُهُم.[۱۳]

دغدغه آنها شكم هاى آنها است!

هِمَّتُهُم ألوانُ الطَّعامِ.[۱۴]

اهتمام آنها [مصرف] غذاهاى رنگارنگ است.

اين تعبيرها، بسيار دقيق و قابل تأمل اند. كسى كه از شكم خود اطاعت مى كند و هر چه بخواهد و هر قدرى كه بخواهد، به آن مى دهد و كارى به حلال و حرام خوراكى ها و اسراف در كيفيت و كميت مصرف خود ندارد، در واقع بنده شكم خويش است و خداى او شكمش است.

ب ـ اسراف در پوشاك

يكى ديگر از مظاهر رفاه زدگى و اتراف، اسراف در پوشاك است:

هِمَّتُهُم... وأَلوانُ الثِّيابِ.[۱۵]

همّت آنها... و [پوشيدن] انواع لباس هاست.

كسى كه به بيمارى رفاه زدگى مبتلا است، در تهيه و استفاده از لباس هاى گران قيمت يا متعدد، زياده روى مى كند و مشروعيت پوشش ها براى او بى معنا است.

ج ـ اسراف در آرايش

سوّمين خصوصيت مترفان، زياده روى و اسراف در آرايش است كه با اين تعبير، بيان شده است:

يَتَزَيَّنونَ بِزينَةِ المَرأَةِ لِزَوجِها، ويَتَبَرَّجونَ تَبَرُّجَ النِّساءِ، وزِيُّهُم مِثلُ زِيِّ المُلوكِ الجَبابِرَةِ.[۱۶]

خود را چنان زينت مى كنند كه زنى براى همسرش زينت مى كند و همچون زنان زيور آرايى مى نمايند لباس آنان و همانند لباس شاهان خودكامه است.

اين جملات بخشى از روايتى است كه در آن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از وقوع رفاه زدگى در جامعه اسلامى پيشگويى فرموده، و امروز درستى اين سخن كاملاً مشهود است، به ويژه در مورد مردانى كه در زمان ما خود را مانند خانم ها آرايش مى كنند!

د ـ اسراف در ساخت و ساز

چهارمين ويژگى مترفان، اسراف و زياده در عمارت و ساخت و ساز است. تعبيرى كه در روايت آمده، اين است:

يَبنونَ الدّورَ و يُشَيِّدونَ القُصورَ.[۱۷]

خانه ها مى سازند و كاخ ها برپا مى كنند.

ه ـ تسليم بى چون و چراى زنان

پنجمين مظهر رفاه زدگى، تسليم بى چون و چراى زنان شدن به منظور ارضاى غرايز جنسى است كه با اين تعبير بيان شده است:

مَحاريبُهُم نِساؤُهُم.[۱۸]

محراب هاى آنان، زنانشان است.

در تعبير ديگرى آمده:

نِساؤُهُم قِبلَتُهُم.[۱۹]

زنان آنها، قبله آنهاست.

محراب، جايگاهى است كه امام در آن مى ايستد و مأمومين پشت سرِ او قرار مى گيرند و ركوع و سجود مى كنند. قبله نيز نقطه اى است كه مسلمانان هنگام نماز، رو به آن دارند، ظاهرا محراب بودن و قبله بودن زنان براى مترفان، اشاره به تسليم بى چون و چراى جنس مخالف شدن براى ارضاى غريزه جنسى است.

و ـ افراط در ثروت اندوزى

ششمين خصوصيت مترفان، معيار قرار دادن ثروت براى ارزيابى عزت و شرافت است:

شَرَفُهُمُ الدَّراهِمُ وَالدَّنانيرُ.[۲۰]

شرف آنها، درهم و دينار (پول) است.

اين سخن بدين معنا است كه ارزش هاى اخلاقى و معنوى براى افراد مترف، بى معنا است. معيار ارزيابى در نگاه آنها ثروت است، هر كس ثروت بيشترى دارد از شرافت بالاترى برخوردار است و از اين رو مترفان، همه تلاش خود را در جهت انباشتن ثروت افزون تر به كار مى گيرند تا از طريق آن، پاسخگوى هوس هاى خود باشند.

ز ـ خاشع نبودن دل

هفتمين ويژگى رفاه زدگان، اين است كه از خشوع و فروتنى دل، بى بهره اند.

و قُلوبُهُم لا تَخشَعُ.[۲۱]

و دل هاى آنان، خشوع و فروتنى ندارد.

اين فراز نيازى به توضيح ندارد ؛ زيرا خشوع دل براى كسى كه غرق در هوسرانى و خوشگذرانى است بى معناست. رفاه زدگان نه تنها از خشوع دل بهره اى ندارند، بلكه به خصوصياتى مبتلا مى شوند كه در تبيين آثار اتراف به آنها خواهيم پرداخت.

۳. زيان هاى رفاه زدگى

اتراف، آثار خطرناك فراوانى براى زندگى مادى و معنوى، دنيوى و اُخروى انسان دارد، هر چه رفاه زدگى بيشتر باشد، طبعا آثار زيان بار آن، افزون تر خواهد بود. مهم ترين آثار اتراف، عبارت است از:

ألف ـ سرمستى

مبدأ همه آثار زيان بار اتراف و خوش گذرانى، سرمستى و غفلت و غرور ناشى از آن است[۲۲]، از امام على عليه السلام روايت شده:

اِتَّقوا سَكَراتِ النِّعمَةِ، وَاحذَروا بَوائِقَ النَّقِمَةِ.[۲۳]

از سرمستى هاى ناز و نعمت بترسيد و از سختى هاى خشم و انتقام [خدا]، حذر كنيد.

إيّاكُم وَالتَّنَعُّمَ وَالتَّلَهِّيَ وَالفاكِهاتِ ؛ فَإِنَّ في ذلِكَ غَفلَةً وَاغتِرارا.[۲۴]

از نازپروردگى و خوش گذرانى و رفاه زدگى بپرهيزيد؛ زيرا كه اينها مايه غفلت و غرورند.

اين سرمستى، سبب مى شود كه انسان نتواند از عقل خود در تصميم گيرى ها استفاده كند. و لذا در روايتى مى خوانيم:

يَنبَغي لِلعاقِلِ أن يَحتَرِسَ مِن سُكرِ المالِ، وسُكرِ القُدرَةِ، وسُكرِ العِلمِ، وسُكرِ المَدحِ، وسُكرِ الشَّبابِ، فَإِنَّ لِكُلِّ ذلِكَ رِياحا خَبيثَةً تَسلُبُ العَقلَ وتَستَخِفُّ الوَقارَ.[۲۵]

سزاوار است كه خردمند، از مستى ثروت و مستى قدرت و مستى دانش و مستى ستايش و مستى جوانى پرهيز كند ؛ زيرا هر يك از اين مستى ها، بادهاى پليدى دارد كه عقل را مى ربايد و وقار را از بين مى برد.

همچنين هنگامى كه انسان نتواند از عقل خود استفاده كند، دچار انواع انحرافات و لغزش هاى اخلاقى و عملى مى گردد. هر چه رفاه زدگى بيشتر، سرمستى بيشتر، و لغزش ها افزون تر، و سرنوشت شومى كه در انتظار انسان است، خطرناكتر.

ب ـ مقاوم نبودن در برابر سختى ها

يكى از آثار زيان بار رفاه نامحدود و خوشگذرانى، مقاوم نبودن در برابر بيمارى هاى جسمى و مشكلات روحى است. افرادى كه در ناز و نعمت به سر مى برند و كوچك ترين سختى را در زندگى تحمل نكرده اند، از نظر جسمى ناتوانند و در برابر بيمارى ها كمتر مى توانند مقاومت كنند، اما كسانى كه در شرايط طبيعى در دامن صحرا با سختى ها دست و پنجه نرم مى كنند و از زندگى ساده اى برخوردارند، معمولاً داراى بدنى سالم و نيرومند و در برابر بيماريها، مقاوم هستند.

اين قانون تكوينى، نه تنها در مورد انسان، بلكه در مورد حيوانات و نباتات نيز جارى است. حيوانات وحشى كه در شرايط ناهموار طبيعى زندگى مى كنند، از حيوانات اهلى كه شرايط زندگى مناسبى دارند، بسى نيرومندترند. همچنين درخت هايى كه در دامن كوه و لابلاى سنگلاخ ها در شرايطى سخت رشد مى كنند، از نظر استحكام و قدرت مقاومت در برابر طوفان هاى سخت، قابل مقايسه با درخت هايى كه در كنار نهر آب قرار دارند، نيستند.

امام على عليه السلام در پاسخ كسانى كه تصور مى كنند، زندگى در شرايط سخت و تغذيه ساده، موجب ضعف و ناتوانى جسمى مى گردد، مى فرمايد:

ألا وإنَّ الشَّجَرَةَ البَرِّيَّةَ أصلَبُ عودا، وَالرَّواتِعَ الخَضِرَةَ أرَقُّ جُلودا، وَالنّابِتاتِ العِذْيَةَ أقوى وُقودا وأَبطَأُ خُمودا.[۲۶]

بدانيد كه چوب درخت بيابانى، محكم تر است و سبزه هاى درختان سبز و خرّم، پوستْ نازك ترند. [چوب] روييدنى هاى با آب باران [كه از آب، كم بهره اند]، پُر آتش ترند و دير خاموش مى شوند.

روح انسان نيز، در پرتو سختى ها آبديده و مقاوم مى گردد، چنان كه در روايتى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمده:

إنَّ اللّه  لَيُغَذّي عَبدَهُ المُؤمِنَ بِالبَلاءِ كَما تُغَذِّي الوالِدَةُ وَلَدَها بِاللَّبَنِ.[۲۷]

خداوند بنده مؤمن خود را با بلا و گرفتارى تغذيه مى كند، همچنانكه مادر، فرزند خود را با شير.

بنابراين، سختى هاى زندگى، در واقع، عذاى تكامل جسم و جان، و رمز مقاوم سازى آنها است، و انسان هاى رفاه زده، از اين تعذيه معنوى محرومند، و لذا توان مقاومت در برابر حوادث ناگوار زندگى را ندارند، و از آنجا كه زندگى دنيا اصولاً بدون مشكل نيست، رفاه زدگى در همين دنيا سرنوشت شومى را براى افراد خوشگذران رقم خواهد زد.

ج ـ لذت نبردن از عبادت

ياد خدا، عبادت و راز و نيازِ با آفريدگار جهان، براى كسانى كه از سلامتى روان برخوردارند، شيرين و لذتبخش است.[۲۸]يكى از زيان هاى رفاه زدگى اين است كه جان را بيمار مى كند، و از اين رو، شيرينى عبادت را احساس نمى كنند و از ايجاد رابطه با خالق خود، لذت نمى برند. حضرت عيسى عليه السلام اين واقعيت را بدين سان بيان فرموده است:

بِحَقٍّ أقولُ لَكُم: إنَّهُ كَما يَنظُرُ المَريضُ إلى طَيِّبِ الطَّعامِ فَلا يَلتَذُّهُ مَعَ ما يَجِدُهُ مِن شِدَّةِ الوَجَعِ ؛ كَذلِكَ صاحِبُ الدُّنيا لا يَلتَذُّ بِالعِبادَةِ ولا يَجِدُ حَلاوَتَها مَعَ ما يَجِدُ مِن حُبِّ المالِ.[۲۹]

به حق برايتان مى گويم: همان گونه كه بيمار به خوراك خوش مزه مى نگرد، امّا از شدّت دردى كه دارد، از آن لذّتى نمى برد، دنيادار نيز به سبب عشق به ثروت، از عبادتْ لذّت نمى برد و شيرينى آن را نمى چشد.

بنا بر اين، هر چه رفاه زدگى بيشتر شود، روح، بيمارتر مى گردد و از خداوند سبحان و ارزش هاى انسانى و اسلامى بيشتر فاصله مى گيرد. رواياتى كه دنيا و آخرت را به دو هَوُو تشبيه[۳۰]كرده اند، يا آنها را مانند مشرق و مغرب[۳۱]دانسته اند ـ كه نزديكى به يكى، موجب دورى از ديگرى است ـ ناظر به اين گونه رفاه طلبى است.

د ـ دشمنى با پيشوايان دين و ارزش هاى انسانى

يكى ديگر از خطرناك ترين آثار رفاه زدگى، دشمنى با پيامبران الهى است. از منظر قرآن كريم، رفاه زدگانِ همه جوامع، در طول تاريخ با انبياء الهى مخالفت كرده اند و آنها را تكذيب نموده اند[۳۲]:

«وَ مَا أَرْسَلْنَا فِى قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلاَّ قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ * وَ قَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالاً وَ أَوْلاَدِا وَ مَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ.[۳۳]

و ما در هيچ شهر و ديارى پيامبرى بيم دهنده نفرستاديم مگر اينكه مترفين آنها (كه مست ناز و نعمت بودند) گفتند: «ما به آنچه فرستاده شده ايد كافريم!» * و گفتند: «اموال و اولاد ما (از همه) بيشتر است (و اين نشانه علاقه خدا به ماست!) و ما هرگز مجازات نخواهيم شد!«.

امام على عليه السلام نيز در اين باره مى فرمايد:

أمَّا الأَغنِياءُ مِن مُترَفَةِ الاُمَمِ، فَتَعَصَّبوا لاِثارِ مَواقِعِ النِّعَمِ فَقالوا: «نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالاً وَ أَوْلاَدِا وَ مَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ».[۳۴]

امّا توانگرانِ مُرفّهِ امّت ها، به جهت تبعات داشتن نعمت هاى فراوان، دچار غرور و تعصّب شدند و گفتند: «ما ثروت و فرزندان بيشترى داريم و ما گرفتار عذاب نمى شويم».

رفاه زدگان، نه تنها با انبياى الهى، بلكه با همه پيشوايان دينى دشمنى مى ورزند. از اين رو، مترفان در صف نخست مخالفان و دشمنان خاندان رسالت بودند[۳۵]، در روايتى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در باره قاتل فرزندش امام حسين عليه السلام و نوادگانش آمده:

واها لِفِراخِ آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله مِن خَليفَةٍ مُستَخلِفٍ مُترَفٍ، يَقتُلُ خَلَفي وخَلَفَ الخَلَفِ.[۳۶]

آه و اندوه بر فرزندان خاندان محمد از [ظلم] خليفه رفاه زده اى كه او را جانشين [پدرش] مى كنند و فرزندان و نوادگان مرا مى كشد!

با مرورى اجمالى بر تاريخ اديان راستين، خواهيم ديد كه در سراسر تاريخ، رفاه زدگان در صف مقدم دشمنان پيامبران و پيشوايان دينى بوده اند و برعكس، مستضعفان، در صف مقدم پيروان آنان قرار داشتند.

دليل اين صف بندى ها نيز، روشن است ؛ زيرا از يك سو، رفاه زدگى و هوسرانى، حجاب معرفت قلبى است و از اين رو، ديده دل مترفان نابيناست، و آنان نمى توانند حقايقى كه انبيا، مردم را بدان دعوت مى كنند، تشخيص دهند و از سوى ديگر، ارزش هاى الهى را مانع هوسرانى خود مى بينند و بدين سان، حجاب معرفت و تأمين منافع مادّى، رفاه زدگان را در صف نخست مخالفان پيامبران، قرار مى دهد.

اما در مقابل، مستضعفان و محرومان، به دليل اين كه همچون مترفان ديده بصيرتشان محجوب نيست و انبيا را مدافع حقوق خود و ارزش هاى انسانى تشخيص مى دهند، بيش از ديگران از دعوت پيامبران، استقبال مى كنند.

ه ـ شومىِ سرنوشت

قرآن كريم در آيات فراوانى[۳۷]سرنوشت شومى كه در همين جهان در انتظار مترفان و رفاه زدگان است، بيان كرده است، تأمل در اين آيات، نشان مى دهد كه رابطه نزديكى ميان اتراف و هلاكت جوامع انسانى وجود دارد. هر چه رفاه زدگىِ جامعه بيشتر شود، مخالفت آنها با ارزش هاى انسانى و الهى و رهبران راستينِ دين، افزون تر مى گردد، تا آن جا كه طبق سنّت ثابت نظام هستى، مستحقّ هلاكت و نابودى مطلق مى شوند. آيه ذيل اشاره به اين معناست:

«وَ إِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا.[۳۸]

و هنگامى كه بخواهيم [مردم] شهرى را هلاك كنيم خوشگذرانانش را وا مى داريم تا در آن به انحراف [و فساد] بپردازند در نتيجه عذاب آن بر [شهر] لازم گردد. پس آن را[يكسره] زير و زبر مى كنيم».

گفتنى است، سرنوشتى كه در آيه ياد شده و آيات مشابه بدان اشاره شده، شوم ترين سرنوشت و حاصل بالاترين مراتب رفاه زدگى است ؛ اما بايد توجّه داشت كه به ميزان مراتب اتراف، آثار زيان بار آن نيز كاهش و يا افزايش مى يابد.

۴. مبارزه با رفاه زدگى

با عنايت به خطرى كه از ناحيه آفتِ اتراف، جامعه اسلامى را تهديد مى كند، در روايات اسلامى، به ويژه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ره نمودهاى بسيار مهمى جهت مبارزه با اشرافيگرى و ترويج فرهنگ ساده زيستى صادر شده كه در اينجا به شمارى از آنها اشاره مى شود:

ألف ـ هشدار نسبت به خطر اتراف

همه احاديثى كه مردم را تشويق به زهد[۳۹]و ساده زيستى مى كنند و از دلبستگى به مظاهر مادى تحذير مى نمايند[۴۰]، هشدارى است نسبت به خطر رفاه زدگى. بنا بر اين، آنچه در بند نخست فصل سوم روايات مبارزه با اتراف آمده[۴۱]، در واقع، تنها بخش بسيار كوچكى از هشدارهاى اهل بيت عليهم السلام محسوب مى شود.

ب ـ مبارزه رفتارى با اتراف

پيشوايان بزرگ اسلام، براى مبارزه با اتراف، تنها به موعظه و بيان آثار زيان بار اتراف، اكتفا نمى كردند ؛ بلكه روش زندگى آنها، بهترين و مؤثّرترين روش مبارزه با اشرافيگرى و ترويج فرهنگ ساده زيستى بود. زندگى زاهدانه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و امام على عليه السلام در اوج قدرت، كه شمّه اى از آن در فصل سوم مورد اشاره قرار گرفته[۴۲]، سند روشنى براى اثبات اين ادّعاست.

ج ـ منزوى ساختن مترفان

دومين ره نمود اهل بيت عليهم السلام براى مبارزه با فرهنگ اشرافيگرى، نهى از همنشينى و رفت و آمد با رفاه زدگان است كه موجب مى شود مترفان در جامعه منزوى شوند و اشرافيگرى، ضدّ ارزش تلقّى گردد.[۴۳]

د ـ احترام نگذاشتن به مترفان

يكى ديگر از اقداماتى كه براى مبارزه با رفاه زدگى توصيه شده، عبارت از احترام نكردن به ثروتمندان براى ثروت آنهاست[۴۴]. آنچه در جامعه بايد مبنا و معيار احترام به افراد باشد، ارزش هاى معنوى است، نه توانايى هاى مادى. و از اين رو، در روايتى آمده كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

لَعَنَ اللّه  مَن أكرَمَ الغَنِيَّ لِغِناهُ ![۴۵]

خدا لعنت كند كسى را كه توانگر را براى توانگرى اش گرامى بدارد !

ه ـ روى گرداندن از مترفان

علاوه بر محترم نشمردن مترفان، برخورد با آنان بايد به گونه اى باشد كه آنها را از راهى كه در پيش گرفته اند، منصرف نمايد. براى نمونه مى توان به برخورد پيامبر صلى الله عليه و آله با يكى از اشراف مدينه اشاره كرد كه روى گرداندن ايشان از وى، سبب شد خانه مجلّلى را كه به تازگى ساخته بود، خراب كند.[۴۶]

و ـ افسوس خوردن به حال مترفان

با توجه به آنچه بدان اشاره شد، افسوس خوردن به حال رفاه زدگان بى معناست. ازاين رو آيات و روايات فراوانى با اشاره به خطر اتراف، تأكيد مى كنند كه امكانات مادّى دنياداران نبايد در چشم اهل ايمان، بزرگ جلوه كند، به گونه اى كه موجب حسرت و افسوس آنها گردد.[۴۷]

۵. خطر اتراف، براى تداوم نظام اسلامى

يكى از خطرناكترين آفت هاى تداوم نظام اسلامى، اتراف و رفاه زده گى و دنياطلبى است. بر اساس روايات متعددى، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نسبت به آينده اُمّت اسلامى، از ناحيه اين آفت، احساس خطر مى كرد[۴۸]. در روايتى از ايشان نقل شده كه فرمود:

أخوَفُ ما أخافُ عَلى اُمَّتي زَهرَةُ الدُّنيا و كَثرَتُها.[۴۹]

آنچه بيش از همه بر امت خود، از آن بيمناكم، شكوه و افزونىِ دنياست.

در حديثى ديگر آمده:

إنّي لَستُ أخشى عَلَيكُم أن تُشرِكوا، و لكِنّي أخشى عَلَيكُمُ الدُّنيا أن تَنافَسوها.[۵۰]

من بر شما از شرك ورزيدن بيم ندارم ؛ بلكه از آن بيم دارم كه در دنيا اندوزى به مسابقه برخيزند.

گفتنى است پيش بينى پيامبر صلى الله عليه و آله تحقق يافت و انقلاب صدر اسلام در اثر جاه طلبى خواص و رفاه طلبى عوام، شكست خورد و براى نظام هايى كه براساس ارزش هاى اسلامى شكل مى گيرد، از جمله نظام اسلامى ايران، عبرتى شد.


[۱]. معجم مقاييس اللغة : ج ۱ ص ۳۴۵ «ترف» .

[۲]. لسان العرب : ج ۹ ص ۱۷ «ترف» .

[۳]. مجمع البيان : ج ۶ ص ۶۲۵ .

[۴]. مؤمنون : آيه ۳۳ و ۶۴ ، انبيا : آيه ۱۳ ، هود : آيه ۱۱۶ ، سبأ : آيه ۳۴ ، زخرف : آيه ۲۳ ، واقعه : آيه ۴۵ ، اسرا : آيه ۱۶ .

[۵]. حج : آيه ۷۸ .

[۶]. مائده : آيه ۶ .

[۷]. بقره : آيه ۱۸۵ .

[۸]. در عنوان «الغنى» نصوص مرتبط با اين موضوع و تبيين تفصيلى آنها خواهد آمد .

[۹]. تهذيب الأححكام : ج ۳ ص ۷۷ ح ۲۳۴ ، الكافي : ج ۲ ص ۵۸۸ ح ۲۶ ، بحار الأننوار : ج ۸۷ ص ۳۰۱ح ۸۵ .

[۱۰]. الكافي : ج ۲ ص ۵۵۳ ح ۱۳ به نقل از ابو بصير .

[۱۱]. ر . ك : ص ۳۹۰ ح ۳ .

[۱۲]. ر . ك : ص ۳۹۰ ح ۳ .

[۱۳]. ر . ك : ص ۳۹۰ ح ۳ .

[۱۴]. ر . ك : ص ۳۸۸ ح ۱ .

[۱۵]. ر . ك : ص ۳۸۸ ح ۱ .

[۱۶]. ر . ك : ص ۳۸۸ ح۳ .

[۱۷]. ر . ك : ص ۳۹۰ ح ۳.

[۱۸]. ر . ك : ص۳۹۰ ح۳ .

[۱۹]. ر . ك : ص۴۴۰ ح۷۲ .

[۲۰]. ر . ك : ص ۳۹۰ ح ۳ .

[۲۱]. ر . ك : ص ۳۹۲ ح ۳ .

[۲۲]. ر . ك : ص ۳۹۵ فصل يكم : ويژگى هاى مرفّهان و دنيا و آخرت : ج ۱ ص ۴۰۳ (فصل چهارم : زيان هاى دنيادوستى / تباهى خرد) .

[۲۳]. ر . ك : ص ۳۹۴ ح ۵ .

[۲۴]. ر . ك : ص ۳۹۴ ح ۴ .

[۲۵]. ر . ك : ص ۳۹۶ ح ۷ .

[۲۶]. نهج البلاغة : نامه ۴۵ .

[۲۷]. أعلام الدين : ص ۲۷۷ ، بحار الأننوار : ج ۸۱ ص ۱۹۵ ح ۵۲ .

[۲۸]. در دعاى جوشن كبير مى خوانيم : «يا مَن ذِكرُهُ حُلْوٌ» .

[۲۹]. تحف العقول : ص ۵۰۷ ، التحصين لابن فهد : ص ۵ ح ۲ ، بحار الأننوار : ج ۱۴ ص ۳۱۰ ح ۱۷ . نيز ، ر . ك :دنياو آخرت : مضارّ حبّ الدّنيا / عَدَمُ الاِلتِذاذِ بِالعِبادَةِ .

[۳۰]. ر . ك : دنيا و آخرت : ج ۱ ص ۳۰۱ .

[۳۱]. ر . ك : دنيا و آخرت : ص ۳۰۳ .

[۳۲]. ر . ك : ص ۳۹۷ عنوان «تكذيب كردن پيامبران» .

[۳۳]. سبأ : ۳۴ و ۳۵ .

[۳۴]. ر . ك : ص ۳۹۸ ح ۹ .

[۳۵]. ر . ك : ص ۴۰۱ (كينه و نفرت از اهل بيت عليهم السلام) .

[۳۶]. ر . ك : ص ۴۰۰ ح ۱۱ .

[۳۷]. ر . ك : ۴۰۳ زيان هاى اشرافيت / هلاكت.

[۳۸]. اسرا : آيه ۱۶ .

[۳۹]. ر . ك : دنيا و آخرت : ج ۲ ص ۷۱ فصل دوّم / ارزش زهد / ترغيب به زهد .

[۴۰]. همان .

[۴۱]. ر . ك : ص۴۱۱ (بر حذر داشتن از نازپروردگى و اشرافيگرى).

[۴۲]. ر . ك : ص ۴۱۱ «مبارزه با اشرافيگرى» . براى آگاهى بيشتر درباره ساده زيستى پيامبر به سيره پيامبر صلى الله عليه و آلهج ۴ ص ۱۱۷ فصل سوم : ترغيب به ساده زيستى و دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام ج ۱۰ (بخش دهم : ويژگى هاى امام على عليه السلام / ويژگى هاى اخلاقى) مراجعه فرماييد .

[۴۳]. ر . ك : ص ۴۱۵ نهى از همنشينى با مرفهان.

[۴۴]. ر . ك : ص ۴۱۹ نهى از گراميداشت مرفهان.

[۴۵]. ر . ك : ص ۴۱۸ ح ۴۰ .

[۴۶]. ر . ك : ص ۴۲۹ (روى گردانى پيامبر صلى الله عليه و آله از مرفّهان).

[۴۷]. ر . ك : ص ۴۲۱ (نهى از آرزو كردن رفاه مرفّهان).

[۴۸]. ر . ك : ص ۴۳۵ (بروز اشرافيت و رفاه زدگى در امت اسلامى).

[۴۹]. تفسير الطبري : ج ۱۳ الجزء ۲۵ ح ۳۰ ، تفسير الكشّاف : ج ۳ ص ۴۰۴ ؛ تفسير نور الثقلين : ج ۴ ص ۵۷۹ح ۹۱ .

[۵۰]. صحيح البخاري : ج ۴ ص ۱۴۸۶ ح ۳۸۱۶ وج ۱ ص ۴۵۱ ح ۱۲۷۹ نحوه ، السنن الكبرى : ج ۴ ص ۲۱ح ۶۸۱۰، الطبقات الكبرى : ج ۲ ص ۲۰۵ ، الزهد لابن المبارك : ص ۱۷۵ ح ۵۰۴ ، كنز العمّال : ج ۳ ص ۲۱۹ ح ۶۲۳۸ .