شخصیت سران ناکثین

شخصیت سران ناکثین

نگاهی به زندگی برافروندگان جنگ جمل

جنگ جمل، از حوادث قابل تأمّل تاریخ اسلام به شمار مى رود . شناخت انگیزه ها و اهدافِ برافروزندگان این جنگ و شناخت سردمداران آن ـ یعنى کسانى که به آنها اقتدا و از آنان پیروى شد ـ ، براى آدمى مایه تذکر و عبرت آموزى است.

در متون تاریخى اى که از چگونگى شکل گیرى سپاه جَمل و اهداف و انگیزه هاى آنها اطّلاعاتى در اختیار مى نهند ، نکات تأمّل برانگیزى ملاحظه مى شود. نقش هواهاى نفسانى، گرایش هاى دنیوى،بهره گیرى از چهره هاى موجّه براى ایجاد انگیزه در میان عموم مردم، نقش سرمایه اندوزان و مَسندجویان و کسانى که زندگى اشرافى خود را در خطر مى دیدند ، بسى درخورِ تأمّل است .

نکته دیگرى که نباید فراموش کنیم ، چگونگى رویارویى کسانى با على علیه السلام است که داعیه مسلمانى و پیشتازى در اسلام را داشتند .

آخرین نکته این واقعه ، شخصیت و موضعگیرى هاى کسان بسیارى است که مواضعشان در جنگ جمل به طور کامل با مواضعشان در زمان عثمان در تضاد بود.

آنچه در پى مى آید ، اشاراتى کوتاه به چگونگى زندگى برافروزندگان این جنگ است که خوانندگان را به تأمّل در آنها دعوت مى کنیم.

عایشه

وى دختر ابو بکر و همسر پیامبر صلى الله علیه و آله است که هنگام رحلت ایشان ، هجده سال داشت. او در زمان ابو بکر و عمر ، از احترام بسیارى برخوردار بود ؛ ولى عثمان از شأن و احترام او کاست. بدین سبب ، بین آنان اختلاف بروز کرد تا آن پایه که عایشه با این سخن خود ، مردم را به قتل عثمان تحریک مى کرد : «اُقتلوا نَعثلاً فقد کفَر ؛ پیرمردِ نادان را بکشید که کافر شده است».

در زمانى که شورش کنندگان، عثمان را محاصره کردند، عایشه به مکه رفت و در آن جا ماند تا عثمان کشته شد.[۱]

پس از قتل عثمان ، عایشه ، امید به خلافت طلحه و زبیر داشت ؛ ولى چون به گوشش رسید که امام على علیه السلام به خلافت برگزیده شده است ، از نیمه راه مکه و مدینه، به مکه بازگشت و عَلَم مظلومیت عثمان و خونخواهى او را برافراشت . اگرچه موضع او در قتل عثمان براى مردمْ روشن بود و برخى موارد را به او گوشزد هم مى کردند ؛ لیکن به احترام پیامبر صلى الله علیه و آله و امّ المؤمنین بودنش، به او احترام مى گذاردند و از وى حرف شنوى داشتند.

عایشه زنى سخنران و ادیب بود و با خُلقیات اعراب ، آشنایى کامل داشت و نقاط ضعف آنان را به خوبى مى دانست ، لذا قادر به تحریک آنان بود . طلحه و زبیر هم که مى دانستند تنها راه پیروزى آنان و در دست گرفتن خلافت ، این است که به وسیله عایشه ، مردم را بشورانند ، این فرصت را از دست ندادند.

عایشه به طور آشکار با امام على علیه السلام دشمنى مى کرد و یادآورى مى کرد که اختلاف بین او و امام ، اختلاف زن با فامیل شوهر است . اگر وجهه عایشه نبود ، طلحه و زبیر ، قادر به جمع آورى نیرو براى جنگ نبودند. او پس از کشته شدن طلحه و زبیر ، میداندار جنگ بود .[۲]

با این همه ، پس از جنگ، امام على علیه السلام با احترام کامل، او را به مدینه برگرداند .[۳]

اگرچه عایشه چندین بار از آنچه در برابر امام على علیه السلام در جنگ جمل از خود نشان داده بود ، اظهار ندامت کرد ،[۴]ولى به دشمنى خود با امام علیه السلام ادامه داد.

وى پس از شهادت امام على علیه السلام ، خوش حالى خود را آشکار کرد و سجده شکر به جاى آورد . همچنین او مانع خاک سپارى امام حسن علیه السلام در کنار جدّش پیامبر خدا گردید .

عایشه در سال ۵۷ یا ۵۸ هجرى درگذشت .

طلحة بن عبید اللّه

طلحة بن عبید اللّه از پیشتازان در اسلام بود و از بزرگان صحابیان به شمار مى رفت . قبل از هجرت ، بین او و زبیر ، عقد برادرى بسته شد . او تاجر بود و هنگام جنگ بدر ، براى تجارت به شام رفته بود .

رجالیان اهل سنّت ، او را ستوده اند و از عشره مبشّره (ده نفر مژده داده شده به بهشت) دانسته اند.

بعد از رحلت پیامبر خدا ، خلفاى سه گانه ، احترام او را نگاه مى داشتند. عمر ، او را به عضویت شوراى شش نفره خود درآورد ؛ ولى او به نفع عثمان ، از خلافت کناره گرفت .[۵]طلحه بسیار باهوش و سیاستمدار بود[۶]و در زمان عثمان ، به سبب اموال بى حسابى که عثمان به او داده بود ،[۷]ثروت بى شمارى به دست آورد. یک بار عثمان ، پنجاه هزار درهم بدهىِ او را [ به بیت المال ]بخشید و گفت : تا کمکى باشد به جوان مردىِ تو!

او از زمینداران بزرگ بود ، به گونه اى که درآمد غلّه او از عراق ، چهارصد تا پانصد هزار دینار و از [ ناحیه] سَرات ،[۸]ده هزار دینار بود.

ثروت باقى مانده او پس از مرگ ، سى میلیون درهمْ تخمین زده مى شود.

عثمان با این که او را بزرگ مى داشت ، به او مَسند و ریاستى نبخشید ؛ زیرا در این جهت ، بیشتر به خویشان و اطرافیان خود (بنى اُمیه) توجّه داشت . از این رو ، رابطه طلحه با او به سردى گرایید، همان طور که عثمان از مهم ترین پشتیبان قبلى خود ، عبد الرحمان بن عوف نیز کناره گرفت.

طلحه ، خود ، ادّعاى خلافت داشت . لذا نامه هایى به بصره ، کوفه و دیگر نواحى نوشت و مردم را براى قتل عثمان تحریک کرد . وى قبل از کشته شدن عثمان ، بیت المال را در دست گرفته بود ؛ ولى بعد از آن به دلیل اتّهام شرکت در قتل عثمان ، نتوانست رسماً ادعاى خلافت کند ، با امام على علیه السلام بیعت کرد ؛ و شگفت آن که او نخستین بیعت کننده بود.

طلحه که علاوه بر دست نیافتن به خلافت ، از امتیازات زمان عثمان هم محروم شده بود ، با امام على علیه السلام به مخالفت برخاست و با همراهى زبیر و عایشه و دیگران ، جنگ جمل را به راه انداخت .

او مى گفت : ما درباره خون عثمان ، کوتاهى کردیم و امروز ، چیزى را شایسته تر از این نمى یابیم که خونمان را در راه عثمان بریزیم.

طلحه در سال ۳۶ هجرى ، در جنگ جمل و با اصابت تیر از پشتِ سر ، به دست مروان بن حکم کشته شد.

زبیر بن عوّام

زُبیر بن عَوّام ، پسر عمه پیامبر صلى الله علیه و آله و امام على علیه السلام است . او چهارمین یا پنجمین نفرى بود که اسلام آورد ، از یاران شجاع[۹]و سرشناس پیامبر اسلام بود و در تمام جنگ هاى او شرکت داشت و چندین بار مجروح شد. رجالیان اهل سنّت ، او را از عشره مبشّره (ده تنِ بشارت داده شده به بهشت) مى شمرند. وى بعد از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله از بیعت با ابو بکر ، سر باز زد و در زمره یاران اوّلیه و خاصّ امام على علیه السلام بود .[۱۰]زبیر بنا بر بعضى اقوال ، در دفن حضرت فاطمه علیهاالسلام شرکت داشت که به گونه اى نشان دهنده نزدیک بودن او به على علیه السلام است. او یکى از اعضاى شوراى شش نفره اى بود که عمر ، آنان را نامزد خلافتْ ساخته بود ؛ ولى او به نفع امام على علیه السلام کناره گرفت.[۱۱]

زبیر ، داماد ابو بکر بود ؛ ولى سال هاى بسیارى از عمر خود را در کنار امام على علیه السلام گذراند. امام على علیه السلام درباره او فرمود:

زبیر ، همیشه از ما اهل بیت بود تا آن زمان که فرزند نامبارک او ، عبد اللّه ، بزرگ شد .

و این ، خود نشان دهنده فتنه انگیزى عبد اللّه است که به آن اشاره خواهد شد.

زبیر در زمان عثمان، به ثروت بسیار زیادى دست یافت، به گونه اى که هنگام مرگ ، پنجاه هزار دینار، یک هزار اسب و یک هزار غلام و کنیز داشت ؛ ولى عهده دار مقام و منصبى نبود.

زبیر از کسانى بود که به شورشیانى که علیه عثمان قیام کرده بودند ، کمک مى کرد و در حقیقت ، خواهان قتل عثمان بود تا خود به خلافت برسد.

او پس از قتل عثمان ، با امام على علیه السلام بیعت کرد ؛ ولى چون امارتى به دست نیاورد و افزون بر آن ، از امتیازات دوران عثمان نیز محروم شد، در برابر امام على علیه السلام پرچم اعتراض برافراشت .[۱۲]تحریک کننده او در این موضعگیرى ، پسرش عبد اللّه بود.

زبیر به اتفاق طلحه با وانمود کردن انجام دادن عمره به سوى مکه رفت[۱۳]و در آن جا با عایشه و دیگران هماهنگ شدند و آتش جنگ جمل را برافروختند. زبیر ، پس از گفتگوى امام على علیه السلام با او ، از جنگْ کناره گرفت ؛ ولى به دست ابن جرموز ، ترور شد .[۱۴]

عبد اللّه بن زبیر

وى در سال اوّل هجرى در مدینه به دنیا آمد و اوّلین فرزند مهاجران است که در مدینه به دنیا آمد.

او نوه ابوبکر بود و در انحراف پدرش از مسیر حق و برپا کردن جنگ جمل ، نقشى اساسى داشت.

امام على علیه السلام درباره او فرمود :

زبیر، همیشه از مااهل بیت بود تا زمانى که فرزند نامبارکش، عبداللّه ،بزرگ شد .

او بعد از قتل عثمان ، بسیار تلاش مى کرد تا پدرش را به خلافت برساند ؛ ولى در کار خود ، موفّق نشد. او حلقه اتّصال عایشه از یک سو ، و زبیر و طلحه از سوى دیگر بود.

او حتّى هنگامى که زبیر قصد کناره گیرى از جنگ جمل را داشت ، به انواع حیله هاى اخلاقى و احساسى دست زد تا پدر را منصرف کند.

در جنگ جمل ، زمانى که کسى اطراف شتر عایشه نمانده بود ، عبد اللّه ، خودْ زمام شتر را به دست گرفت. او در جنگ تن به تن با مالک اشتر ، به شدّت مجروح شد. گفته اند که به کشتن مالک اشتر بسیار تمایل داشت ، حتى اگر به قیمت جان خودش تمام شود. لذا در مواجهه با مالک اشتر مى گفت:

من و مالک را بکشید

و مالک را به همراه من به قتل رسانید .

بعد از پایان جنگ ، بنا به درخواست عایشه ، امام على علیه السلام او را عفو کرد.

عبد اللّه بن زبیر ، شخص مغرور و مطرودى بود ، به گونه اى که حتى مورد توجّه و احترام معاویه هم قرار نگرفت. او پس از مرگ معاویه ، با یزید ، بیعت نکرد و براى حفظ جان خود ، در مکه ساکن شد و بعدها بر مکه تسلّط یافت.

لشکریان یزید به مکه حمله بردند تا مقاومت عبد اللّه را درهم شکنند . در این حمله ، کعبه آتش گرفت و خراب شد؛ لیکن چون در همین زمان، خبر مرگ یزید به مکه رسید ، عبد اللّه ، جان سالم به در بُرد.

عبد اللّه ، پس از مرگ یزید، در سال ۶۴ هجرى، ادّعاى خلافت کرد و بر حجاز و یمن و عراق و خراسان مسلّط شد.

او از عبد اللّه بن عبّاس و محمّد بن حنفیه بیعت خواست ؛ ولى آنان روى برتافتند . از این رو ، تصمیم گرفت آن دو را آتش بزند ؛ لیکن با حمله [ یاران ]مختار ، آن دو از مرگ نجات پیدا کردند.

در زمان خلافت عبد الملک بن مروان ، در سال ۷۳ هجرى ، با حمله حَجّاج به مکه و مسجد الحرام، عبد اللّه بن زبیر ، کشته و سپس به دار کشیده شد.

مروان بن حکم

مروان بن حَکم ، چهره مرموز ، فتنه انگیز و فرصت طلبى بود که تمایل بسیارى به ایجاد فتنه ها و درگیرى ها داشت. وى نمونه عینى نفوذیان در یک نهضت است که نه با روح جریان ، همگونى دارند و نه به ارزش هاى آن باور دارند و نه با اسوه هاى آن ، همراه اند . این گونه کسان ، بیشترین ضررها را به آن جریان فکرى و سیاسى که در آن رشد مى کنند ، وارد مى سازند. مروان ، با نفوذ بسیارى که در عثمان داشت ، و تمایل بى اندازه اش به سلطنت و سرانجام ، بى اعتقادى اش به فرهنگ اسلامى ، نقش [ تخریبى ]مهمّى در تحوّلات جامعه اسلامى بازى کرده است. نقش او در شعله ورسازى دوباره آتش قهر شورشیان علیه عثمان و شتاب گرفتن درگیرى هاى اطراف دارالخلافه نیز تأمّل برانگیز است.

مروان ، از خاندان اُموى و پسر عموى عثمان بود که در مکه یا طائف متولّد شد ؛ لیکن چون پیامبر خدا ، پدر او حَکم بن ابى العاص را به طائف تبعید کرده بود ، او نیز به همراه پدرش در طائف بود و لذا پیامبر خدا را ندید.

دلیل تبعید حکم بن ابى العاص به طائف ، نگاه کردن او به داخل خانه پیامبر صلى الله علیه و آله و یا به سخره گرفتن اعمال و رفتار ایشان بود.

پیامبر صلى الله علیه و آله ، یک بار ، حَکم را نفرین کرده و فرموده بود :

واى بر امّت من از دست نسل این مرد!

هنگامى که عثمان به خلافت رسید ، عمو و پسر عموى خود (حَکم و مروان) را به مدینه بازگرداند و اکرام بسیار کرد ، اموال زیادى به آنان داد و به مروانْ فرصت داد تا در تمام شئون خلافت ، دخالت کند. مروان ، مُنشى خلیفه ، ولى در واقع ، گرداننده اصلى کار حکومت بود.

اعتماد عثمان به مروان و اطاعت بى چون و چرا از او ، بى گمان در قتل عثمان ، نقش مهمى داشت . مروان ، افزون بر آن که جوان و خام بود ، از آداب معاشرت اسلامى نیز بهره اى نداشت ؛ زیرا از آغاز زندگى ، خارج از مدینه و به عنوان تبعیدى و مطرود پیامبر صلى الله علیه و آله زندگى کرده بود .

او با ضربتى که بر پشت گردن او خورده بود ، زخمى شده بود و تا آخر عمر را با گردنى کج و خمیده گذراند و چون گردنى باریک داشت ، او را «خَیطُ الباطل (ریسمان باطل)» مى نامیدند. او پس از کشته شدن عثمان به مکه گریخت و به شورشیان جمل ملحق شد.

مروان در جنگ جمل ، فرمانده سوارگان سمت راست سپاه بود .[۱۵]او در این جنگ ، نقشى مزوّرانه داشت و در بحبوحه جنگ ، طلحه را کشت ؛ چون او را قاتل عثمان مى دانست . او در همین جنگ ، مجروح شد ؛ ولى امام على علیه السلام او را عفو کرد. وى سپس به معاویه ملحق شد و در جنگ صِفّینْ شرکت کرد.

مروان پس از شهادت امام على علیه السلام در سال ۴۲ هجرى از سوى معاویه حاکم مدینه شد. او مانع به خاک سپارىِ امام حسن علیه السلام در کنار جدّش پیامبر خدا گردید.

او بعد از یزید بن معاویه به خلافت رسید ؛ لیکن نُه یا دَه ماه بیشتر حکومت نکرد و این سخن امام على علیه السلام که مدّت زمان حکومت او را به «لعقةُ الکلبِ أنفَه (به اندازه اى که سگ ، دماغش را مى لیسد)» تشبیه کرده بود، تحقّق یافت . پس از او فرزندانش خلافت را در دست گرفتند و بدین سان ، سلسله مروانیانْ بنیاد نهاده شد که در ناهنجار جلوه دادن معارف اسلام و سقوط جامعه اسلامى ، نقش بسیار بد و خبیثانه اى داشتند.

مروان در سال ۶۵ هجرى کشته شد.

عبد اللّه بن عامر

عبد اللّه بن عامر بن کرَیز ، پسر دایى عثمان است و نمونه عینى رفاه زدگانى است که با هر آنچه ارزش انسانى است ، به ستیزه جویى و دشمنى مى پردازند. او در ۲۴ یا ۲۵ سالگى از طرف عثمان به حکومت بصره منصوب شد و افزون بر آن ، حکومت منطقه فارس را نیز در دست گرفت .

پس از قتل عثمان ، امام على علیه السلام او را معزول ساخت . وى نیز موجودى خزانه بصره را دزدید و به مکه فرار کرد . به واسطه شناخت او از بصره بود که اهل جملْ تصمیم گرفتند به بصره بروند. او یکى از کسانى بود که با پولى که از بیت المال دزدیده بود ، به تجهیز لشکر پرداخت و یک میلیون درهم و یکصد شتر براى جنگ با امام على علیه السلام هزینه کرد.

پس از جنگ جمل هم به شام فرار کرد و داماد معاویه شد . وى در جنگ صِفّین در لشکر شام بود، چنان که در جنگ با امام حسن علیه السلام نیز شرکت داشت و واسطه صلح بود . سپس در زمان خلافت معاویه ، سه سال دیگر فرماندار بصره شد . زندگانى او نشانگر دنیاپرستى و آزمندى در بهره جویى از بیت المال است . بدین سان ، آیا شگفت انگیز نیست که در شرح حال او بنویسند: «یکى از بخشندگانِ ستایش شده بود» .

ابن عامر در سال ۵۸ یا ۵۹ هجرى درگذشت .

یعْلَى بن مُنْیه[۱۶]

یعلى بن منیه ، داماد زبیر و کارگزار عمر و عثمان در یمن بود . امیر مؤمنان ، پس از قتل عثمان ، او را معزول کرد . وى نیز بیت المال یمن را که ششصد هزار درهم و ششصد شتر بود ، دزدید و به مکه پناهنده شد.

او در مکه به عایشه ، طلحه و زبیر ملحق شد و مخارج جنگ را به عهده گرفت ، چهارصد هزار درهم براى جنگ طلبان جمل خرج کرد و شترها را هم در اختیار آنان نهاد. شترى را که عایشه در جنگ جمل سوار بود ، او خریده بود.

یعلى بن منیه ، ثروتى بسیار داشت و از صحابیانى بود که با چنگ اندازى به بیت المال ، زندگى شان را از ثروتْ آکنده بودند و شگفتا که به «جود» و «کرم» مشهورند!

به احتمال بسیار ، وى در زمان خلافت معاویه مُرده است.


[۱]ر . ك : ج ۳ ص ۲۳۱ (تحريكات عايشه) .

[۲]ر . ك : ج ۵ ص ۲۱۳ (تداوم نبرد به رهبرى عايشه) .

[۳]ر . ك : ج ۵ ص ۲۴۷ (گفتگوهايى ميان امام و عايشه) .

[۴]ر . ك : ج ۵ ص ۲۵۵ (پشيمانى عايشه) .

[۵]ر . ك : ج ۳ ص ۴۹ (آنچه در شورا گذشت) .

[۶]ر . ك : ص ۵۰۹ (ويژگى هاى ناكثين) .

[۷]ر . ك : ج ۳ ص ۱۱۹ (آنچه به طلحة بن عبيد اللّه داد) .

[۸]سر زمينى ميان تهامه و يمن (معجم البلدان : ج ۳ ص ۲۰۴) .

[۹]ر . ك : ص ۵۰۹ (ويژگى هاى ناكثين) .

[۱۰]ر . ك : ج ۲ ص ۵۱۷ (هجوم به خانه فاطمه ، دختر پيامبر) .

[۱۱]ر . ك : ج ۳ ص ۴۹ (آنچه در شورا گذشت) .

[۱۲]ر . ك : ص ۴۲۵ (برترى جويى) و ص ۵۰۷ (شخصيّت سران ناكثين) .

[۱۳]ر . ك : ص ۵۶۳ (بيرون رفتن طلحه و زبير به قصد مكّه) .

[۱۴]ر . ك : ج ۵ ص ۱۶۷ (پايان كار زبير) .

[۱۵]ر . ك : ص ۵۳۳ (مروان بن حكم) .

[۱۶]مُنْيَه ، نام مادر اوست كه شهرتش را از وى گرفته است و او دختر غزوان بود . پدرش امية بن ابى عبيده تميمى مكّى بوده است .