ولی به هر روی روحیه نصگرایانه با گزارش و روایت، بیشتر همساز است تا تحلیل.
2. عدم گسترش تاریخنگاری تحلیلی تا روزگار سید
روشن است که کوشش تاریخنگاران اسلامی تا سدهها، گزارش رخدادها بود، بدون آنکه چیز زیادی از خود بدان بیفزایند و یا درباره چرایی و امکان آن رخداد، گفتوگو کنند. البته معمولاً در هر کتاب تاریخ، گهگاه سخنی از نویسنده در پذیرش یا کنار نهادن دیدگاهی یا ارزیابی حادثهای میتوان یافت، ولی این اندازه بسنده نیست که همه آن کتاب را «تاریخ تحلیلی» بنامیم.۱ بر این پایه، اگر روند تاریخنگاری در روزگار سید با تحلیل و ارزیابی میانهای نداشته است، شگفت نیست اگر سیدبن طاووس نیز در نگاشتههای خود این راه را نپوید و در نقد روایتهای تاریخی سخن نگوید.
3. هدف سید در نگارش کتابهای تاریخی
با آنکه چند کتاب سید در موضوعهای تاریخی نوشته شده است، اما باید اذعان کرد که هدف سید از نگارش هیچ یک از آنها در وهله اول تاریخنگاری نبوده است؛ برای نمونه الملهوف برای آن نوشته شد تا زائر حسینی همچنان که با داشتن مصباحالزائر از دیگر زیارتنامهها بینیاز میگردد، با داشتن الملهوف نیز به دیگر مقتلها نیازمند نباشد؛2 از این رو در چنین کتابی اساساً مجالی برای درازگویی یا ارزیابی و نقد نیست و الملهوف نیز دقیقاً همینگونه است؛ گزیده، با عباراتی گلچینشده و البته با صبغه گزارشی. از این روست که میبینیم تاریخنگاری سید غالباً به گزارش نزدیکتر است، گرچه سید در مواردی (بسیار اندک) نیز به ارزیابی گزارش میگراید. برای نمونه، در داستان شهادت نوزاد شیرخوار امامحسین علیه السلام نخست سید این روایت را گزارش میکند که امامحسین علیه السلام به خواهرشان زینبکبری علیها السلام فرمودند: «کودکم را بده تا با او خداحافظی کنم». و آنگاه که کودک را به دست میگیرند، آن دونپایگان دیونهاد، او را با تیری به شهادت میرسانند. سپس سید به نقلی دیگر اشاره میکند و مینویسد:
و رُوی من طرق أخری و هی أقرب إلی العقل لأنّ الحال ما کان وقت تودیع للصبیّ
1.. برخی از پژوهشگران برآند که نخستینبار ابنخلدون در مقدمۀ تاریخ خود، بحث «تاریخ تحلیلی» را پی افکند: موسوعة التاریخ الإسلامی، ج۱، ص۶۴؛ شاید در این سخن با چنین اطلاق بتوان خدشه کرد، ولی این را میتوان پذیرفت که توجه جدّی به بررسیهای تاریخی از چند سدۀ واپسین فراتر نمیرود.
2.. الملهوف، ص۸۷.