تعليمى به وى نرسد، علىرغم برخوردارى از عقل، توان ادراكش به فعليّت نخواهد رسيد. امّا آنگاه كه معلّمى از سوى آفريننده او، وى را به خويشتن توجّه دهد، درمىيابد كه قائم به خود نيست و به خواست و اراده ديگرى، هستى يافته است. پس خود را عبدى مملوك و محتاج مىيابد و چون به مالك و آفريننده خويش توجّه كند، مىفهمد كه بىاذن مالك حقّ تصرّف در ملك او را ندارد. پس بايد منتظر دستورات مولا باشد و از رضايت يا ناخشنودى او آگاه شود. امّا مالك و خالق بندگان براساس سنّت خويش با همه آنان ارتباط مستقيم برقرار نكرده است و از اينجا ضرورت ابلاغ اوامر و نواهى آفريدگار، پس از متذكّر شدن بندگان به او - توسّط معلّم الهى - روشن مىشود.
منصوربن حازم به امام صادق عليه السلام عرض مىكند:
هركه فهميد پروردگارى دارد، شايسته است بداند پروردگارش [ از امورى ]رضايت دارد و [ از امورى ديگر] ناخرسند است و [ موارد ]رضايت يا نارضايتى پروردگار را جز از طريق وحى يا رسول نمىشناسد. پس اگر به كسى وحى نشود لازم است كه در جستوجوى رسولان باشد و چنانچه ايشان را ملاقات كرد بداند كه آنان حجّت پروردگارند و اطاعتشان واجب است.۱
با توجّه به اين مطلب - كه امام صادق عليه السلام نيز آن را تأييد فرمودهاند - شناخت فرستاده الهى و اخذ اوامر و نواهى خداوند از او - پس از شناخت پروردگار - ضرورى است. امّا شناخت پيامبر چگونه و از چه راهى محقّق مىشود؟ اين، سؤالى است كه مقاله حاضر پاسخ آن را در لابهلاى مطالب و آثار آيتاللَّه ميرزا مهدى اصفهانى جستوجو مىكند.
1. تشرّف به محضر خدا
از برخى روايات و ادعيه مأثوره بهروشنى استفاده مىشود كه فرستادگان و حجّتهاى الهى به خود خداوند شناخته مىشوند و اين امر، بديهى است؛ زيرا كسى