شخصيت امام حسن مجتبی سلام الله عليه

شخصيت امام حسن مجتبی سلام الله عليه

در گذر تاريخ آثارى زيادى نگاشته شده است كه در آنها فضايل اين امام گردآورى شده است، اما متأسفانه درباره رخدادهاى زندگى آن حضرت، تا اين اواخر كمتر تلاش درخورى صورت پذيرفته بود، بلكه بيشتر، همانند بسيارى از مقاطع ديگر، حوادث آن دوره بدون پژوهش جدى و ارزيابى دقيق و استوار، بر روى هم انباشته شده است.

شخصيت امام حسن عليه السّلام‏[۱]

امام مجتبى عليه السّلام در شب يا روز نيمه ماه رمضان سال سوم هجرت به دنيا آمدند، «[۲]» گرچه در برخى نقلها سال دوم گزارش شده‏ «[۳]» كه به نظر درست نمى‏‌آيد. هيچ‏گونه اختلافى در ماه تولد و روز آن گزارش نشده است. شهادت آن حضرت هم در برخى نقلها، در ماه صفر دانسته شده بدون آن كه روز آن مشخص شود. «۳[۴]» در خبر كلينى و نوبختى آمده است كه رحلت در روز آخر ماه صفر بوده، «[۵]» چنان كه شيخ طوسى در نقلى، رحلت را در بيست و هشتم صفر روايت كرده است. «[۶]» يعقوبى ربيع الاول سال ۴۹ را ماه و سال شهادت دانسته و سن امام را ۴۷ سال گزارش كرده است. «[۷]» درباره اين كه سال شهادت،سال ۴۹ هجرى است، بسيارى از منابع اتفاق نظر دارند. «[۸]» برخى هم سال پنجاه‏ «[۹]» و پنجاه و يكم‏ «[۱۰]» را نقل كرده ‏اند.

درباره فضايل امام حسن عليه السّلام روايات فراوانى نقل شده است.
راويان اين اخبار عده زيادى از عالمان اهل سنت و علماى شيعه‏ اند. «[۱۱]» در گذر تاريخ آثارى زيادى نگاشته شده است كه در آنها فضايل اين امام گردآورى شده است، اما متأسفانه درباره رخدادهاى زندگى آن حضرت، تا اين اواخر كمتر تلاش درخورى صورت پذيرفته بود، بلكه بيشتر، همانند بسيارى از مقاطع ديگر، حوادث آن دوره بدون پژوهش جدى و ارزيابى دقيق و استوار، بر روى هم انباشته شده است.
بسيارى از فضايل روايت شده درباره آن امام همام، حكايت از آن دارد كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله علاقه وافرى نسبت به اين دو برادر داشته و به طور علنى محبت خويش را نسبت به آنان ابراز مى‏‌كرده است. نحوه ابراز محبت، همانند پايين آمدن از منبر و بوسيدن آنها و باز بالا رفتن بر منبر، نشانه جهت‏دار بودن اين اظهار و ابراز علاقه است. «[۱۲]» افزون بر آن از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل شده كه در وقت اظهار محبت نسبت به امام حسن عليه السّلام فرمود كه شاهدان، اين ابراز علاقه را به غائبين برسانند. «[۱۳]» و يا مى‏‌فرمود:«من او را دوست مى‏‌دارم و نيز كسى كه او را دوست بدارد دوست دارم». «[۱۴]»

حضور او در «مباهله»، و قرار گرفتن او در ميان اصحاب كساء، نشانه اعتبار و اهميتى است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله براى او قائل مى‏‌شده است.
جالب است كه امام مجتبى عليه السّلام در بيعت رضوان حضور داشته و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با او بيعت كرده است. «[۱۵]» در روايتى ازرسول خدا صلّى اللّه عليه و آلهآمده است:«لو كان العقل رجلا لكان الحسن، اگر عقل در مردى مجسم مى‏‌شد، همانا حسن بود.»«[۱۶]» قدرت امام حسن عليه السّلام در بر انگيختن مردم كوفه در جريان شورش ناكثين‏ «[۱۷]»، نشان اهميت و اعتبار او در نزد مردم آن شهر مى‏‌باشد.

مسلمانان با توجه به همين احاديث، فرزندان فاطمه زهرا عليها السّلام را فرزندان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دانسته و على رغم انكار بنى اميه و بعدها بنى عباس، كوچكترين ترديدى براى مسلمانان بوجود نيامد. «[۱۸]»

بر مبناى همين شخصيت والا بود كه، چون امام على عليه السّلام او را به عنوان جانشين خود به مردم معرفى نمود، مردم عراق و بسيارى نقاط ديگر با او به عنوان خليفه رسمى بيعت كردند.
با اين حال، از طرف مغرضين در گوشه و كنار سعى گرديد تا شخصيت امام را خدشه ‏دار كنند و او را يك طرف بى‏‌‌بهره از تدبير و سياست و از طرف ديگر دنيا طلب، و بالاخره موضع او را در مقابل على عليه السّلام و حسين عليه السّلام معرفى كنند.
به عنوان نمونه كوشش مى‏‌‌شد تا با جعل و ترويج اخبار پوچ، امام مجتبى عليه السّلام را شخصيتى معرفى كنند كه دائما در حال تزويج و طلاق بوده است. «[۱۹]» در مورد ديگر مى‏‌بينيم كه در اخبار مربوط به صلح اين گونه عنوان شده كه امام تنها با چند تعهدى كه جنبه مالى داشته حاضر شده است از حكومت كناره بگيرد. يعنى او به دنبال تصاحب خراج دارابجرد، اهواز اموال موجود در بيت المال كوفه بوده است. «[۲۰]»

در همين اخبار سعى شده تا عنوان كنند امام براى خويش چنين حقى نمى‏‌ديده كه خلافت را براى خود نگه دارد و لذا آن را تسليم معاويه كرده است. در صورتى كه اين صرف اتهام است. چرا كه خود امام بارها بر اين نكته تصريح فرمود كه: «خلافت حق اوست و تنها از روى اجبار به معاويه واگذار مى‏‌كند.» «[۲۱]» مخالفان امامت و ولايت در كنار اين تخريب شخصيت- كه عمدتا از ناحيه بنى عباس به دليل فشارى كه‏ بنى الحسن بر آنها وارد مى‏‌كردند توسعه يافته- استفاده ديگرى نيز از اين موضع امام عليه السّلام مى‏‌بردند و آن اثبات محكوميت على عليه السّلام و حتى برادرش حسين بن على عليه السّلام بود.
از قول امام به دروغ نقل شده است: «من به خاطر ملك حاضر نيستم با معاويه بجنگم». «[۲۲]» اين مى‏‌توانست براى محكوميت جنگهاى امام على عليه السّلام به كار متعصبان اهل سنت بخورد.

در همين زمينه نقل شده است كه در هنگام تولد امام حسن عليه السّلام پدرش بر آن بود تا اسم وى را «حرب» بگذارد. «[۲۳]» اين بدان معنا بود كه امام از همان آغاز جنگ را به طور طبيعى دوست مى‏‌داشته است. در برخى نقلها آمده است كه امام حسن عليه السّلام گفته است: «تمامى قدرت عرب در دست من است، اگر صلح كنم يا بجنگم در كنار من خواهند بود.» «[۲۴]» و ديگر اين كه: «صد هزار و يا چهل هزار نفر با او بيعت كردند و حتى او را بيشتر از پدرش دوست داشتند.» «[۲۵]» اگر كسى اين نقلهاى خلافت حقيقت را بپذيرد، به طور طبيعى تصور خواهد كرد كه امام آزادانه حكومت را به معاويه واگذار كرده نه آن كه به اجبار تن به اين كار داده است. تفاوت اين دو نظر كاملا روشن است.

نكته ديگر اين كه، اين دسته از مورخان، در روايات تاريخى خود بر آنند ثابت كنند دو برادر با يكديگر اختلاف داشته‏اند به طورى كه امام حسين عليه السّلام موضع برادر را نپذيرفته و ديدگاه ديگرى داشته است.

در نقل ديگرى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آورده‏اند كه فرمود: «حسن از من است و حسين از على عليه السّلام» «[۲۶]» در حالى كه يكى از فضائلى كه مكرر درباره امام حسين عليه السّلام نقل شده اين است كه:«حسين منّى و انا من حسين». هدف از جعل اين روايت، آن است كه على را با فرزندش حسين چنان پيوند دهند كه هر دو خواستار قتل و خونريزى بوده‏اند. درباره همين دوگانگى ميان اين دو برادر آورده‏اند كه امام حسين عليه السّلام به‏ برادرش گفت: «كاش قلب من براى تو بود و زبان تو براى من». «[۲۷]» از قول أبو بكر نيز گفته‏اند كه با مشاهده حسن بن على عليه السّلام مى‏‌گفت: «بابى شبيه بالنبى- ليس شبيها بعلى». «[۲۸]»

اين مطالب را متأخران به عنوان فضيلت نقل كرده‏اند در حالى كه بسيارى از آنها براى همان هدفى كه اشاره شد جعل شده است. چنين تصويرى مى‏‌توانست براى تخريب چهره امام على عليه السّلام و عاشورا، بكار كسانى بيايد كه طرفدار گرايشات عثمانى بودند.

يكى از اتهاماتى كه به امام زده شده، داشتن موضع عثمانى است. خلاصه اين اتهام آن است كه امام با پدرش مخالف بوده و خونريزى در جنگهاى داخلى را قبول نداشته است.

چنين اتهامى به دليل برداشت نادرست از مفهوم صلح صورت گرفته و به دروغ وانمود شده است كه امام با در دست داشتن قدرت كافى، حكومت را به معاويه واگذار كرد. اما واقعيت اين است كه چنين مطلبى يك اتهام كذب است. اين اتهام تا جايى شايع گرديده كه نقل كرده‏اند او پدر خويش را متهم به شركت در قتل عثمان كرده است. «[۲۹]»

در مباحث گذشته اشاره كرديم كه جز بنى اميه كه امام على عليه السّلام را متهم به شركت در قتل عثمان كرده و از اين كار هدف سياسى داشتند، كسى امام را متهم نمى‏‌كرد. در اين صورت چگونه ممكن است كه فرزند امام، آن حضرت را متهم به شركت در قتل عثمان كند؟ چگونه جالب است كه برخى از مورخان گفته‏اند: امام فرزند خود را براى دفاع از عثمان به در خانه عثمان فرستاده بود. اين مسأله اگر هم درست باشد، «[۳۰]» به هدف جلوگيرى از قتل عثمان بود. افزون بر اين، امام حسن عليه السّلام خود از كسانى بود كه در جنگ جمل كه اساسا بر ضد عثمانيها بود نقش مهمى داشت. وى نماينده امام براى تحريك مردم كوفه و آوردن آنان به صحنه جنگ بود. آن حضرت با سخنرانى خود در مسجد كوفه، توانست حدود ده هزار نفر را به ميدان جنگ بر ضد عثمانيها بكشاند. «[۳۱]»

او پيش از آن نيز در جريان نزاع ابو ذر با عثمان، از وى دفاع كرده و در هنگام وداع با ابو ذر، در وقت تبعيد، به او گفت: از ناحيه اينان براى تو مسائلى رخ داده كه مى‏‌بينى ...

صبر پيشه كن تا رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را ملاقات كنى، در حالى كه از تو خوشنود است. «[۳۲]» در بحبوحه جنگ صفين، عبيد الله فرزند عمر- كه از دست قصاص امام على عليه السّلام به دليل قتل هرمزان و زن و فرزند ابو لؤلؤ به سوى معاويه گريخته بود- ابلهانه كوشيد تا امام حسن عليه السّلام را بر ضد پدر بشوراند. امام خواسته او را با تندى رد كرد. پس از آن بود كه معاويه گفت: او نيز فرزند پدرش مى‏‌باشد. «[۳۳]»

امام مجتبى عليه السّلام در صفين مردم را بر ضد سپاه قاسطين بر مى‏‌انگيخت. آن حضرت در يكى از سخنانش فرمود: «فاحتشدوا فى قتال عدوّكم معاوية و جنوده فإنه قد حضر و لا تخاذلوا فإن الخذلان يقطع نياط القلوب». «[۳۴]» در جنگ با دشمنتان معاويه و سپاهش متحد شويد و سستى نكنيد، چه سستى عصب قلب را قطع مى‏‌كند.

امام ضمن نامه‏اى نيز كه در آغاز خلافت خود به معاويه نوشتند حقانيت اهل بيت و مظلوميت آنان را از پس از رحلت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله يادآور شدند. همه اينها دليل قاطعى است بر اين كه امام معين و ياور پدر در همه مراحل بوده است. در نقلى آمده است: زمانى أبو بكر بر سر منبر بود، امام مجتبى عليه السّلام به او گفتند: «انزل عن منبر أبى»، از منبر پدر من پايين بيا! در همان لحظه امام على عليه السّلام فرمود: إن هذا لشي‏ء عن غير ملإ منا. «[۳۵]»

موضع قاطع امام حسن عليه السّلام در جنگ با معاويه پس از آن كه به خلافت رسيد، شاهد يگانگى موضع امام با موضع امام على عليه السّلام مى‏‌باشد. شدت مخالفت امام با خاندان امويان به اندازه‏اى بود كه مروان در وقت دفن امام مجتبى عليه السّلام اجازه دفن او را

در كنار رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نداده و گفت: «چگونه عثمان در خارج از بقيع دفن شود اما حسن بن على عليه السّلام در كنار قبر پيامبر عليه السّلام دفن شود؟» «[۳۶]»

همه اين موارد نشانگر موضع محكم و قاطع امام مجتبى در ضديت با تفكر عثمانى است. اما همان‏گونه كه گذشت، به دليل مسأله صلح و براى مشروع نشان دادن حكومت معاويه، به تحريف موضع امام پرداخته ‏اند.


[۱]حيات فكرى و سياسى ائمه، جعفريان، رسول

[۲]الارشاد، ص ۲۰۵؛ اثبات الوصية، ص ۱۵۴؛ تاريخ بغداد، ج ۱، ص ۱۴۱؛ نسب قريش زبير بن بكار، ص ۴۰؛ المجدى، ص ۱۳

[۳]الكافى ج ۱، ص ۴۶۱؛ التهذيب، ج ۶، ص ۳۹؛ در خبرى آمده كه تولد امام حسن عليه السّلام نوزده روز قبل از جنگ بدر بوده كه طبعا سال دوم مى‏‌شود. المجدى، ص ۱۳

[۴]الارشاد، ص ۲۱۱؛ التهذيب، ج ۶، ص ۳۹

[۵]الكافى، ج ۱، ص ۴۶۱؛ فرق الشيعة، ص ۴۲

[۶]مصباح المتهجد، ص ۷۳۲؛ مسار الشيعة، ص ۲۷

[۷]تاريخ اليعقوبى، ص ۲۲۵

[۸]از جمله: الكافى، ج ۱، ص ۴۶۱؛ التهذيب، ج ۶، ص ۳۹؛ المعارف ابن قتيبه، ص ۱۴۲

[۹]اثبات الوصية، ص ۱۶۰؛ مصباح المتهجد، ص ۷۳۲

[۱۰]مقاتل الطالبيين، ص ۴۹؛ تاريخ بغداد، ج ۱، ص ۱۴۰

[۱۱]در نمونه از اين آثار عبارتند از: «ترجمة الامام الحسن» از ابن عساكر كه در «تاريخ دمشق» وى آمده است، و ديگرى «ترجمة الامام الحسن» از ابن سعد كه در «طبقات الكبرى» او آمده است.

[۱۲]نور الابصار، صص ۱۲۰- ۱۱۹، مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۲۴؛ نظم درر السمطين، ص ۱۹۵

[۱۳]المستدرك، حاكم نيشابورى، ج ۳، صص ۱۴۷، ۱۷۳؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص ۳۴

[۱۴]ترجمة الامام الحسن عليه السّلام، ابن سعد، ص ۱۳۴. رأيت رسول الله صلّى اللّه عليه و آله و سلم واضعا الحسن حبوته و هو يقول: من أحبّنى فليحبّه و ليبلّغ الشاهد منكم الغائب و لو لا عزمة رسول الله صلى الله عليه و آله ما حدّثت أحدا شيئا ثم فقد.

[۱۵]الحياة السياسية للامام الحسن عليه السّلام، صص ۲۴، ۴۴

[۱۶]فرائد السمطين، ج ۲، ص ۶۸

[۱۷]ترجمة الامام الحسن عليه السّلام، ابن سعد، ص ۴۹

[۱۸]الحياة السياسية للامام الحسن عليه السّلام، ص ۲۷. در كشف الغمه (ج ۱، ص ۵۵۰) روايتى آمده كه نشان مى‏‌دهد معاويه اصرار داشت تا حسنين عليه السّلام را فرزندان امام على عليه السّلام بخوانند نه فرزندان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله.

[۱۹]الاتحاف، ص ۳۴

[۲۰]در ادامه اين مسأله را بررسى خواهيم كرد.

[۲۱]الامالى، شيخ طوسى، ج ۲، ص ۱۷۲؛ بهج الصباغه، ج ۳، ص ۴۴۸؛ حياة الحيوان، ج ۱، ص ۵۸؛ بحار الانوار، ج ۴۴، صص ۳۰، ۵۶؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۳۴

[۲۲]ذخائر العقبى، ص ۱۳۹؛ درر نظم السمطين، ص ۱۹۵

[۲۳]ترجمة الامام الحسن عليه السّلام ابن سعد، ص ۱۲۶

[۲۴]همان، ص ۱۶۷؛ ذخائر العقبى، ص ۱۳۹

[۲۵]تهذيب التهذيب، ج ۲، ص ۲۹۹؛ ذخائر العقبى، صص ۱۳۹- ۱۳۸؛ تهذيب تاريخ دمشق، ج ۴، ص ۲۱۲؛ الاتحاف، ص ۳۵

[۲۶]ذخائر العقبى، ص ۱۳۲

[۲۷]كشف الغمه، ج ۲، ص ۲۴۳؛ ترجمة الامام الحسين عليه السّلام، ابن عساكر، صص ۱۴۶- ۱۴۵

[۲۸]مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۱۲۱

[۲۹]نك: انساب الاشراف، ج ۲، ص ۱۲. در اين روايت تاريخى آمده است كه «حسن» به امام على عليه السّلام اعتراض كرده است، گويا اصل خبر درست است، اما اين «حسن»، «حسن بصرى» است، نه امام حسن مجتبى عليه السّلام.

[۳۰]استاد ما سيد جعفر مرتضى در اين مسأله ترديد كرده است: الحياة السياسيه للامام الحسن عليه السّلام، صص ۱۵۰- ۱۴۹

[۳۱]وقعة صفين، ص ۱۵؛ العقد الفريد، ج ۵، ص ۶۳

[۳۲]الحياة السياسيه للامام الحسن عليه السّلام ص ۱۱۳؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۸، ص ۲۵۳؛ الغدير، ج ۸، ص ۳۰۱؛ تاريخ اليعقوبى، ج ۲، ص ۱۷۲

[۳۳]وقعة صفين، ص ۲۹۷؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۵، ص ۲۳۳؛ مناقب، ابن شهر آشوب، ج ۳، ص ۱۸۶: ۱۹۹

[۳۴]وقعة صفين، ص ۱۱۴

[۳۵]ترجمة الامام الحسن عليه السّلام ابن سعد، ص ۱۶۰؛ انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۶؛ ابن سعد (۲۱۹) همين نقل را در برخورد امام حسين عليه السّلام با عمر آورده است.

[۳۶]نظم درر السمطين، ص ۲۰۵؛ روضة الواعظين، ص ۱۶۸؛ مناقب، ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۴۴؛ ذخائر العقبى، ص ۱۴۲