از نگاه قرآن ، تبهكارانى كه از فرمان عقل و رهنمودهاى فرستادگان الهى سرپيچى كردهاند و فساد و تباهى ، سراسر زندگى آنها را فرا گرفته ، در رستاخيز ، پس از محاسبه و رسيدگى دقيق به پرونده اعمالشان ، در جايگاهى كه انواع عذابهاى غير قابل تصوّر وجود دارد ، مجازات خواهند شد . قرآن ، از اين جايگاه با تعبيرهاى مختلفى ياد كرده است ، مانند :
۱ . جهنّم
جهنّم ، معروفترين نام جايگاه مجازات مجرمان در قيامت است .
واژهشناسى «جهنّم»
واژهشناسان در باره ريشه واژه «جهنّم» اختلاف نظر دارند . برخى بر اين باورند كه اين واژه ، عبرانى است و اصل آن ، «كِهِنّام» بوده و با تعريب ، «جهنّم» شده است .. ر . ك : تاج العروس : ج ۱۶ ص ۱۲۶ و لسان العرب : ج ۱۲ ص ۱۱۲ و النهاية : ج ۱ ص ۳۲۳ و الإتقان فى علوم القرآن : ج ۱ ص ۳۹۸ و تفسير الآلوسى : ج ۲ ص ۹۶ .
برخى ، ريشه عبرانى آن را «جهينوم» يا «جحينوم» دانستهاند ، كه محلّى در
چهار كيلومترى قدس بوده و زبالههاى شهر و لاشههاى حيوانات را در آنجا مىريختند و مىسوزاندند .. المفصّل فى تاريخ العرب : ج ۶ ص ۶۷۹ .
برخى اين كلمه را فارسى معرّب مىدانند .. ر . ك : الصحاح : ج ۵ ص ۱۸۹۲ (مادّه «جهنّم») .به تونل زير حمّام كه حرارت در آن مىدمند تا زمين حمّام را گرم كند نيز جهنّم مىگويند .. ر . ك : لغتنامه دهخدا : ج ۵ ص ۶۹۶۶ (واژه «جهنّم») .
شايد به دليل مشكوك بودن عربيت اين واژه ، ابن فارس ، آن را در مقاييس اللغة آن را نياورده ؛ اما ابن منظور در وجه تسميه آن مىگويد :
الجهنام : القعر البعيد ، و بئر جهنّم و جهنام ، بكسر الجيم و الهاء : بعيدة القعر ، و به سمّيت جهنّم لبعد قعرها .. لسان العرب : ج ۱۲ ص ۱۱۲ (ماده «جهنم») .
جهنام : عمق زياد . چاه جَهْنَم و جِهْنام ، چاهى كه ژرف باشد . جهنّم را به خاطر عمقش به اين نام ناميدهاند .
واژه «جهنّم» در قرآن و حديث
واژه «جهنّم» ، هر ريشهاى كه داشته باشد ، در قرآن و حديث ، براى تبيين جايگاه مجازات تبهكاران به كار رفته و به نظر مىرسد كه عرب پيش از اسلام نيز با اين واژه آشنا بوده است .
گفتنى است كه واژه «جهنّم» در قرآن ، ۷۷ بار تكرار شده و در نُه مورد ، مضافٌ إليه «نار» قرار گرفته است و در همه اين موارد ، مقصود از آن جايگاه مجازات تبهكاران در قيامت است ؛ امّا واژه «نار» در قرآن ، كاربردهاى مختلفى دارد كه توضيح خواهيم داد .
تكرار اضافه «نار» به «جهنّم» در قرآن ، بيانگر آن است كه «جهنّم» عين «نار» نيست و اين اضافه به اصطلاح ، اضافه بيانيه نيست . از سوى ديگر ، جهنّم داراى معنايى متناسب با «نار» است . از اين رو معناى «بئر بعيدة القعر» كه لسان العرب براى آن ذكر مىكند ، تقويت مىيابد ، چنان كه احاديثى با تعابيرى از قبيل : «حُفَر النيران» مؤيّد ديگرى براى اين تفسيراند .
۲ . جحيم
دومين نام دوزخ ، «جحيم» است كه لفظا و معنا مشابه نام نخست آن است .
واژهشناسى «جحيم»
كلمه «جحيم» در لغت ، به معناى آتشى است كه به شدّت برافروخته شده باشد . خليل بن احمد در اين باره مىگويد :
الجحيم : النار الشديد التأجّج و الالتهاب . و جاحم الحرب : شدّة القتل فى معركتها .. العين : ج ۳ ص ۸۷ .
جحيم ، آتش تند ، شعلهور و سركش است . حاحم الحرب ، به معناى كشتار هولناك در جنگ است .
اما جوهرى در تبيين واژه «جحيم» آورده :
الجحيم : اسم من اسماء النار وكلّ نارٍ عظيمة في مهواة فهي جحيم ، من قوله تعالى : «قَالُواْ ابْنُواْ لَهُ بُنْيَـنًا فَأَلْقُوهُ فِى الْجَحِيمِ». صافّات : آيه ۹۷ .. و الجاحم : المكان الشديد الحرّ .. الصحاح : ج ۵ ص ۱۸۸۳ .
جحيم ، از نامهاى آتش است ، وهر آتش زياد داخل گودال را جحيم گويند كه برگرفته از اين سخن خداوند است : گفتند :«براى او خانهاى بسازيد و او را در آتشى بزرگ بيندازيد». جاحم ، جاى بسيار داغ است .
به نظر مىرسد همان طور كه بسيارى از واژهشناسان گفتهاند ،. ر . ك : العين : ج ۳ ص ۸۷ و النهاية : ج ۱ ص ۲۴۱ و لسان العرب : ج ۱۲ ص ۸۴ و القاموس المحيط : ج ۴ ص ۸۷ .اصل در معناى «جحيم» ، همان معناى اوّل يعنى آتشى است كه به شدت برافروخته شده و آنچه جوهرى در معناى آن آورده ، يكى از مصاديق آن است .
واژه «جحيم» در قرآن و حديث
در قرآن كريم ، واژه «جحيم» ، ۲۶ بار تكرار شده كه ۲۵ بار ، در آتش دوزخ و يك بار در آتشى كه نمروديان افروختند و حضرت ابراهيم عليه السلام را در آن افكندند ، به كار رفته است . در احاديث نيز اين واژه، مكرّر در معناى آتش دوزخ ، به كار رفته است .
بنا بر اين ، قرآن و حديث ، اين واژه را در معناى لغوى آن به كار بردهاند .
۳ . نار
سومين نام دوزخ ، «نار» است .
واژهشناسى «نار»
كلمه «نار» و «نور» از نگاه برخى از واژهشناسان عرب ، به يك ريشه مىرسند . ابن فارس در اين باره مىگويد :
النون و الواو و الراء أصل صحيح يدلّ على إضاءة و اضطراب و قلّة ثبات . منه النور
و النار ، سمّيا بذلك من طريقة الإضاءة ، و لأنّ ذلك يكون مضطربا سريع الحركة .. معجم مقاييس اللغة : ج ۵ ص ۳۶۸ .
ن و ر ، يك ريشه صحيح است كه بر روشنى و موج و كمثباتى دلالت مىكند . از همين ريشهاند نار و نور ، و ناميده شدنشان به اين نام ، از اين روست كه نورافشاناند ، و اين از آن جهت است كه موّاج و شتاباناند .
برخى از پژوهشگران در تبيين رابطه «نار» و «نور» گفتهاند :
إنّ الضوء و الحرارة متلازمان ؛ فإنّهما يتحصّلان من التموّج و الاهتزاز الشديد فى ذرّات الشىء و داخله. فإذا كان النظر إلى جهة الضوء يقال : إنّه نور و يطلق عليه النور ، و إذا لوحظ النظر إلى جهة الحرارة يطلق عليه النار و يناسبها وجود الألف الدالّ على التشعشع و الارتفاع و التلألؤ .. التحقيق فى كلمات القرآن الكريم : ج ۱۲ ص ۲۷۹ .
روشنى و حرارت ، همراه هميشگىاند ، كه از موج و حركت تند در ذرّات و داخل يك شىء به دست مىآيند . وقتى به حيث نور آن نگريسته شود ، به آن نور گفته مىشود ، و بر آن ، «نور» اطلاق مىگردد ، و وقتى كه به حيث گرمايش آن نگريسته شود ، به آن «نار» گفته مىشود . و وجود الف د رنار ، كه دلالت بر شعاع و رفعت و برافروختگى دارد ، با آن مناسبت دارد .
واژه «نار» در قرآن و حديث
در قرآن ، كلمه «نار (بدون الف و لام)» و «النار (با الف و لام)» در مجموع ، ۱۴۵ بار تكرار شده است كه در ۱۱۸ مورد ، آتش جهنّم ، دو مورد ، آتش برزخ و ۲۵ مورد ، معانى مختلف آتش دنيا ، مراد است . كاربردهاى آتش در قرآن را بدين سان مىتوان خلاصه كرد :
۱ . آتش ، به عنوان يكى از نشانههاى توحيد،. يس : آيه ۸۰ ، واقعه : آيه ۷۱ .
۲ . آتش ، مبدأ آفرينش جن و شيطان،. اعراف : آيه ۱۲ ، ص : آيه ۷۶ ، الرحمن : آيه ۱۵ ، حجر : آيه ۲۷ .
۳ . آتش ، مبدأ مشاهدات موسى عليه السلام در آغاز نبوّت،. قصص : آيه ۲۹ ، طه : آيه ۱۰ ، نمل : آيه ۷ ـ ۸ .
۴ . آتشى كه ابراهيم عليه السلام در آن افكنده شد ،. انبيا : آيه ۶۹ ، عنكبوت : آيه ۲۴ .
۵ . مَثَل زدن به آتش،. بقره : آيه ۱۷ ، ۲۶۶ .
۶ . آتش جنگ،. مائده : آيه ۶۴ .
۷ . آتش گرفتارىها و سختىهاى دنيا،. آل عمران : آيه ۱۸۳ .
۸ . آتش گناه،. بقره : آيه ۱۷۴ ، نساء : آيه ۱۰ .
۹ . آتش برزخ،. غافر : آيه ۴۶ ، الرحمن : آيه ۳۵ .
۱۰ . آتش دوزخ.. بقره : آيه ۱۲۶ و ۱۶۷ و ۱۷۵ و ۲۱۷ و ۲۲۱ و ۲۵۷ و ۲۷۵ و ... .
گفتنى است كه در قرآن ، كلمه «نار» ، هنگامى كه براى آتش دوزخ به كار رفته ، با كلمه «جهنّم» تركيب گرديده است . در احاديث نيز كلمه «نار» مكرّر در آتش دوزخ به كار رفته است .
۴ . سَقَر
چهارمين نام دوزخ ، «سَقَر» است .
واژهشناسى «سَقَر»
واژه «سقر» در اصل به معناى سوختن و دگرگون شدن به وسيله آتش است . ابن فارِس مىگويد :
السين و القاف و الراء أصل يدلّ على إحراق أو تلويح بنار ، يقال : سقرتْهُ الشمس ، إذا لوّحته .. معجم مقاييس اللغة : ج ۳ ص ۸۶ .
س ق ر ، ريشهاى است كه بر سوزاندن يا داغ كردن با آتش ، دلالت دارد . گفته مىشود . «سقرته الشمس»، يعنى آفتاب ، او را داغ كرد .
بعضى اين واژه را عربى مىدانند و بر اين باورند كه وجه تسميه آتش دوزخ به «سقر» ، اين است كه جسم را ذوب مىنمايد؛. ر . ك : النهاية : ج ۲ ص ۳۷۷ ، لسان العرب : ج ۴ ص ۳۷۲ .
ولى برخى ديگر معتقدند كه اين نام ، عجمى است .. ر . ك : الصحاح : ج ۲ ص ۶۸۷ .
واژه «سقر» در قرآن و حديث
در قرآن ، چهار بار كلمه «سقر» به كار رفته. قمر : آيه ۴۸ ، مدّثر : آيه ۲۶ و ۲۷ و ۴۲ .و در همه موارد ، مقصود از آن ، آتش دوزخ است . در يكى از اين موارد ، «سقر» چنين تعريف شده است :
«وَ مَآ أَدْرَلـكَ مَا سَقَرُ * لَا تُبْقِى وَ لَا تَذَرُ * لَوَّاحَةٌ لِّلْبَشَرِ .. مدّثر : آيه ۲۷ ـ ۲۹ .
و تو نمىدانى «سقر» چيست ؟ [آتشى است كه] نه چيزى را باقى مىگذارد و نه چيزى را رها مىسازد».
اين تعريف ، نشان مىدهد كه در نامگذارى دوزخ به «سقر» ، ريشه لغوى آن مورد توجّه بوده است .
با عنايت به اين كه آيات ياد شده ، بيانگر جايگاه يكى از سران شرك و كفر يعنى وليد بن مغيره است ، مىتوان گفت : «سقر» در دوزخ ، نام جايگاهى است كه عذاب آن ، بيش از ساير مكانهاى دوزخ است . به اين معنا در شمارى از احاديث ، تصريح شده است .. ر . ك : ص ۳۱ (فصل يكم : نامهاى دوزخ / سقر) .
۵ . سعير
پنجمين نام دوزخ ، «سعير» است .
واژهشناسى «سعير»
اين واژه در اصل به معناى افروخته شدن چيزى و بالا آمدن آن است . بدين جهت به آتشى كه زبانه مىكشد و بالا مىآيد ، «سعير» گفته مىشود . ابن فارس مىگويد :
السين و العين و الراء أصل واحد يدلّ على اشتعال الشىء و اتّقاده و ارتفاعه . من ذلك السعير سعير النار .. معجم مقاييس اللغة : ج ۳ ص ۷۵ (مادّه «سعر») .
س ع ر ، ريشهاى است كه بر شعله كشيدن ، آتش زدن و بالا رفتن دلالت دارد . از همين واژه است سعير النار (شعله آتش) .
واژه «سعير» در قرآن و حديث
در قرآن ، واژه «سعير» ، شانزده بار. با مشتقات آن ، نوزده مرتبه مىشود : سُعُر ، دو مرتبه و سُعّرت يك مرتبه و سعير ، شانزده مرتبه .و واژه «سُعِّرتْ» ، يك بار آمده است . در قرآن ، واژه «سعير» گاهى در توصيف آتش دوزخ ، به كار رفته است مانند :
«مَّأْوَلـهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَـهُمْ سَعِيرًا .. اسرا : آيه ۹۷ .
جايگاهشان دوزخ است . هر زمان آتش آن فرو نشيند ، شعله تازهاى بر آنان مىافزاييم !».
ولى قرار گرفتن اين واژه در برابر «جنّت (بهشت)» مانند :
«فَرِيقٌ فِى الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِى السَّعِيرِ .. شورا : آيه ۷ .
گروهى در بهشت و گروهى در آتش سوزاناند».
و تعبير «أصحاب السعير». فاطر : آيه ۶ ، ملك : ۱۰ ـ ۱۱ .در چند آيه ديگر ، قرينهاند كه «سعير» علاوه بر معناى وصفى ، يكى از نامهاى دوزخ نيز هست . در احاديث نيز از دوزخ با عنوان «سعير» ياد شده است ، مانند : «حرّ السعير» و «عذاب السعير» .. ر . ك : ص ۲۷ (فصل يكم : نامهاى دوزخ / سعير «آتش پرشراره») .
۶ . حُطَمه
ششمين نام دوزخ «حُطَمه» است .
واژهشناسى «حُطَمه»
حطمه ، صيغه مبالغه است از مادّه «حطم» به معناى در هم شكستن . از اين رو به سالهاى قحطى ، «حُطْمه (بر وزن لقمه)» گفته مىشود ؛ زيرا همه چيز را در هم مىشكند . نيز به محلّى از اطراف كعبه كه ميان حجر الأسود و درِ خانه واقع شده ، «حطيم» گفته مىشود ؛ زيرا در اثر ازدحام و فشار مردم ، گويا استخوانها در هم مىشكند . ابن فارس در اين باره آورده است :
الحاء و الطاء و الميم أصل واحد ، و هو كسر الشيء . يقال : حطمت الشيء حطما : كسرته ... و الحطمة : السنة الشديدة ، لأنّها تحطم كلّ شىء .. معجم مقاييس اللغة : ج ۲ ص ۷۸ (ماده «حطم») .
ح ط م ، يك ريشه است و آن ، شكستن چيزى است . گفته مىشود : «حطمتُ الشىء حطما» ، يعنى : آن را شكستم . حُطمه ، به معناى قحطى شديد است ؛ چون همه چيز را در هم ، مىشكند .
بنا بر اين ، نامگذارى دوزخ به «حُطمه» بدين جهت است كه آتش دوزخ ، همه چيز را در هم مىشكند و متلاشى مىسازد .
واژه «حُطَمه» در قرآن و حديث
واژه «حطمه» دو بار در سوره هُمَزه، تكرار شده است . قرآن در توضيح اين نام ، اوّلاً براى تصوير مبالغه و بيان عظمت آن ، «نار (آتش)» را به «اللّه» اضافه مىكند و ثانيا از ويژگىهاى آن مىگويد كه : آتشى است كه نه تنها ظاهر جسم ، بلكه جان و دل را هم مىسوزاند :
«وَ مَآ أَدْرَلـكَ مَا الْحُطَمَةُ * نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ * الَّتِى تَطَّـلِعُ عَلَى الْأَفْـ?دَةِ .. همزه : آيه ۵ ـ ۷ .
و تو چه مىدانى «حطمه» چيست ؟ ! آتش برافروخته خداوند است . كه به دلها مىرسد».
اين بيان ، مؤيّد آن است كه در كاربرد واژه «حطمه» براى دوزخ معناى لغوى آن ، مورد توجّه بوده ؛ چرا كه آتش دوزخ تا اعماق جان انسانِ تبهكار نفوذ مىكند و آن را در هم مىشكند . در حديثى آمده است كه آتش دوزخ ، علاوه بر اين كه دوزخيان را به شدّت در هم مىشكند و خرد مىكند ، خودِ پارهها و تودههاى آتش نيز يكديگر را در هم مىشكنند . متن حديث چنين است :
تُعرَضُ لِلنّاسِ جَهَنَّمُ كَأَنَّها سَرابٌ يَحطِمُ بَعضُها بَعضا .. ر . ك : ص ۲۹ ح ۱۳ .
دوزخ ، چونان سرابى كه شعلههاى آن بر يكديگر فرو مىكوبند ، بر مردم نمايان مىشود .
سيّد رضى در توضيح اين حديث مىگويد :
اين گفته، مَجاز است ؛ زيرا منظور پيامبر خدا ـ كه درود و سلام بر او باد ـ شدّت شعله و در هم پيچيدن زبانهاش است، چنان كه گويى بخشهايى از آن، بخشهاى ديگر را در هم مىكوبد ؛ يعنى خرد مىكند و مىشكند. «حَطْم» به معناى شكستن است. احتمال هم دارد كه مراد ، اين باشد كه جهنّم، تن عذاب شوندگان را در هم مىشكند و آنها را جزئى از جهنّم قرار مىدهد ؛ زيرا آنان مدام در آن ماندگارند و از آن بيرون نمىآيند.. المجازات النبويّة : ص ۱۰۹ ح ۷۰ .
۷ . هاويه
هفتمين نام دوزخ ، «هاويه» است .
واژهشناسى «هاويه»
اين واژه در اصل ، از مادّه «هوى» به معناى افتادن به پايين و سقوط كردن از بلندى است . ابن فارس مىگويد :
الهاء و الواو و الياء : أصل صحيح يدلّ على خلوّ و سقوط ... و يقال : هوى الشيء يهوى : سقط . و هاوية : جهنّم ، لأنّ الكافر يهوى فيها . و الهاوية : كلّ مهواة ، و الهوّة : الوهدة العميقة .. معجم مقاييس اللغة : ج ۶ ص ۱۵ .
ه و ى ، ريشه صحيحى است كه بر رها شدن و فرو افتادن ، دلالت مىكند . گفته مىشود : «هوى الشىء يهوى» ، يعنى : سقوط كرد . هاويه جهنّم ، براى اين است كه كافر در آن ، سقوط مىكند . هاويه ، به هر گودالى گفته مىشود . هوّه ، گودال عميق است .
بنا بر اين ، ناميده شدن جهنّم به «هاويه» ، بِدان جهت است كه تبهكاران در چنين جايگاه عميق و خطرناكى سقوط مىكنند .
واژه «هاويه» در قرآن و حديث
واژه «هاويه» تنها يك بار در قرآن آمده است :
«وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَ زِينُهُ * فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ * وَ مَآ أَدْرَلـكَ مَاهِيَهْ * نَارٌ حَامِيَةُ .. قارعه ، آيه ۸ ـ ۱۱ .
و امّا كسى كه ترازوهايش سبُك است ، پناهگاهش «هاويه» است ! و تو چه مىدانى «هاويه» چيست ؟! آتشى است سوزان !».
كلمه «اُمّ» در اين آيه ، به معناى جايگاه و قرارگاه است.. ر . ك : الصحاح : ج ۶ ص ۲۵۳۹ .بنا بر اين ، معناى آيه ، اين است كه جايگاه كسانى كه اعمال نيك آنان وزن و ارزشى ندارد ، پرتگاه سوزان و عميق دوزخ است.
گفتنى است كه از برخى احاديث نيز استفاده مىشود كه در نامگذارى جهنّم به «هاويه» ، عميق بودن دوزخ و سقوط دوزخيان در آن ، مورد عنايت بوده است .. ر . ك : ص ۳۷ (فصل يكم : نامهاى دوزخ / هاويه «سياه چال») .
۸ . لَظى
هشتمين نام دوزخ ، «لَظى» است .
واژهشناسى «لظى»
برخى از واژهشناسان ، اين واژه را به زبانه و شعله خالص آتش ، تفسير كردهاند و برخى از آنان ، آن را به معناى آتش مىدانند . خليل بن احمد فراهيدى مىگويد :
لظى : هو اللهب الخالص .. العين : ج ۸ ص ۱۶۹ (مادّه «لظى») .
لظى ، شعله ناب (بدون دود) است .
امّا ابن منظور مىگويد :
اللظى : النار ، و قيل : اللهب الخالص ... و لظى : اسم جهنّم ، نعوذ باللّه منها ، غير مصروف ، و هى معرفة لا تنوّن و لا تنصرف للعلميّة و التأنيث ، و سمّيت بذلك لأنّها أشدّ النيران .. لسان العرب : ج ۱۵ ص ۲۴۸ (مادّه «لظى»).
لظى ، آتش است و گفته شده شعله خالص است . لظى ، نام جهنّم است كه از آن به خدا پناه مىبريم . اين كلمه ، غير منصرف است و تنوين نمىگيرد . غير منصرف بودنش به خاطر علم بودن و مؤنّت بودن است . ناميده شدن دوزخ به «لظى» ، به سبب سختترين آتش بودن آن است .
بنا بر اين ، از نظر واژهشناسى ، كلمه «لظى» اگر با تنوين بيايد ، صفت آتش است ؛ ولى اگر بدون تنوين بيايد ، نام عام و يا نام خاصّ آن است . البته از بعضى احاديث استفاده مىشود كه لظى ، نام يكى از دركات جهنّم است .. ر . ك : ص ۳۷ ح ۲۲ .
واژه «لظى» در قرآن و حديث
واژه «لظى» ، تنها يك بار در قرآن آمده است :
«كَلَا إِنَّهَا لَظَى * نَزَّاعَةً لِّلشَّوَى .. معارج : آيه ۱۵ ـ ۱۶ .
نه چنين است! آن ، شعلههاى سوزان آتش است . بر كَننده پوست سر و اندام است».
مرجع ضمير «إنّها» در اين آيه ، اگر «نار». در تفسير الكشّاف ، در باره مرجع اين ضمير آمده : «و الضمير للنار و لم يجرلها ذكر ، لأنّ ذكر العذاب دلّ عليها . ويجوز أن يكون ضميرا مبهما ترجم عنه الخبر ، أو ضمير القصة» مرجع ضمير ، نار است . اين كه از نار ، اسم برده نشده ، براى اين است كه عذاب ذكر شده ، بر آن ، دلالت مىكند . اين هم درست است كه گفته شود : ضمير مبهم است و خبر ، حكايتگر آن است . نيز ممكن است ضمير قصّه باشد (الكشّاف : ج ۶ ص ۲۰۷) .باشد ، «لظى» معناى وصفى آن را در بر دارد و ديگر ، نام دوزخ نخواهد بود ، مانند :
«فَأَنذَرْتُكُمْ نَارًا تَلَظَّى .. ليل : آيه ۱۴ .
و من شما را از آتشى كه زبانه مىكشد ، بيم مىدهم».
امّا اگر ضمير «إنّها» ضمير مبهم و يا ضمير قصّه باشد ـ چنان كه بسيارى از واژهشناسان. ر . ك : العين : ج ۸ ص ۱۶۹ و الصحاح : ج ۶ ص ۲۴۸۲ و النهاية : ج ۴ ص ۲۵۴ و لسان العرب : ج ۱۵ ص ۲۴۸ و القاموس المحيط : ج ۴ ص ۳۸۶ و مجمع البحرين : ج ۴ ص ۱۲۲ (مادّه «لظى») .و مفسّران. ر . ك : التبيان فى تفسير القرآن : ج ۱۰ ص ۱۱۷ و تفسير غريب القرآن : ص ۶۵ و تفسير الطبرى : ج ۱۴ الجزء ۲۹ ص ۷۴ و تفسير السمرقندى : ص ۴۷۲ .گفتهاند ـ ، «لظى» نامى از نامهاى دوزخ است . گفتنى است كه برخى از احاديث نيز اين معنا را تأييد مىنمايد .. ر . ك : ص ۳۵ (فصل يكم : نامهاى دوزخ / لظى «آتشِ زبانهكِش») .
۹ . اَثام
نهمين نام دوزخ ، «اَثام» است .
واژهشناسى «اَثام»
اين واژه از ريشه «إثم» به معناى گناه است و «اَثام» ، به معناى كيفر گناه است . خليل بن احمد مىگويد :
و الأثام فى جملة التفسير : عقوبة الإثم .. العين : ج ۸ ص ۲۵۰ (مادّه «أثم») .
اثام در تفاسير ، كيفر گناه ، معنا شده است .
همچنين ابن منظور مىنويسد :
و الأثام جزاء الإثم .. لسان العرب : ج ۱۲ ص ۶ (مادّه «أثم») .
اَثام ، كيفر گناه است .
از اين رو ، دوزخ را مىتوان «اَثام» ناميد ؛ زيرا جايگاه كيفر گنهكاران است .
واژه «اَثام» در قرآن و حديث
در قرآن ، يك بار كلمه «اثام» آمده است :
«وَ الَّذِينَ لَا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَـهًا ءَاخَرَ وَلَا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ إِلَا بِالْحَقِّ وَ لَا يَزْنُونَ وَمَن يَفْعَلْ ذَ لِكَ يَلْقَ أَثَامًا .. فرقان : آيه ۶۸ .
و كسانى كه معبود ديگرى را با خداوند نمىخوانند و انسانى را كه خداوند خونش را حرام شمرده ، جز به حق نمىكُشند و زنا نمىكنند ، و هر كس چنين كند ، مجازات سختى خواهد ديد !».
مفسّران غالبا همانند واژهشناسان ، «أثام» را به كيفر گناه ، تفسير كردهاند؛. ر . ك : التبيان فى تفسير القرآن : ج ۷ ص ۵۰۸ و مجمع البيان : ج ۶ ص ۴۳۲ و ج ۷ ص ۳۰۸ و تفسير الطبرى : ج ۱۱ الجزء ۱۹ ص ۴۰ و تفسير ابن كثير : ج ۳ ص ۳۳۹ .امّا يكى از آنان اين واژه را به وادىاى در جهنّم تفسير كرده است ،. تفسير القمّى : ج ۲ ص ۱۱۶ ـ ۱۱۷ .اين معنا از ابن عمر ، قتاده ، مجاهد ، عكرمه و سعيد بن جبير نيز گزارش گرديده است.. ر . ك : بحار الأنوار : ج ۸ ص ۲۵۵ و تفسير ابن أبى حاتم : ج ۸ ص ۲۷۳۰ .برخى نيز اين واژه را نامى از نامهاى دوزخ دانستهاند .. ر . ك : تفسير البحر المحيط : ج ۶ ص ۴۷۲ .
۱۰ . سجّين
دهمين نام دوزخ ، «سجّين» است .
واژهشناسى «سجّين»
اين واژه ، صيغه مبالغه از مادّه «سجن» به معناى زندان است . بنا بر اين ، «سجّين» جايگاه ابدى تبهكاران است كه به دليل وجود انواع عذابها در آن ـ كه قابل مقايسه با سختترين زندانهاى دنيوى نيست ـ ، چنين ناميده شده است .
ابن منظور مىگويد :
سجّين : فِعّيل من السجن ، و السجّين : السجن . و سجّين : وادٍ فى جهنّم ، نعوذ باللّه منها ، مشتقٌّ من ذلك .. لسان العرب : ج ۱۳ ص ۲۰۳ (مادّه «سجن») .
سجّين ، صيغه مبالغه از «سجن» است . سجّين ، همان سجن (زندان) است . سجّين ، وادىاى در جهنّم ـ كه از آن به خدا پناه مىبريم ـ ، از همين ريشه مشتق شده است .
راغب اصفهانى نيز اين واژه را چنين معنا كرده است :
و السجّين : اسم لجهنّم بإزاء عِلّيّين ، و زيد لفظه تنبيها على زيادة معناه .. مفردات ألفاظ القرآن : ص ۳۹۹ (مادّه «سجن») .
سجّين ، نامى است براى جهنّم در برابر علّيّين . بر اصل آن، براى توجّه به زيادت معنايش [حروفى] افزوده شده است .
واژه «سجّين» در قرآن و حديث
در قرآن ، اين واژه دو بار به كار رفته است :
«كَلَا إِنَّ كِتَـبَ الْفُجَّارِ لَفِى سِجِّينٍ * وَ مَآ أَدْرَلـكَ مَا سِجِّينٌ .. مطفّفين : آيه ۷ ـ ۸ .
نه چنين است [كه آنها مىپندارند]! به يقين ، نامه اعمال بدكاران ، در «سجّين» است ، و تو چه مىدانى كه «سجّين» چيست ؟!».
كلمه «كتاب» در اين آيه ، به معناى مكتوب است . البتّه نه به معناى نوشته چيزى با قلم در كاغذ ؛ بلكه به معناى قضاى حتمى الهى است ، بدين معنا كه سرنوشت قطعى تبهكاران ، زندانى ابدى است كه به دليل وجود انواع سختىها در آن ، قابل توصيف نيست . بنا بر اين ، آيه«وَ مَآ أَدْرَلـكَ مَا سِجِّينٌ»، تأكيد بر اين است كه عذابهاى زندان دوزخ ، فوق ادراك و توصيف اند .. ر . ك : الميزان فى تفسير القرآن : ج ۲۰ ص ۲۳۱ ـ ۲۳۲ .برخى از روايات نيز به همين معنا اشاره دارند .. ر . ك : ص ۱۲۱ (فصل پنجم : ويژگىهاى جهنّم) .
چند نظريّه در باره نامهاى دوزخ
در تبيين و تحليل نامهاى دوزخ ، چند نظريّه و يا احتمال وجود دارد :
۱ . اشاره به ويژگىهاى دوزخ
بسيارى از واژهشناسان و مفسّران ، هر يك از نامهاى دوزخ را اشاره به بُعدى از ابعاد و ويژگىاى از ويژگىهاى دوزخ مىدانند . مثلاً دوزخ ، «جهنّم» ناميده مىشود ؛ چون آتش آن به سختى بر انسان حمله مىكند ، يا اين كه از عمق زيادى برخوردار است،. ر . ك : القاموس الفقهى : ص ۷۲ و مجمع البيان : ج ۲ ص ۲۴۸ و عمدة القارى : ج ۵ ص ۲۰ و تفسير السمعانى : ج ۶ ص ۹ و النهاية : ج ۱ ص ۳۲۳ و تاج العروس : ج ۱۶ ص ۱۲۶ و لسان العرب : ج ۱۲ ص ۱۱۲.يا «جحيم» ناميده مىشود ؛ چون به شدّت،
افروخته است،. ر . ك : مفردات الفاظ القرآن : ص ۸۸ و الميزان فى تفسير القرآن : ج ۵ ص ۲۳۸ و رسائل الشريف المرتضى : ج ۴ ص ۱۳۴ و معجم لغة الفقهاء : ص ۱۶۰ و تفسير البيضاوى : ج ۵ ص ۱۹ .يا «لظى» ناميده مىشود ؛ چون زبانه مىكشد،. ر . ك : شرح اُصول الكافى : ج ۲ ص ۱۶۶ و الصحاح : ج ۶ ص ۲۴۸۲ و تفسير الفخر الرازى : ج ۳۱ ص ۲۰۳ و العين : ج ۸ ص ۱۶۹ .يا «سقر» ناميده مىشود ؛ چون چهره را دگرگون مىنمايد،. ر . ك : التبيان فى تفسير القرآن : ج ۱۰ ص ۱۸۰ و ۱۸۶ و الأمثل فى كتاب اللّه المنزل : ج ۱۷ ص ۳۴۵ و مفردات ألفاظ القرآن : ص ۲۳۵ .يا «حطمه» ناميده مىشود؛ چون همه چيز را در هم مىشكند و در عمق جان نفوذ مىكند،. ر . ك : فتح البارى : ج ۸ ص ۵۶۱ و تفسير الطبرى : ج ۵ الجزء ۳۰ ص ۲۹۴ و تفسير الرازى : ج ۳۲ ص ۹۴ و الصحاح : ج ۵ ص ۱۹۰۱ و مجمع البيان : ج ۸ ص ۳۹۲ .يا «هاويه» ناميده مىشود؛ چون تبهكاران در عمق آن سقوط مىنمايند. ر . ك : تفسير الطبرى : ج ۱۵ الجزء ۳۰ ص ۲۸۲ و تفسير السمرقندى : ج ۳۰ ص ۵۸۶ و الصحاح : ج ۶ ص ۲۵۳۹ و معجم مقاييس اللغة : ج ۶ ص ۱۵ .و يا ... .
۲ . اشاره به طبقات دوزخ
نظريّه ديگر ، اين است كه شمارى از نامهاى ياد شده ، به طبقات دوزخ اشاره دارند،. ر . ك : مجمع البيان : ج ۱۰ ص ۱۸۱ .چنان كه در حديثى از امام على عليه السلام آمده است :
إنَّ جَهَنَّمَ لَها سَبَعَةُ أَبوابٍ أَطباقٍ بَعضُها فَوقَ بَعضٍ ـ و وَضَعَ إحدى يَدَيهِ عَلى الاُخرى ، فَقالَ : هَكَذا ـ و إنَّ اللّهَ وَضَعَ الجِنانَ عَلى العَرضِ ، و وَضَعَ النِّيرانَ بَعضَها فَوقَ بَعضٍ ، فأَسفَلُها جَهَنَّمُ ، و فَوقُها لَظى ، و فَوقُها الحُطَمَةُ ، و فَوقُها سَقَرُ ، و فَوقُها الجَحِيمُ ، و فَوقُها السَّعِيرُ ، و فَوقُها الهاوِيَةُ .. مجمع البيان : ج ۶ ص ۵۱۹ ، بحار الأنوار : ج ۸ ص ۲۴۵ .
ـ آن حضرت دستانش را بر روى هم گذاشت و فرمود : اين گونه ـ خداوند باغهاى بهشت را در كنار هم قرار داد ، ولى عذابهاى آتش را بر روى هم .
طبقه زيرين آن ، جهنّم است . بالاى آن ، لظى است . بالايش حطمه و بر بالاى آن ، جحيم و بر روى آن ، سعير و بالاى آن ، هاويه است .
بنا بر اين روايت ، درهاى دوزخ هماهنگ با طبقات آن است ، بدين معنا كه براى هر طبقه ، درب ويژهاى است . اين معنا در احاديث ديگر. ر . ك : ص ۱۲۱ (فصل پنجم : ويژگىها جهنّم / درهاى جهنّم و طبقههاى آن) .نيز آمده است . البتّه طولى بودن طبقات جهنّم و عرضى بودن طبقات بهشت در اين حديث ، مؤيّدى ندارد و با توجّه به ضعف سند آن ، چيزى را نمىتواند اثبات كند .
۳ . اشاره به درهاى دوزخ
احتمال سوم ، اين است كه نامهاى ياد شده به درهاى دوزخ اشاره دارند ، بدين معنا كه درهاى هفتگانه دوزخ كه در قرآن آمده،. حجر : آيه ۴۴ .به اين نامها ، ناميده شدهاند .. ر . ك : فيض القدير : ج ۲ ص ۶۳۹ و التبيان فى تفسير القرآن : ج ۹ ص ۴۶۰ و مجمع البيان : ج ۹ ص ۳۲۴ و تفسير مقاتل بن سليمان : ج ۳ ص ۴۱۸ .
۴ . اشاره به مكانهاى خاصّى در دوزخ
شمارى از احاديث ، دلالت دارند كه برخى از نامهاى ياد شده ، مانند «سعير». ر . ك : ص ۲۷ (فصل يكم : نامهاى دوزخ / سعير «آتش پرشراره») .و «سقر». ر . ك : ص ۲۷ (فصل يكم : نامهاى دوزخ / سعير «آتش پرشراره») .، نام درّههاى خاصّى در دوزخاند . با توجّه به اين احاديث ، مىتوان گفت برخى از نامهايى كه توضيح داده شدند، نام همه دوزخ و برخى از نامها ، نام نقاط خاصّى از آن هستند ، چنان كه در دوزخ ، نقاط ديگرى نيز به نامهاى
«حصينه» ،. ر . ك : ص ۵۷۷ ح ۸۶۸ .«هبهب»،. ر . ك : ص ۵۷۷ ح ۸۶۹ .«غسّاق»،. ر . ك : ص ۵۷۷ ح ۸۷۰ .«صعدى». ر . ك : ص ۵۷۳ ح ۸۶۰ .و ... وجود دارد .
گفتنى است كه موارد ياد شده ، احتمالاتى هستند كه نمىتوانند چيزى را اثبات كنند . بنا بر اين ، اظهار نظر قطعى در مورد چگونگى نامهاى دوزخ ، ممكن نيست . آنچه به ذهن نزديكتر مىرسد ، اين است كه شمارى از نامهاى ياد شده ، نام دوزخ و شمارى ، اوصاف آناند ، چنان كه ناميده شدن بخشهايى از دوزخ به نامهايى كه بدانها اشاره شد ، بعيد نيست .. ر . ك : ص ۲۷ (فصل يكم : نامهاى دوزخ / سعير «آتش پرشراره») .