بحثى در باره فطرت خداشناسى

بحثى در باره فطرت خداشناسى

نخستين مبدأ خداشناسى ، فطرت (سرشت) انسان است . آيات و احاديثى كه دلالت بر اين موضوع دارند به سه دسته تقسيم مى شوند : ...

نخستين مبدأ خداشناسى ، فطرت (سرشت) انسان است . آيات و احاديثى كه دلالت بر اين موضوع دارند ـ چنان كه در فصل سوم ملاحظه شد ـ به سه دسته تقسيم مى شوند :
دسته اوّل ، آيات و احاديثى هستند كه دلالت مى كنند بر اين كه خداشناسى ، به صورت يك احساس ، در وجود همه انسان ها نهاده شده است . چكيده اين دسته از آيات و احاديث ، در اين حديث نبوى آمده است كه مى فرمايد :
كُلُّ مَولودٍ يولَدُ عَلَى الفِطرَةِ ، يَعنى عَلَى المَعرِفَةِ بِأنَّ اللّهَ عز و جل خالِقُهُ .ر . ك : ص ۱۶۶ ح ۴۰ .
هر مولودى ، بر فطرت خود ، يعنى بر معرفت به اين كه خداى عز و جل آفريدگار اوست ، متولّد مى شود .
دسته دوم ، متونى هستند كه بر اساس آنها ، خداوند متعال ، از همه مردم ، پيش از تولّدشان ، بر ربوبيّت خود پيمان گرفته است ، مانند اين آيه قرآن :
«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا .اعراف : آيه ۱۷۲ .
و [ياد كن] آن گاه را كه پروردگارت از پشت هاى بنى آدم ، ذريّه آنان را برگرفت وآنان را بر خودشان گواه ساخت كه : آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند : چرا ؛ گواهى داديم»
.
يكى از اصحاب بزرگ امام صادق عليه السلام به نام زراره ، در باره اين كه چگونه خداوند از همه انسان ها بر ربوبيّت خود اقرار گرفته ، از آن امام عليه السلام توضيح خواست . امام عليه السلام فرمود :
ثَبَتَتِ المَعرِفَةُ فى قُلوبِهِم .ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج ۴ ص ۹۴ ح ۳۴۲۳ .
معرفت ، در دل هايشان استوار شد .
و در بعضى نقل ها آمده است :
أثبَتَ المَعرِفَةَ فى قُلوبِهِم .ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج ۴ ص ۹۴ ح ۳۴۲۲ .
معرفت را در دل هايشان استوار كرد .
همچنين عبد اللّه بن مسكان ، روايت كرده است كه امام صادق عليه السلام در اين باره كه آيا پرسش درون اين آيه ، رو در رو بود ، فرمود :
نَعَم ، فَثَبَتَتِ المَعرِفَةُ و نَسُوا المَوقِفَ و سَيَذكُرونَهُ ، و لَولا ذلِكَ لَم يَدرِ أحَدٌ مَن خالِقُهُ و رازِقُهُ ، فَمِنهُم مَن أقَرَّ بِلِسانِهِ فِى الذَّرِّ و لَم يُؤمِن بِقَلبِهِ ، فَقالَ اللّهُ :«فَمَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ مِن قَبْلُ»اعراف : آيه ۱۰۱ ..ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج ۴ ص ۹۴ ح ۳۴۲۱ .آرى . معرفت ، استوار شد و جايگاه [پيمان] از ياد رفت و به زودى به ياد خواهند آورد و اگر چنين نبود ، هيچ كس خالق و رازق خود را نمى شناخت . پس برخى از آنها ، در عالم «ذرّ» به زبان ، اقرار كردند ؛ ولى به دل ، ايمان نياوردند . از اين روست كه خدا فرمود :«آنان به آنچه پيش تر تكذيب كرده بودند ، ايمان نمى آوردند».گفتنى است كه آيات و احاديثِ ميثاق فطرى را دو گونه مى توان تفسير كرد :
۱ . ظاهر اين آيات و احاديث ، به مرحله اى از حيات انسان ها اشاره مى كند كه پيش از پيدايش دنياست و در آن ، خداوند ، خود را به همه انسان ها معرّفى كرده و آنان را با «آيا من پروردگار شما نيستم؟» مخاطب ساخته است و همه آنها در پاسخ ، «چرا» گفته اند و به ربوبيّت پروردگار خود اعتراف كرده اند . بدين سان ، ميثاقى ميان انسان و خدا بسته شده است كه پيمان فطرى ناميده مى شود . اثر اين ميثاق ، معرفت قلبى انسان به خداست كه در وضعيت خاصّى بروز مى كند ، هر چند كسى خصوصيات مكان ميثاق را به ياد نمى آورد ، چنان كه امام صادق عليه السلام در تبيين آيه ميثاق مى فرمايد :
ثَبتَتَ المَعرِفَةُ و نَسُوا الوَقتَ و سَيَذكُرونَهُ يَوما ، و لَولا ذلِكَ لَم يَدرِ أحَدٌ مَنْ خالِقُهُ و لا مَن رازِقُهُ .ر . ك : ص ۱۷۸ ح ۵۱ .
معرفت ، استوار شد و موقف [پيمان و ميثاق] را از ياد بردند و به زودى ، آن را به ياد خواهند آورد و اگر چنين نبود ، هيچ كس ، نه خالق خود را مى شناخت و نه روزى رسان خود را .
۲ . احتمال ديگر ، اين است كه مقصود از سؤال و جواب و پيمان ، به صورت مرسوم نباشد ؛ بلكه مقصود ، پيمانِ فطرت انسان با خداوند متعال باشد . اعتراف او به ربوبيّت خداى يگانه نيز همان شناختى است كه خداوند در فطرت (سرشت) بشر قرار داده و ثبت فرموده است .ر . ك : تقريرات فلسفه امام خمينى : ج ۲ ص ۳۱ .
دسته سوم ، نُصوصى (متونى) هستند كه طبيعت انسان را به گونه اى ترسيم مى كنند كه وقتى در بن بست سختى ها قرار بگيرد ، موانع شناخت ، از جلوى ديده جان وى كنار مى روند و در اين حال ، با همه وجود ، خدا را احساس مى كند و دست نياز بهسوى آن بى نياز مى بَرَد . جمع بندىِ آيات قرآن در اين زمينه ، در كلام نورانى امام عسكرى عليه السلام بدين گونه آمده است :
هُوَ الَّذى يَتَأَلَّهُ إلَيهِ عِندَ الحَوائِجِ وَ الشَّدائِدِ كُلُّ مَخلوقٍ عِندَ انقِطاعِ الرَّجاءِ مِن كُلِّ مَن هُوَ دونَهُ ، و تَقَطُّعِ الأسبابِ مِن جَميعِ ما سِواهُ .ر . ك : ص ۱۸۶ ح ۵۶ .
خداوند ، كسى است كه هر مخلوقى ، در نيازها و سختى ها و به هنگام قطع اميد از همه افراد ديگر و وسيله هاى غير از او ، بدو روى مى آورد .


معناى خداشناسى فطرى

خداشناسى فطرى ، دو معنا دارد : يكى خداشناسىِ عقلى و ديگرى خداشناسىِ قلبى . مقصود از خداشناسى عقلى ، اين است كه خداوند متعال ، عقل و انديشه انسان را به گونه اى آفريده است كه توجّه به هستى و نظام حاكم بر آن ، خود به خود و بدون اين كه نيازى به استدلال باشد ، اعتقاد به وجود خدا را در انسان ايجاد مى كند .
خداشناسى قلبى نيز به معناى اين است كه انسان ، به حسب ساختمان روحى و سرشت ذاتى ، نيازمند و خواهانِ خدا آفريده شده و خداجويى و خداخواهى ، به صورت يك احساس ريشه دار و اصيل ، در ذات انسان قرار گرفته است . بنا بر اين ، خداشناسىِ فطرىِ عقلى ، از مقوله علم است و خداشناسىِ فطرىِ قلبى ، از مقوله احساس .


روشن ترين برهان هاى توحيد فطرى

دسته سوم از متونى كه بدانها اشاره شد ، در واقع ، بيانگر روشن ترين برهان هاى تجربى براى توحيد فطرى اند ، كه قرآن كريم ، براى معرّفى خداوند متعال به عنوانحقيقتى كه انسان ذاتا با او آشناست و خود را نيازمند به او مى يابد ، مكرّر بدان استناد كرده است .
تجربه نشان مى دهد كه هر گاه مشكلات زندگى ، از هر طرف ، آدمى را احاطه مى كنند و همه راه حل ها به بن بست مى رسند ، دست نيرومند بلا (مصيبت) ، حجاب هاى معرفت را مى زدايد . در اين حال ، همه انسان ها ، حتّى آنان كه منكر خدا بوده اند ، خداشناس مى شوند و از او استمداد مى جويند .