سخنى درباره «خير (نيكى)»

سخنى درباره «خير (نيكى)»

معناىِ «خير» ، «معروف» ، «بِر» ، «احسان» و «حَسَنه» كه در مقابلشان «شَر» ، «منكَر» ، «اِثم» ، «اِسائه» و «سَيّئه» قرار مى گيرد ، روشن و بديهى است.

معناىِ «خير» ، «معروف» ، «بِر» ، «احسان» و «حَسَنه» كه در مقابلشان «شَر» ، «منكَر» ، «اِثم» ، «اِسائه» و «سَيّئه» قرار مى گيرد ، روشن و بديهى است.


فطرى بودن شناخت خير و شر

هر كس با هر گرايش اعتقادى و چارچوب فكرى و مذهبى ، و به طور فطرى، زيبايىِ «خير (نيكى)» و زشتىِ «شر (بدى)» را تشخيص مى دهد. به سخن ديگر ، شناختِ «خير» و «شر» ، با ذات و حقيقت فطرى انسان ، درآميخته است و آفرينش همه انسان ها بدين گونه است كه ذاتا به «خير» تمايل دارند. در معجم مقاييس اللغة آمده است كه : اصل واژه «خير»، گرايش و تمايل است و از اين رو «خير» گفته شده كه همگان به آن گرايش دارند ، به خلافِ «شر». در معناى «معروف» نيز گفته است كه: ريشه اين واژه، بر پياپى بودن و پيوند دو چيز با يكديگر ، دلالت مى كند و معنايش آرامش و اطمينان است ... . «معروف» ، از آن رو چنين ناميده شده كه دل ها با آن آرامش مى يابد .و از «شر» بيزارند .
از اين رو ، امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه شريف:«وَ هَدَيْنَـهُ النَّجْدَيْنِ ؛. بلد : آيه ۱۰ .او را به دو راه ، هدايت كرديم»مى فرمايد:
نَجدَ الخَيرِ وَ الشَّرِّ .. ر . ك : الكافى : ج ۱ ص ۱۶۳ ح ۴ .راه خير و راه شر .اين هدايت ، همان هدايتِ فطرى است كه قرآن در آيه اى ديگر، از آن به «الهام» ، تعبير كرده است :
«وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّلـهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَلـهَا .. شمس : آيه ۷ و ۸ .سوگند به آن كه نفْس را آفريد و فُجور و تقوايش را به او الهام نمود».
«الهامِ تقوا» همان هدايت فطرى براى شناخت راه خير ، و «الهام فُجور» ، همان هدايت فطرى براى شناخت راه شر است .
خداوند سبحان ، انسان را به گونه اى آفريده كه مى تواند تقوا (خير) و فجور (شر) را تمييز دهد . از اين رو ، هر انسانى مى داند كه عدالت ، نيكوست و ستم ، زشت و بد است ؛ احسان به ديگران ، نيكوست و تجاوز به حقوق مردم ، بد است .
حال اگر اين شناخت و آگاهى از انسان گرفته شود ، در واقع ، انسانيّت از او سلب شده ، و با حيوانات ديگر فرقى نخواهد داشت ، و به فرمايش امام على عليه السلام :
مَن لَم يَعرِفِ الخَيرَ مِنَ الشَّرِّ، فَهُوَ بِمَنزَلَةِ البَهيمَةِ .. ر . ك : الكافى : ج ۸ ص ۲۴ ح ۴ .هر كس نيك را از بد باز نشناسد ، همچون حيوان است .


دعوت بى قيد و شرط به «خير» و «معروف»

به سبب فطرى و بديهى بودنِ معانىِ «خير (نيكى)» ، «معروف (عمل شايسته)» ، «بِر (خوبى)» و «احسان» ، قرآن كريم، همه مردم را به طور مطلق (بدون قيد و شرط) ، به اين مفاهيم ، دعوت مى كند :
«وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَـلـءِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ .. آل عمران : آيه ۱۰۴ .بايد گروهى از شما باشند كه به خير ، فرا بخوانند و امر به معروف و نهى از منكر كنند؛ و آنان همان رستگاران اند».
بر اساس اين آيه شريف ، خداوند متعال فرمان داده كه در ميان مسلمانان ، بايد همواره گروهى باشند كه مردم را به مطلقِ «خير» و انواع نيكى و نيكوكارى فرا بخوانند و آنان را به پايبندى به مطلقِ «معروف (امور شناخته شده)» وادار نمايند و از مطلقِ «شر» و انواع بدى ها و گناهان و مطلقِ «منكَر (امور ناشناخته)» باز دارند .
نكته شايان توجّه ، اين است كه قرآن كريم ، «خير» و انواع خوبى را «معروف (شناخته شده)» ناميده و در مقابل، بدى ها و گناهان را «منكَر (ناشناخته)» نام نهاده است ؛ گويا ، اشاره به اين مطلب است كه فطرت سالم انسانى، با «خير و نيكى» مأنوس ، و با «شر و بدى» ، بيگانه است.
نكته ديگر ، اين است كه تمام پايه هاى اعتقادى و برنامه هاى اخلاقى و عملى اسلام ، در چارچوب «خير» و «معروف» سامان يافته و تمام امورى كه اسلام با آن مخالفت كرده ، در چارچوبِ «شر» و «منكَر» قرار دارند. از اين رو ، كوتاه ترين سخن در شناساندن اسلام ، اين است كه: اسلام ، يعنى دعوت به نيكى ها و بازداشتن از بدى ها.


دعوت بى قيد و شرط به «احسان»

كلمه «احسان» نيز در نگرش قرآنى و حديثى ، چنان معناى گسترده اى دارد كه تا فراگيرى تمام معناى خير ، امتداد مى يابد.. ر . ك : ص ۳۹۱ (معناى احسان) .اسلام ، جامعه انسانى را به همه نيكوكارى ها دعوت كرده است:
«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاءِحْسَـنِ .. نحل : آيه ۹۰ .خداوند ، به دادگرى و نيكوكارى ، فرمان مى دهد».
از نگاه امام على عليه السلام ، هر كارى كه «معروف (شايسته)» باشد ، «احسان» نيز شمرده مى شود :
كُلُّ مَعرُوفٍ إحسانٌ .. ر . ك : غرر الحكم : ح ۶۸۵۹ و ۶۴۹۷ .هر عمل شايسته اى ، احسان است .


دعوت بى قيد و شرط به «بِر»

واژه «بِرّ» ،. مفردات ألفاظ القرآن : بَرّ ، مقابل بحر است و از آن ، معناى «گستردگى» تصوّر مى شود. «بِرّ» نيز، از همان مشتق شده ، يعنى : «گسترش در كار نيك» .
در النهايه ى ابن اثير آمده است: بِرّ يعنى : احسان . در مجمع البحرين آمده است: برّ ، معناى فراگيرنده هر نوع نيكى است .
همانند واژه هاى «خير» و «معروف» ، از نگاه قرآن و احاديث ، به همه عقايد ، اخلاق و اعمال نيك و شايسته گفته مى شود.. ر . ك : ص ۳۸۷ (معناى خير) .همچنان كه قرآن به نيكى و يارى بر نيكوكارى فرا مى خواند ، از «اثم (گناه)» بر حذر مى دارد:
« وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى الْاءِثْمِ وَالْعُدْوَ نِ .. مائده : آيه ۲ .يكديگر را در نيكى و پروا ، يارى كنيد و يكديگر را در گناه و تجاوز ، يارى نكنيد».


داورىِ فطرت هاى پاك

نتيجه معنايى كه از «خير» و «شر» و الفاظ و اصطلاحات مشابه آن دو ارائه گرديد ، اين است كه يكى از معيارهاى شناخت «خير» از «شر» ، «معروف» از «مُنكَر» ، «بِر» از «اِثم» ، و «احسان» از «اِسائه» ، داورىِ فطرت هاى پاك و سالم است .
به عبارت ديگر ، احاديث اسلامى ، براى برطرف شدن ترديد در مورد خوبى يا بدى يك كار ، انسان را به داورىِ وجدان (فطرت) خويش ، ارجاع داده اند .
پيامبر خدا در اين باره مى فرمايد :
إنَّ الخَيرَ طُمَأنينَةٌ ، و إنَّ الشَّرَّ ريبَةٌ .. ر . ك : المستدرك على الصحيحين : ج ۲ ص ۱۶ ح ۲۱۶۹ و ۲۱۷۰ .نيكى ، [ مايه] اطمينان خاطر است و بدى ، [ مايه] ترديد و دو دلى.
نيز در سخنى ديگر مى فرمايد :
البِرُّ مَا اطْمَأَنَّ إلَيهِ القَلبُ وَ اطْمَأَنَّت إلَيهِ النَّفسُ ، وَ الإثمُ ما حاكَ فِى القَلبِ و تَرَدَّدَ فِى الصَّدرِ و إن أفتاكَ النّاسُ .. ر . ك : مسند ابن حنبل : ج ۶ ص ۲۹۲ ح ۱۸۰۲۳ .نيكى ، آن است كه دل و جان نسبت به آن آرامش يابد ، و اثم (گناه) ، آن است كه در دل بچرخد و در سينه دچار ترديد باشد ؛ هر چند مردم به آن نظرمساعد دهند.
نه تنها فطرت پاك ، كار «خير» و «برّ» را تشخيص مى دهد ، بلكه دل از انجام دادن آن ، آرامش مى يابد. در مقابل ، دل به هنگام آلوده شدن به گناه و كارِ «شر» ، ناآرام مى گردد. از اين رو ، در موارد شبهه، آرامش دل ، نشانه «خير» و «برّ» است و ناآرامى و بى قرارى آن ، نشانه «شر» و «اثم» .


ارزش رأى مردم در برابر داورىِ وجدان

برخى احاديث. ر . ك : مسند ابن حنبل : ج ۶ ص ۲۹۱ ح ۱۸۰۲۱ و ص ۲۹۲ ح ۱۸۰۲۳ و ص ۲۹۳ ح ۱۸۰۲۸ .بر اين نكته تأكيد كرده اند كه رأى مردم در برابر داورىِ وجدان ، بى ارزش است ؛ يعنى اگر وجدان ، درستى و خوبىِ كارى را گواهى مى دهد ، انسان حق ندارد به دليل اين كه مردم نمى پسندند ، آن را رها كند. نيز اگر وجدان ، كارى رانادرست و بد مى داند ، انسانْ حق ندارد آن را انجام دهد ، به اين دليل كه مردم ، آن را مى پسندند!


ارزيابى احاديث در محكمه وجدان

به طور كلّى ، احكام دين اسلام ، با منطق خرد و فطرت ، منطبق اند و با نيازهاى واقعى و خواسته هاى فطرى انسان ، كاملاً هماهنگ اند . امام على عليه السلام در اين باره مى فرمايد :
إنَّهُ لَم يَأمُركَ إلّا بِحَسَنٍ ، و لَم يَنهَكَ إلّا عَن قَبيحٍ .. نهج البلاغة : نامه ۳۱ .خداوند ، تو را جز به نيكى ، فرمان نداده و جز از زشتى ، نهى نكرده است.
واجباتِ دينى ، همان دعوت به انجام دادن خيرات و نيكى ها هستند و محرّمات دينى ، چيزى جز باز داشتن از بدى ها و ناهنجارى ها نيستند. از همين رو، امام على عليه السلام مى فرمايد:
لَو لَم يَنْهَ اللّهُ عَن مَحارِمِهِ ، لَوَجَبَ أن يَجتَنِبَهَا العاقِلُ .. غرر الحكم : ح ۷۵۹۵ .چنانچه خداوند از حرام هايش نهى نكرده بود ، بر عاقل واجب بود كه از آنها بپرهيزد.
بر اين پايه ، روشن مى شود كه مَحكمه وجدان ، علاوه بر تشخيص كارهاى خوب و بد ، مى تواند در پاره اى از موارد ، درباره درستى و نادرستى يا ميزان درستى سخنانى كه در ارتباط با مقرّرات اسلامى به پيامبر خدا و يا اهل بيت ايشان نسبت داده مى شود ، داورى كند؛ زيرا به طور قطع ، آنان بر خلاف منطق عقل و فطرت ،چيزى نگفته اند . از اين رو ، از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده است كه:
إذا سَمِعتُمُ الحَديثَ عَنّى تَعرِفُهُ قُلوبُكُم و تَلينُ لَهُ أشعارُكُم و أبشارُكُم و تَرَونَ أنَّهُ مِنكُم قَريبٌ، فَأَنَا أولاكُم بِهِ ؛ و إذا سَمِعتُمُ الحَديثَ عَنّى تُنكِرُهُ قُلُوبُكُم و تَنفِرُ مِنهُ أشعارُكُم و أبشارُكُم و تَرَونَ أنَّهُ بَعيدٌ منكُم، فَأَنَا أبعَدُكُم مِنهُ .. مسند ابن حنبل : ج ۹ ص ۱۵۴ ح ۲۳۶۶۷ و ج ۵ ص ۴۳۴ ح ۱۶ ـ ۵۸ ، هر دو از ابو حميد و ابو اسيد .هرگاه سخنى از من شنيديد كه دل هايتان آن را مى شناسد و پوست و خونتان نسبت به آن نرم (پذيرا) مى شود و مى بينيد كه به شما نزديك است ، پس من به آن سخن ، سزاوارترم؛ و هرگاه حديثى از من شنيديد كه دل هايتان آن را نمى پذيرد و خون و پوستتان از آن مى رمد و آن را از خودتان دور مى يابيد ، پس من از آن ، دورترم.


نياز عقل و فطرت به وحى

نكته بسيار مهم و شايان دقّت ، اين است كه عقل و فطرت از تشخيص تمام مصاديق خير و شر ناتوان اند؛ زيرا به همه مصلحت ها و مفسده ها احاطه ندارند . انسان ، گاه به دليل دل بستگى و احساس علاقه به چيزى ، آن را «خير» مى پندارد ، يا به دليل نداشتن رابطه يا علاقه به چيزى ، آن را «شر» مى انگارد . به همين جهت ، قرآن كريم به انسان هشدار مى دهد كه:
«وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْـئا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْـئا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ .. بقره : آيه ۲۱۶ .چه بسا چيزى را خوش نمى داريد ، ولى برايتان خوب است ، و چه بسا چيزى را دوست داريد ، ولى برايتان بد است».
نيز در جايى ديگر مى فرمايد:
«فَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْـئا وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا .. نساء : آيه ۱۹ .
چه بسا چيزى را خوش نمى داريد ، ولى خداوند براى شما در آن ، خير فراوان قرار مى دهد»
.
به سخن ديگر ، آن احساس گذرا و ناپايدارى كه براى انسان پيش مى آيد و از چيزى خوشش مى آيد و با آن خو مى گيرد ، يا از چيزى بيزار و گريزان مى شود ، نشانه خير و يا شر بودنِ آن نيست ؛ بلكه ملاك خير و شر بودنِ يك چيز ، در نقش آن در آسايش ابدى و خوش بختىِ درازمدّت انسان نهفته است . از اين رو ، امام على عليه السلام تأكيد مى نمايد كه:
ما شَرٌّ بِشَرٍّ بَعدَهُ الجَنَّةُ ، و ما خَيرٌ بِخَيرٍ بَعدَهُ النّارُ ، و كُلُّ نَعيمٍ دونَ الجَنَّةِ مَحقورٌ ، و كُلُّ بَلاءٍ دونَ النّارِ عافِيَةٌ .. ر . ك : الكافى : ج ۸ ص ۲۴ ح ۴ عن جابر .شرّى كه پس از آن بهشت است ، شر نيست و خيرى كه در پى آن ، آتش دوزخ است ، خير نيست . هر نعمتى كم تر از بهشت ، ناچيز است و هر بلا و رنجى كم تر از دوزخ ، عافيت است.
بدين ترتيب ، عقل و فطرت براى تشخيص «خير» و «شر» در همه موارد ، نيازمند «وحى»اند. وحى ، به عنوان سرچشمه اى كه به تمام مصلحت ها و مفسده ها احاطه دارد ، مى تواند براى تأمين سعادت ابدى انسان ، كامل ترين برنامه زندگى را ارائه كند . امام على عليه السلام در اين باره مى فرمايد:
إنَّ اللّهَ سُبحانَهُ أنزَلَ كِتابا هادِيا بَيِّنُ فيهِ الخَيرَ وَ الشَّرَّ فَخُذوا نَهجَ الخير ، تَهتَدوا ؛ وَ اصْدِفوا عَن سَمتِ الشَّرِّ ، تَقصِدوا .. ر . ك : نهج البلاغة : خطبه ۱۶۷ .خداوند متعال ، كتابى هدايتگر فرو فرستاده كه خوب و بد را در آن ، بيانمى كند. پس روش حق را پيش بگيريد تا راه يابيد ، و از راه بدى روى گردان شويد تا به راه آييد.


عوامل خير

تا اين جا روشن شد كه مفهومِ «خير» و الفاظ مشابه آن ، مفهومى بديهى و فطرى است و اسلام ، كه برنامه تكامل انسان است ، او را براى رسيدن به مقصد ـ كه تكامل مادّى و معنوى و دست يافتن به كمال مطلق است ـ به انجام دادن خير ، فرا مى خواند و برمى انگيزد .
البتّه اين شناختِ بديهى و فطرى ، براى رسيدن انسان به مقصودش ، كافى نيست ؛ بلكه انسان براى شناخت همه جانبه «خير» و تشخيص تمام مصاديق آن و مهم تر از آن ، براى پيمودن راه هاى «خير» ، به «وحى» نياز دارد .
متون و شواهد دينى كه بر اين مدّعا دلالت مى كنند ، در فصل اوّل و دوم اين باب خواهند آمد .
فصل سوم نيز در مورد خاستگاه ها و معيارها و ابزارها و عوامل «خير» است . در اين فصل ، متونى كه بر اين معنا دلالت دارند ، در حدّ توان ، مورد كاوش قرار گرفته اند. اين متون به دو دسته تقسيم مى شوند:
دسته اوّل: همه چيزهايى كه در تشخيص «خير» نقش دارند ، كه با عنوان «خاستگاه علمى» آمده اند ، مانند: «قرآن» كه مصداق روشن و بى بديلِ وحى الهى است ، «پيامبر خدا» كه مفسّر قرآن است ، «عقل» كه در احاديث اسلامى اغلب به عنوان «وجدان اخلاقى» توصيف شده است ، و «آگاهى» كه از جمله اين معيارهاى علمى به شمار مى آيد .
دسته دوم : آنچه در دستيابى به «خير» مؤثّر است ، همانند: تلاش ، توفيق ،همنشينى با نيكان و... كه با عنوان «خاستگاه عملى و اخلاقى» مطرح شده اند .
گفتنى است احاديثى كه در ذيل عنوان هاى: «آنچه با آن، مى توان به خير دنيا دست يافت» و «مجموعه خيرها» آمده اند، اغلب به اين بخش ، مربوط مى شوند .


سيماى اهل خير

فصل چهارم ، عهده دار بيان نشانه هايى است كه جامعه هاى برخوردار از «خير» و انسان هاى شايسته و نيكوكار، داراى آنها هستند. در اين فصل، ويژگى هاى نيكان (اَخيار) و مسلمانان شايسته ، به تفصيل، از نگاه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، تبيين و تفسير شده است .


آثار خير

فصل پنجم ، به آثار و بركات خير (نيكوكارى) پرداخته است. در اين فصل ، اثبات شده است كه از نگاه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، نيكى ، خميرمايه رشد و تكامل انسان و جامعه انسانى است و نيكوكار در واقع ، به خود ، خدمت مى كند ، هر چند كارش در راستاى خدمت به ديگران باشد .
خداوند ، نيكوكار را دوست مى دارد. نيكى ، نه تنها پاداش الهى را در پى دارد ، بلكه پاداش آن مى تواند تا بى نهايت ، امتداد و گسترش يابد .
نيكوكارى ، دل و جان را روشن مى كند ، نام نيك و محبوبيّت مردمى مى آورد و در نهايت ، به خير دنيا و آخرت مى انجامد .
نيكى به مردم ، گشاينده قلعه دل هاست ، زمام دل ها را در دست انسانِ نيكوكار قرار مى دهد ، انسان هاى آزاده را به فرمانبرى و همراهى وا مى دارد ، بلاها را ازانسان دور مى سازد و او را مورد ستايش و ثناى ديگران قرار مى دهد .
نيكى و خدمت رسانى به مردم ، موجب نيك فرجامى ، استمرار و فراوانى نعمت ، افزايش ثروت ، و تداوم قدرت و شوكت و رياست مى شود ؛ افزون بر اين كه ره توشه قيامت است و مايه برخوردارى از شفاعت و حفظ (سلامت) نسل و آسانى حساب قيامت و نيز موجب ورود به بهشت برين .


موانع خير

در فصل ششم ، موانع خير (نيكوكارى) ، از نگاه احاديث نبوى مورد بررسى قرار گرفته است و امورى مانند: خودكم بينى و عقده حقارت ، بُخل ، سنگ دلى ، انكار ، ناسپاسى و شايد خطرناك تر از همه ، همنشينِ بد ، عوامل بازدارنده از نيكى شمرده شده اند . امام على عليه السلام در اين باره مى فرمايد:
لِكُلِّ شَى ء آفَةٌ ، و آفَةُ الخَيرِ قَرينُ السوءِ .. ر . ك : غرر الحكم : ح ۷۳۰۳ .هر چيزى را آفتى است و آفت نيكى ، همنشين بد است .
پس براى پرورش انسان هاى شايسته و نيكوكار ، چاره اى جز برنامه ريزى براى پيشگيرى از اين موانع و يا زدودن آنها نيست .


چند نكته در معناى «خير»

در مورد معناى «خير» ، چند نكته ، قابل توجّه است:


۱ . معناى اسمى و وصفىِ «خير»

همان گونه كه در مفردات ألفاظ القرآن آمده ، كلمه «خير» و «شر» ، گاه در معناىاسمى (به معناى نيكى) ، مانند:«وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ ؛ بايد گروهى از شما باشند كه به نيكى دعوت كنند»، و گاه در معناى وصفى (به معناى نيكوكارتر و نيك تر) ، مانند:«مَا نَنسَخْ مِنْ ءَايَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا ؛. بقره : آيه ۱۰۶ .هيچ آيه اى را نسخ نمى كنيم يا از ياد نمى بريم ، مگر آن كه بهتر از آن را مى آوريم»به كار مى روند. در صورت دوم ، «خير» معناى صفت تفضيلى دارد .. علّامه طباطبايى رحمه الله در هر دو صورت ، «خير» را صفت مشبّهه مى داند و مى فرمايد : اگر خير ، صفت تفضيلى باشد ، بايد همه قواعد صفت تفضيلى ، بر آن جارى شود ، همچنان كه گفته مى شود: أفضل ، أفاضل ، فُضلى و فُضلَيات ، در حالى كه در «خير» چنين نمى شود ؛ بلكه گفته مى شود: خير ، خيرة ، أخيار و خيرات ، آن گونه كه مى گويند: شيخ ، شيخة ، أشياخ و شيخات. پس ، صفت مشبّهه است (براى مطالعه تمام سخن ، ر . ك : الميزان فى تفسير القرآن : ج ۳ ص ۱۳۳) .
گفتنى است كه «خير» و «شر» به معناى اسمى ، گاه به معناى كار خوب و بد به كار مى روند و گاه نيز به معناى پديده خوب و بد استعمال مى شوند ، چنان كه در تفسير «خير» به صحّت و ثروت ، و «شر» به بيمارى و فقر ، چنين است . نيز در صورت دوم است كه مسئله حكمت «خير» و «شر» قابل طرح و سؤال است .
نكته ديگر ، اين است كه از ديدگاه متون اسلامى ، «خير» به معناى نخستش ـ كه همان ارزش هاى اعتقادى ، اخلاقى و عملى است ـ مقدّمه خير دنيا و آخرت به مفهوم دوم است .


۲ . فرق ميان «خَير» و «خِير»

در لغت ، «خَيْر» ، ضدّ «شرّ (بدى)» است ، و «خِيْر» به معناى «جود (بخشندگى)» است.. لسان العرب ، ذيل مادّه ؛ المصباح المنير ، ذيل مادّه .