احادیث داستانی توصیف امام علی(ع) از زبان انصار هنگام بیعت با او

چند تن از انصار، در این حدیث امام علی(ع) را توصیفات نیکو می کنند.

تاریخ الیعقوبی ـ بَعدَ ذِکرِ بَیعَةِ النّاسِ لِعَلِی(ع) ـ:

وقامَ قَومٌ مِنَ الأَنصارِ فَتَکلَّموا، وکانَ أوَّلَ مَن تَکلَّمَ ثابِتُ بنُ قَیسِ بنِ شَمّاسٍ الأَنصارِی ـ وکانَ خَطیبَ الأَنصارِ ـ فَقالَ: وَاللّهِ یا أمیرَ المُؤمِنینَ، لَئِن کانوا تَقَدَّموک فِی الوِلایةِ فَما تَقَدَّموک فِی الدِّینِ، ولَئِن کانوا سَبَقوک أمسِ فَقَد لَحِقتَهُمُ الیومَ، ولَقَد کانوا وکنتَ لا یخفی مَوضِعُک، ولا یجهَلُ مَکانُک، یحتاجونَ إلَیک فیما لا یعلَمونَ، ومَا احتَجتَ إلی أحَدٍ مَعَ عِلمِک.

ثُمَّ قامَ خُزَیمَةُ بنُ ثابِتٍ الأَنصارِی ـ وهُوَ ذُو الشَّهادَتَینِ ـ فَقالَ: یا أمیرَ المُؤمِنینَ، ما أصَبنا لِأَمرِنا هذا غَیرَک، ولا کانَ المُنقَلَبُ إلّا إلَیک، ولَئِن صَدَقنا أنفُسَنا فیک، فَلَأَنتَ أقدَمُ النّاسِ إیمانا، وأعلَمُ النّاسِ بِاللّهِ، وأولَی المُؤمِنینَ بِرَسولِ اللّهِ، لَک ما لَهُم، ولَیسَ لَهُم ما لَک.

وقامَ صَعصَعَةُ بنُ صوحانَ فَقالَ: وَاللّهِ یا أمیرَ المُؤمِنینَ، لَقَد زَینتَ الخِلافَةَ وما زانَتک، ورَفَعتَها وما رَفَعَتک، ولَهِی إلَیک أحوَجُ مِنک إلَیها.

ثُمَّ قامَ مالِک بنُ الحارِثِ الأَشتَرُ فَقالَ: أیهَا النّاسُ! هذا وَصِی الأَوصِیاءِ، ووارِثُ عِلمِ الأَنبِیاءِ، العَظیمُ البَلاءِ، الحَسَنُ العَناءِ، الَّذی شَهِدَ لَهُ کتابُ اللّهِ بِالإِیمانِ، ورَسولُهُ بِجَنَّةِ الرِّضوانِ، مَن کمُلَت فیهِ الفَضائِلُ، ولَم یشُک فی سابِقَتِهِ وعِلمِهِ وفَضلِهِ الأَواخِرُ ولَا الأَوائِلُ.

ثُمَّ قامَ عُقبَةُ بنُ عَمرٍو فَقالَ: مَن لَهُ یومٌ کیومِ العَقَبَةِ، وبَیعَةٌ کبَیعَةِ الرِّضوانِ، وَالإِمامُ الأَهدَی الَّذیلا یخافُ جَورُهُ، وَالعالِمُ الَّذی لا یخافُ جَهلُهُ.[۱]

تاریخ الیعقوبی ـ پس از بیان بیعت مردم با امام علی(ع) ـ:

گروهی از انصار بر خاستند و سخن گفتند. نخستین کسی که سخن گفت، ثابت بن قیس بن شمّاس انصاری، خطیب انصار بود. او گفت: به خدا سوگند ـ ای امیر مؤمنان ـ که اگر آنان در حکومت، بر تو پیشی گرفتند، در دین، پیشی نگرفتند. اگر دیروز از تو پیش افتادند، تو امروز به آنان رسیدی. جایگاه تو پوشیده و منزلت تو ناشناخته نبود، و آنها در آنچه نمی دانستند، به تو نیازمند بودند، و تو با علمی که داری، به هیچ کس نیازمند نبودی و نیستی.

سپس خزیمة بن ثابت انصاری (همان ذو الشهادتین) بر خاست و گفت: ای امیر مؤمنان! ما برای این کار خود، کسی جز تو را نیافتیم و بازگشت، جز به تو نبود، و اگر راستش را در باره تو به خود بگوییم، تو پیش ترینِ مردمان در ایمان، و داناترینِ مردمان به خدا و نزدیک ترینِ مؤمنان به پیامبر خدا هستی. هر آنچه [از امتیاز و برتری که] آنان دارند، تو داری؛ ولی هر آنچه تو داری، آنان ندارند.

صعصعة بن صوحان بر خاست و گفت: به خدا سوگند ـ ای امیر مؤمنان ـ که تو خلافت را آراستی و آن تو را نیاراست، و تو آن را رفعت بخشیدی و آن تو را رفعت نبخشید، و خلافت به تو نیازمندتر است تا تو به آن.

سپس مالک بن حارث اَشتر بر خاست و گفت: ای مردم! این مرد، وصی اوصیا و وارث علم پیامبران است و [در راه اسلام] بلاها چشیده و رنج ها کشیده است؛ کسی است که کتاب خدا به ایمان او، و پیامبر خدا به بهشتی بودنش گواهی داده است. کسی است که فضایل را به تمام و کمال، داراست، و در پیش گامی او و دانش و فضلش، نه قبلی ها شک داشته اند و نه بعدی ها.

بعد، عقبة بن عمرو بر خاست و گفت: او کسی است که [در پرونده اش] روزی چون روز عقبه دارد و بیعتی چون بیعت رضوان. پیشوای هدایتگران است که هرگز بیم ستم از او نمی رود، و دانایی است که هرگز بیم نادانی اش نیست.


[۱]. تاریخ الیعقوبی: ج ۲ ص ۱۷۹، دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۶، ص ۴۶۶.