احادیث داستانی علم امام علی(ع)

هنگامی که امام علی(ع) در حین سخنرانی از شنوندگان خواست که از هرچه می خواهند بپرسند...

المحتضر عن عبد العزیز بن یحیی الجلودی فی کتابِ الخُطَبِ لِأَمیرِ المُؤمِنینَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ:

خَطَبَ أمیرُ المُؤمِنینَ(ع) فَقالَ: سَلونی؛ فَإِنّی لا اُسأَلُ عَن شَیءٍ دونَ العَرشِ إلّا أجَبتُ فیهِ، کلِمَةً لا یقولُها بَعدی إلّا جاهِلٌ مُدَّعٍ أو کذّابٌ مُفتَرٍ.

فَقامَ رَجُلٌ مِن جانِبِ مَسجِدِهِ فی عُنُقِهِ کتابٌ کأَنَّهُ مُصحَفٌ ـ وهُوَ رَجُلٌ آدَمُ ضَربٌ، طُوالٌ، جَعدُ الشَّعرِ، کأَنَّهُ مِن مُهَوَّدَةِ العَرَبِ ـ وقالَ رافِعا صَوتَهُ: أیهَا المُدَّعی ما لا یعلَمُ وَالمُقَلِّدُ ما لا یفهَمُ! أنَا سائِلٌ فَأَجِب. فَوَثَبَ بِهِ أصحابُ عَلِی وشِیعَتُهُ مِن کلِّ ناحِیةٍ وهَمّوا بِهِ، فَنَهاهُم(ع) وقالَ لَهُم: دَعوهُ ولا تَعجَلوهُ؛ فَإِنَّ الطَّیشَ لا تَقومُ بِهِ حُجَجُ اللّهِ، ولا تَظهَرُ بِهِ بَراهینُ اللّهِ.

ثُمَّ التَفَتَ إلَی الرَّجُلِ وقالَ: سَل بِکلِّ لِسانِک وما فی جَوانِحِک، فَإِنّی مُجیبٌ؛ إنَّ اللّهَ تَعالی لا تَعتَلِجُ عَلَیهِ الشُّکوک، ولا یهیجُهُ وَسَنٌ.

فَقالَ الرَّجُلُ: کم بَینَ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ؟ فَقالَ(ع): مَسافَةُ الهَواءِ. قالَ: وما مَسافَةُ الهَواءِ؟ فَقالَ: دَوَرانُ الفَلَک. قالَ: وما قَدرُ دَوَرانِ الفَلَک؟ فَقالَ: مَسیرَةُ یومٍ لِلشَّمسِ. قالَ: صَدَقتَ، فَمَتَی القِیامَةُ؟ فَقالَ(ع): عِندَ حُضورِ المَنِیةِ وبُلوغِ الأَجَلِ. قالَ: صَدَقتَ، فَکم عُمرُ الدُّنیا؟فَقالَ(ع): یقالُ: سَبعَةُ آلافٍ ثُمَّ لا تَحدیدَ. قالَ: صَدَقتَ، فَأَینَ بَکةُ مِن مَکةَ؟قالَ(ع): بَکةُ مَوضِعُ البَیتِ، ومَکةُ أکنافُ الحَرَمِ. قالَ: فَلِمَ سُمِّیت مَکةُ مَکةَ؟قالَ(ع): لِأَنَّ اللّهَ تَعالی مَک الأَرضَ مِن تَحتِها. قالَ: صَدَقتَ، فَلِمَ سُمِّیت تِلک بَکةَ؟ فَقالَ: لِأَنَّها بَکت رِقابَ الجَبّارینَ وعُیونَ المُذنِبینَ. قالَ: صَدَقتَ، وأَینَ کانَ اللّهُ قَبلَ أن یخلُقَ عَرشَهُ؟ فَقالَ: سُبحانَ مَن لا یدرِک کنهَ صِفَتِهِ حَمَلَةُ عَرشِهِ عَلی قُربِ زُمَرِهِم مِن کرسِی کرامَتِهِ، ولَا المَلائِکةُ المُقَرَّبونَ مِن أنوارِ سُبُحاتِ جَلالِهِ. وَیحَک! لا یقالُ لَهُ أینَ، ولا ثَمَّ، ولا فیمَ، ولا لِمَ، ولا أنّی، ولا حَیثُ، ولا کیفَ. قالَ: صَدَقتَ، فَکم مِقدارُ ما لَبِثَ اللّهُ عَرشُهُ عَلَی الماءِ مِن قَبلِ أن یخلُقَ الأَرضَ وَالسَّماءَ؟قالَ: أتُحسِنُ أن تَحسِبَ؟ قالَ: نَعَم. قالَ: لَعَلَّک لا تُحسِنُ! قالَ: لا، بَل إنّی لَاُحسِنُ الحِسابَ!

فَقالَ(ع): أرَأیتَ لَو صُبَّ خَردَلٌ فِی الأَرضِ حَتّی سُدَّ الهَواءُ وما بَینَ الأَرضِ وَالسَّماءِ، ثُمَّ اُذِنَ لِمِثلِک أن تَنقُلَهُ عَلی ضَعفِک حَبَّةً حَبَّةً مِنَ المَشرِقِ إلَی المَغرِبِ، ثُمَّ مُدَّ فی عُمرِک واُعطیتَ القُوَّةَ عَلی ذلِک حَتّی تَنقُلَهُ، وأَحصَیتَهُ، لَکانَ ذلِک أیسَرَ مِن إحصاءِ عَدَدِ أعوامِ ما لَبِثَ عَرشُهُ عَلی الماءِ مِن قَبلِ أن یخلُقَ الأَرضَ وَالسَّماءَ، وإنَّما وَصَفتُ لَک بَعضَ عُشرِ عَشیرِ العَشیرِ مِن جُزءِ مِائَةِ ألفِ جُزءٍ، وأَستَغفِرُ اللّهَ مِنَ التَّقلیلِ فِی التَّحدیدِ.

قالَ: فَحَرَّک الرَّجُلُ رَأسَهُ وقالَ: أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ، وأَشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ.[۱]

المحتضر ـ به نقل از عبد العزیز یحیی جُلودی در کتاب خُطَب أمیر المؤمنین ـ:

امیر مؤمنان(ع) در خطابه ای که ایراد کرد، فرمود: «از من بپرسید؛ چرا که از هیچ چیزی فراتر از عرش، از من پرسش نشده، مگر آن که پاسخش را به گونه ای داده ام که پس از من، جز نادانی ادّعا کننده یا دروغگویی افترا زننده بر زبان جاری نمی کند».

در این هنگام، مردی از گوشه مسجد، در حالی که در گردنش کتاب و گویا مُصحفی بود، برخاست. او مردی بود گندمگون و کم گوشت و بلندقامت، با موهای مجعّد. گویا از یهود اعراب بود. او با صدای بلند گفت: ای آن که ادّعای چیزی دارد که نمی داند و چیزی را که نمی فهمد، به گردن می گیرد! من می پرسم و تو پاسخ بده.

یاران و شیعیان علی[(ع)] از هر طرف به قصد [تأدیب] او یورش بردند و هجوم آوردند. [امام(ع)] آنان را نهی کرد و به آنان فرمود: «او را وا گذارید و در باره اش شتاب مکنید، که با سَبُک سری، حجّت های خداوند برپا نمی شود و با آن، برهان های خداوند، آشکار نمی گردد».

آن گاه به آن مرد، رو کرد و فرمود: «به هر زبانی که می خواهی و بدانچه در دل توست، بپرس. من پاسخ می دهم. تردیدها خداوند متعال را به غضب نمی آورد و هیچ نیازی، او را به خشم نمی آورد».

آن مرد گفت: بین مشرق و مغرب، چه قدر فاصله است؟

فرمود: «مسافت هوا».

پرسید: مسافت هوا چیست؟

فرمود: «گردش فلک است».

گفت: اندازه گردش فلک چیست؟

فرمود: «سیرِ یک روزه خورشید».

گفت: راست گفتی. پس قیامت، چه زمانی است؟

فرمود: «هنگامی که مرگ در رسد و مهلت، پایان پذیرد».

گفت: راست گفتی. پس عمر دنیا چه قدر است؟

فرمود: «گفته می شود هفت هزار [سال]. آن گاه دیگر اندازه ای ندارد».

گفت: راست گفتی. پس بکه در کجای مکه است؟

فرمود: «بَکه، جایگاه خانه[ی خدا] است و [شهر] مکه، اطراف حرم است».

گفت: چرا به مکه، مکه می گویند؟

فرمود: «چون خداوند متعال، زمین را از زیر آن گسترانْد».

گفت: راست گفتی. پس چرا به آن بکه می گویند؟

فرمود: «زیرا آن [خانه]، گردنِ گردنکشان و چشمِ گناهکاران را در هم کوفته است».

گفت: راست گفتی. [بگو] خداوند، پیش از آن که عرش خود را بیافریند، کجا بود؟

فرمود: «منزّه است خداوندی که حاملان عرشِ او با وجود نزدیک بودن انبوهشان به کرسی کرامتش، از درک کنه و حقیقت صفت وی، ناتوان اند، چنان که فرشتگان مقرّب، از درک انوار عظمت جلالش محروم اند. وای بر تو! در باره خدا گفته نمی شود که کجاست یا کدام سوست، یا در میان چه یا برای چه یا از کجا یا از چه زمان است، یا چگونه است».

گفت: راست گفتی. پس [بگو] پیش از آن که خداوند، زمین و آسمان را بیافریند، عرش خداوند، چه مدّت بر روی آب بوده است؟

فرمود: «آیا شمردن را نیک می دانی؟».

گفت: آری.

فرمود: «شاید نیک ندانی».

گفت: نه؛ بلکه نیک می شمارم.

فرمود: «اگر دانه های خَردَل بر زمین چنان ریخته شود که هوا و بین زمین و آسمان را پُر کند، آن گاه به مثل تو اجازه داده شود که به رغم ناتوانی ات، دانه دانه، آنها را از مشرق به مغرب منتقل سازی، و چنان عمرت طولانی شود و به تو توان این کار داده شود تا بتوانی آنها را منتقل سازی و آن دانه ها را بشماری، این کار از شمارش سال هایی که عرش خداوند، پیش از آفرینش زمین و آسمان بر آب، درنگ داشته، آسان تر است، و من، تنها برایت یک دهم از یک دهم ها از یک جزء از یکصد هزار جزء را توصیف کردم و از این که در شمارش کم گذاشتم از خداوند، طلب بخشش می کنم».

آن مرد، سرش را تکان داد و گفت: شهادت می دهم که خدایی جز خدای یکتا نیست و شهادت می دهم که محمّد، رسول خداست.


[۱]. المحتضر: ص ۸۸، إرشاد القلوب: ص ۳۷۷ نحوه وفیه «وأنشأ بعدُ یقول: أنت أصیل العلم یا ذا الهدی...» بدل «وشهد أن لا إله إلّا اللّه »، بحارالأنوار: ج ۵۷ ص ۲۳۱ ح ۱۸۳، دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۵، ص ۳۴۴.