احادیث داستانی ساده زیستی حضرت فاطمه(س) به درخواست پیامبر(ص)

هنگامی که رسول خدا(ص) گردنبندی بر تن حضرت فاطمه(س) دید، اظهار ناخرسندی کرد و...

الإمام زین العابدین(ع):

حَدَّثَتنی أسماءُ بِنتُ عُمَیسٍ، قالَت: کنتُ عِندَ فاطِمَةَ(ع)إذ دَخَلَ عَلَیها رَسولُ اللّهِ(ص) وفی عُنُقِها قِلادَةٌ مِن ذَهَبٍ کانَ اشتَراها لَها عَلِی بنُ أبی طالِبٍ(ع) مِن فَیءٍ، فَقالَ لَها رَسولُ اللّهِ(ص): یا فاطِمَةُ، لا یقولُ النّاسُ إنَّ فاطِمَةَ بِنتَ مُحَمَّدٍ تَلبَسُ لُبسَ الجَبابِرَةِ؟!

فَقَطَعَتها وباعَتها، وَاشتَرَت بِها رَقَبَةً فَأَعتَقَتها. فَسُرَّ بِذلِک رَسولُ اللّهِ(ص).[۱]

امام زین العابدین(ع):

اسماء بنت عمیس، برایم نقل کرد و گفت: نزد فاطمه(ع) بودم که پیامبر خدا(ص) وارد شد. در گردن فاطمه، گردنبندی زرّین بود که علی بن ابی طالب، آن را از سهم غنایم، برایش خریده بود. پیامبر خدا(ص) به او فرمود: «ای فاطمه! مردم نمی گویند که فاطمه، دختر محمّد، شاهانه می پوشد؟!».

فاطمه، گردنبند را در آورد و فروخت و با پول آن، بنده ای خرید و آزادش کرد. پس پیامبر خدا(ص) از این کار او خوش حال شد.


[۱]. عیون أخبار الرضا(ع): ج ۲ ص ۴۴ ح ۱۶۱، دانشنامه قرآن و حدیث ج ۳ ص ۴۲۲.