اين بدين معناست كه بايد نظر نهايى حوزه روايات تفسيرى و استناد آن به گويندگان معصوم روايت معلوم گردد و آنگاه آن را با آنچه لغويان و اديبان و ديگر كارشناسان حوزه مربوط به آيه مى گويند ، رويارو نمود . پس بحث در همين جا در مى گيرد كه آيا نظر پيشوايان دين به اين طريق ، يعنى گرد آورى روايات ذيل يك آيه ، حتى با فحص كامل در همه كتب تفسير روايى به دست مى آيد و يا بايد به ديگر كتب حديثى و به گونه اى ديگر نيز مراجعه نمود ؟
شيوه پيشنهادى
پاسخ ما به اين سؤال آن است كه شيوه معمول ، لزوما ما را به همه احاديث ناظر به آيه نمى رساند ؛ اگر چه ممكن است در برخى موارد كارا ، درست و كامل باشد و پس از فحص به شيوه ما نيز چيزى نتوان بر آن افزود اما به جهت امكان و احتمال قابل اعتناى افزوده شدن روايات ديگر نمى توان از اين شيوه چشم پوشيد . نتيجه منطقى اين ادعا ، در صورت صحت ، آن است كه در همه موارد بايد اين شيوه را نيز ضميمه كرد تا يا حديثى ديگر را يافت و يا به «يأس عن الفحص» معتبر دست يافت . ۱
بحث اصلى در اثبات اين ادعاست . ما بايد بتوانيم احاديثى را نشان بدهيم كه ناظر به آيه اى از آيات قرآن هستند ، اما در هيچ يك از روايات تفسيرى نيامده اند؛ زيرا ، به نگاه عرفى ، ناظر به آيه محسوب نمى شوند تا به هنگام مطالعه اجمالى به قصد گردآورى روايات تفسيرى به چشم آيند و اخذ گردند .
نمونه اوّل
نمونه اى از اين روايات را در روزهايى كه با سرورانى عزيز به مباحثه تفسير سوره زلزله اشتغال داشته و در آيه « وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا » مداقّه مى كردم ، يافتم . تفسيرهاى