277
در پرتوِ حديث

اين بدين معناست كه بايد نظر نهايى حوزه روايات تفسيرى و استناد آن به گويندگان معصوم روايت معلوم گردد و آنگاه آن را با آنچه لغويان و اديبان و ديگر كارشناسان حوزه مربوط به آيه مى گويند ، رويارو نمود . پس بحث در همين جا در مى گيرد كه آيا نظر پيشوايان دين به اين طريق ، يعنى گرد آورى روايات ذيل يك آيه ، حتى با فحص كامل در همه كتب تفسير روايى به دست مى آيد و يا بايد به ديگر كتب حديثى و به گونه اى ديگر نيز مراجعه نمود ؟

شيوه پيشنهادى

پاسخ ما به اين سؤال آن است كه شيوه معمول ، لزوما ما را به همه احاديث ناظر به آيه نمى رساند ؛ اگر چه ممكن است در برخى موارد كارا ، درست و كامل باشد و پس از فحص به شيوه ما نيز چيزى نتوان بر آن افزود اما به جهت امكان و احتمال قابل اعتناى افزوده شدن روايات ديگر نمى توان از اين شيوه چشم پوشيد . نتيجه منطقى اين ادعا ، در صورت صحت ، آن است كه در همه موارد بايد اين شيوه را نيز ضميمه كرد تا يا حديثى ديگر را يافت و يا به «يأس عن الفحص» معتبر دست يافت . ۱
بحث اصلى در اثبات اين ادعاست . ما بايد بتوانيم احاديثى را نشان بدهيم كه ناظر به آيه اى از آيات قرآن هستند ، اما در هيچ يك از روايات تفسيرى نيامده اند؛ زيرا ، به نگاه عرفى ، ناظر به آيه محسوب نمى شوند تا به هنگام مطالعه اجمالى به قصد گردآورى روايات تفسيرى به چشم آيند و اخذ گردند .

نمونه اوّل

نمونه اى از اين روايات را در روزهايى كه با سرورانى عزيز به مباحثه تفسير سوره زلزله اشتغال داشته و در آيه « وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا » مداقّه مى كردم ، يافتم . تفسيرهاى

1.مشابه اين وضعيت در بحث از معناى لغت مطرح است كه حتى جمع آورى همه نظريات لغويان به تنهايى حجّت نيست و تنها در صورت حصول اطمينان و يا جستجوى كامل از كاربردهاى متعدد لغت ، مى توان بدان رسيد و احتجاج كرد . اين بحث را اصوليان در مباحث ظنّ معتبر و غير معتبر طرح مى كنند و صاحب اين قلم نيز در كتاب روش فهم حديث بدان پرداخته است .


در پرتوِ حديث
276

عبارت ديگر ، آيا مى توان ، به مجموع آنها اكتفا كرد و نظر حاصل از آنها را برداشتى مستند به امامان عليهم السلام دانست ؟
آيا تأليف يك تفسير جامع روايى بدان سان كه همه روايات كتاب هاى تفسيرى را گرد آورد و پس از درهم كردِ آنها و حذف تكرارى ها ، مى تواند جايگزين همه آنها شود و ما را از رنج جستجو برهاند . به عبارت اصولى و شبيه به آنچه در فقه مى گويند ، آيا تفسير روايى جامعى اين چنين ، ما را به سرحدّ «يأس عن الفحص» و اطمينان عرفى از نيافتن حديثى ديگر در ارتباط با موضوع و يا موضوعات آيه مى رساند ؟
سخن در اين نيست كه مؤلّفان ارجمند تفاسير روايى در يافتن و سپس تنظيم احاديث ناظر بر آيه به خطا يا صواب رفته اند ، بلكه سخن از تماميت اين شيوه و قابليت احتجاج به مجموع اين روايات براى تعيين نظر دقيق ائمه عليهم السلام است . فراموش نشود كه تنها مسئله تعبّد و تنجّز و حجيّت و رفع تكليف نيست ۱ ، بلكه اينجا مسئله فهم قرآن و كلام الهى است و جنبه اقناعى برداشت حاصل آمده از مجموع روايات و كاشفيت آن از مراد و مقصود قرآن و يا حداقل عدم مخالفت آن با ظاهر قرآن نبايد فراموش شود .
از سوى ديگر ، سخن بر سر اين نيست كه آيا تفسير روايى به تنهايى حجّت و كارگشاست يا بايد همچون شيخ طوسى رحمه الله و طبرسى رحمه الله در التبيان و مجمع البيان ، كلام هاى ادبى و گزاره هاى ديگر علوم را هم گرد آورد و آنها را در تفسير دخالت داد ؛ چون فرض بر اين است كه در يك تفسير جامع و اجتهادى ، بايد نظر هر حوزه به طور مستقل شناخته و از انتساب آن به مأخذ خود اطمينان حاصل شود و سپس به گفتگوى ميان آن و حوزه هاى ديگر ، گوش جان سپرد و تأثير و تأثر هر يك را در نظر آورد و به برآيند نهايى مجموع آنها حكم داد .

1.گفتنى است در حجّيت روايات غير فقهى ، مانند روايات تفسيرى و يا روايات در حوزه عقايد ، بيشتر مبناى طريقيت و كاشفيت ، مورد پذيرش است و نه مبناى منجزيت و معذّريت (ر . ك : حكمت و انديشه دينى ، رضا برنجكار ، ص ۱۳۱ ـ ۱۳۲ ؛ مجله پيام جاويدان ، ش ۶ ، مقاله «جايگاه روايت در تفسير قرآن» ، ص ۶۸) .

  • نام منبع :
    در پرتوِ حديث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1389
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 301125
صفحه از 410
پرینت  ارسال به