چکيده
در تفسير آيات قرآن، دو دسته روايت داريم: دسته نخست رواياتي که سبب نزول آيه و يا معناي لغوي يک واژه و يا مراد نهايي آيه را بيان کردهاند؛ و دسته دوم رواياتي که مصداق هاى خارجى آيه را بيان نموده و به تطبيق مراد آيه بر برخي افراد پرداخته اند.
اگر روايت تأويلي را تفسيري بپنداريم و مصداق ذکر شده را، معناي آيه بشمريم، در صورت ناسازگاري آن معنا با لغت و سياق، ناگزير از ردّ آن هستيم؛ و در صورت التزام به پذيرش روايت، ناچاريم مفهوم آيه را منحصر به همان مصاديق مذکور در روايت کنيم، حال آن که روايت، در صدد محدود کردن آيه نيست.
فايده بزرگ «تطبيق» و «جري»، آن است که ما از روايات تأويلي، انحصار نميفهميم و مصداق هاى مورد نظر آيه را محدود به موارد منصوص در روايات نميکنيم.
جمود، يعنى بسنده كردن به مفهوم واژه ها و معناى ابتدايىِ حديث و ماندن در حصار تنگ ظاهر بدوي. اين جريان فكرى، اگر شدّت يابد و اوج گيرد، موجب نوعى جدايى ميان خردورزى و ديندارى ميشود.
جمودگرايي، گاه احاديث قابل تعميم را محدود و منحصر مى كند و مانع از جارى نمودن آن ها بر مصداق هاى امروزين مى شود و گاه، آن را به صورتي نادرست، بر مصداقهايي تطبيق ميدهد که تنها به نام و نه در حقيقت، موضوع حکم حديث به شمار ميآيند.
آنچه در روايات حرام شده است، لفظ «شطرنج» نيست؛ بلکه چون ابزار قمار بوده و به کار ديگري جز قمار نميآمده، حرام بوده است؛ پس اگر شطرنج ميان قمار و بازي معمولي مشترک شود، نميتوان تنها به دليل صدق اسم شطرنج، آن را حرام دانست.
تعميم نابجا و سرايت دادن حکم ويژه يک دسته از افراد، به اشخاص ديگر، تعدي و رويکرد افراطي در برابر رويکرد تفريطي جمود است. شتابزدگي در تعميم، در مواجهه با روايات، برخاسته از بيتوجهي به قرينههايي است که اقتصار بر مفهوم عرفي و محدود متن را لازم ميسازد.
درک مقصود نهايي از متن حديث، تنها مبتني بر فهم معناي لغوي و درک زباني نيست، بلکه دادههاي تاريخي و اجتماعي همراه متن نيز بايد در نظر آورده شوند.