گزیده سخنان امام کاظم عليه السلام

گزیده سخنان امام کاظم عليه السلام

گزیده سخنان امام کاظم عليه السلام،
برگرفته از کتاب «مروارید درخشان (ترجمه کتاب الدرة الباهرة)»

مِن كَلامِ الإِمامِ موسَى الكاظِمِ عليه السلام

از سخنان امام موسى كاظم عليه السلام ۱

۸۸.وَجَدتُ عِلمَ النّاسِ في أربَعٍ ؛ أوَّلُهُنَّ: أن تَعرِفَ رَبَّكَ، وَالثّانِيَةُ: أن تَعرِفَ ما صَنَعَ بِكَ، وَالثّالِثَةُ: أن تَعرِفَ ما أرادَ مِنكَ، وَالرّابِعَةُ: ما يُخرِجُكَ مِن دينِكَ ۲. ۳

۸۸.دانش مردم را در چهار چيز يافتم: نخست اين كه پروردگارت را بشناسى، دوم اين كه بدانى با تو چه كرده است، سوم اين كه بدانى از تو چه مى خواهد و چهارم اين كه چه چيز تو را از دينت بيرون مى برد.

۸۹.مَن تَكَلَّفَ ما لَيسَ مِن عِلمِهِ ضَيَّعَ عَمَلَهُ، وَخابَ أمَلُهُ. ۴

۸۹.آن كه چيزى نادانسته را با رنج و زحمت به گردن مى گيرد، كارش را تباه و اميدش را نااميد مى گرداند.

۹۰.المَعروفُ غِلٌّ، لا يَفُكُّهُ إلّا مُكافَأَ ةٌ أو شُكرٌ. ۵

۹۰.احسان و نيكى، زنجيرى است كه آن را جز پاسخى درخور و يا سپاسى شايسته، نگشايد.

۹۱.لَو ظَهَرَتِ الآجالُ افتَضَحَتِ الآمالُ. ۶

۹۱.اگر اجل ها هويدا مى شدند، آرزوها رسوا مى گشتند.

۹۲.مَنِ استَشارَ لَم يَعدِم عِندَ الصَّوابِ مادِحًا، وَعِندَ الخَطاءِ عاذِرًا. ۷

۹۲.كسى كه مشورت مى كند، ستايشگر را به گاه صواب و پذيرشگر عذر را به گاه خطا از دست نمى دهد.

۹۳.مَن وَلَهَهُ ۸ الفَقرُ أبطَرَهُ الغِنى. ۹

۹۳.آن كه نادارى سراسيمه اش كند، توانگرى سرمستش سازد.

۹۴.مَن لَم يَجِد لِلإِساءَةِ مَضَضًا لَم يَكُن لِلإِحسانِ عِندَهُ مَوقِعٌ. ۱۰

۹۴.آن كه از بدى رنجى نمى يابد، نيكى كردن به او جايى ندارد.

۹۵.ما تَسابَّ اثنانِ إلَا انحَطَّ الأَعلى إلى مَرتِبَةِ الأَسفَلِ. ۱۱

۹۵.هيچگاه دو تن به هم دشنام ندادند جز آن كه بالاتر به مرتبه فروتر سقوط كرد.

۹۶.قالَ نَفيعُ الأَنصارِيُّ لِموسَى بنِ جَعفَرٍ عليه السلام ـ وكانَ مَعَ عَبدِ العَزيزِ بنِ عُمَرَ ابنِ عَبدِ العَزيزِ، فَمَنَعَهُ مِن كَلامِهِ، فَأَبى ـ: مَن أنتَ ؟ فَقالَ: إن كُنتَ تُريدُ النَّسَبَ ؛ فَأَنَا ابنُ مُحَمَّدٍ حَبيبِ اللّهِ، ابنُ إسماعيلَ ذَبيحِ اللّهِ، ابنُ إبراهيمَ خَليلِ اللّهِ. وَإن كُنتَ تُريدُ البَلَدَ ؛ فَهُوَ الَّذي فَرَضَ اللّهُ عَلَى المُسلِمينَ وعَلَيك ـ إن كُنتَ مِنهُم ـ الحَجَّ إلَيهِ. وَإن كُنتَ تُريدُ المُناظَرَةَ فِي الرُّتبَةِ ؛ فَما رَضِيَ مُشرِكوا قَومي مُسلِمي قَومِكَ أكفاءَ لَهُم حينَ قالوا: «يا مُحَمَّدُ أخرِج إلَينا أكفاءَنا مِن قُرَيشَ». ۱۲ فَانصَرَفَ مَخزِيًّا. ۱۳

۹۶.مردى از انصار به نام نفيع با آن كه همراهش، عبدالعزيز بن عمر بن عبدالعزيز از سخن گفتن منعش كرده بود، به امام كاظم عليه السلام گفت: كيستى ؟ امام كاظم عليه السلام فرمود: اگر نسبم را مى خواهى، من پسر محمّد حبيب خدا، پسر اسماعيل ذبيح خدا، پسر ابراهيم خليل خدا هستم و اگر شهرم را مى خواهى، جايى است كه خداوند حجّ آن را بر مسلمانان و نيز تو ـ اگر از آنها باشى ـ واجب كرده است و اگر قصد تفاخر در شأن و منزلت را دارى، پس بدان كه مشركان قوم من، به هم رتبه بودن با مسلمانان قوم تو راضى نشدند، آن هنگام كه گفتند: اى محمّد، هم رتبگان ما را از قريش به جنگ ما روانه كن. ۱۴ پس نفيع مفتضحانه بازگشت. ۱۵

۹۷.لَقِيَ عليه السلام الرَّشيدَ حينَ قُدومِهِ المَدينَةَ عَلى بَغلَةٍ، فَاعتَرَضَ عَلَيهِ في ذلِكَ، فَقالَ: تَطَأطَأتُ عَن خُيَلاءِ الخَيلِ، وَارتَفَعتُ عَن ذِلَّةِ العيرِ، وخَيرُ الاُمورِ أوسَطُها. ۱۶

۹۷.حضرت هنگام ورود هارون الرشيد به مدينه سوار بر استرى او را ملاقات كرد. هارون اين را بر ايشان خرده گرفت، پس حضرت فرمود: از تكبّر اسب فرود آمدم و از خوارى درازگوش بالاتر رفتم و بهترين كارها ميانه آنهاست.

1.حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام ، در روز يكشنبه هفتم صفر ، سال ۱۲۸ هجرى در اَبْواء (محلى بين مكه و مدينه) به دنيا آمد و در ۲۵ رجب سال ۱۸۳ در زندان بغداد ، در سن ۵۵ سالگى ، به شهادت رسيد و در نزديكى همين شهر در كاظمين به خاك سپرده شد . پدر بزرگوارشان ، امام جعفر صادق عليه السلام و مادرشان حميده نام داشت . كنيه ايشان ابوالحسن و ابوابراهيم و لقب مشهور ايشان «كاظم» بود ، اما راويان شيعه از ايشان با القاب «امين» و «صالح» نيز نام مى برند .
مورّخان ، تعداد فرزندان ايشان را مختلف بيان كرده و برخى آن را تا شصت تن گفته اند كه در ميان پسران ، امام رضا عليه السلام و در ميان دختران ، فاطمه معصومه كه در قم مدفون است از بقيه مشهورترند .
مدت امامت ايشان ۳۵ سال بود كه بخشى از آن در زندان خلفاى ستمگر عباسى سپرى شد . برخى از روايات ايشان در جوامع روايى و مسند ايشان آمده است .

2.في نسخة «ب» ونزهة الناظر : «ذنبك» بدل «دينك».

3.الكافي : ۱ / ۵۰ / ۱۱ ، المحاسن : ۱ / ۳۶۵ / ۷۸۸ ، الخصال : ۲۳۹ / ۸۷ ، الإرشاد : ۲ / ۲۰۳ ، الأمالي للطوسي : ۶۵۱ / ۱۳۵۱ وكلّها عن الإمام الصادق عليه السلام ، نزهة الناظر : ۱۲۱ / ۱ ، كشف الغمّة : ۳ / ۴۵ ، بحار الأنوار : ۷۸ / ۳۲۸ / ۵ والأخيرين عن التذكرة لابن حمدون عن الإمام الكاظم عليه السلام .

4.نزهة الناظر : ۱۲۲ / ۴ وفيه «ليس من عمله»، بحار الأنوار : ۱ / ۲۱۸ / ۴۰ .

5.نزهة الناظر : ۱۲۳ / ۷ وفيه: «المعروف يتلوه معروف غلّ...»، غرر الحكم : ۱۷۷۳ ،شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ۲۰ / ۳۲۷ / ۷۴۰ والأخيرين عن الإمام

6.نزهه الناظر : ۱۲۳ /۸ ، غررالحكم : ۷۵۷۷ عن الإمام علي عليه السلام ، أعلام الدين: ۳۰۵ ، بحارالأنوار: ۷۸ / ۳۳۳ / ۸.

7.نزهة الناظر : ۱۲۳ / ۱۳ ، غرر الحكم : ۸۹۵۶ عن الإمام علي عليه السلام وفيه «من لزم المشاورة» ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ۲۰ / ۳۴۳ / ۹۴۰ ، بحار الأنوار :

8.الوَلَه : الحزن أو ذهاب العقل حزنا والحيرة والخوف .(القاموس المحيط : ۴ / ۲۹۵) ، وفي كلتا النسختين ونزهة الناظر وأحد نقلي بحار الأنوار (۷۸ / ۳۳۳ / ۸) : «ولده» ، والظاهر أنّه تصحيف.

9.نزهة الناظر: ۱۲۴ / ۱۸، بحار الأنوار : ۷۴ / ۱۹۸ / ۳۴ .

10.نزهة الناظر: ۱۲۴ / ۱۸، أعلام الدين : ۳۰۵ ، بحار الأنوار : ۷۴ / ۱۹۸ / ۳۴ .

11.نزهة الناظر: ۱۲۵ / ۲۱ وفيه «ما استسبّ اثنان» ، أعلام الدين : ۳۰۵ ، بحار الأنوار : ۷۸ / ۳۳۳ / ۸ .

12.هذا إشارة إلى مبارزة حمزة بن عبد المطّلب وعبيدة بن الحارث وعليّ بن أبي طالب مع عتبة بن ربيعة وأخيه شيبة بن ربيعة وابنه الوليد بن عتبة في غزوة بدر الكبرى ، فراجع تاريخ الطبريّ : ۲ / ۴۴۵ ، سيرة ابن هشام : ۲ / ۲۷۷ ، الكامل في التاريخ : ۱ / ۵۳۱ .

13.نزهة الناظر : ۱۲۵ / ۲۲ ، المناقب لابن شهر شوب : ۴ / ۳۱۶ ، إعلام الورى : ۲۹۷ ، أعلام الدين : ۳۰۵ وكلّها مع زيادة، بحار الأنوار : ۴۸ / ۱۷۶ / ۱۹ عن السيّد المرتضى في الغرر وصدره هكذا : عن أبي عبدِ اللّهِ بِإِسنادِهِ عَن أيّوب الهاشِميِّ أنَّهُ حَضَرَ بابَ الرَّشيدِ رَجُلٌ يُقالُ لَهُ : نَفيعٌ الأَنصارِيُّ ، وحَضَرَ موسَى بنُ جَعفَرٍ عليه السلامعَلى حِمارٍ لَهُ ، فَتَلَقّاهُ الحاجِبُ بِالإِكرامِ ، وعَجَّلَ لَهُ بِالإِذنِ . فَسَأَلَ نَفيعٌ عَبدَ العَزيزِ بنِ عُمَرَ : مَن هذَا الشَّيخُ ؟ قالَ : شَيخُ آلِ أبي طالِبٍ ، شَيخُ آلِ مُحَمَّدٍ ، هذا موسَى بنُ جَعفَرٍ . قالَ : ما رَأَيتُ أعجَزَ مِن هو?لاءِ القَومِ ؛ يَفعَلونَ هذا بِرَجُلٍ يَقدِرُ أن يُزيلَهُم عَنِ السَّريرِ ، أما إن خَرَجَ لَأَسوأَنَّهُ . فَقالَ لَهُ عَبدُ العَزيزِ : لا تَفعَل ؛ فَإِنَّ هو?لاءِ أهلُ بَيتٍ قَلَّما تَعَرَّضَ لَهُم أحَدٌ فِي الخِطابِ إلاّ وَسَموهُ فِي الجَوابِ سِمَةً يَبقى عارُها عَلَيهِ مَدَى الدَّهرِ .
قالَ : وخَرَجَ موسى وأخَذَ نَفيعٌ بِلِجامِ حِمارِهِ وقالَ : مَن أنتَ يا هذا ؟ قالَ : يا هذا ، إن كُنتَ تُريدُ النّسَبَ . . .

14.در جنگ بدر سه سردار قريشى از سپاه مكّه به نام عتبه و شيبه پسران ربيعه و وليد پسر عتبه هماورد طلبيدند ؛ سه تن از انصار روانه شدند اما سرداران قريشى خواستند كه سه جنگاور هم رتبه آنان از ميان مهاجران قريش به جنگشان بيايد ، پس حضرت على و حمزه و عبيده به ميدان آمدند .

15.منابع ديگر آغاز ماجرا را چنين نقل كرده اند : شخصى به نام نفيع انصارى در دربار هارون الرشيد حاضر شد . همان هنگام امام موسى كاظم سوار بر الاغ وارد شد و حاجب دربار ، ايشان را گرامى داشت و با شتاب اجازه ورود داد . نفيع از عبدالعزيز بن عمر پرسيد : اين شيخ كيست؟ وى پاسخ داد : او شيخ خاندان ابوطالب و بزرگ خاندان محمد ، موسى بن جعفر است . نفيع گفت : من ناتوان تر از اين قوم بنى عباس نديده ام . اين اكرام را در حق كسى مى كنند كه مى تواند آنها را از تخت پايين بكشد ، اگر بيرون بيايد با او برخورد بدى خواهم كرد . عبدالعزيز به گفت : نكن ، زيرا اينان خاندانى هستند كه كمتر مى شود كسى متعرض ايشان بشود و پاسخى نشنود كه چنان بر او بچسبد كه ننگش براى هميشه باقى بماند . راوى مى گويد : امام موسى كاظم بيرون آمد و نفيع افسار الاغش را گرفت و گفت : اى تو ، كيستى؟ امام فرمود : اى تو ، اگر نسبم را مى خواهى . . .

16.نزهة الناظر: ۱۲۶ / ۲۳ مع زيادة، أعلام الدين :۳۰۶ ، بحار الأنوار : ۷۸ / ۳۳۴ / ۹ .