331
مباني شناخت

هيچ پيامبرى نمى تواند هواپرست را خداپرست كند .

تلازم موانع شناخت

اشتراك موانع شناخت در ريشه و اساس ، ملازمت شديدى ميان آنها برقرار كرده است ، به گونه اى كه تفكيك آنها در مصداق از يكديگر امكان پذير نيست ، هر چند از نظر مفهوم با يكديگر متفاوت اند . به عبارت ديگر ، ظلم ، كفر ، اسراف و فسق ، رنگ هاى مختلف يك غبارند و هر يك از اين اوصاف نشان دهنده يك بعد از ابعاد روحى كسى است كه هوس بر او چيره شده است و در نتيجه از شناخت حقيقت محروم و از صراط مستقيم هدايت منحرف گرديده است .
چنان نيست كه كسى ظالم باشد ، ولى كافر و فاسق و مسرف نباشد ؛ زيرا اين اوصاف با يكديگر تلازم دارند . اگر كسى ظالم بود ، حتما كافر هم هست ، مسرف هم هست ، فاسق هم هست . همچنين اگر كسى متصف به كفر يا اسراف و يا فسق باشد ، ساير اوصاف نيز به او صدق مى كند .
همان طور كه قبلاً توضيح داده شد ، ظلم عبارت از رعايت نكردن جايگاه واقعى امور است ، در برابر عدل كه رعايت كردن جايگاه واقعى امور است . عدم رعايت جايگاه واقعى امور ، ملازم با كفر است كه پنهان كردن حقيقت از روى تعصب و لجاجت است ، و بالعكس .
بنا بر اين ، ظالم نمى تواند كافر نباشد ، ظلم ، ظالم را به كفر وا مى دارد . ظالم نمى تواند به حق اعتراف كند و حقيقت را آشكار سازد . كافر نيز نمى تواند ظالم نباشد ؛ كفر ، كافر را به ظلم وادار مى كند . كسى كه به حق اعتراف نمى كند ، ظالم و متعدّى و متجاوز است و جايگاه واقعى امور را رعايت نكرده است . ۱
همچنين رعايت نكردن جايگاه واقعى امور ، ملازم با اسراف است؛ زيرا

1.«وَ الْكَـفِرُونَ هُمُ الظَّــلِمُونَ ؛ كافران همان ستمگران اند» (بقره : آيه ۲۵۴) .


مباني شناخت
330

اين جاست كه زمام اختيار انسان به دست هوس مى افتد ، هوس به جاى عقل مى نشيند و بت و خداى انسان مى شود . هوسران ، ديگر فرياد عقل را نمى شنود و هر چه هوس بگويد ، اطاعت مى كند .
«وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ» وقتى هوس زمام اختيار انسان را از كف عقل گرفت ، انسان از راهى كه عقل او را بدان دعوت مى كرد ، منحرف مى شود و گمراه مى گردد ، ولى او گمراهى است كه راه را مى داند!
«وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ» وقتى كه هوس به صورت بت در آمد ، گوش سخن حق را نمى شنود و دل حقايق عقلى را درك نمى كند و فريادهاى عقل به گوش دل نمى رسد ، گويا درِ گوشِ دل بسته شده ، و مهر و موم گرديده است .
«وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَـوَةً»۱ وقتى آينه ذهن را غبار هوس فرا گرفت ، ديده عقل از ديدار حقايق عقلى محروم مى شود . «غشاوه» همان غبار هوس و زنگار اعمال ناشايسته است . اين ديده كه با غشاوه هوس نابينا مى گردد ، ديده عقل است . وقتى غشاوه هوس جلو ديده عقل قرار بگيرد ، چشم ظاهر كه همان چشم حس و ديده حيوانى انسان است مى بيند ، ولى چشم باطن كه ديده عقل و چشم بصيرت آدمى است كور مى گردد ، و اين جاست كه انسان راه رشد و تكامل خود را نمى يابد و در نتيجه گمراه مى شود .
«فَمَن يَهْدِيهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ»۲ چنين انسان كوردلى ، وقتى براساس سنت قطعى آفرينش از مدار هدايت الهى خارج شد و در مدار گمراهى الهى قرار گرفت ، يعنى خداوند او را به سبب كارهايى كه انجام داده است گمراه كرد ، راهى براى شناخت حقايق ندارد و هيچ كس قادر به هدايت و راهنمايى او نيست .

1.الغشاوة مايغطى به الشى ء : غشاوة عبارت از چيزى است كه با آن چيز ديگرى پوشيده مى شود (مفردات ألفاظ القرآن : ص ۳۶۱) .

2.جاثيه : آيه ۲۳ .

  • نام منبع :
    مباني شناخت
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388
    نوبت چاپ :
    دوم
تعداد بازدید : 482687
صفحه از 484
پرینت  ارسال به