303
تحفة الأولياء ج2

۹۸۵.چند نفر از اصحاب ما روايت كرده اند، از احمد بن محمد، از ابن ابى نصر كه گفت: سؤال كردم از حضرت امام رضا عليه السلام عرض كردم كه: جاحد از شما بنى هاشم و از غير شما، با هم برابرند؟ فرمود كه:«جاحد از ما را دو گناه است، و نيكوكار ما را دو ثواب».

89. باب در بيان آنچه بر مردم واجب است در نزد وفات امام عليه السلام

۹۸۶.محمد بن يحيى، از محمد بن حسين، از صفوان، از يعقوب بن شعيب روايت كرده است كه گفت: به خدمت امام جعفر صادق عليه السلام عرض كردم كه: هرگاه حادثه به امام روى دهد، مردم چه مى كنند؟ فرمود كه:«قول خداى عزّوجلّ كجا رفت كه: «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِى الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إذا رَجَعُوا إلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ»۱ » و فرمود كه: «جماعتى كه به خدمت امام مى روند، معذوراند؛ مادامى كه مشغول طلب باشند. و اين گروه كه در مكان خود مانده، انتظار مى برند كه فرستادگان، خبر بياورند، معذورند، تا اصحاب ايشان به سوى ايشان برگردند».

۹۸۷.على بن ابراهيم، از محمد بن عيسى، از يونس بن عبدالرحمان روايت كرده است كه گفت: حديث كرد ما را حمّاد، از عبدالأعلى كه گفت: امام جعفر صادق عليه السلام را سؤال كردم از گفته سنيان كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود كه:«هر كه بميرد و او را امامى نباشد، مى ميرد به روش مردن جاهليت». فرمود كه: «راست و درست است، به خدا سوگند، و پيغمبر اين را فرمود». عرض كردم كه: امامى از دنيا مى رود و مردى در خراسان است، و نمى داند كه وصىّ او كيست، آيا او را نمى رسد كه از شناختن امام تقاعد ورزد و در پس آن نرود؟
فرمود كه: «او را نمى رسد؛ زيرا كه امام چون از دنيا مى رود، حجتِ وصىّ او، واقع مى شود بر آن كه با وصى يا امام سابق در شهر امام بوده و مى باشد، و بر كسانى كه در نزد امام حاضر نيستند، واجب است كه كوچ كنند و به جستجوى امام بيرون روند، چون خبر وفات امام به ايشان رسد؛ زيرا كه خداى عزّوجلّ مى فرمايد كه: «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِى الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إذا رَجَعُوا إلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» ». ۲
عرض كردم كه: گروهى از منزل خود بيرون آمدند، و بعضى از ايشان وفات كرد، پيش از آن كه به خدمت امام رسد و بداند. حضرت فرمود كه: «خداى عزّوجلّ مى فرمايد: «وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِرًا إلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أجْرُهُ عَلَى اللّهِ»۳ ، يعنى: و هر كه بيرون آيد از خانه خود در حالتى كه هجرت كننده باشد به سوى خدا و رسول او صلى الله عليه و آله (كه خاصّه از براى ايشان باشد، نه به جهت غرضى از اغراض ديگر)، پس مرگ او را دريابد (در بين راه و به هجرتگاه نرسد)، پس به تحقيق كه ثابت باشد مزد او بر خدا مانند ثواب چيزى كه واجب باشد».
عرض كردم كه: بعضى از ايشان به شهر امام رسيدند، پس تو را يافتند كه در را بر روى خويش بسته و پرده بر خود آويخته، و ايشان را به جانب خويش نمى خوانى، و كسى يافت نمى شود كه ايشان را بر تو دلالت كند. پس امامت را به چه چيز بشاسند؟
فرمود: «به كتاب خدا كه از آسمان فرو فرستاده». عرض كردم كه: خداى عزّوجلّ چه مى فرمايد؟ حضرت فرمود كه: «تو را چنان مى بينم كه در اين باب، پيش از امروز سخن گفتى، و اين مسأله را از من پرسيدى؟» عرض كردم: بلى. فرمود: «به ياد آور آنچه را كه خدا در شأن على عليه السلام فرو فرستاده، و آنچه را كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در شأن امام حسن و امام حسين عليهماالسلامفرموده، و آنچه را كه خدا على عليه السلام را به آن مخصوص ساخته، و آنچه رسول خدا صلى الله عليه و آله در شأن او فرمود، از آن كه او را وصىّ خود گردانيد و او را نصب فرمود، و آنچه به ايشان مى رسيد، و اقرار كردن امام حسن و امام حسين به اين، و وصى كردن امير المؤمنين امام حسن را، و تسليم كردن امام حسين از براى او. و خداى عزّوجلّ مى فرمايد: «النَّبِيُّ أوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أنْفُسِهِمْ وَأزْواجُهُ اُمَّهاتُهُمْ وَ اُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أوْلى بِبَعْضٍ فى كِتابِ اللّهِ»۴ ».
عرض كردم كه: مردم در ماده امام محمد باقر عليه السلام حرف مى زنند و مى گويند كه: چگونه منصب امامت در گذشته از فرزندان پدرش، كسى را كه براى او، مانند خويشى آن حضرت است، و كسى را كه سالش از او بيشتر است، و نرسيده به كسى كه از او كوچك تر است؟ (حاصل بحث آن كه: منصب امامت، يا به واسطه خويشى است، يا به حسب سن؛ خواه به بسيارى آن باشد و خواه به كمى. پس اگر به خويشى باشد، چرا به زيد بن على مثلاً نرسيد؟ و اگر به سن باشد و بزرگ ترى سبب باشد، چرا به زيد بن حسن و امثال او نرسيد؟ و اگر كوچكى مدخليت داشته باشد، كوچك تر از آن حضرت بسيار بودند از فرزندان آن حضرت. پس تخصيص آن حضرت به امامت، از چه راه است؟)
حضرت صادق عليه السلام فرمود كه: «صاحب امر، امامت شناخته مى شود به سه خصلت كه در غير او يافت نمى شود و اين خصلت ها آن است كه: امام نزديك ترين مردمان است به امامى كه پيش از او بوده و وصىّ او است (كه به او وصيت فرموده) و در نزد اوست سلاح رسول خدا صلى الله عليه و آله و وصيت آن حضرت و همه آنچه مذكور شد، در نزد من است، و كسى نمى تواند كه در آن، با من منازعه كند».
عرض كردم كه: آن علامات مذكوره به جهت ترس پادشاه پوشيده و پنهان است؟
فرمود كه: «پوشيده نمى باشد، مگر آن كه امام را حجتى است هويدا. به درستى كه پدرم به من سپرد آنچه در اين جاست (يعنى: آلات و اسباب امامت) و چون هنگام وفاتش رسيد، فرمود كه: چند شاهد براى من طلب كن. من چهار كس از قريش را براى آن حضرت طلب نمودم، و نافع مولاى عبداللّه پسر عمر در ميان ايشان بود. پدرم فرمود كه: بنويس: اين، آن چيزى است كه يعقوب پسران خويش را به آن وصيت نمود: [يا ] «بَنِيَّ إنَّ اللّهَ اصْطَفى لَكُمُ الدّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إلاّ وَ أنْتُمْ مُسْلِمُونَ»۵ . و محمد بن على، جعفر بن محمد را وصىّ خود گردانيد و او را امر كرد كه كفن كند او را در بُرد يمانى خودش كه در آن در جمعه ها نماز مى كرد، و او را به عمامه اش، معمم گرداند، و قبر او را چهارگوش نمايد، و آن را مقدار چهار انگشت از زمين بر نشاند، پس او را واگذارد. و بعد از آن فرمود كه: اين نامه را بپيچد و به شهود فرمود كه: برگرديد ـ خدا شما را رحمت كند ـ .
بعد از آن كه برگشتند، من به پدرم عرض كردم كه: اى پدر، در امثال اين امور، احتياج نبود كه بر آن شاهد گرفته شود . پدرم فرمود كه: من خوش نداشتم كه تو مغلوب شوى، و نمى خواستم كه كسى بگويد كه: پدر او را وصىّ خود نگردانيده، و خواستم كه حجت از براى تو ثابت باشد. پس وصى، آن است كه چون مردى در شهر وارد شود، بگويد كه: وصىّ فلان كس كيست؟ به او بگويند كه: فلان كس». عرض كردم كه: اگر در وصيت چند كس را شريك گرداند؟ فرمود كه: «او را سؤال مى كنيد كه البته از براى شما آشكار خواهد شد» (و مخفى نماند كه بعضى از اين حديث شريف، در باب اشاره و نصّ بر حضرت صادق عليه السلام مذكور شد با اختلاف در سند و متن).

1.توبه، ۱۲۲.

2.مترجم - رحمه اللّه - به اشتباه، به جاى اين آيه، آيه «وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ...» را كه دو سطر بعد آمده، آورده و از بعد آن مطلب را ادامه داده است.

3.نساء، ۱۰۰.

4.احزاب، ۶.

5.بقره، ۱۳۲.


تحفة الأولياء ج2
302

۹۸۵.عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنِ ابْنِ أَبِي نَصْرٍ ، قَالَ :سَأَلْتُ الرِّضَا عليه السلام ، قُلْتُ لَهُ : الْجَاحِدُ مِنْكُمْ وَ مِنْ غَيْرِكُمْ سَوَاءٌ ؟
فَقَالَ : «الْجَاحِدُ مِنَّا لَهُ ذَنْبَانِ ، وَ الْمُحْسِنُ لَهُ حَسَنَتَانِ» .

89 ـ بَابُ مَا يَجِبُ عَلَى النَّاسِ عِنْدَ مُضِيِّ الْاءِمَامِ

۹۸۶.مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ ، عَنْ صَفْوَانَ ، عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ شُعَيْبٍ ، قَالَ :قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللّهِ عليه السلام : إِذَا حَدَثَ عَلَى الْاءِمَامِ حَدَثٌ ، كَيْفَ يَصْنَعُ النَّاسُ ؟
قَالَ : «أَيْنَ قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» » قَالَ : «هُمْ فِي عُذْرٍ مَا دَامُوا فِي الطَّلَبِ ، وَ هؤُلَاءِ الَّذِينَ يَنْتَظِرُونَهُمْ فِي عُذْرٍ حَتّى يَرْجِعَ إِلَيْهِمْ أَصْحَابُهُمْ» .

۹۸۷.عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسى ، عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمنِ ، قَالَ :حَدَّثَنَا حَمَّادٌ ، عَنْ عَبْدِ الْأَعْلى ، قَالَ : سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ عليه السلام عَنْ قَوْلِ الْعَامَّةِ :إِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَالَ : «مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ ، مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً» فَقَالَ : «الْحَقُّ وَ اللّهِ».
قُلْتُ : فَإِنَّ إِمَاماً هَلَكَ وَ رَجُلٌ بِخُرَاسَانَ لَا يَعْلَمُ مَنْ وَصِيُّهُ لَمْ يَسَعْهُ ذلِكَ ؟ قَالَ : «لَا يَسَعُهُ ؛ إِنَّ الْاءِمَامَ إِذَا هَلَكَ ، وَقَعَتْ حُجَّةُ وَصِيِّهِ عَلى مَنْ هُوَ مَعَهُ فِي الْبَلَدِ ، وَ حَقَّ النَّفْرُ عَلى مَنْ لَيْسَ بِحَضْرَتِهِ إِذَا بَلَغَهُمْ ؛ إِنَّ اللّهَ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ يَقُولُ : «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِى الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» ».
قُلْتُ : فَنَفَرَ قَوْمٌ ، فَهَلَكَ بَعْضُهُمْ قَبْلَ أَنْ يَصِلَ ، فَيَعْلَمَ ؟ قَالَ : «إِنَّ اللّهَ ـ جَلَّ وَ عَزَّ ـ يَقُولُ : «وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللّهِ» » .
قُلْتُ : فَبَلَغَ الْبَلَدَ بَعْضُهُمْ ، فَوَجَدَكَ مُغْلَقاً عَلَيْكَ بَابُكَ ، وَ مُرْخًى عَلَيْكَ سِتْرُكَ لَا تَدْعُوهُمْ إِلى نَفْسِكَ ، وَ لَا يَكُونُ مَنْ يَدُلُّهُمْ عَلَيْكَ ، فَبِمَا يَعْرِفُونَ ذلِكَ ؟ قَالَ : «بِكِتَابِ اللّهِ الْمُنْزَلِ».
قُلْتُ : فَبِقَوْلِ اللّهُ جَلَّ وَ عَزَّ ، كَيْفَ ؟ قَالَ : «أَرَاكَ قَدْ تَكَلَّمْتَ فِي هذَا قَبْلَ الْيَوْمِ». قُلْتُ : أَجَلْ ، قَالَ : «فَذَكِّرْ مَا أَنْزَلَ اللّهُ فِي عَلِيٍّ عليه السلام ، وَ مَا قَالَ لَهُ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فِي حَسَنٍ وَ حُسَيْنٍ عليهماالسلام ، وَ مَا خَصَّ اللّهُ بِهِ عَلِيّاً عليه السلام ، وَ مَا قَالَ فِيهِ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مِنْ وَصِيَّتِهِ إِلَيْهِ ، وَ نَصْبِهِ إِيَّاهُ ، وَ مَا يُصِيبُهُمْ ، وَ إِقْرَارِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ بِذلِكَ ، وَ وَصِيَّتِهِ إِلَى الْحَسَنِ ، وَ تَسْلِيمِ الْحُسَيْنِ لَهُ ؛ يَقوُلُ اللّهُ : «النَّبِىُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِى كِتابِ اللّهِ» » .
قُلْتُ : فَإِنَّ النَّاسَ تَكَلَّمُوا فِي أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام ، وَ يَقُولُونَ : كَيْفَ تَخَطَّتْ مِنْ وُلْدِ أَبِيهِ مَنْ لَهُ مِثْلُ قَرَابَتِهِ وَ مَنْ هُوَ أَسَنُّ مِنْهُ ، وَ قَصُرَتْ عَمَّنْ هُوَ أَصْغَرُ مِنْهُ ؟
فَقَالَ : «يُعْرَفُ صَاحِبُ هذَا الْأَمْرِ بِثَـلَاثِ خِصَالٍ لَا تَكُونُ فِي غَيْرِهِ : هُوَ أَوْلَى النَّاسِ بِالَّذِي قَبْلَهُ وَ هُوَ وَصِيُّهُ ، وَ عِنْدَهُ سِـلَاحُ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وَ وَصِيَّتُهُ ، وَ ذلِكَ عِنْدِي لَا أُنَازَعُ فِيهِ».
قُلْتُ : إِنَّ ذلِكَ مَسْتُورٌ مَخَافَةَ السُّلْطَانِ ؟
قَالَ : «لَا يَكُونُ فِي سِتْرٍ إِلَا وَ لَهُ حُجَّةٌ ظَاهِرَةٌ ؛ إِنَّ أَبِي اسْتَوْدَعَنِي مَا هُنَاكَ ، فَلَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ ، قَالَ : ادْعُ لِي شُهُوداً ، فَدَعَوْتُ أَرْبَعَةً مِنْ قُرَيْشٍ ، فِيهِمْ نَافِعٌ مَوْلى عَبْدِ اللّهِ بْنِ عُمَرَ ، قَالَ : اكْتُبْ : هذَا مَا أَوْصى بِهِ يَعْقُوبُ بَنِيهِ : «يا بَنِىَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفى لَكُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» ، وَ أَوْصى مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ إِلَى ابْنِهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، وَ أَمَرَهُ أَنْ يُكَفِّنَهُ فِي بُرْدِهِ الَّذِي كَانَ يُصَلِّي فِيهِ الْجُمَعَ ، وَ أَنْ يُعَمِّمَهُ بِعِمَامَتِهِ ، وَ أَنْ يُرَبِّعَ قَبْرَهُ ، وَ يَرْفَعَهُ أَرْبَعَ أَصَابِعَ ، ثُمَّ يُخَلِّيَ عَنْهُ» ، فَقَالَ : «اطْوُوهُ» . ثُمَّ قَالَ لِلشُّهُودِ : «انْصَرِفُوا رَحِمَكُمُ اللّهُ» .
فَقُلْتُ بَعْدَ مَا انْصَرَفُوا : «مَا كَانَ فِي هذَا يَا أَبَتِ ، أَنْ تُشْهِدَ عَلَيْهِ ؟»
فَقَالَ : «إِنِّي كَرِهْتُ أَنْ تُغْلَبَ ، وَ أَنْ يُقَالَ : إِنَّهُ لَمْ يُوصَ ، فَأَرَدْتُ أَنْ تَكُونَ لَكَ حُجَّةٌ ، فَهُوَ الَّذِي إِذَا قَدِمَ الرَّجُلُ الْبَلَدَ ، قَالَ : مَنْ وَصِيُّ فُـلَانٍ ؟ قِيلَ : فُـلَانٌ» . قُلْتُ : فَإِنْ أَشْرَكَ فِي الْوَصِيَّةِ ؟ قَالَ : «تَسْأَلُونَهُ ؛ فَإِنَّهُ سَيُبَيِّنُ لَكُمْ» .

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 115960
صفحه از 856
پرینت  ارسال به