از سخنان امام مهدى (عج)

از سخنان امام مهدى (عج)

سخنی از سخنان امام مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برگرفته از کتاب «چشم تماشا (ترجمه کتاب نزهة الناظر و تنبیه الخاطر)»

از سخنانامام مهدى عليه السّلام[۱۲]

أخبرَني الشيخ أبو القاسم عليُّ بن محمّد بن محمّد المفيد رضى الله عنه ، قال: حدَّثَ أبو محمّدِ هارونُ بن موسى التلعكبريّ رحمه الله ، قال: حدَّثنا أبو عليٍّ محمّدُ بن هشامٍ[۱]قالَ حدّثنا محمّدُ بنُ جعفرِ بنِ عبدِ اللّه ، قالَ: حَدَّثني أبو نعيمٍ مُحمَّدُ بنُ أحمَدَ الأنصاريّ ، قالَ :

كُنتُ حاضِراً عِندَ المُستجارِ بِمَكَّةَ ، وجَماعةٌ يَطوفونَ بِها[۲]زُهاءَ ثَلاثينَ رَجُلاً لَم يَكُن فيهم مُخلِصٌ غَيرَ مُحمَّدِ بنِ القاسِمِ العلويّ، فَبَينا نَحنُ كَذلكَ في اليومِ السادسِ مِن ذي الحَجَّةِ مِن سَنَةِ ثَلاثٍ وتِسعين ومائتَينِ ، إذ خَرَجَ عَلَينا شابٌّ مِنَ الطَّوافِ عَلَيهِ إزارٌ ناصِعٌ[۳]مُحرِماً فيهِ ، وفي رِجلَيهِ نَعلانِ.

محمّد بن احمد انصارى: در روز ششم ذى حجّه سال دويست و نود و سه (در مسجد الحرام) كنار مستجار بودم. گروهى حدود سى مرد نيز در حال طواف بودند و جز محمّد بن قاسم علوى هيچ يك از آنان مخلص (شيعه) نبود. در اين شرايط جوانى از طواف بيرون آمد كه دو جامه احرام به تن داشت و كفشهايش در دستش بود.

فَلَمّا رأيناهُ قُمنا هَيبةً لَهُ وإجلالاً ، فَلَم يَبقَ مِنّا أحَدٌ إلّا قامَ فَسَلَّمَ عَلَيهِ ، حَتّى جَلَسَ مُتَوَسِّطاً ونَحنُ حَولَهُ ، ثُمَّ التَفَتَ يَميناً وشَمالاً ، فَقالَ: أتدرونَ ما كانَ أبو عبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ في دُعاءِ الإلحاحِ؟ فَقُلنا: وما كانَ يَقولُ؟ قالَ: كانَ يَقولُ: اللُّهمّ إنّي أسألُكَ باسمِكَ الذي بِهِ تَقوُم السَّماءُ ، وبِهِ تَقومُ الأرضُ ، وبِهِ تَفرُقُ بَينَ الحَقِّ والباطِلِ ، وبِهِ تَجمَعُ بَينَ المُتَفَرِّقِ، وبِهِ تُفَرِّقُ بَينَ المُجتَمِعِ ، وقَد أحصيتَ بِهِ عَدَدَ الرِّمالِ ، وزِنَةَ الجِبالِ ، وكَيلَ البِحارِ، أن تُصَلِّي على محمّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وأن تَجعَلَ لي مِن أمري فَرَجا ومَخرَجا.

چون او را ديديم از هيبت و شكوه او همگى بدون استثنا برخاستيم و بر او سلام كرديم. او به ميان ما آمد و نشست و پيرامونش گرد آمديم. او به راست و چپ نگريست و گفت: آيا مى دانيد امام صادق عليه السلام در دعاى الحاح چه مى گفت؟

گفتيم: چه مى گفت؟ گفت: چنين مى گفت:

«پروردگارا، تو را به نامى مى خوانم كه آسمان و زمين به سبب آن نام برپاست و به وسيله آن حقّ و باطل را جدا مى كنى و پراكنده ها را گِرد مى آورى و گرد آمده ها را مى پراكنى و به آن عدد ريگها و وزن كوهها و حجم درياها را محاسبه مى كنى، تو را مى خوانم كه بر محمّد و دودمان محمّد درود فرستى و براى من در كارم گشايشى قرار دهى».

قالَ : ثمّ نَهَضَ ، ودَخَلَ الطَّوافَ ، فَقُمنا لِقيامِهِ حَتّى انصرَفَ ، وأُنسينا أن نَذكُرَ أمرَهُ ، وأن نَقولُ: مَن هُوَ؟ وأيُّ شيءٍ هُوَ؟ إلى الغدِ في ذلك الوَقتِ ، فَخَرَجَ عَلَينا مِنَ الطَّوافِ ، فَقُمنا لَهُ كَما قُمنا بالأمسِ ، وجَلَسَ مَجلِسَهُ مُنبَسِطاً ، ونَظَرَ يَميناً وشَمالاً ، وقالَ : أتدرونَ ما كانَ يقولُ أميرُ المؤمنين عليه السلام بَعدَ صلاتِهِ؟ قُلنا: وما كانَ يَقولُ؟ قالَ: كانَ يَقولُ: إلَيكَ رُفِعَتِ الأصواتُ ، ولَك عَنَتِ الوُجوهُ ، ولَكَ خَضَعَتِ الرِّقابُ، وإلَيكَ التَّحاكُم[۴]في الأعمالِ ، ياخَيرَ مَن سُئل ، وخَيرَ مَن أعطى، يا صادِقُ، يا بارُّ، يا مَن لا يُخلِفُ الميعادَ ، يامَن أمَرَ بِالدُّعاءِ ، وَوَعَدَ بالإجابةِ ، يا مَن قالَ :«ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ»[۵]يا مَن قال«وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِى عَنِّى فَإِنِّى قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِى وَلْيُؤْمِنُواْ بِى لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ»[۶]يا مَن قالَ :«قُلْ يَـعِبَادِىَ الَّذِينَ أَسْرَفُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ»[۷]؛ لَبَّيكَ وَسعدَيكَ ، ها أنا بَينَ يدَيكَ المُسرِفُ وأنتَ القائلُ :  «لَا تَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ»[۸]«إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ».[۹]

سپس برخاست و وارد طواف شد. با برخاستن او، ما نيز برخاستيم تا آن كه بازگشت و فراموش كرديم كه از او ياد كنيم و بگوييم او كيست و چه كس است، تا فردا همان وقت كه باز از طواف به سوى ما بيرون آمد و ما نيز مانند ديروز برايش برخاستيم و او در جاى خود راحت نشست و نگاهى به راست و چپ كرد و گفت: آيا مى دانيد اميرالمؤمنين عليه السلام پس از نمازش چه مى گفت؟

گفتيم: چه مى گفت؟ گفت: چنين مى گفت:

«صداها به سوى تو بلند است و دعاها به سوى توست و چهره ها براى تو در خشوع و گردنها براى تو فرو افتاده و داورى در كارها با توست. اى بهترين درخواست شده و اى بهترين بخشنده، اى راستگو، اى آفريدگار، اى آن كه خلف وعده نمى كنى، اى آن كه به دعا فرمان و اجابت را وعده دادى. اى آن كه گفت: «مرا بخوانيد تا جوابتان گويم» اى آن كه گفت: «هرگاه بندگانم از تو درباره من پرسند، بى گمان من نزديكم، دعاى دعاكننده را هرگاه كه مرا بخواند، پاسخ مى دهم، پس مرا اجابت كنند و به من ايمان آورند، باشد كه راه يابند.» اى آن كه گفت: «اى بندگان من كه بر خودتان اسراف كرده ايد، از رحمت خدا نوميد نشويد»؛ به فرمانم و پذيرايم، اينك اين منم، اسرافكارى در برابرت و تويى گوينده اين سخن كه  «از رحمت خدا نوميد نشويد، خداوند همه گناهان را مى آمرزد، او آمرزنده مهربان است» .

ثُمَّ نَظَرَ يَميناً وشِمالاً بَعدَ هذا الدعاءِ ، وقالَ : أتدرونَ ما كانَ أميرُ المؤمنينَ عليه السلام يَقولُ في سَجدةِ الشُّكرِ؟ قُلنا: ما كان يقولُ؟ قال: كان يقول: يا مَن لا يزيدُهُ إلحاحُ المُلِحِّين إلّا جودا وكَرَما ، يامَن لا يَزيدُهُ كَثرةُ الدُّعاءِ إلّا سَعَةً وعَطاءً ، يا مَن لاتَنفَدُ خَزائنُهُ ، يامَن لَهُ خزائنُ  السَّماواتِ والأرضِ، يا مَن لَهُ خَزائنُ ما دَقَّ وجَلَّ، إلهي لا تَمنَعُكَ إساءَتي مِن إحسانك أن تَفعَلَ بي ما أنَت أهلُهُ، فَأنتَ أهلُ الجودِ والكَرَمِ والتَّجاوُزِ ، يا رَبِّ، يا أللّه ، لا تَفعلُ بي ما أنا أهلُهُ ؛ فإنّي أهلُ العُقوبةِ قَد استَحقَقتُها لاحجّةَ لي ، ولاعُذرَ لي عِندكَ ، أبوءُ لَكَ بِذُنوبي كُلِّها كَي تَعفُوَ عَنِّي ، وأنتَ أعلَمُ بِها مِنّي ، وأبوءُ لَكَ بِكُلِّ ذَنبٍ أذنَبتُهُ ، وبِكُلِّ خَطيئةٍ أخطأتُها ، وَكُلِّ سَيّئةٍ عَمِلتُها، رَبِّ اغفِر وارحَم وتَجاوَز عَمّا تَعلَم ، إنّك أنتَ الأعَزُّ الأكرَمُ).[۱۰]

آن گاه پس از اين دعا به راست و چپ نگريست و گفت: آيا مى دانيد اميرالمؤمنين عليه السلام در سجده شكر چه مى گفت؟

گفتيم: چه مى گفت؟ گفت: چنين مى گفت:

«اى آن كه اصرار مصرّان، او را جز جود و كرم نمى افزايد و درخواست و دعاى فراوان جز وسعت و عطا، اى آن كه گنجينه هايش بى پايان است، اى آن كه گنجينه هاى آسمانها و زمين از آنِ اوست، اى آن كه گنجينه هاى آنچه ريز و درشت است براى اوست، بدكارى من مانع نيكوكارى تو نمى شود تا با من آن كنى كه شايسته آنى كه تو اهل بخشش و كرم و گذشتى. پروردگارا! خداوندا! با من آن مكن كه سزاوار آنم، همانا من سزاوار كيفرم و مستحقّ آن و دليل و عذرى هم نزد تو ندارم. با همه گناهانم نزد تو مى آيم (و به آن ها اقرار مى كنم) تا از من درگذرى و تو به آن ها داناتر از منى. با هر گناهى كه مرتكب شده ام و هر خطايى كه بر دوش كشيده ام و هر زشتى كه انجام داده ام به سوى تو باز مى گردم. پروردگارا! ببخشاى و رحم كن و از آنچه مى دانى درگذر، بى گمان تو صاحب قدرت و بزرگى».

وقامَ فَدَخَلَ الطَّوافَ فَقُمنا لِقيامِهِ ، وعَادَ مِنَ الغَدِ في (ذلكَ) الوَقتِ ، فَفَعلنا كَفِعلنا فيما مَضى ، فَجَلَس مَجلِسَهُ مُتَوَسِّطاً ، ونَظَرَ يَميناً وشِمالاً وقالَ : كانَ عَليُّ بنُ الحُسَينِ زَينُ العابِدينَ عليه السلام يَقولُ في سُجودِهِ في هذا الموضِعِ ـ وأشارَ بِيَدِهِ إلى الحَجَرِ تَحتَ المِيزابِ ـ (عُبَيدُكَ بِفِنائكَ ، فَقِيرِكَ بِفِنائِكَ ، مِسكينُكَ بِفِنائكَ (سائِلُكَ بِفِنائكَ) يَسألُكَ ما لا يَقدِرُ عَلَيهِ غَيرُكَ).

او برخاست و وارد طواف شد. با برخاستن او ما نيز برخاستيم. فردا در همان وقت باز آمد. ما نيز چون گذشته براى آمدنش برخاستيم، ميان ما نشست و نگاهى به راست و چپ افكند و گفت: امام زين العابدين عليه السلام در سجده اش در اين جاـ و با دستش به حجر(اسماعيل)، زير ناودان اشاره كرد ـ چنين مى گفت:

«بنده ناچيزت، در آستان توست، بيچاره ات، در پيشگاه توست، بينوايت در درگاه توست، خواهنده ات، در آستانه توست، از تو چيزى مى خواهد كه جز تو كسى بر آن توانا نيست».

ثُمَّ نُظَرَ يَميناً وشِمالاً ونَظَرَ إلى مُحمّدَ بنِ القاسمِ العَلَويّ وقالَ : يا مُحمَّدُ : أنتَ على خَيرٍ إن شاءَ اللّهُ ـ وكانَ مُحمَّدُ بنُ القاسِمِ يَقولُ بِهذا الأمرِ ـ وقامَ فَدَخَلَ الطَّوافَ ؛ فَما بَقيَ أحدٌ مِنّا إلّا وأُلهِمَ ما ذَكَرَ مِنَ الدُّعاءِ ، وأُنسينا أن نَذكُرَ أمرَهُ إلّا في آخِرِ يَومٍ فَقالَ بَعضُنا : يا قَومِ أتَعرِفونَ هذا الرَّجُلَ؟ قالَ : مُحمَّدُ بنُ القاسِمِ : هذا واللّهِ صاحبُ زَمانِكَ عليه السلام فَقُلنا : كَيفَ يا أبا عَليٍّ؟ فَذَكَرَ أنّهُ مُنذُ سَبعِ سِنينَ يَسألُ اللّهَ تَعالى ويَدعوهُ أن يُرِيَهُ صاحِبَ الزمانِ عليه السلام ،

سپس به راست و چپ نگاه كرد و از ميان ما نگاهى به محمّد بن قاسم علوى افكند و گفت: اى محمّد بن قاسم! تو اگر خدا بخواهد بر خير هستى ـ و محمّد بن قاسم معتقد به ولايت بود ـ سپس برخاست و وارد طواف شد. هيچ يك از ما نبود، مگر آن كه دعايى را كه او خواند، در دل گرفت و به خاطرسپرد وفراموش كرديم كه در باره او گفت وگو كنيم مگر در آخرين روز.

يكى از ما گفت: اى گروه! آيا او را مى شناسيد؟ محمّد بن قاسم گفت: او به خدا سوگند صاحب الزمان شماست. گفتيم: اى ابو على ! از كجا دانستى؟ و او گفت كه هفت سال است پروردگارش را خوانده و از او خواسته است تا صاحب الزمان عليه السلام را به او نشان دهد.

قالَ: فَبَينَما نَحنُ عَشِيَّةَ عَرَفةَ ، فإذا أنا بِالرَّجُلِ بِعَينِهِ يَدعو بِدُعاءِ عَرَفَةَ ، وعَرَفتُهُ وسألتُهُ مِمَّن هُوَ؟ فَقالَ : مِنَ النّاسِ.

او(محمّدبن قاسم)مى گويد: غروب روز عرفه همين فرد را ديدم كه دعاى عرفه مى خواند. از در آشنايى درآمدم و از او در باره نسبش پرسيدم. او گفت: از مردم است.

فَقُلتُ : مِنّ أيِّ النّاسِ؟ مِن عَرَبِها أو مِن مَواليها؟ فَقالَ : مِن عَرَبِها.

فَقُلتُ : مِن أيِّ عَرَبِها؟ فَقالَ : مِن أشرَفِها.

فَقُلت: مَن هُمَ؟ [قال] مِن بَني هاشِمٍ.

قُلتُ : مِن أيّ بني هاشمٍ؟ قالَ: من أعلاها ذُروَةً ، وأسناها رُتبةً.

فَقُلتُ : مِمَّنَ هُم؟ قالَ : مِمَّن فَلَقَ الهامَ ، وأطعَمَ الطَّعامَ ، وصَلَّى بِاللَّيلِ والناسُ نِيّامٌ.

فَعَلِمتُ أنّهُ عَلَويٌّ ، فأحبَبَتُه على العَلَوِيّةِ ، ثُمّ فَقَدتُهُ مِن بَينِ يَدي، فَلَم أدرِ كَيفَ مَضى! فَسألتُ عَنهُ القومَ الَّذينَ كانوا حَولي: أتَعرِفونَ هذا العَلَوِيَّ؟ فقالوا: نَعَم ، يَحُجُّ مَعَنا كُلُّ سَنَةٍ ماشِيا.

فَقُلتُ : سُبحانَ اللّه ! واللّه ما أرى بِهِ أثَرُ مَشيٍ! وانصرَفتُ إلى المُزدَلِفةِ كَئيباً حَزيناً على فِراقِهِ ، فَنِمتُ لَيلَتي تِلك ، فرأيتُ النَّبيَّ صلى الله عليه و آله فقال لي: يا محمّد، أرأيتَ طَلِبَتَكَ؟ فَقُلتُ : مَن ذلك يا سيّدي؟ فقال: الَّذي رَأيتَهُ عَشِيَّتَكَ هُو صاحب زمانك.

فَلمّا سَمِعنا ذلكَ مِنهُ عاتَبناه على أن لا يكون أعَلَمنا (ذلكَ)، فَذَكَرَ أنّه كانَ يَنسى أمرَهُ إلى الوَقت الَّذي حدَّثنا فيه. [۱۱]

گفتم: از كدام مردم؟ از عرب ها يا عجم ها؟ گفت: از عرب ها. گفتم: از كدام تيره عرب؟ گفت: از شريف ترين آن ها. گفتم: آنان كيانند؟ گفت: بنى هاشم. گفتم: از كدام بنى هاشم؟ گفت: از آنان كه برترين وبرجسته ترين ودرخشان ترين نسب را دارند. گفتم: از كدامين؟ گفت: از آن كه فرق سر (دشمن) را شكافت و (به محرومان) طعام خوراند و آنگاه كه مردم در خواب بودند، به نماز ايستاد.

من دانستم كه او علوى است و به خاطر علوى بودنش به او علاقه پيدا كردم. سپس او را در برابرم نيافتم و نفهميدم چگونه رفت. از مردمى كه اطراف او بودند، پرسيدم: آيا اين علوى را مى شناسيد؟ گفتند: آرى، همه ساله با ما پياده به حجّ مى آيد. گفتم: سبحان اللّه ! به خدا سوگند نشانِ پياده روى بر او نمى بينم و سپس غمگين و دل گير از فراق او به مزدلفه آمدم و آن شب را خوابيدم. در خواب رسول خدا صلى الله عليه و آله را ديدم كه فرمود: اى محمّد، خواسته ات را ديدى؟ گفتم: چه كسى، سرور من؟ فرمود: آن را كه غروب ديدى، صاحب الزمان تو بود.

پس چون اين را از او شنيديم، او را سرزنش كرديم كه چرا ما را آگاه نكرد؟! و او گفت تا اين زمان كه با ما سخن گفت اين مسأله را فراموش كرده بود.


منبع:برگرفته از کتاب چشم تماشا ، (نزهه الناظر و تنبیه الخاطر)،عبدالهادی مسعودی

[۱]قال : حدَّثَني جَعفرُ بنُ محمّدِ بنِ مالِكٍ البَزّاكِ . كذا ولم نعثر على «البزّاك» في كتب الرجال والظاهر بقرينة وقوع التعلكبري في السند أنّ «هشام» تصحيف «همام» و«البزّاك» تصحيف «الفزاريّ» ويؤيّد هذا الاحتمال، طريق الرواية الموجود في كتاب «دلائل الامامة»: ص ۵۴۲ ، ح ۵۲۳، فراجع.

[۲]. أثبتناه من «ب».

[۳]. وفي «أ» : تاختج و في «ب» : ناضح.

[۴]. وفي «أ» : يحتكم.

[۵]. غافر : ۶۰.

[۶]. البقرة : ۱۸۶.

[۷]. الزمر : ۵۳.

[۸]. الزمر : ۵۳.

[۹]. الزمر : ۵۳.

[۱۰]. وتمّت النسخة «أ» عند هذه الكلمة.

[۱۱]. كمال الدين : ص ۴۷۰ ح ۲۴، الغيبة للطوسي : ص ۲۵۹ ح ۲۲۷، دلائل الإمامة : ص ۵۴۲ ح ۵۲۳.

[۱۲]امام زمان عليه السلام در نيمه شعبان سال ۲۵۵ هجرى در سامراء به دنيا آمد و تا جهان را پر از عدل نكند از دنيا نمى رود. حضرت ولى عصر(عج) همنام و هم كنيه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و ملقّب به «مهدى» و «حجّت» است. ايشان حاضر و از ديده ها غايب و نوشته ها و توقيعاتى از ايشان در دست است